بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شب شهادت امام چهارم، امام سجاد«سلاماللهعليه» است. من اين شهادت و مصيبت را به همۀ شما تسليت میگويم، و از طرف همۀ شما به ساحت مقدس حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» تسليت میگويم و از حضرت زهرا«سلاماللهعليها» میخواهم نظر لطفی به جلسه عنايت کنند و با لطف حضرت زهرا از جلسه بيرون رويم. برای اينکه لطف امام سجاد را به جلسه جلب کنيم، اظهار ارادت کنيد خدمت آقا با سه صلوات.
امام سجاد«سلاماللهعليه» 57 سال در دنيا زندگی کردند. 23 سال در زمان پدرشان و 34 سال بعد از پدرشان يعنی در زمان امامت ايشان و در اين پنجاه و هفت سال، وضع بحرانی بود، مخصوصاً برای شيعه. بايد بگوييم يک خاری به چشم امام سجاد و استخوانی در گلوی ايشان بود و اين 57 سال را گذراندند. اگر اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» در نهجالبلاغه میفرمايند: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»؛ من صبر کردم مثل کسی که يک استخوان در گلوی او و يک خار در چشم اوست؛ برای اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» 25 سال اينطور بود، امّا در زمان پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»، اميرالمؤمنين خيلی شاد بودند و زندگی خرم و در خدمت اسلام و در خدمت پيغمبر اکرم داشتند. اما وضعیّت امام سجاد«سلاماللهعليه» هر 57 سال مثل جدشان اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه»، بلکه خيلی سختتر بود. زندگی پرتلاطمی داشتند و شيعه در مضيقۀ عجيبی بود. برای شيعه صددرصد ناامنی بود.
عبدالملک مروان در زمان ايشان حکومت میکرد. حجاج بن يوسف ثقفی يکی از استاندارهای عبدالملک بود. که صد و بيست هزار نفر از شيعيان اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» را به جرم شيعهگری کشته بود. دميری در حياة الحيوان میگويد اين حجاج بن يوسف ثقفی زندانی در وسط بيابان درست کرده بود. کسانی که در اين زندان بودند، شبها از سرما و روزها از گرما میناليدند. در شبانهروز يک نان جو به اينها میدادند که ثلث آن خاکستر بود. میمردند و مردههای آنها را دفن نمیکردند و بوی گند در آن زندان بلند بود اما آه و ناله آنها بلندتر بود. تمام عمر امام سجاد«سلاماللهعليه» در اين تلاطم و ناامنی بود. به جرم شيعهگری آدم میکشتند و به جرم شيعهگری آنها را از بيتالمال محروم میکردند. لذا امام سجاد«سلاماللهعليه» بعد از پدر در زمانی زندگی میکرد که شيعه کم بود و آنها هم که بودند در مضيقه عجيبی بودند. هم از نظر ناامنی در مضيقۀ عجيبی بودند و هم از نظر اقتصادي. بالاخره مطرود بودند و حتی مطرود يکديگر بودند و امام سجاد«سلام اللهعليه» بايد اين شيعيان را اداره کند و بر اين تلاطم هم صبر کند. فقط قضيۀ کربلای امام سجاد«سلاماللهعليه» و اسارت ایشان نبود، بلکه اين يک بحران و تلاطم برای امام سجاد بود. اما بعد از قضيۀ کربلا، تلاطم عجيبی و بحران عجيبی برای شيعه جلو آمد؛ لذا نظير اين جملۀ اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» برای امام سجاد هم بوده «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»، زندگی کردم مثل کسی که يک خار در چشم او و يک استخوان در گلوی او بود.
چيزی که همۀ ما بايد به آن توجه داشته باشيم و امام سجاد«سلاماللهعليه» سرمشق زندگی ما باشد، اينست که آقا امام سجاد بيکار ننشستند. شبانهروز کار میکردند. هم کار اجتماعی و هم کار توليدی و هم کار فرهنگی و هم کار سياسی میکردند.
