عنوان: رضاع كه يكي از موضوعات است به چه چيزي اثبات مي شود
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

بحث امروزمان ، بحث آساني است ، سيال در فقه است ، اما خلاف مشهور است اگر كسي جرأت داشته باشد ، خلاف مشهور بگويد خيلي از بغرنجها حل مي شوند ، بحث اينست كه موضوعات به چه چيزي اثبات مي شوند مثل همين بحث ما ، رضاع موضوعي از موضوعات خارجي است ، اين خانم     مي گويد من 15 مرتبه اين بچه را شير دادم ، آيا قول اين حجت است ؟ و اين بچه براي اين خانم بچه رضاعي مي شود بچه رضاعي براي طائفه اين خانم  مي شود يا نه ؟ و اين بحث اثبات شدن موضوعات مشهور ميان فقها گفتند كه عدلين مي خواهد . ثقتين هم نه ، عدلين مي خواهد لذا در اين بحث ما 2 عادل بايد شهادت بدهند كه اين خانم 15 مرتبه شير به اين بچه داده است اما اگر 1 زن بگويد ، 2 زن بگويند ، 4 زن بگويند فايده اي ندارد ، اگر هم يك عادل بگويد فايده اي ندارد و بايد 2 عادل باشند قول هم به اندازه اي مشهور است _ نه در باب رضاع بلكه همه جا و در همه موضوعات _  كه ( بنا به فرمايش ) مرحوم سيد در عروه به خوبي فهميده مي شود كه فتوايشان اين نيست كه در موضوعات بينه بخواهيم اما از شهرت مي ترسند لذا گاهي      مي فرمايد بينه ، گاهي مي فرمايد و في العدل الواحد اشكال گاهي هم        مي فرمايد عدل واحد كفايت مي كند . اما مشهور در ميان فقها گفتند موضوعات بينه مي خواهند ، در حاليكه همه فقها گفتند كه در اثبات احكام و نقل روايات عدلين نمي خواهد ، عدل واحد كفايت مي كند گفتند نه ، ثقه كفايت مي كند ، گناهكار است ، اما در نقل روايات مي دانيم كه ثقه است ، دين دارد و مي ترسد از اينكه روايت بيخود نقل كند گفتند كه اين روايت را نقل كرده ولو شيعه هم نباشد اما ثقه باشد قولش حجت است يعني مي شود به روايت عمل كنيم . كم پيدا مي شود كه بگويد بينه مي خواهيم مثلاً مرحوم شهيد ثاني و پسرشان صاحب معالم فخرالمحققين اين 2 نفر مي گويند در راوي هم بينه مي خواهيم اما خودشان در فقه عمل نكردند بسياري از جاها  مي بينيم كه مرحوم شهيد دوم به روايت ثقه فتوا مي دهد چه رسد به عدل واحد ، اصلاً عدل واحد كه ما در روايات اهل بيت كم داريم آنچه در روايات داريم همين است كه مرحوم نجاشي مي گويد ثقه خيلي كم است كه مرحوم نجاشي بفرمايد عدل ، مرحوم شيخ طوسي بفرمايد عدل ، 95 درصد بلكه بيشتر مثلاً مي گويند علي ابن ابراهيم ثقه ، يعني هر چه اين آقا   مي گويد عمل كنيد « ما يودي اني ، فاني يودي » حالا حرف اينست كه اولاً روايت خيلي بالاتر از موضوعات است و هيچ طرف تناسب نيست آنوقت شما به روايات كه مي رسيد مي گوئيد ثقه كفايت مي كند به موضوع اين روايات كه مي رسيد مي گويد بينه مي خواهد آدم استيحاش مي كند اما قول مشهور است به روايات كه مي رسيد مي گوئيد اصلاً عدل نمي خواهيم چه رسد به بينه ، ثقه كفايت مي كند ، اگر ثقه باشد كفايت مي كند در حاليكه همينها وقتي به موضوعات مي رسند ، مي گويند نه در موضوعات بينه مي خواهد . دليل فوق العاده محكم تعبد بايد باشد تا اين استيحاش از بين برود و الًا استيحاش عرفي دارد ، اين اولاً .

