جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي


 
  • پیام به چهاردهمین دورۀ جشنوارۀ علّامۀ حلّی«قدّس‌سرّه‌‌الشّریف» حوزه‌های علمیّۀ استان اصفهان
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»

  • -->

    درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ اوّل: انسان خلیفۀ خدا

    بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

    «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏»

     

    بحث جلسات اخلاق، از این جلسه به بعد، به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» دربارۀ «انسان در قرآن» است. انسان از نظر قرآن كیست و چیست؟ هدف از خلقت انسان چه چیز است؟ و بالأخره منتهای سیر او كیست؟ چیست؟

    بحث خودشناسی نظیر بحث خداشناسی بحثی بسیار ارزنده است. اگر كسی بتواند خود را بشناسد، به قول پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم» خدا را شناخته است: «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏»[1]و خودشناسی هم كاری بسیار مشكل است.

    امام خمینی«قدّس‌سرّه» می‌فرمودند: در این روایت، تعلیق به محال شده است؛ یعنی همین‌طور كه انسان نمی‌تواند كُنه خدا را بشناسد و معرفت به خدا پیدا كند، نمی‌تواند كُنه خود را بشناسد. به عبارت دیگر نمی‌تواند معرفت به خود را پیدا كند، و انصافاً چنین است.

    با این حال، ما به اندازۀ وُسعمان، به اندازه‌ای كه از قرآن کریم می‌توانیم استفاده كنیم، به اندازه‌ای كه بتوانیم از روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» استفاده كنیم، این بحث را ان‌شاء الله دنبال می‌كنیم. امیدوارم كه بحث مفیدی باشد و بتوانیم در این بحث همه را مخصوصاً جوان‌ها را اقناع كنیم و مرضیّ حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» هم باشد.

    در آیات اوّل سورۀ بقره، انسان معرفی شده است. قرآن کریم می‌فرماید: انسان خلیفۀ خداست. پروردگار عالم به ملائكه خطاب كرد که می‌خواهم خلیفه‌ام را در این جهان خلق كنم: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة»[2].

    ملائكه عالمند، ملائكه فهمیده‌اند، مخصوصاً بعضی از آنها نظیر جبرئیل كه سعۀ وجودی خیلی بالا دارند، به اندازه‌ای كه می‌توانند تحمّل وحی بكنند. اینها دیده‌اند كه انسان اگر در كرۀ زمین بیاید مفسده ایجاد می‌شود، كشت و كشتار ایجاد می‌شود. به عبارت دیگر آن بُعد مادی، انسان را وادار می‌کند که با خدا مخالفت كند و گناهان بزرگ انجام دهد؛ لذا ملائکه به خداوند گفتند: خدایا اگر تسبیح و تحمید می‌خواهی، اگر عبادت می‌خواهی، ما تسبیح و تحمید تو، ما عبادت تو را می‌كنیم. گناهی از ما سر نمی‌زند، چون ما آن بُعد مادی را نداریم، چون غرائز نداریم تا آن غرائز، طبیعت ما را به گناه كردن وادارد؛ لذا ما تو را عبادت می‌كنیم، چون عبادت، هدف برای خلقت انسان است. گفتند: «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ»[3]، سپس خداوند به ملائکه خطاب کرد: من چیزی را می‌دانم كه شما نمی دانید: «قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»[4].

    معلوم است ملائكه ساكت ماندند. نفهمیدند حقیقت انسان چیست؟ پی‌نبردند خلقت انسان برای چیست؟ و چون پی‌نبردند ساكت ماندند. اما برای آنها شبهه‌ای بود كه خلقت انسان برای چیست؟ همین مقدار از کلام خدا استفاده كردند كه مصلحت تامّۀ ملزمه در خلقت انسان هست، گرچه وقتی آدمیان روی كرۀ زمین بیایند، بسیاری از آنها گناهكار می‌شوند، به‌خاطر اینكه طبیعت وقتی با فطرت به جنگ افتاد، همیشه طبیعت غالب بر فطرت است. وقتی كه غریزۀ جنسی گُل كند، كم‌تر كسی است كه بتواند جلوی آن را بگیرد. وقتی انسان غضب كند، كم‌تر كسی است كه بتواند پا روی غضب بگذارد و شرارت نكند. به قول ملائكه حتی انسان به آنجا می‌رسد که به‌خاطر ریاست طلبی آدم می‌کشد، جمعیت كشی می‌كند، امّا ملائكه فهمیدند که أهم و مهم اقتضا می‌كند كه این خلیفة‌الله، یعنی جانشین خدا روی كرۀ زمین بیاید، اما چرا واقع را نفهمیدند؟ و چرا برای آنها شبهه بود؟ ملائكه خیال می‌كردند كه خدا مقدّس می‌خواهد؛ لذا گفتند: خدایا ما مقدّس هستیم، دیگر چه می‌خواهی؟ امّا خداوند آدم می‌خواست، از این‌رو حضرت آدم را خلق كرد.

