عنوان: درس اخلاق؛ شرح چهل حدیث، حدیث سی‌ و پنجم: «قانون عدل و انصاف»
شرح:

بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏»

 

در روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» بر یک موضوع، پافشاری و تأکید فراوان و عجیبی شده است. آن بزرگواران در روایات متعّددی با الفاظ مختلف می‌فرمایند: «تُحِبَّ لَهُ مَاتُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَاتَكْرَهُ لِنَفْسِك‏»[1].

مسلمان آن است که هرچه برای خود می‌پسندد، برای دیگران هم بپسندد و آنچه برای خود نمی‌خواهد، برای دیگران نیز نخواهد.

اين دستورالعمل، «قانون عدل و انصاف» نام دارد که يک قانون مترقّي و راهگشا، در احکام اسلامي است و در تعاليم ديني، به‌ويژه در علم اخلاق، جايگاه برجسته و بسيار مهمي دارد. در روايات فراواني نيز بر رعايت آن تأکيد و پافشاري شده است.[2]

در برخی روایات نیز با صراحت، در تعریف انصاف همین قانون را ذکر کرده‌اند. راوی می‌گوید: برخی از اصحاب در نامه‌ای به من نوشتند که از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» سؤال کنم: مسلمان بر مسلمان چه حقّی دارد؟ من از امام«سلام‌الله‌علیه» پرسیدم و ایشان به من پاسخى ندادند. هنگام وداع، به ایشان گفتم: به پرسش من پاسخ ندادید؟ فرمودند: من مى‏ترسم شما كافر شوید؛ کنایه ازاینکه رعایت حقّ مردم سخت است، ازطرفی شرط مسلمانی هم رعایت همین حقوق است و ممکن است شما بفهمید مسلمان واقعی نیستید و ناامید شوید.

سپس فرمودند: به‌راستى از سخت‏ترین واجبات كه خدا بر خلقش واجب كرده، سه امر است: «إِنْصَافَ‏ الْمَرْءِ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏ حَتَّى‏ لَا يَرْضَى‏ لِأَخِيهِ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏ إِلَّا بِمَا يَرْضَى‏ لِنَفْسِهِ‏ مِنْهُ‏ وَ مُوَاسَاةَ الْأَخِ‏ فِي‌ الْمَالِ‏ وَ ذِكْرَ اللَّهِ‏ عَلَى‏ كُلِ‏ حَالٍ‏ لَيْسَ‏ سُبْحَانَ‏ اللَّهِ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ وَ لَكِنْ‏ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَيَدَعُهُ»[3]

آن حضرت سه وظیفۀ اساسی برای مسلمان‌ها برشمرده‌اند؛ وظیفۀ اوّل، رعایت انصاف است. در معرفی شخص با انصاف هم فرموده‌اند: کسی است که هرچه برای خود می‌پسندد، برای دیگران نیز بپسندد.  

وظیفۀ دوّم، عمل به قانون مواسات و دستگیری از هم‌نوعان است. وظیفۀ سوّم، مداومت بر ذکر، آن هم ذکر عملي است؛ بدين معنا که انسان از گناهان اجتناب ورزد و فرمان خداوند تعالي را اطاعت نمايد.

در صورت توجه و عمل به قانون عدل و انصاف، بسیاری از مشکلات و معضلات فردی و اجتماعی حل خواهد شد. این قانون، از یک سو مسلمان‌ها را در کمک و خیرخواهی به یکدیگر ترغیب و تشویق می‌نماید؛ چنان‌که می فرماید: «آنچه برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسند»؛ و از سوی دیگر، مسلمان‌ها را از آزار و اذیّت و ظلم به یکدیگر بر حذر می‌دارد. از این‌رو می‌فرماید: «هرچه برای خود نمی‌خواهی، برای کسی نخواه».

به‌ بیان رساتر، قانون عدل و انصاف، دو مرتبۀ کلی دارد؛ یک مرتبه، خواستن خوبی‌ها برای همدیگر است که به آن قانون مواسات نیز گفته می شود. یک مرتبه نیز نخواستن بدی‌ها برای دیگران است.

