عنوان: انحلال شیء بسیط به چند چیز و رد آن
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

بحث دیروز درباره قانون انحلال در عقود بود قول مشهور است ، حتی قاعده درست کردند ، قاعده انحلال در عقود بعد هم مثال زدند گفتند همه عقود روی مرکب به اندازه اجزاء عقد پیدا می شود ، یک عقد است اما ده تا عقد می شود یک خانه است ، چهار تا اتاق ، یک پارکینگ و...ده جزء است ولو گفته "بعت هذا الدار" اما این ده تا بیع است ، پارکینگش یک بیع مستقل دارد آن اتاق یک  بیع دارد و... تا آخر و اسمش را گذاشتندعقدواحد منحل می شود به اندازه اجزاء دیروز عرض کردم که این انحلال را ما در هیچ کجا قبول نداریم چه در باب اوامر و نواهی ، چه در باب عقود ، چه در باب انحلال علم اجمالی و دیروز گفتم که عقد روی ماهیت است روی عنوان است ماهیت ، عناوین بسیط اند ، معنی ندارد مرکب باشند واین عنوان گاهی عنوان بسیط است گاهی هم عنوان مرکب است و اما آن که هست " بعت هذا الدار" است ، این هویتی که به آن اشاره می کنیم و می گوئیم "هذا الدار" و این بسیط است و معنی ندارد شیء بسیط به چند چیز انحلال پیدا کند گفتیم که اگر می گوید" بعت هذا الدار" اگر این دار مطابق با اوصاف درآمد که هیچ ولی اگر تطبیق با اوصاف نکردآن وقت یکی از آن 14 تا خیار جلو می آید ؛ گاهی خیار تخلف شرط است ، گاهی خیار تخلف وصف است ، گاهی خیار تخلف صحت است و همچنین تا به آخر این عنوان با خارج همخوانی ندارد برای همین اختلاف بین عنوان و معنون می شود که خیار از این جا پیدا می شود ، این حرف دیروزمابود ، لذا اصلاً انحلال در عقود نداریم .راجع به اوامر و نواهی هم گفتم که آن ها هم می آیند روی عنوان که حتی در اصول که کلاه صدر اعظم را روی سر نوکر گذاشتند گفتند طبیعت خوب درکفایه می فرمایند الاصل این که یتعلق اوامر و نواهی بالطبیعه من حیث هی ، هی این ماهیت لا یشرط دیگر ماهیت و عنوان و طبیعت این که معنی ندارد که چند تا باشد یک بسیط است وقتی می گوید" اقم الصلاه" یک امر بسیط است ، امر به یک امربسیط است نمی دانم نماز چیست برایم تعیین می کند و می گوید این اجزایش است ، این شرایطش است ، شرایط و اجزاء غیر از آن امری است که روی عنوان آمده است " اقم الصلاه" معنی اش این نیست که" اقم الرکوع ، اقم السجود ، اقم قرائت الحمد و السوره" این که معنایش نیست ، صلاه عنوان بسیطی است آن عنوان بسیط مرکب اختراعی است ، شارع باید اجزائش راتعیین کند ، من اگر نمازرا خواندم و رکوع نکردم نیابة قاعده" اذا لنتفع الجزء ، انتفع الکل" نماز باطل است نه به قاعده این که ده تا امربوده یکی اش نیامده ، نماز باطل است ، نه، به قاعده " اذا لنتفع الجزء ، انتفع الکل" کل بمعنی بسیط است یک عنوان بسیط است . و دیروز گفتم حتی اوامر و نواهی که روی خارج آمدند" اکرم من فی الدار" یا این که" لاتکرم من فی الدار" در حالی که امر و نهی آمدند روی خارج اما معنی" من الدار" این نیست که " اکرم زیداً ، اکرم بکراً یا اکرم خالداً " به اندازه 10-8 نفر که در خانه اند بخواهیم منحلش بکنیم نه ، " اکرم من فی الدار" یک عنوان است که " لایصدق الا من فی الخارج" در مقابل کلی حقیقی .