کار سياسی ايشان مهمترين کارهاست و آن موجی که امام حسين«سلاماللهعليه» در کربلا ايجاد کرد و اسارت، آن موج را سرتاسری کرد، ادامۀ آن از امام سجاد«سلاماللهعليه» است. شجرۀ طيّبهای که امام حسين«سلاماللهعليه» در کربلا کاشت، آقا امام سجاد در اين مدت ريشهدار و ميوهدار کرد و مصداق کامل شجرۀ طيبه قرآن شد. معمولاً با عزاداريها و با گريه و زاريها بود. همان که قبلاً صحبت کردم که اگر اين عزاداريها ثواب دارد و ثواب شهادت و ثواب حج و عمره دارد، برای اينست که ادامۀ آن موج است. امام حسين«سلاماللهعليه» موجی برای ريشهکن کردن دشمن ايجاد کرد و درختی کاشت که شجرۀ طيبه تشيّع شد، زينب مظلومه و امام سجاد و عيال«سلامالله علیهم»، آن را سرتاسری کردند و امام سجاد به بار نشاند. شيعهای که صددرصد مطرود بود، در زمان پسر امام سجاد و نوۀ امام سجاد، يعنی امام باقر و امام صادق«سلامالله علیهما»، نضج و پرورش عجيبی پيدا کرد. به طوری که امام صادق«سلاماللهعليه» توانستند بیش از صد هزار روايت برای شيعه پشتوانه کنند.
سنّيها روايت ندارند، يعنی روايتی که مسند باشد و به پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» برسد، زیاد ندارند و معمولاً رواياتشان مرسل است يا از اصحاب يا از تابعين است و امام صادق«سلاماللهعليه»، نوۀ امام سجاد«سلاماللهعليه»، توانست هزارها روايت به جامعۀ بشريت عرضه بدارد، به عنوان پشتوانه برای شيعه.
استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمودند: اينها در فقه بيش از ششصد روايت ندارند و فقه سنّی روی اين ششصد روايت میگردد که معمولاً هم ضعيفالسّند است، هم از نظر آنها و هم از نظر ما. امّا وسائلالشيعه که چکش برای مراجع تقليد است، بيش از سی هزار روايت دارد و کتابهای فقهی و روايی فراوانی هم داريم و اين کار امام سجاد«سلاماللهعلیه» است. يعنی امام سجاد با عزاداريهايشان زمينه درست کردند. ريشۀ دشمن را کندند، از نظر شخصيت. به اندازهای بنیاميه مطرود شدند که در تاريخ میخوانيم فرار کردند. در اين دِه و آن دِه راهشان ندادند و بالاخره مروان حمار در يک خرابه رفت و دشمن رسيد و فرار کرد و وقتی فرار کرد دستپاچه بود و میخواست ادرار کند. پايين آمد که ادرار کند که او را گرفتند. عربی گفت «ذهبت الدولة بالبولة»، به يک بول کردن حکومت بنیاميه آن چنانی نابود شد. اينها آثار کارهای امام سجاد«سلاماللهعليه» است. گرچه معلوم است که معلم این مکتب، امام باقر و امام صادق«سلامالله علیهما» هستند، امّا زمينهساز برای امام باقر و امام صادق، امام سجاد است. به قول خودشان: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»، بود، اما زمينهساز برای تشيع هم بود، زمينهساز برای اينکه فرهنگی به شيعه بدهد که هيچ طايفه و مذهب و هيچ دينی چنين فرهنگی را ندارد. لذا کار سياسی امام سجاد«سلاماللهعليه» خيلی بالاست. اگر امام سجاد نبود، آن قضيه کربلا حتماً نابود شده بود و به فراموشی سپرده شده بود. اما کارهای سياسی يعنی عزاداريهای امام سجاد به جا و به موقع، خيلی کار کرد و بايد بگوييم امام سجاد«سلاماللهعليه» از نظر سياست ديني، از همۀ ائمۀ طاهرين«سلاماللهعليهم» بيشتر کار کرده است. با عزاداريها و گريهها و با گفتارها و کردارها اما کردارهای عاطفي. حرفهای عاطفی زدن و درست کردن يک تلاطم، ولو نمیشد جلسه عزا بگيريم، ولو بحران عجيب بود، ولو شيعه نمیتوانست روضه بگيرد، اما امام سجاد«سلاماللهعليه» به هرکجا میرسيد و هر موقع میرسيد، اين کار سياسی و عاطفی را انجام میداد. لذا امام سجاد«سلاماللهعليه» از نظر سياسی خيلی کار کردند که آن موج کربلا را، اسارت امام سجاد«سلاماللهعليه» و حضرت زینب«سلاماللهعليها» سرتاسری کرد، اما بقای آن موج سرتاسری از امام سجاد«سلاماللهعليه» است که بعد از آن هم ائمۀ طاهرين«سلاماللهعليهم» مقيد بودند که اين روضه و عزاداريها را داشته باشند. هر وقت فرصت میشد اين عزاداری و روضه و اين کلمات عاطفی از آنها ديده میشود. لذا ايشان از نظر سياسی خيلی کار کردند.