پس، براساس قانون عدل و انصاف، مؤمنین باید از یک طرف، به یکدیگر محبت داشته باشند و در غم و شادی، در کنار همدیگر بمانند و با کمک و رسیدگی، به فریاد هم برسند و برای همدیگر سلامتی، امنیّت و آرامش بخواهند. و از طرف دیگر، نسبت به یکدیگر، بغض و کینه و ناراحتی نداشته باشند، به یکدیگر ظلم نکنند، به هم آسیب نرسانند و برای همدیگر بدی و سختی نخواهند؛ چنان‌که برای خود نمی‌خواهند.

این طرز رفتار سبب ایجاد جاذبه و الفت بین مسلمان‌ها می‌شود و این جاذبه، منجر به اتّحاد و یکپارچگی آنها خواهد شد.

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در روايتي، خطبۀ پيامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در مسجد خيف، در سرزمين منا را بازگو کرده‌اند. رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در آن خطبه، راجع به مؤمنين می‌فرمایند: «وَ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ»‏[4]؛ يعني همه آنها يک دست، واحد و يکپارچه در برابر بيگانگان هستند.

جاری‌شدن محبّت بین امّت اسلامی، مثل کهرباست و نظیر یک آهنربا آنها را به گرد خود جمع می‌کند. در اثر این محبّت راستین و واقعی، توجه و عمل به قانون مواسات، به یک فرهنگ عمومی بین مسلمان‌ها مبّدل می‌گردد.

اساساً معنای «سلامٌ علیکم» همین است. قبل از اسلام، در دوران جاهلیّت، مردم هنگام ملاقات با همدیگر، می‌گفتند: «أَنْعِمْ صَبَاحا-صبح به‌خیر» و اگر بعد از ظهر بود، مي‌گفتند: «أَنْعِمْ مَسَاءً-عصر به‌خير»؛ با ظهور اسلام، فرهنگ‌های جاهلیّت یکی پس از دیگری کنار زده شد و فرهنگ ناب اسلامی جایگزین آنها گردید. یکی از آن فرهنگ‌ها، «سلامٌ علیکم» بود. پيامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به مسلمان‌ها آموختند که هنگام ملاقات، به یکدیگر بگویند: «سلامٌ علیکم» و فرمودند: تحيّت اهل بهشت، به اين صورت است.[5]

هر مسلمان با گفتن «سلامٌ علیکم»، در واقع به طرف مقابل می‌گوید: من برای تو سلامتی، امنیّت، رفاه، آرامش و خیر و نیکی می‌خواهم. من بغض و کینه و ناراحتی نسبت به تو ندارم، من آنچه را برای خود می‌پسندم، برای تو نیز می‌پسندم و آنچه برای خودم دوست ندارم، برای تو نیز دوست نخواهم داشت.

در ادامه، قدری راجع به دو مرتبۀ قانون عدل و انصاف صحبت می‌کنیم.

مرتبۀ اوّل، همان‌طور که بیان شد، عمل به قانون مواسات است. قرآن کریم راجع به قانون مواسات، در همان ابتدای سورۀ بقره، در توصیف مؤمنین می‌فرماید: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»[6]؛ یعنی علامت و نشانۀ مؤمنین آن است که از هرچه روزی آنها شده، انفاق می‌کنند. با مال، با قدم، با قلم، با علم، با آبرو و بالأخره به هر صورتی که بتوانند به یاری همدیگر می‌شتابند.

قرآن کریم در آیۀ دیگر می‌فرماید: «لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»[7]؛ یعنی آنکه ثروتند نیست هم باید از آنچه می‌تواند انفاق کند و در حدّ توان، به فکر یاری دیگران باشد. 

در آیۀ دیگر، با لحنی تهدیدآمیز، هشدار می‌دهد و می‌فرماید: «وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ»[8]؛ آنان که اموال خود را جمع کرده، در راه خدا انفاق نمی‌کنند، به عبارت دیگر کسانی که فقط به فکر خود هستند و دیگرخواهی در زندگی آنها نیست، به این افراد وعدۀ عذاب دردناک داده شده است. در آیۀ بعد از آن می‌فرماید: چنین افرادی را در جهنّم، نقره ‌داغ و پول‌ داغ می‌کنند.