    ثانياً مهمتر از اين ؛ خبر واحد از چه راهي حجت است ؟ بناي عقلاء براي اينكه اگر آيه بنا هم باشد ، اگر روايات هم باشد ، همه ارشاداند بالاخره آنكه شيخ بزرگوار ما و شاگردان شيخ مثل مرحوم آخوند و امثال اينها به آن رسيدند ، اينست كه خبر ثقه حجت است چرا ؟ براي بناي عقلاء . عقلاء به خبر واحد عمل مي كنند در مرآی ومنظر هم عمل مي كردند شارع مقدس ردعي نكرده بلكه ترغيب كرده براي طلبه ها روايت گفته . ترغيب كرده پس حجت است لذا آخرين دليلي كه شما اهل اصول براي حجيت خبر واحد داريد بناي عقلاست .

     حالا از شما مي پرسيم بناي عقلاء روي چيست ؟ روي موضوعات نه احكام ، آنها كه احكام ندارند . آنوقت احكام را هم شما درج در موضوعات مي كنيد و مي گوئيد اين آقا ثقه است ، عقلاء قول ثقه را قبول دارند شارع مقدس ردع نكرده بلكه امضاء كرده پس قولش حجت است پس اين روايت حجت است . اينطور درستش مي كنيد ديگر و بناي عقلاء و عرف در محاوراتشان خبر ثقه را حجت مي دانند نه در رواياتشان ، اصلاً عرف روايت ندارد ، روايت مال عرف متشرعه است مال شيعه است و مال سني و رواياتي كه از پيغمبر اكرم نقل مي كنند ، يك عرف خاص است ، اين عرف متشرعه هست و شما در اصول كه نمي گوئيد عرف متشرعه ، مي گوئيد بناي عقلاء بر حجيت خبر واحد ردعي نشده پس حجت است ، سوال مي كنم اين بناي عقلاء راجع به چيست ؟ موضوعات نه احكام . يا لااقل راجع به هر دو بخواهي استثناء اينطور بگوئي ، بناي عقلاء روي موضوعات نمي شود ، بناي عقلاء روي موضوعات و احكام ، شارع مقدس ردع كرده ، آنهم نمي شود چيزي نداريم تا ردع بكند لذا يك ( مسأله ) بغرنجي است سابقاً هم صحبت كرديم كه بناي عقلاء حجيت خبر واحد در موضوعات است ، شما موضوعات را ردع بكنيد اصلاً اصل بنا را ردع كرديد يلزم من وجوده العدم ، احكام را باقي گذاشتيد و علي كل حال اگر ما باشيم و دليل حجيت خبر واحد مربوط به موضوعات است لااقل اعم از موضوعات و احكام و بناي عقلاء روي خبر ثقه است ، بله خبر ضعيف را حجت نمي دانند .

    مثلاً زن شما آدم با صداقتي است ، پيش شما دروغگو نيست آدم ثقه اي نيست ، ظهر مي رويد به خانه مي گويد بچه امروز مدرسه نرفت ، مي گوئيد تو زن هستي ، ثقه اي ، عادل نيستي مرد هم نيستي پس قولت حجت نيست خُب به تو مي خندند ديگر ، رفيق شما آدم متقلبي نيست ، حقه باز نيست ، راستگو است ، شايعه پخش كن نيست ، به راستي صداقت دارد ، مي رسد به شما و مي گويد فلاني از كربلا آمده نمي روي ديدنش ؟ با او راه مي افتيد ، حالا در ذهنتان بگوئيد اين آقاكه عادل نيست و چون عادل نيست بنابراين قولش حجت نيست من دنبالش براي چه راه افتادم ؟ هيچكس نگفته لذا بناي عقلاء روي خبر ثقه است ، اگر عمل نكنيد شما را هو مي كنند و مي گويند اين آقا وسواسي است يك مقدار بيشتر كه اين پيش فقها مسلم است ، قاعده يد حجت است ، زن شما پيشتان ثقه نيست اما مي گويد لباسهايت را شستم نجس بود پاك شد . احدي نگفته است كه قول اين حجت نيست و برو لباسهايت را بشوی مي گويند كه ذواليد است ولو شك هم داشته باشيد مي گويند حجت است .