    وجود آدم دو بُعدی است؛ یعنی یک جسم دارد، همان كه پروردگار عالم در قرآن می‌فرماید: من به دست خودم انسان را از گِل خلق كردم: «خَلَقْتُ بِيَدَي‏»[5].بعد دیگر، روح اوست.

    خداوند آدم را از نظر جسمی خلق کرد؛ گوش و زبان و گوشت برای او و بالاخره یک هیكلی برای او ساخت، بعد هم روح را در او دمید. بعداً درباره‌اش صحبت می‌كنم که روح چیست؟ احدی نمی‌داند. جز آنكه او را خلق كرده است، نظیر كُنه خدا که احدی از آن خبر ندارد. هرچه علم پیشرفت کند، حتی در زمان ظهور امام زمان«ارواحنافداه» اگر علم به انتها برسد، باز هم دانستنی‌ها نمی‌تواند كُنه خدا را برای ما تعیین و معلوم كند. چنانکه نمی‌تواند كُنه انسان را از نظر روحی معلوم كند. پس اگر آدم فی‌الجمله خود را می‌شناسد، به نحو یافتن و به نحو شهود است، نه به نحو دانستن. به نحو دانستن قطعاً كسی نمی‌تواند انسان را تعریف كند.

    روح به قدری مقدّس است كه خدا می‌گوید: «روح الله». تشریفاتی بالاتر از این نمی‌شود، تقدس بالاتر از این امکان ندارد. می‌فرماید:  «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي»[6]، وقتی از نظر جسمی او را ساختم، در او روح خودم را دمیدم. بعد می‌فرماید: «فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[7]؛ همه به او سجده كنید.

    وقتی كه پروردگار عالم خطاب كرد كه من می‌خواهم خلیفۀ خودم را خلق كنم، فرشتگان سؤال كردند و شبهۀ آنها هم رفع نشد، برای اینكه گفتند: خدایا اگر عبادت و تقدس می‌خواهی ما مقدس، اگر عبادت می‌خواهی، ما عابد؛ دیگر چه داعی و هدفی هست که این انسان دو بُعدی رو كرۀ زمین بیاید؟ آدمی که طبیعتش اینست که همیشه خونریزی كند، همیشه تجاوز كند. یعنی انسان از نظر جسم، متجاوز به تمام معناست و از نظر غریزه، یک پلنگ است، یک گرگ است؛ لذا پروردگار عالم جواب داد: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»؛ من چیزی می‌دانم که شما نمی دانید.

    سپس قرآن کریم می‌فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»[8]؛ حضرت آدم«سلام‌الله‌علیه» یک تجلی برای همۀ اسماء و صفات حق شد. این تعلیم، تعلیم تكوینی است، معنایش اینست که وقتی روح خدا در او دمیده شد، ملائكه دیدند كه انسان دو بُعدی است و مظهر همۀ اسماء و صفات حق است. مظهر قدرت، مظهر علم، مظهر شجاعت، مظهر رأفت و مظهر سایر اسماء و صفات.

    بعد به آدم خطاب شد که اسماء را به ملائکه تعلیم دهد: «قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»[9].

    ملائكه سعۀ وجودی دارند، فرشتگانی مثل جبرئیل، میكائیل، عزرائیل و اسرافیل، از نظر سعۀ وجودی خیلی بالا هستند. خداوند سبحان، آدم را با آن روح الهی که در وی دمیده بود، بر همۀ ملائكه عرضه داشت. ملائكه ناگهان متوجه شدند که خلقت انسان جا دارد، ولو بعضی آدمیان خون‌ریزی کنند، ولو مفسده‌ها از برخی از آنها دیده شود، اما اگر در بین آنها وجودی مثل امیرالمومنین علی«سلام‌الله‌علیه» بیاید، كافی است تا اینکه هدف خلقت عالم صددرصد درست باشد. ملائکه به اشتباه خود اقرار كردند، گفتند: خدایا ما نمی‌دانستیم، ما چیزی نمی‌دانیم، جز آنكه خودت به ما آموختی، علم ما برای شناخت انسان کافی نبود و اکنون انسان شناس شدیم: «قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»[10].