قانون مواسات، در روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» نیز ظهور و بروز فراوانی دارد. تنها در اصول کافی، روایات متعدّدی در باب‌های مختلف و با محتوای قانون مواسات نقل شده، که در صورت گردآوری، خود یک کتاب مسقل می‌شود.

در یکی از آن روایات، امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَكَى شَيْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِه‏»[9]؛ یعنی مؤمنین مانند یک بدن واحدند و درد و غم و ناراحتی هر یک از آنان، سبب رنج همۀ آنهاست؛ چنان‌که درد یک عضو بدن، همۀ بدن را دردمند می‌کند.

شاید سعدی، با توجه به این روایت شریف می‌گوید:

            بنی آدم اعضای یکدیگرند

                                                که در آفرینش ز یک گوهرند

            چو عضوی به درد آورد روزگار

                                                دگر عضوها را نماند قرار

            تو کز محنت دیگران بی غمی

                                                نشاید که نامت نهند آدمی

اهمیّت قانون مواسات در اسلام به قدری است که در برخی روایات برای عمل به قانون مواسات، ثواب‌های شگفت‌انگیزی وضع شده است. گاهی ثواب آن، معادل ثواب بیست حج دانسته شده است: «لَقَضَاءُ حَاجَةِ امْرِئٍ مُؤْمِنٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ عِشْرِينَ حَجَّةً»[10]. حتی در بعضی روایات، رفع حاجت از مؤمن، افضل از هزار حجّ مقبول شمرده شده است: «أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِكِهَا»[11].

در دسته‌ای از روایات نیز کوتاهی از عمل به قانون مواسات، با تهدید و هشدار، مذمّت و مؤاخذه شده است، مثلاً ابان بن‌تغلب از قول امام صادق«سلام‌الله‌علیه» روایت می‌کند: اگر کسی در حالی که قدرت نجات برادر مؤمن خویش را از گرفتاری دارد، درخواست او را اجابت نکند و دست رد به سینه‌اش بزند، خداوند سبحان در قبر ماری را بر او مسلّط می‌کند تا همواره او را نیش بزند.[12]

از مجموع این آیات و روایات و صدها روایت دیگر، به‌خوبی نتیجه گرفته می‌شود که عمل به قانون مواسات و رسیدگی به مردم و نجات آنها از گرفتاری، در وقت احتیاج، واجب است. عجیب آن است که برخی فقها، این‌گونه آیات و احادیث را حمل بر استحباب کرده و می‌گویند: واجبات مالی، منحصر به خمس، زکات و کفّارات است.

پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: «مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ»[13]؛ در روایت دیگری فرموده‌اند: «مَنْ‏ أَصْبَحَ‏ لَا يَهْتَمُ‏ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»[14]؛ کسی که به احتیاجات مسلمان‌ها اهمیّت ندهد، مسلمان نیست.

مؤمن، کسی است که طبق قانون عدل و انصاف، هرچه برای خود می‌خواهد، برای دیگران نیز بخواهد و هرچه برای خویش دوست ندارد، برای دیگران نیز دوست نداشته باشد. یعنی وقتی گرسنه‌ای می‌بیند، مثل وقتی خودش و خانواده، گرسنه هستند، به گرسنگی او اهمیّت بدهد. همان طور که هنگام ازدواج پسرش، به فکر خانه‌ خریدن است، در فکر خانه‌دار شدن دامادهای بی‌بضاعت هم باشد. به اندازۀ اهتمامی که نسبت به جهیزیّۀ دخترش دارد، راجع به تهیۀ جهیزیّه برای دختران مستمند اقدام کند. همان‌ وقتی که دغدغۀ خرید لباس و تهیّۀ خوراک برای فرزندانش دارد، کودکان فقرا و نیازمندان را از یاد نبرد.