از نظر فرهنگي، زمينهساز برای مکتب تشيع بودند. مکتب تشيع مکتب پرباری است و زمينۀ آن را امام سجاد«سلاماللهعليه» تهيه کردند. اما در ميان کارهای فرهنگی امام سجاد، صحيفۀ سجاديه است که حتی سنّيها میگويند: اخت القرآن، اخت نهج البلاغه. انصافاً کتاب پرباری است. دعاست اما دعايی است که متضمن همه چيز هست. بايد بگوييم که يک فرهنگ برای تشيع است و انصافاً اين زبور آل محمد است. يعنی اين صحيفۀ سجاديه نظير نهجالبلاغه است. همينطور که نهجالبلاغه يک افتخار برای شيعه است و بعد از قرآن بايد بگوييم نهجالبلاغه هم از نظر فصاحت و هم از نظر بلاغت بالاست، صحيفۀ سجاديه نيز چنين است. او راهی رفته و امام سجاد راه ديگری رفته، اما هر دو برای فرهنگ تشيع خيلی بالاست. اين نهجالبلاغه است که ابن ابی الحديد معتزلی در بيست جلد تفسير کرده است، اما میگويد من يک در هزار هم کار نکردهام و قطره از درياست. گاهی میگويد من هزار مرتبه اين خطبه را مطالعه کردهام اما هنوز برايم تازه است.
صحيفۀ سجاديه يعنی دعا، اما خسته کننده برای شيعه نيست. بلکه کسانی که به راستی در دعا کار کردهاند، ولو اينکه شيعه هم نباشند، اقرار کردهاند که اين صحيفۀ سجاديه از نظر فرهنگ خيلی بالاست.
در دعا، سياست هست. در دعا، علم کلام و فلسفه و عرفان هست. در دعا، همۀ علوم اسلامی مراعات شده و بايد بگوييم صحيفۀ سجاديه يعنی يک خزينه و پشتوانه برای شيعه.
از نظر عبادت نيز همۀ شما میدانيد که لقب ايشان زينالعابدين و سجاد است، يعنی از بس عبادت کرده است، پاهای مبارک ورم کرده است. از بس عبادت کرده، به سجاد ناميده شده است يعنی کسی که خيلی سجده میکرده است. در موقعی که بايد عبادت کند، عبادت میکرد. عبادت به اندازهای بالاست که نماز شب امام سجاد«سلاماللهعليه» در اين مسافرت ترک نشد، حتی در شام عاشورا. در شام عاشورا امام سجاد«سلاماللهعليه» مريض بودند و بیماری ايشان هم خيلی سخت بود. به واسطۀ همين بیماری، پروردگار عالم ايشان را برای امامت برای شيعه نگاه داشت. اما نماز شب ايشان ترک نشد. جملۀ مهمتر اينکه، زينب مظلومه«سلامالله علیها» وقتی کارش تمام شد، يعنی زن و بچه که متفرق در بيابانها بودند را جمع کرد، با التماس که به شأن حضرت زينب نمیخورد اما واجب بود، يک مشک آب از عمر سعد گرفت و به بچهها آب داد. دل زينب فارغ شد از اينکه بچهها تشنه نيستند. زينب مظلومه در پيش امام سجاد نماز شب میخواند. اما نماز شب را نشسته خواند. امام سجاد بعد از نماز شب حضرت زينب، اعتراض کرد که چرا نماز شب را نشسته خواندي؟ زينب مظلومه جواب داد که میخواستم بايستم اما زانوهايم تاب ايستادن نداشت.