     وقتی فرشتگان آنچه را باید ببینند، دیدند، و فهمیدند که انسان، مظهر همۀ اسماء و صفات حق است، به عجز در آمده، گفتند: خدایا! ما اشتباه كردیم، ما نمی‌دانستیم این خلیفَةَ‌الله کیست؟ خدایا! ما به حسب ظاهر و اندازه‌ای كه علم داشتیم حكم كردیم، حالا فهمیدیم که انسان باید خلیفة‌الله باشد.

    وقتی چنین شد، خطاب شد بر آدم سجده كنید. همه سجده كنید و همه، جبرئیل، میكائیل، اسرافیل، حملۀ عرش و بالاخره آنها كه از نظر رتبه بالاترین رتبۀ غیر از انسان را دارند، همه سجده كردند، به جز شیطان: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»[11].

     

    همه اقرار كردند آدم از ما بالاتر است. همۀ آنها اقرار كردند ما آدم شناس نبودیم و الان هم نیستیم و همه به آدم سجده كردند. این سجده، سجدۀ عبادی نیست، سجدۀ تواضع است. یعنی منظور از این سجده، پرستش نیست، بلکه برای ادای احترام  و نشانۀ شدّت تواضع است.

    آیۀ شریفه در ادامه می‌فرماید: «إِلاَّ إِبْليس‏»، یعنی شیطان با شیطنت از سجده خودداری كرد. از اینجا شروع شد، شیطان سجده نكرد، در حالی‌كه دید فرشته‌هایی مثل جبرئیل سجده كردند. بین شیطان و جبرئیل چه تناسبی هست؟! شیطان ذره است و جبرئیل دریا. شیطان دید حملۀ عرش سجده كردند. حملۀ عرش كجا، شیطان كجا؟! امّا سجده نكرد و یک نفهمیدگی هم كرد، آن هم یک نفهمیدگی علمی. شیطان گفت: «خدایا من بهتر از انسان هستم». چرا بهتر از انسان هستی؟ گفت: «خدایا او از خاک خلق شده است و من از آتش خلق شده‌ام. من نورانیّتم بیشتر است؛ لذا چون او از خاک است و من از آتش،‌ من برترم و او باید به من سجده كند»: «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ‏ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»[12].

    شیطان به آدم سجده نکرد، امّا متأسفانه کثیری از فرزندان حضرت آدم شیطان را می‌پرستند. بسیاری از مردم، با متابعت از شیطان او را عبادت می‌کنند و بالاخره شیطان بت آنهاست. قرآن کریم در سورۀ یاسین می‌‌فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»[13]؛ یعنی ای انسان! مگر ما در عالم زر با هم معاهده نكردیم که شیطان پرست نباشی؟ دشمن پرست نباشی؟ چرا دشمن پرست شدی؟ چرا شیطان پرست شدی؟

    به‌هرحال، شیطان سجده نکرد. گفتند: چرا؟ گفت: زیرا من بهترم. اشتباه شیطان همین‌جا بود. برای اینكه پروردگار عالم كه نفرمود به این جسم سجده كن، بلکه فرمود: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[14]، یعنی وقتی كه من روحم را در او دمیدم، به او سجده كنید. یعنی به روح او، نه به جسم او. شیطان این نفهمیدگی را كرد و گفت: خدایا جسم آن پست‌تر از من است. جسم من بالاتر است. من از آتشم و او از خاک است؛ لذا پروردگار عالم فرمود: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرين‌»[15]؛ یعنی از این درگاه برو بیرون!

    نکتۀ دیگر قابل برداشت از این آیات، اینکه: خداوند تعالی می‌فرماید: ای انسان! تو به قدری فضیلت داری، که هركس مخالف تواضع در برابر تو باشد، راندۀ درگاه خدا می‌شود؛ ولو شیطان باشد با آن همه عبادتش، حتی اگر به مقام ملكوتی رسیده باشد، اما مخالف تو شود، رجیم است، راندۀ درگاه من است. من تو را به اندازه‌ای دوست دارم كه اگر به تو سجده نكند، ولو ملک باشد، راندۀ درگاه من می‌شود، دنیا و آخرتش نابود می‌گردد و یک شیطان خواهد شد.