حضرت امام خمینی«قدّس‌سرّه» می‌فرمودند: اگر من بدانم کسی شام ندارد، باید عبای خود را بفروشم و برای او شام تهیه کنم. مرحوم کلینی«رحمت‌الله‌علیه» در کتاب کافی، روایتی صحیح‌السّند و ظاهر الدّلاله از امام صادق«سلام‌الله‌علیه»، نقل می‌کند که می‌فرمایند: «أَيُّمَا مُؤْمِنٍ مَنَعَ مُؤْمِناً شَيْئاً مِمَّا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ مِنْ عِنْدِ غَيْرِهِ أَقَامَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ مُزْرَقَّةً عَيْنَاهُ مَغْلُولَةً يَدَاهُ إِلَى عُنُقِهِ فَيُقَالُ هَذَا الْخَائِنُ الَّذِي خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ»[15]؛ کسی که بتواند گره از کار دیگران بگشاید و قدرت داشته باشد احتیاج مردم را به دست خودش یا توسط دیگران رفع کند، ولی در این زمینه کوتاهی نماید، در قیامت در حالی او را به صف محشر می‌آورند که رویش سیاه است، چشم‌های او به گودی فرو رفته و دستانش را به گردن آویخته‌اند. سپس خطاب می‌شود، او خائن به خدا و رسول خداست و امر می‌شود که وی را به جهنّم بیندازند.

سورۀ ماعون، مفاهیم آموزنده و عجیبی در این زمینه دارد. می‌فرماید: «بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ، فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ، وَ لا يَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكينِ، فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ، الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ، الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَ، وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ»[16].

ابتدا می‌فرماید: آیا می‌خواهی یک نفر که دین ندارد را به تو نشان بدهم؟ بعد می‌فرماید: او کسی است که یتیم را از خود می‌راند. یعنی کسی که بتواند دختر یتیم را شوهر دهد، پسر یتیم را زن دهد و کودک یتیم را به مدرسه بفرستد و به او رسیدگی کند و در حالی که قدرت دارد، بی‌اعتنایی کند، چنین کسی دین ندارد.

همچنین کسی که نه تنها خود در تأمین خوراک مستمندان کوشا نیست، بلکه دیگران را نسبت به این کار خیر تشویق نمی‌کند، طبق فرهنگ قرآن کریم مسلمان نیست. بعد از آن، افراد کاهل نماز و کسانی که در اقامۀ نماز سستی می‌ورزند را سرزنش کرده، می‌فرماید: وای بر آن نامسلمانی که در وقت نماز، غافل از نماز است! در آخر کار نیز دوباره به سراغ قانون مواسات رفته، می‌فرماید: وای بر افراد متظاهر، ریاکار و حقّه‌باز که اگر هم از دیگران دستگیری کنند، برای خدا نیست، بلکه برای دیدن مردم و تحسین آنها، به قانون مواسات عمل می‌کنند.

مرتبۀ دوّم قانون عدل و انصاف، آن است که مسلمان‌ها همان‌طور که دوست ندارند به خودشان ظلم شود، به دیگران ظلم نکنند. همان گونه که از آزار و اذیّت بدشان می‌آید، مراقب باشند، آزارشان به کسی نرسد و سبب زیان دیدن مردم نشوند. هرکس نمی‌پسندد که او را فریب دهند و اموالش را به یغما ببرند، خودش باید در رعایت حقّ مردم کوشا باشد و اموال مردم را به‌ناحق نخورد. آنکه از کارشکنی در کارش بیزار است، باید خودش در کار دیگران مانع تراشی نکند و گره در امور دیگران نیندازد. امیرالمؤمنین% کسی که گره در کار مؤمنین بیندازد و علیه آنان اقدام کند را خارج از اسلام و مسلمانی می‌دانند: «مَنْ‏ أَعَانَ‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ الْإِسْلَامِ»[17]. در روایتی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» نقل شده است که: هرکس در کار مردم کارشکنی کند، در حالی خداوند را در قیامت ملاقات می‌کند که در پیشانی او نوشته شده است: «آيِسٌ مِنْ رَحْمَتِي‏»[18]؛ یعنی از رحمت خداوند سبحان ناامید است. آن حضرت در روایت دیگری می‌فرمایند: کسی که ضدّ مؤمن و به ضرر او حرفی بزند، در قیامت عذابش از همه شدیدتر خواهد بود: «أَشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً يوْمَ الْقِيامَةِ مَنْ‏ أَعَانَ‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ»[19].