عبادات امام سجاد«سلاماللهعليه» انصافاً بايد يک الگو برای ما باشد. در حالی که کار سياسی میکند، عبادت را فراموش نمیکند. در حالی که کار فرهنگی میکند، عبادت را نيز فراموش نمی کند.
اما کار اجتماعی ايشان اينطور است که ايشان صد خانوار را اداره میکرد. شيعه در مضيقۀ عجيبی بود و بيتالمال برای اينها حرام بود و به اينها نمیدادند. اينها را حتی برای کار نمیبردند و کار برای اينها نمیکردند و مطرود جامعه بودند و فوقالعاده در مضيقه بودند. گرسنه بودند و اگر میخواستند کار کنند به آنها کار نمیدادند زيرا شيعه بودند. بالاخره در مضيقۀ عجيبی بودند. امام سجاد«سلاماللهعليه» بايد مدينه را اداره کند. سنّيها نوشتهاند و شيعه نوشته است که صد خانواده را اداره میکردند. معلوم میشود در مدينه صد خانوار، شيعه بوده است. مهم اينجاست که امام سجاد«سلاماللهعليه» از کجا اينها را اداره میکرد؟ برای اينکه کسی خمس به امام سجاد نمیداد. شيعيان که در مضيقه بودند و سنّيها هم خمس قبول نداشتند. امام سجاد«سلاماللهعليه» مثل جدش اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» کار میکرد. آن عبادتش و آن سياستش و آن فرهنگش است، اما کار میکرد. حتی زمانی در مضيقۀ عجيبی واقع شدند، ايشان در بيابان و در باديه رفتند و باديهنشين شدند، يعنی گوسفندداری میکردند. کار توليدی و توزيعی میکردند. مثل جدشان اميرالمومنين کار میکردند. اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» در آن 25 سال، 26 مزرعه آباد کرده، برای فقرا يعنی برای شيعه و مستمندان. راوی میگويد اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» قنات میکندند. در چند تا از اين 26 مزرعه قنات بوده و مابقی چاه بوده که خود اميرالمومنين«سلاماللهعليه» آب میکشيدند. بالاخره 26 مزرعه آباد کردند. میگويد از قنات بيرون آمدند و از من پرسيدند ناهار چه داريم؟ گفتم کدوی پخته تهيه کردهام. بعد از نماز کدوی پخته را با شُکر و نشاطی خوردند و مرتب میفرمودند: لعنت خدا بر شکمی که به واسطۀ حرام خدا جهنم رود. يعنی شکمی که میشود با يک کدوی پخته سير کرد، نبايد انسان را جهنمی کند. بعد رفتند و کلنگ به سنگی خورد و آب فوران کرد و نشد چاه بکنند. از چاه بيرون آمدند و آب حسابی از چاه بيرون آمده بود. قوم و خويشها آمدند و معلوم میشود که ورثه بودند. تا چشم آقا به اينها افتاد که اينها خوشحالند از اينکه قنات و آب و مزرعهای هست، اميرالمؤمنين«سلامالله علیه» فرمودند: چشمداشت نداشته باشيد، اينها از فقرا و مستمندان است. در تاريخ میخوانيم اميرالمؤمنين از چاه بيرون نيامده بودند و پاها در چاه بود و تنه بيرون بود و آن قنات را وقف کردند برای فقرا.