    سوق ، الآن اين يدي كه داريم ، نانهايي كه مي پذند ، اينها قاعده يد است يا قاعده سوق . آن كارش و آن كارها ، يك آدم لاابالي بتمام معنا ، اما تو نان نگيري ، مي گويند چرا نان نمي گيري ؟ بگوئي من نمي دانم اين نانها پاك است يا نه ، حلال يا نه ، خُب به تو مي خندند مي گويند مسلمان است        مي گويد اين آردها مال من است ، اين نانها را درست پختم ، پاك است تو بايد قول اينرا قبول كني . لذا هيچ كجا نداريم در قاعده يد ، در قاعده سوق كه نه احتياج به عدالت دارد و نه احتياج به ثقه دارد . در قاعده سوق و قاعده يد و امثال اين قواعد كه خيلي است ، گفتند كه وثاقت هم نمي خواهد حتي گفتند اسلام هم نمي خواهد و گفتند قاعده يد ، قاعده سوق و امثال اينها حجت اند و يهودي و نصراني ثقه را گفتند قولش حجت است الّا اينكه ثقه نباشد ، لاابالي باشد ، بدرد بخور نباشد ولي اگر ثقه باشد در تمام قواعد كه اين قواعد خيلي هم هست به ما مي گويد كه طبق گفته او عمل كن و بگو كل شيءٍ لك حلال ، خُب ديگر كل شيءٍ لك حلال همين است كه آن وسواسي آمد خدمت امام صادق (ع) و گفت يابن رسول الله پنير خوردن چطور است ؟ گفتند طوري نيست حضرت ديدند اين وسواسي است فرستادند مقداري پنير از بازار گرفتند و آوردند ، سفره پهن كردند ، امام صادق با اين وسواسي خوردند ، اين ضمن خوردن گفت يابن رسول الله پنير خوردن چطوري است ؟ حضرت فرمودند مگر نمي بيني دارم مي خورم گفت يابن رسول الله به من گفتند در بيابانها اين پنير درست كن ها پنير مايه شان نجس است و آب نمي كشند ، حضرت فرمودند كل شيءٍ لك حلال حتي تعلم ، كل شيءٍ طاهر حتي تعلم نه ثقه اي و نه عدلي و نه بينه اي و راجع به قواعد همين است ، راجع به خبر ثقه هم همين است اتفق الاصحاب براي اينكه خبر واحد حجت است حالا اين زن يد هم دارد ، مي گويد من اين بچه را 15 مرتبه شير دادم خُب درست است ديگر بگوئيم قول تو كه زن هستي هيچ ، زنهاي ( ديگر ) هم كه هيچ ، عدالت شوهرش هم هيچ بايد برادرش عادل باشد ، شوهرش هم عادل باشد ، 2 تا شهادت بدهند و بگويند 15 مرتبه اين شير داده لذا هيچ اينطور نيست ، مسلم است كه نه روايت مي گويد و نه عرف   مي گويد ، حالا آقا مي گويند ( اشاره به يكي از حضار ) شوخي مي كنند مي خواهند ان قلت ، قلت بكنند و الّا احدي نمي گويد .

    چيز ديگر اينكه اينها قول ثقه را و بينه را مي گويند كه اصلاً زن در موضوعات دخالت ندارد و بايد 2 مرد باشند در حاليكه عرف مي گويد يك زن ثقه كفايت مي كند و فرقي بين زن و مرد كه نيست . همينطور كه مرد   مي گويد من زيد را ديدم ، قولش حجت است ، زن هم مي گويد من زيد را ديدم ، قولش حجت است عندالعقلاء و ما اين زن را از صحنه بيرون كنيم براي چه ؟ آنجا كه بايد بيرونش بكنيم ، نمي كنيم . آنجا كه نبايد بيرونش بكنيم ، مي كنيم . آن ثقه است ، متدين است ، خدا ترس است از شوهرش هم بهتر است و اخبار اين زن مثل اخبار شوهرش حجت است اگر دروغگو باشد ، قولش حجت نيست ، اگر عدالت نمي خواهيم ، نه در اين مي خواهيم، نه در او . اما بيرون كردن اين زن از صحنه ، اين براي چه حالا همين را در روايات بيرونش نمي كنند مي گويند اگر خانم ثقه باشد و روايتي از امام صادق نقل كند ، روايت حجت است ، مسلم پيش اصحاب است و روايت از زنها زياد داريم ، در احكام كه مي رسند ، قول زن حجت مي شود ، در موضوعات كه مي آيند ، قول زن را رها مي كنند .

