عنوان: اگر صلح خلاف واقع شد آيا صحيح است يا خير؟
شرح:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    مسأله اي كه در پيش بود و مقداري درباره اش صحبت كرديم ، مسأله 8 بود و راجع به اين بود كه اگر صلح خلاف واقع شد ، مثل اينكه مي گفت تو يك ميليون از من بستانكاري ، بيا مصالحه كن به مثلاً 900 تومان و اين كار را كرد و بعد فهميد كه اين يك ميليون نبوده ، 10 ميليون بوده ، آيا اين صلح صحيح است يا باطل ؟ مشهور فقها گفتند كه اين مثل همه معاملات ، اگر بيعي كرد ، خانه را فروخت بعد فهميديم خانه مال زنش است چطور آنجا بيع باطل است ، اينجا هم صلح باطل است و طبق يك قاعده كلي گفتند كه اصلاً احكام چه وضعيه ، چه تكليفيه اگر خلافش ظاهر شد مجزي نيست ، قاعده اجزا اصول را جلو كشيدند و گفتند كه در اصول و امارات اصل عدم اجزا است ، يعني حكم ظاهري كافي از حكم واقعي نيست لذا دليلشان هم همين است كه اين يك حكم ظاهري است و اين حكم ظاهري مخالف با واقع در آمده و حكم ظاهري نمي تواند كافي از حكم واقعي باشد .

    ما در مسأله اجزا در اصول ، تبعاً لاستاد عزيزمان آقاي بروجردي مطلقاً قائل به اجزا هستيم چه در احكام تكليفيه ، چه در احكام وضعيه مثلاً ( شخصي ) مدتي نماز خواند با يكبار ( گفتن ذكر ) تسبيحات اربعه ، حالا خودش مجتهد است و بدست آورد كه 3 مرتبه بايد باشد ما مي گوئيم مجزي است . آنچه ( قبلاً ) كرده است درست است ، چرا ؟ رفع يد مولا از حكم واقعي ، تسهيلاً للامر براي اينكه عسر و حرجي لازم نيايد ، مولا مي گويد ما اين ناقص را بجاي كامل قبول كرديم ، اسمش را مي گذارند تقبل ناقص بجاي كامل .

    البته در اصول اختلاف است ، مثلاً مثل مرحوم آخوند در كفايه ، استاد بزرگوار ما حضرت امام در بحثها مي فرمودند كه راجع به اصول مخصوصاً استصحاب اجزاست ، راجع به امارات عدم اجزاست و آنهايي كه مي گويند اجزا دليلش همين است ، تقبل ناقص بجاي كامل . رفع يد مولا از مطلوبش براي اينكه عسر و حرجي لازم نيايد . لذا در تمام تكاليف چه وضعي ، چه غير وضعي ما قائل به اجزاء هستيم و اينكه بزرگان در اين مسأله گفتند كه در همه امارات و اصول عدم اجزاء ( داريم ) پس در صلح هم عدم اجزاست . كه ما اصل مطلب را قبول نداريم ، ما مي گوئيم هم در امارات ، هم در اصول اجزاست ، در صلح هم اجزاست .

    خصوصيت ديگري هم در صلح هست و اينست كه صلح اصلاً وضع شده براي رفع مشاجره براي رفع نزاع ، اصلاً تعريفش را كرديم و گفتيم كه « عقد وضع لرفع النزاع » . حالا ما بگوئيم عدم اجزا دو دفعه نزاع را برگردانيم اصلاً منافات با مقتضاي عقد دارد ، البته صلح هم 2 قسم است ، يك قسمت اينست كه اسقاط كافه خيارات و اينطور بگويد كه ولو 100 ميليون از من بخواهي ، مصالحه به 1 ميليون كن ، اين معلوم است كه طوري نيست ولو بعداً بفهمد 100 ميليون بوده ، چون از اول گفته بود . يا اينكه مرا بري الذمه كن هر قدر كه به ذمه من باشد و اگر هم مردم مي دانستند من و شما چه كاره ايم از شهر بيرونمان مي كردند ( خنده حضار ) اينكه خنديدید فرمايش امام سجاد است در ابوحمزه ثمالي ، پناه بر خدا لذا نبايد روي اينها حساب كنيم و ما را مهماني مي كنند ، به مهماني مي رويم ، قطعاً اگر صاحب خانه بداند كه واقعاً كي هستم مرا مهمان نمي كند . خُب مسلم است اگر خوردن اين غذا حلال است و اشكال ندارد و مي دانم اين سهم امام را كه به من    مي دهد ، اگر مي دانست كه كجا مصرف مي شود ، نمي داد . اما خُب با يك ارادتي مي دهند ، اينها را حساب نكنيد ، حساب اينرا بكنيد كه اين    مي گويد 100 ميليون از من  مي خواهي ، اما به 1 ميليون مصالحه كن و اگر بعد معلوم شد چقدر بوده هيچ ، بيا و مرا بري الذمه كن او هم مي گويد برئت ذمتك ، گاهي هم  مي گويد صالحت اين مورد بحث نيست معلوم است كه اين درست است ، آنجا كه فريب در كار باشد . مي گويد بيا مصالحه كن به 1 ميليون ، نمي گويد با اسقاط كامل خيارات ، نمي گويد هر چه كه مي خواهي ، مي گويد بيا مصالحه كن به يك ميليون ، بعد مي بيند 10 ميليون است ، اينجا . خُب ما مي گوئيم صلح براي رفع نزاع است ، حالا اين رفع نزاع شد ، قضيه تمام است.