امام سجاد«سلاماللهعليه» نيز چنين بودند. با آن همه مصائب و با آن همه مضيقه، شناخت وظيفه و عمل کردن به وظيفه داشتند؛ در آنجا که بايد کار عبادی کنند، کار عبادی میکردند. آنجا که بايد نماز شب بخوانند، نماز شب میخواندند و آنجا که بايد چاه بکنند، چاه میکندند و آنجا که بايد گلهداری کنند، گوسفندداری میکردند و آنجا که بايد پولش را صرف فقرا و ضعفاء کنند، در شب خود آقا هميان به دوش میگرفتند و در خانه فقرا میبردند و فقيرداری میکردند.
زينب مظلومه نیز همينطور بود. آنجا که بايد گريه کند، گريه میکرد، آنجا که بايد بچهداری کند، بچهداری میکرد و آنجا که بايد حرف بزند، اول شجاع در حرف زدن میشد. مثل مجلس ابن زياد يا مجلس يزيد يا بازار کوفه.
همه اين را شنيدهاند و همه میدانيد و سنّي و شيعه نوشتهاند که امام سجاد«سلاماللهعلیه» بايد در روز غذای شیعیان را تهيه کند و در شب خودشان يا بعضی از خواصشان به اين طرف و آن طرف ببرند و بالاخره بتوانند صد خانوار را اداره کنند. اين مخصوص شيعه نيست، بلکه سنّی هم اين را میگويد که ائمۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» مخصوصاً اميرالمؤمنين و امام سجاد مردمداری و فقيرداری میکردهاند. اداره کردن صد خانوار در حالی که در مضيقۀ مالی زيادی بودند، کار خيلی مشکلی است. امّا نگوييد که نمیشود. حضرت امام«ره» بعضی اوقات میگفتند اگر نمیفهمی منکر نشو. نه راجع به اين بحث ما، بلکه راجع به عرفان و فلسفه اين را میگفتند. اگر انسان همينطور انکار کند، مردانگی نيست. اگر بخواهيد، میشود و نمیدانم و نمیشود و نمیتوانم در قاموس انسان نيست. بعضی از تجملگراها اگر به راستی تجملشان را کنار بگذارند، میتوانند پنجاه خانوار را اداره کنند.
شخصی آمد نزد يکی از تجملگراها و گفت اين شبانه روز تو به اندازه قوت سال ماست. يک روز را روزه بگير و ما را خلاص کن. الان خيلی از تجملگراها چنين هستند. اگر يک روز را روزه بگيرد، میتواند يک خانوار را اداره کند. امام سجاد«سلاماللهعليه» تجملگرا نبودند و از آن نهی میکردند. کسانی هم که امام سجاد به آنها کمک میکردند در مضيقه بودند و به اندازۀ ضرورت به آنها میدادند. آنگاه میشد صد خانواده را اداره کنند. امام سجاد«سلاماللهعليه» کار توليدی و توزيعی میکردند و مستمندان را اداره میکردند.
کار سياسی امام سجاد«سلاماللهعليه» نیز توانست تشيع را به نسل بعدی يعنی به امام باقر و امام صادق«سلاماللهعليهما» بدهد. آن هم کار فرهنگی که زمينهساز برای فرهنگ تشيع بود. ما بايد از امام سجاد الگو برداريم. بايد هم رابطۀ با خدايمان محکم باشد و هم رابطۀ با مردم محکم باشد و هم کار فرهنگی و سياسی و کار اجتماعی داشته باشيم. اگر اين نباشد، شيعۀ حسابی نيست. اصلاً معنای شيعه همين است، يعنی تابع اهل بيت«سلاماللهعليهم» بودن. به قول اميرالمومنين«سلاماللهعليه» نمیتوانيد مثل ما باشيد، اما: «أَعِينُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»، به هر اندازه که میتوانيد بايد در اين بحثی که امشب داشتيم، پيرو امام سجاد«سلاماللهعليه» باشيم.
و اما اگر ما کار فرهنگی نداشته باشيم، و در اصول دينمان لنگ باشيم. کار سياسی نداشته باشيم، کار اجتماعی نداشته باشيم و رابطهمان با خدا محکم نباشد و در رابطه با مردم بیتفاوت باشيم و بگوييم شيعه، معلوم است که نمیشود. شيعه يعنی آنکه از نظر عقيده، اهل بيت«سلاماللهعليهم» را قبول دارد و تا سرحد عشق آنان را دوست دارد و علاوه بر اين، تابع اهل بيت«سلاماللهعليهم» است.