    لذا همينطوري كه اگر مردي بگويد زيد در خانه ماست و مرد ثقه است ، همه شما قبول مي كنيد و ترتيب اثر مي دهيد و مثلاً پسر به خانه مي آيد پدرش مي گويد مهمان داريم ، در خانه هم هيچ چيز نيست مجبوريم از بيرون غذا بگيريم ، برو 3-2 دست چلو كباب بگير و بيا ، حالا اين پسر بگويد پدر جان بينه مي خواهم تو هم كه عادل نيستي . به انسان مي خندند . حالا اگر همين را مادرش بگويد اين در مي زند ، مادر دم در مي آيد و مي گويد داخل نيا ، مهمان داريم و ميوه هم در خانه نداريم ، آهسته برو ميوه بگير و بياور در يخچال بگذار تا براي مهمانها بگذارم . حالا اين بگويد تو كه زن هستي و اصلاً قولت حجت نيست ، پدرم هم بگويد قولش حجت نيست خُب مي خندند ديگر . و قول زن حجت است چنانچه قول مرد حجت است و احتياج به عدل هم در هر دو نداريم و احتياج به بينه هم در هر دو نداريم .

    لذا مثلاً فقها وقتي به آنجايي كه قول زن حجت است مي رسند ، مي گويند استثناء خورده ، خيلي جاها هم هست . قضيه ما ما ، مي گويند قولش حجت است ، قضيه وصيت را مي گويند قولش حجت است قضيه آنجا كه لا يعلم الّا من قبله مثل اينكه مي گويد در ايام عادت هستم ، قولش حجت است . خيلي جاها ، اما طبع قضيه را اينطور مي گويند كليت ، خبر زن در موضوعات حجت نيست ، خبر مرد هيچ كجا حجت نيست مگر اينكه خود مرد عادل باشد ، عرف استيحاش مي كند ، عرف چه مي گويد ؟ مي گويد قول ثقه حجت است ، چه زن ، چه مرد ، چه در موضوعات ، چه در احكام فقها چه مي گويند ؟ مي گويند قول ثقه در روايات و احكام حجت است اما قول ثقه در موضوعات حجت نيست و عدل مي خواهيم ، علاوه بر عدل بينه            مي خواهيم و اينها را نمي شود گفت يعني اصلاً اگر آدم فكرش را بكند به اينجا مي رسد كه زيراب حجيت خبر واحد را داريم مي زنيم . بناي عقلاء هر چه مي گويد شما هم بگوئيد و بناي عقلاء را كه نمي شود به اين سادگي با يك روايت مسعد بن ابي صدقه ردع كرد حالا موضوعات به چه چيزهايي اثبات مي شوند ؟ 1- علم ، آنهم نه علم دقي و فلسفي به قول استاد عزيز ما آقاي داماد روي علم كه قسم حضرت عباس كه نمي خواهد بخورد ، اطمينان  و به آن ظن متآخم با علم مي گويند ، احتمال هست اما نيشگول است به آن اطمينان مي گويند علم عرفي و علم عادي مي گويند اين همه جا حجت است بله شارع مقدس مي تواند ردع بكند ، اين فرمايش مرحوم شيخ كه العلم حجه لاتناله يد الجعل ما مي گوئيم نه مي تواند ردع بكند بالاخره اول علم ، مقدم بر همه چيز اما نه آن علم دقي فلسفي  طلبگي ، نه علم ، عرف مردم كه ما طلبه ها اگر بخواهيم چنين علمي برايمان درست مي شود ، بايد اصطلاحات را كنار بگذاريم و معنايش همين است يعني طلبه منهاي اصطلاحاتش كه دل پاك اگر داشته باشد آن دل پاك عرفي آن حجت است ، اين اول ، اگر اين علم نباشد ، نوبت به اماره مي رسد . اماره كه شارع مقدس يا بناي عقلاء حجتش كردند ، مي بينند اگر با علم همه جا جلو بيايند نمي شود ، اختلال نظام لازم مي آيد لذا گفتند اماره ، اماره چيست ؟ مظنه  مي آورد ، اما متآخم با علم نيست ، 90-80 در صد است شخصي اش حجت نيست ، نوعيش حجت است لبناء العقلاء شارع مقدس هم ردعي از آن نكرده، لذا ظواهر از همان ظن نوعي است كه بناي عقلاء رويش است ، ظاهراً بيشتر از اين هم نداريم ، يكي خبر واحد است ، يكي هم ظواهر باز هم اختلال نظام لازم     مي آيد .