    مثال ديگري بزنم ، مثال باب قضا و شهادات همينطور است ، حاكم حكم مي كند كه اين خانه مال اين ( شخص ) است ، حالا اين دوباره بخواهد برود پيش قاضي ديگري و بينه بياورد و درست كند كه خانه مال ديگري است ، خُب نمي شود ديگر . مي گويند قاضي حكم كرد و تمام شد ، رها كن . اتفاقاً پيغمبر اكرم (ص) همين را مي فرمودند كه « انما اقضي بينكم بالبينات و الايمان » اگر كسي حق كسي را بخورد ، پاره آتش را خورده ، آن واقع ( مطلب است ) اما من حكم كه كردم ، دعوا تمام مي شود . الّا اينكه شرايط درست نباشد ، قاضي با علمش حكم كرده ، درست نبوده ، بينه خراب بوده و امثال اينها كه در سابق بحثش را كرديم . اما با تمام شرايط در باب  قضاوت ، باز ( حكم او ) برگردد ، اين را نداريم .

     لذا اين صلح يعني رفع نزاع وقتي صلح كردند ، مطلب تمام مي شود حالا اگر واقع غير از اين باشد رفع يد مولا از واقع ( مي شود ) بله حرف ديگري هست كه اگر گول زده روز قيامت بايد جواب بدهد در آن حرفي نيست و بحث ما هم نيست ، همانطور كه پيغمبر اكرم فرمودند . اگر آدمي را گول زدي ، پاره اي از آتش خوردي اما قضاوت من چه ؟ قضاوت من درست است . در واقع اينكه بايد جواب دهد و به ذمه اش است ، آنها حرف ديگري است كه مربوط به بحث ما نيست ، بحث ما اينست كه اين صلح باطل است يا نه ؟ ما مي گوئيم صلح باطل نيست بنابراين راجع به باب قضاوت و باب صلح كه براي رفع نزاع است ، همينطور درستش مي كنيم ، راجع به عقود ديگر هم انشاء الله بعد در باره اش صحبت مي كنيم . انشاء الله تتمه اش هم براي فرع بعديمان .

در حق الناس هم همينطور است لذا در همانجا هم رفع يد مولاست ، تقبل ناقص بجاي كامل . مي گويد اين بيع صحيح است ، بگو اين بيع صحيح است بناي عقلا هم همين است . ما هي مرتب باطل كنيم ، صحيح كنيم (نمي شود) بله مشهور در ميان فقها حتي نه فقط راجع به احكام وضعيه بلكه راجع به احكام تكليفيه هم مي گويند اجزا و بعضي اوقات در صلح فريب است ، اينرا ما در خيار غبن گفتيم و فقها نمي فرمايند . مي گويد كه با اسقاط كليه خيارات حتي خيار غبن خُب اين معامله درست است و ديگر حق اعمال خيار هم ندارد اما گاهي در غبن خيار است ، مثل اينكه خيال    مي كند يكي دو ميليون گول خورده ، مي گويد چيزي نيست ، اما يكبار   مي بيند 100 ميليون گول خورده ، معامله اسقاط كليه خيارات درست است اما « و في الغبن ، غبن » ما مي گوئيم روي اين خيار دارد ، لذا مي تواند معامله را باطل كند ، فقها نمي فرمايند ، فقها مي فرمايند اگر گفت با اسقاط كليه خيارات حتي الغبن كه حالا اين دلالها كه مي خواهند مردم را گول بزنند ، همين كار را مي كنند با اسقاط كليه خيارات حتي خيار غبن .