     این مقام و منزلت انسان است، می‌تواند خلیفة‌الله شود و کارهای خدایی بکند. افرادی از عرفا بوده و هستند که با رسیدن به مقام خلیفة‌اللهی طیّ‌الارض دارند و راحت، در چشم بر هم زدنی، هزارها کیلومتر را طی می‌کنند تا به مقصد برسند. یکی از برکات رسیدن به مقام خلیفة‌اللهی این است که انسان در آن مقام، می‌تواند با یک اراده، هرجا خواست برود، مثلاً با یک اراده به نجف، کربلا، کاظمین یا سامراء برود و مضاجع شریف اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» را زیارت كند و برگردد. راجع به آشیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی«رحمت‌الله‌علیه»، گفته‌اند که ایشان طی‌ّالارض داشته است.

    بحث این جلسه را با بیان یک مثال ساده، برای تقریب به ذهن تمام می‌کنم تا ادامۀ آن را در جلسۀ بعد دنبال کنیم. مثال این است که همۀ شما می‌توانید هر چه می‌خواهید خلق بكنید، اما در ذهنتان نه در خارج. الآن شما می‌توانید در یک چشم به هم زدن به كربلا بروید. هر كسی كربلا رفته، اکنون می‌تواند در ذهنش به آنجا مشرّف شود. حالا اگر انسان كه استعداد خالقیّت دارد، این استعداد را به فعلیّت برساند، یعنی بیفتد در راه حق، یعنی به واجباتی مثل نماز اول وقت و روزه اهمیّت دهد، از گناهان اجتناب کند، روی نفس اماره پا بگذارد، با صفات رذیله مبارزه کند، آنگاه می‌تواند به آدمیّت برسد و قدرت پیدا می‌کند آنچه در ذهنش خلق کرده را به فعلیّت برساند و در عالم واقع، همان کار را انجام دهد. یعنی سعۀ وجودی پیدا می‌كند و به‌واسطۀ آن، خلقت او قوی می‌شود. طیّ‌الارض هم از همین باب است، یعنی همان‌طور که انسان می‌تواند در ذهنش در یک لحظه هزار کیلومتر جابه‌جا شود، با رسیدن به مقام خلیفة‌اللهی، این ذهنیّت را به فعلیّت می‌رساند و در یک لحظه از خانۀ خود به کربلا می‌رود، زیارت می‌کند و برمی‌گردد.

    خدایا ما اینها را می‌گوییم، می‌فهمیم، درک هم می‌كنیم، وجدان برایمان هست، اما دلمان می‌خواهد به این مقام‌ها برسیم. خدایا به حق آنان كه كشته شدند تا ما آدم شویم، خدایا به حق آن كسانی كه زن و بچۀ خود را در راه تو فدا کردند، برای اینكه آدم بسازند، خدایا همه را ولو ضعیف به مقام آدمیّت برسان.



    [1]. بحار‌الانوار، ج 2، ص 32.

    [2]. بقره، 30: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت‏.»

    [3]. بقره، 30: «آيا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگيزد، و خون‌ها بريزد؟ و حال آنكه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مى‏كنيم؛ و به تقديست مى‏پردازيم.»

    [4]. بقره، 30: «فرمود: من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.»

    [5]. ص،‌ 75: «به دستان قدرت خويش خلق كردم‏.»

    [6]. حجر، 29: «پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم‏.»

    [7]. حجر، 29: «پيش او به سجده درافتيد.»

    [8]. بقره، 31: «و [خدا] همه [معانى‏] نام‌ها را به آدم آموخت‏.»

    [9]. بقره، 33: «فرمود: اى آدم، ايشان را از اسامى آنان خبر ده.»

    [10] . بقره، 32: «گفتند: منزّهى تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏اى، هيچ دانشى نيست.»

    [11] . بقره، 34: «و چون فرشتگان را فرموديم: براى آدم سجده كنيد، پس بجز ابليس -كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد- [همه‏] به سجده درافتادند.»

    [12] . اعراف، 12: «گفت: من از او بهترم. مرا از آتشى آفريدى و او را از گِل آفريدى.»

    [13]. یس، 60: «اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وى دشمن آشكار شماست؟»

    [14]. حجر، 29: «پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم‏.»

    [15]. أعراف، 13: «فرمود: از آن [مقام‏] فرو شو، تو را نرسد كه در آن [جايگاه‏] تكبّر نمايى. پس بيرون شو كه تو از خوارشدگانى‏.»

    آرشيوچاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365