روايتی از امام باقر امام «سلاماللهعليه» است که به امام سجاد«سلاماللهعليه» منتهی میشود. پيرمردی آمد خدمت امام باقر و در روايت داريم عصازنان آمد و دينش را به امام باقر عرضه داشت. گفت يابن رسول الله! من شما را دوست دارم. دوستان شما را هم دوست دارم. من دشمنان شما را دشمن دارم. من حلال شما را حلال و حرام شما را حرام میدانم. يعنی عاملم، يعنی طبق عقيدهام عمل میکنم «فَهَلْ تَرْجُو لِي»؟ يعنی آیا من اهل نجاتم؟ آقا امام باقر«سلاماللهعليه» فرمودند: دل خوش دار. کسی آمد نزد پدرم امام سجاد«سلاماللهعليه» و همين را گفت که يابن رسول الله! من شما را دوست دارم و دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن دارم، حلال شما را حلال و حرام شما را حرام میدانم، آیا نجات مییابم؟ امام سجاد«سلاماللهعليه» فرمودند: دل خوش دار. دم مرگ پيغمبر و حضرت زهرا و أميرالمؤمنين و حسن و حسين«سلامالله علیهم» میآيند و جان تو مثل گلی که بو کني، از بدنت مفارقت میکند و روح تو را میبرند در پيش خودشان.
راوی میگويد اين پيرمرد به اندازهای خوشحال شد که گريۀ شوق کرد و غش کرد. آقا امام باقر«سلاماللهعلیه» او را به هوش آوردند. بعد پيرمرد دستهايش را به بدن امام ماليد و خودش را متبرک کرد و اجازۀ مرخصی گرفت و رفت. وقتی میرفت، آقا امام باقر به قد و قامت او نگاه میکردند. بعد فرمودند: هرکه بهشتی میخواهد به او نگاه کند.
يعنی اينست که در روز قيامت زير لوای حمد است. به دست اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» آب کوثر میخورد. اينست که بدون حساب و کتاب به پيروی اهل بيت«سلاماللهعليهم» به بهشت میرود. در دنيا پيرو اهل بيت بوده و آنجا نيز پيرو اهل بيت است و اينجا ايمان تقويت شده و آنجا هم پيرو اهل بيت است و آنها به جلو و او به دنبال آنها به بهشت میرود. خوب روايتی از امام سجاد«سلاماللهعليه» است. اگر شيعه باشيم، قرآن میفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولٰئِکَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»
امام سجاد و دیگر ائمّه شيعيان را صدا میزنند و ما اگر به راستی شيعه باشيم، پيرو امام سجاد باشيم، او به جلو و ما حتّی اگر يک ميليون فرسخ به عقب باشیم، اما به دنبال امام سجاد باشيم، حرکت میکنیم. دنبالهرو يعنی در قيامت زير لوای حمد، دنبالهرو يعنی بدون حساب و کتاب به دنبال اهل بيت به بهشت رفتن.
بحث خوبی بود. مخصوصاً جوانها به بحث اهميت دهند و عمل کنند. عمده عمل است و اينکه ما تا سرحدّ عشق اهلبيت«سلاماللهعلیهم» را دوست داريم، درست است؛ تا سرحد عشق شعار اهلبيت«سلاماللهعليهم» داريم، در عزاداريها و در نشاطها، درست است؛ اما علاوه بر اين بايد بال دوّم هم باشد، مثل امام سجاد«سلامالله علیه»، هم کار فرهنگی و هم کار سياسی و اجتماعی و کار عبادی داشته باشيم. بالاخره هرچه آنها میکردند ما هم يک در ميليون پيرو آنها باشيم.
. البینه، 7: «در حقيقت كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كردهاند، آنانند كه بهترين آفريدگانند.»