     عقلاء مي بينند باز هم نمي شود ، اختلال نظام لازم نمي آيد اما عسر و حرج لازم مي آيد لذا اصول عمليه را بجايش گذاشتند لذا همينطور كه شارع مقدس اصول عمليه دارد ، آنها هم دارند بلكه اين چهار اصلي كه شيخ انصاري رويش بحث كردند ، هم 4 تا عقلائي است يعني عقلاء برائت دارند ، عقلاء اشتغال دارند ، عقلاء تخيير دارند ، عقلاء استصحاب دارند لذا اين 4 تا را كه مرحوم شيخ انصاري بعنوان اصول شرعي آورده ، هيچكدام شرعي نيست ، شارع امضاء كرده ، همه اينها اصول عقلائي است و شما بخواهيد به اماره يا به ظاهر عمل كنيد ، 10-8 تا از اين اصلها را بايد جاري بكنيد تا آن اماره حجت شود ، اصاله عدم خطا ، اصاله عدم نسيان ، اصاله عدم تقيه و امثال اينها لذا عقلاء مي بينند كه براي اينكه در رفاه باشند بايد اصول عمليه داشته باشند ، اصول عمليه را در ظرف شك كه اسمش را اعطاء وظيفه مي گذارند در ظرف شك ، آنوقت مي بينند راحت شدند ، خيلي از واقعيات هم از بين مي رود ، خُب برود ، به قول آقا سيد محمد باقر درچه اي ( رض ) كه محتاط بودند ، مي گفتند كه شارع مقدس روزي چندين تن نجاست را با كل شي طاهر حتي تعلم به خورد مردم مي دهد . خُب بله مي دهد ، اما چاره اي ندارد كل شي طاهر ، كل شي لك حلال نباشد عسر و حرج است لذا شارع مقدس براي اينكه عسر و حرج نباشد اصل را وضع مي كند ، ولو اينكه خيلي از واقعها از بين بروند ، قاعده اهم و مهم است كه اهم مقدم بر مهم است .          

    ما كه اصل مثبت را حجت مي دانيم مي گوئيم مي كند ، حالا نكند ، ما كه مي گفتيم تعيين وظيفه در ظرف شك ، بگو رفع مالا يعلمون ، همان كاري كه علم مي كند اين مي كند ، الّا اينكه علم اثبات موضوع مي كند ، اماره اثبات موضوع مي كند ، اين اثبات نمي كند ، اما همان كار را مي كند ، تعيين وظيفه در ظرف شك .

    اين بطور خلاصه راجع به همه موضوعات ، منجمله رضاع .

    ديگر الحمدالله بحث در باب رضاع تمام شد و تقريباً همه كتاب رضاع گفته شد ، بحمد الله خوب هم گفته شد .

    بحث فردايمان راجع به قاعده الصلح جايز بين الكافرين انشاءالله فردا شروع مي كنيم ببينيم خدا چه مي خواهد .

وصلي الله علي محمد و آل محمد