غیبت، تهمت و شایعه‌پراکنی، از گناهان بزرگی هستند، که نه تنها سبب آبروریزی افراد می‌شوند، بلکه امنیّت اخلاقی و روانی اجتماع را بر هم می‌زنند. همه باید توجه داشته باشند و مراقب باشند که در مجالس و در دید و بازدیدها، غیبت و تهمت و شایعه نباشد. اهل دلی به من می­گفت: در یک جلسه، غیبت شد. او می‌گفت: من غیبت نکردم، بلکه دیگران غیبت کردند. شب خواب دیدم کسانی که پشت سر آنها غیبت شد را کشتند و من در دیگ می­گذارم تا بپزیم و با هم بخوریم. از خواب بیدار شدم و فهمیدم غیبت یعنی کشتن دیگران.

قرآن کریم، غیبت را خوردن گوشت مردار و متعفّن دیگران می‌داند: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»[20]. کسانی که چشم بصیرت دارند، می­بینند که غیبت، گوشت گندیده است.

بنابراین در این مجالس باید غیبت نباشد. البته تقریباً تمام حرف‌هایی که شایع است، تهمت است، نه غیبت. امّا با کمال تأسف تهمت می‌زنند و افرادی هم آن تهمت‌ها را منتشر می‌کنند، یعنی شایعه پراکنی می‌کنند. متأسفانه بسیار دیده می شود که به‌عنوان سیاست، غیبت می‌کنند، تهمت می‌زنند، شایعه می‌سازند و شایعه را در بین مردم پخش می‌کنند.

قرآن کریم در ابتدای سورۀ نور، در چندین آیه، به مذمّت شایعه پرداخته و فرموده است که چرا حرف ها را نفهمیده و ندانسته، به همدیگر می‌گویید؟ یک حرفی انسان می‌شنود و بدون اطمینان از صحّت آن، به دیگران منتقل می‌نماید، به این کار زشت و ناپسند، شایعه‌پراکنی می‌گویند. یکی از خوشحالی‌های دشمنان اسلام، همیشه و اکنون، این بوده و هست که مسلمان‌ها شایعه پراکنی کنند.

در زمان پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» از سوی دشمن، تهمتی علیه یکی از همسران آن حضرت اختراع شد. امّا مهم‌تر آن است که دوستان، یعنی خود مسلمان‌ها، آن تهمت و آن شایعه را گرفتند و در بین خود پخش کردند. ناگهان یک آبروریزی برای پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» پیدا شد تا جایی که خانه نشین شدند. اگر لطف خداوند نبود، اسلام نابود شده بود، زیرا خطر عجیبی برای اسلام جلو آمد. خدا پیامبرش را یاری کرد  و آیات «افک» نازل شد و تهمت را رفع کرد. همچنین کسانی که شایعه‌پراکنی کرده بودند را به شدّت سرزنش کرد و فرمود: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ»[21].

در وضع فعلی، با تهمت و شایعه، همه را به همدیگر بدبین می­کنند. با این گناهان، مردم را به مسئولین و به نظام بدبین می‌کنند. ایجاد بدبینی، خودبخود حالت یأس و ناامیدی برای مردم به همراه دارد که خطرناک است. این گناهان، از اختلاف سرچشمه می‌گیرد و اختلاف، عامل نابودی است.