    اما حرف ديگري است كه اگر غبن ، غبن باشد ، اين چه ؟ اين ديگر اسقاط كليه خيارات حتي الغبن ( ندارد ) خيار غبن راجع به معامله بود اين غبن در صلح است ، اين غبن در بيع است ، اين را مي گوئيم خيار راجع به غبن دارد نه راجع به بيع اما فقها نفرمودند ، فقها فرمودند اگر بگويد اسقاط خيارات حتي الغبن ، ديگر اعمال خيار ندارد و نديدم اين عرض مرا كسي بگويد لذا آن مسأله باز مسأله ديگري است كه يكي از فروعات ما باز همين است .

    انشاءالله مي آيد كه در صلح گاهي ، غبن در صلح است آن غبن در صلح را مي گوئيم خيار راجع به صلح دارد نه راجع به متعلق صلح . اما الان بحث ما راجع به متعلق صلح است و ما بگوئيم اگر غبن در متعلق صلح باشد ، ديگر نمي تواند برگرداند ، چرا ؟ براي اينكه اصلاً صلح براي رفع نزاع است و بعد از رفع نزاع و مصالحه دوباره بخواهد برگردد ، منافات با مقتضاي عقد و اصل صلح دارد و اينكه آقايان گفتند عدم اجزاء ما مي گوئيم نه ، در اصول كه قائل به اجزاء هستيم اما اين خصوصيت اينجا هست كه ولو در اصول قائل به عدم اجزاء باشيم ، اينجا بايد قائل به اجزاء باشيم .

    2روايت داريم كه آقايان تمسك به اين 2 روايت كردند و گفتند كه مي تواند صلح را بهم بزند :

 صحيحه علي ابن ابي حمزه بطائني عن ابي الحسن (ع) ، روايت 2 از باب 15 از ابواب صلح ، جلد 13 وسايل . « قال: قلت له رجل يهودي او نصراني له عندي اربعه آلاف درهم فمات » ، 4000 هزار درهم پيش من داشت و  مرد . « عَليّ ان اصالح ورثته ولو اعلمهم كم كان ؟ » ، بروم به ورثه مجمل بگويم كه پدر شما كه مرده پول پيش من دارد ، بيائيد مصالحه كنيم آنوقت آن 4000 درهم را مصالحه كنم مثلاً به 100 درهم مي شود يا نه ؟ « قال عليه السلام لايجوز حتي تخبرهم » فرمود نه بايد به او بگوئي 4000 درهم است ، آنوقت بگوئي كه بيا ببخش به 100 درهم ، آنوقت درست است اما اگر بخواهي گولش بزني نمي شود ، خُب اين روايت . آيا روايت مي گويد صلح باطل است يا مي گويد اين حلال نمي شود ؟ مسلم است صلح كه   نمي تواند محلل باشد ، نمي تواند تحليل حرام بكند ، تحريم حلال بكند ، مثل قضاوت است ، قضاوت كه نمي تواند تحريم حلال بكند ، تحليل حرام بكند مي تواند رفع نزاع بكند ، ديگر اين حق نداشته باشد برگردد اما حالا اين پول به ذمه اش است و او را فريب داده ، آن مطلبي ديگر است ، بنا به همان كه پيغمبر اكرم فرمودند ، من حكم مي كنم ، حالا اگر پول به ذمه شما باشد آن پاره اي از آتش است ، آنكه حلال نمي شود ، حكم من كه نمي تواند چيز ( حرامي ) را تحليل مال بكند ، تحريم بكند . اين روايت ظاهراً مثل همان روايت پيغمبر اكرم است كه مي خواهد بفرمايد صلح تحليل حرام و تحريم حلال نمي كند ، مالي كه به ذمه توست را برطرف نمي كند اما رفع نزاع با صلح مي شود يا نه ، روايت در مقابل بيان نيست . اصلاً  نمي خواهد بگويد صلح باطل است . اگر حضرت فرموده بودند « لايجوز لانّ الصلح فاسد » خوب بود ، اما نفرمودند گفتند جايز نيست پول مردم را از اين راه بخوريد ، خُب پول مردم را از هر راهي بخوري حرام است ، فرق نمي كند پول مردم را از راه دعوا بخوري حرام است ، از راه صلح بخوري حرام است ، از راه دزدي و سرقت و فريب بخوري حرام است ، شكي  نيست . و اما اين صلح درست است يا نه ؟ آن دعوا درست است يا نه ؟ ما مي گوئيم دعوا درست است و وقتي حاكم حكم كرد درست است ، اما حالا پولي كه به ذمه توست چه هست ؟ ، اگر مي خواهي برو بده به مردم ، نمي خواهي هيچ ، قيامت بده .