این تهمت‌ها و شایعه‌پراکنی‌ها، تضعیف اسلام و تضعیف نظام است و دشمن می­خواهد که مردم به نظام و   به مسئولین بدبین شوند. همه باید بدانند که اگر شایعه جلو آمد، دشمن به افراد معمولی راضی نیست و  حتی می­رسد به آنجا که راجع به پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» شایعه‌سازی و شایعه‌پراکنی می‌کند. این یک زنگ خطر است که اگر با شایعات و اتّهام‌های ناروا، مقابله نشود، کم کم افراد شایعه‌ساز و آنان که به دیگران نسبت ناروا می‌دهند، راجع به همۀ بزرگان و حتی راجع به اصل نظام، شایعه می‌سازند و پخش می‌کنند.

این گناهان بسیار بزرگ است و بحث آن نیز مفصّل است، امّا آنچه موضوع بحث ماست، اینکه، طبق قانون عدل و انصاف، اگر کسی دوست ندارد، از او غیبت کنند، باید خودش غیبت نکند، آنکه نمی‌خواهد به او تهمت بزنند و آن تهمت را شایع کنند، باید از تهمت و شایعه‌پراکنی خودداری کند و آبروی مردم را نریزد.

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در روایتی می‌فرمایند: «لَا تَغْتَبْ‏ فَتُغْتَبْ‏ وَ لَا تَحْفِرْ لِأَخِيكَ حُفْرَةً فَتَقَعَ فِيهَا فَإِنَّكَ كَمَا تَدِينُ تُدَانُ»[22]؛ غیبت نکن که دیگران هم غیبت تو را می‌کنند و برای برادرت چاه نکن، که خودت در آن چاه خواهی افتاد.



[1]. الکافی، ج 2، ص 169.

[2]. ر.ک: الكافي، ج‏2، ص169؛ من‌لايحضره‌الفقيه، ج‏2، ص625؛ تحف العقول، صص74،81،180؛ الأمالي(للصدوق)، ص323؛ الأمالي(للطوسي)، ص98؛ نهج البلاغه، نامۀ31؛ وسائل‌الشيعه، ج‏12، ص210؛ بحارالأنوار، ج‏33، ص550 و ....

[3]. الكافی، ج‏2،ص170.

[4] . الكافي، ج‏1، ص404.

[5]. تفسیر القمی، ج2، ص 355.

[6]. بقره، 3: «و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند.»

[7]. طلاق، 7: «بر توانگر است كه از دارايى خود هزينه كند، و هر كه روزى او تنگ باشد بايد از آنچه خدا به او داده، انفاق كند. خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمى‏كند. خدا به زودى پس از دشوارى آسانى فراهم مى‏كند.»

[8]. توبه، 34: «و كسانى كه زر و سيم را گنجينه مى‏كنند و آن را در راه خدا هزينه نمى‏كنند، ايشان را از عذابى دردناك خبر ده.»

[9]. الکافی، ج 2، ص 165.

[10]. الکافی، ج 2، ص 193.

[11]. الأمالی، ص 237.

[12]. وسائل الشّیعه، ج 16، ص 360

[13]. الکافی، ج 2، ص 666.

[14]. الکافی، ج 2، ص 163.

[15]. الکافی، ج 2، ص 637.

[16]. ماعون، 1 تا 7: «به‌نام خداوند رحمت‌گر مهربان، آيا كسى را كه [روزِ] جزا را دروغ مى‏خواند، ديدى؟ اين همان كس است كه يتيم را بسختى مى‏راند، و به خوراك‏دادن بينوا ترغيب نمى‏كند. پس واى بر نمازگزارانى‏ كه از نمازشان غافلند، آنان كه ريا مى‏كنند، و از [دادن‏] زكات [و وسايل و مايحتاج خانه‏] خوددارى مى‏ورزند.»

[17]. غرر الحكم و درر الكلم، ص 669.

[18]. الکافی، ج 2، ص 368.

[19]. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج ‏1، ص 72.

[20]. حجرات، 12: «و بعضى از شما غيبت بعضى نكند؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد. [پس‏] از خدا بترسيد، كه خدا توبه‏پذير مهربان است.»

[21]. نور، 15: آنگاه كه آن [بهتان‏] را از زبان يكديگر مى‏گرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد، مى‏گفتيد و مى‏پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود.

[22]. الأمالي( للصدوق)، ص420.