    روايت 2 صحيحه عمر ابن يزيد ، روايت 4 از باب 15 از ابواب صلح جلد 13 وسايل : « اذا كان لرجل علي رجل دين فمطله حتي مات ، ثم صالح ورثته علي شي فالذي اخذه الورثه لهم و ما بقي فهو للميت يستوفيه يوم القيامه » اين روي عرض من از روايت اولي بهتر است كه مي گويد صلح درست است . 10 هزار درهم ميت از او مي خواسته ورثه را گول زده و به 1000 درهم صلح كرده ، حضرت مي فرمايند اين صلح درست است اما براي مابقي بايد جواب ميت را بدهد لذا در مقام بيان اينست كه مال مردم خوري از راه صلح نمي شود ، اما صلح باطل است يا نه ؟ خُب نه صلح درست است و نمي تواند برگردد مثل قضاوت است و نمي تواند برگردد اما اينكه مال مردم را بخورد ، نمي شود ، بايد مال مردم را داد . لذا اين روايت مي گويد آن صلحي كه ورثه كردند ، آن صلح 1000 درهمي كه گرفته مالك است اما مابقي را كه نگرفته بايد به او بدهد ، اگر نداد در روز قيامت بايد جواب ميت را بدهد . بله مي تواند بگويد پول ما را خوردي ، روز قيامت پدر ما از تو مي گيرد ، اينها را مي تواند بگويد اما بخواهد برود محكمه و صلح را باطل كند ، اين روايات اول و دوم ، هيچ دلالتي بر مقصود ندارد . روايت مي گويد آنچه حلال مي كند الفاظ است ، با انكحت حلالش مي كنيم ، با طلقت حرامش مي كنيم . لفظ خيلي كار مي كند . الفاظ خيلي كار مي كنند ، الآن اين يك صالحت جدي مي گويد او هم قبلت جدي مي گويد ، چرا باطل باشد ؟ كجايش باطل است ؟ مي گوئيد كه آن پولها به ذمه اش است بله ، اما صلح چرا باطل است ؟ صلح را باطلش كنيد ، آنكه ميان فقها مشهور است ،          مي گويد صلح باطل است چرا ؟ مي رود در اصول مي گويد براي عدم اجزا در اصول گفتيم راجع به احكام ، احكام تكليفيه يا احكام وضعيه ، ما به مشهور مي گوئيم كه اولاً اجزا را قبول نداريم ، ثم ( به فرض ) قبول داريم ، بگو عدم اجزا ، عدم اجزا نمي گويد بيع فاسد است ، نمي گويد اين صلح فاسد است ، خصوصاً صلحي كه براي رفع نزاع است ، آن رفع نزاع          مي گويد اين صلح درست است الا اينكه تو واقعاً مردم را گول زدي من غش مسلماً فليس بمسلم مال مردم به ذمه ات است برو و بده و اما مال مردم به ذمه ات است ، صلح هم باطل است ، اين دو روايت دلالت ندارد ، قاعده اجزا هم دلالت ندارد .

    اين خلاصه اين بحث ، بحث هفتم اينست كه صلح نمي تواند تحليل حرام بكند و تحريم حلال هم نمي تواند بكند ، همين كه حالا گفتيم ، بحث مشكلي هم هست ، صلح مالي را حلال كند ، ناموسي را حلال كند ، نه . همينكه پيغمبر اكرم فرمودند : « الصلح جايز بين المسلمين الّا ان يكون حلل حرام او حرم حلالا» اينها همه خوب است .

    اما بماند براي فردا انشاء الله .  

وصلي الله علي محمد و آل محمد