لذا در باب اوامر ، نواهی ، عقود ، علم اجمالی ، انحلالی مشهور در فقه شده ، مانند این ها است ، همه این ها مرکب اند اما امر روی عنوان آمده است لذا هیچ فرقی بین کل و کلی نیست همین طور که گاهی امر روی کلی می آید (مانند)" اکرم العلماء" اسمش را قضایای حقیقیه گذاشته است امر روی عنوان است " اکرم من فی الدار" امرروی عنوان است ،" اکرم زیداً" روی خارج اما بسیط ، وجود است که عوارض مشخصه آن را موجود کرده است .آن هم بسیط است . این یک مطلب که حالا یا 3 مطلب حساب کنید یا یک مطلب .درصدکیلو برنج حکم روی صد تا آمده ، آن صد تا بسیط است لذا این که مشهور شده که چون که صدآمدنود هم پیش ماست ، این دروغ است چون که صدآمد ،صد پیش ماست  نه نود ، نود در ضمن صد ، این نود نیست صد یک عنوان بسیط است چون که صدآمد ، صدپیش ماست ، اما چون که صدآمد ، نود هم پیش ماست ، نه ، نوددرضمن صد ، نود نیست . آن صدرا درستش می کند ، اگر به عرف هم بفهمانند چون که صدآمد ، نود پیش توست نود در ضمن صد نود است ؟ می گویند نه ، صد درست کن است .این خلاصه حرف است .استدلالی که این جا شده 4-3 تا استدلال که خیلی اهمیت ندارد عمده ، که استدلال های دیگر هم به آن بر می گردد می گویند" عرف عقدرا منحل می کند به اندازه اجزاء" لذا این خانه ای که خریداری ، یک عقد روی آن اتاق است یک عقد روی آن اتاق (دیگر) است ...همین طور تا آخر، صد تا شیشه خریدی یک عقد مستقلاً روی این شیشه است ، یک عقدمستقلاً روی آن شیشه است تا به آخر ، آن که ما دیروز تا به حال می گوئیم ، عرف می گوید عناوین بسیط است ، ترکیب بردار نیست ، ما که فلسفه نمی خواستیم بگوئیم " الحق انّ الطبیعی به معنی وجود افراده گ ما که نمی خواهیم بگوئیم که این یک امرفلسفی– منطقی است ، نه، ما می گوئیم عرفاً همه عناوین بسیط اند بساطت آن هم به اندازه ای است که عرف همین عناوین را می گوید کلی طبیعی همین عناوین را می گوید ماهیت و به اندازه ای شور است که در اصول ما هم آمده است ،در فقه ما هم آمده است لذا می گویند که حکم روی ماهیت آمده است در حالی که ماهیت در امور اعتباری در کار نیست ، ماهیت مختص به خارج است ، مختص به وجود است ، "حد الوجود" است و اما فقه ما همه اش اعتبارات است ، احکام عرضیه همه اعتبارات است ، اعتبارات که هیچ ربطی به فلسفه و منطق ندارد ، همین فلسفه را هم به قول آقای بروجردی (رضا) آوردیمش در اصول فقه مان ، در فقه مان و راستی دردسر درست شد . اما بالاخره مرادم این جاست که عرف همین عناوین اعتباریه را گاهی ماهیت می گوید گاهی به آن طبیعت گفته می شود وگاهی می گوید کلی جمعی ، گاهی می گوید کلی فردی ، عام استغراقی ، عام مجموعی و امثال این ها خوب حالا همین همه این ها را بسیط می داند از همین جهت هم اسمش را می گذارند ماهیت اگر" اکرم کل عالم" حکم آمده بود روی زید ، روی امریا بکر ، نمی توانست بگویدحکم روی عنوان است ، حکم روی کلی حیثُ انّهُ کلی لایشرط ، ماهیت لایشرط ، نمی توانست بگوید ، این ها را سرش می شود لذا می گوید" اکرم کل عالم" حکم روی عنوان است ، اما عنوان طوری درج شده علی نحو قضایای حقیقیه ، قضایای حقیقیه یعنی چه ؟ می گوید هر وقت مصداق پیدا کرد ، حکم می آید روی مصداق . که شما در منطق می گوئید" کلما وجه فی الخارج و یصدق انّه انسان اکرمه ، یصدق انه عالم اکرمه "و این حرفی که با دلیلی که مشهور شده برای این که عقود روی مرکب منحل می شود به اندازه اجزاء دلیلمان هم" العرف ببابک" ما صغرای آن را قبول داریم نه کبرای آن را ، صغرای آن را قبول نداریم چون که احکام روی عناوین است نه روی اجزاء ، عنوانش را کبری آن را قبول نداریم چون که عرف بگویدعقل منحل می شود به اندازه اجزاء می گوئیم عرف چنین حرفی نمی زند ، شما تهمت می زنید.تارک الصلاه گاهی این جوری است که هرروز نماز نخوانده ، خیلی نماز دارد ، گاهی یک نماز نخوانده ، یک نماز را باید قضا کند ، خوب هردو تایش تارک الصلاه است دیگر، امروز عمداً نماز ظهر و عصرش را نخوانده ، تارک الصلاه است دیگر ،یک وقت هم راستی درمدت عمرش نماز نمی خواند ، خوب تارک الصلاه است ، بله فرقش این است که ، آن هرروز نماز نمی خواند ، خیلی کتک دارد ، آن (یکی) یک روز نماز نمی خواند کم کتک دارد ،اوامرش هم همین طور است،اوامرروی صرف الوجود است یکی را اکرام می کند، خوب به همان اندازه ،یک دفعه ده تا اکرم می کند ، خوب هر چه پول بدهدآش می خورد ، این ربطی ندارد که هر چه پول بدهد آش می خورد این امر آمده روی اجزای مرکب، امر آمده روی عنوان این عنوان که دیروز می گفتم وضعش این جوری است که "یوجد بفردما ینعدم بجمیع الافراد"انحلال نیست ،یوجد بفردما این کلی طبیعی است. کلی طبیعی به اندازه افراد در دنیا کلی طبیعی داریم حالا این یک دفعه ایجاد کرد یک انسان را اکرم کرده است ، یک دفعه هم همه انسانها را اکرم می کند پاداشش بیشتر است ولی کلی طبیعی کاری به افراد جمع و غیر جمع ندارد ،"یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد" امر آمده روی این کلی که "یوجد بفردما ینعدم بجمیع الافراد" اگر بخواهد یصدق اینکه این شراب نخورده باید مثل شما باشد، ینعدم بجمیع الافراد اگر هم بخواهد اکرم صادق در خارج باشد،یک فرد را اکرم بکند صادق می شود یوجد بفردما،آن هم ینعدم بجمیع الافراد این ها هیچ کدام مربوط به بحث ما نیست ما باید ببینیم آیا عرف این اقم را برده روی صلواه یا اقم را برده روی صلاه، روی این باید حرف بزنیم. ما باید ببینیم لا تشرب الخمر ، این حرمت شرب رفته روی خمر من حیث انه الخمر یا رفته روی خمور،خمور صادقی،اصلاً عرف وحشت می کند ،ما بگوییم لا تشرب الخمر یعنی تمام مصادیق خمرهای من الابد، الی لازل ،جداً عرف می گوید طلبگی حرف نزن ، لا تشرب الخمر،معنی اش این است حرمت شرب آمده روی خمر من حیث هو ،هو اگر بخواهید وجود خارجی پیدا نکند چون صرف الوجود، وجود خارجی پیدا می کند یک مرتبه اش را هم نخور در امرش هم همین بگوییم اقم الصلاة یعنی تمام نمازهای در جهان ، خوب به ما می خندند یعنی چه که تمام نمازهای در جهان . این هم که در اصول گفتند ، خوب هم گفتند حکم آمده روی طبایع اما وضع اوامر و نواهی این جوری است" لطبیعی یوجد بفردما، ینعدم بجمیع الافراد"و ظاهراً بیش از این نیست . لذا دلیل اینها ، عرف است ، عرف با ماست نه با آنها ،عرف انحلال درمرکب نمی بیند اصلاً و ابداً، احکام آمده روی عناوین ، آن عناوینی که بسیط اند گاهی زیر مجموعه یک امری غیر مرکب است ، گاهی هم مرکب است ،مرکبات اختراعی است خود شارع باید عذاب را تعیین کند اگر مرکبات عرفی است باید برویم درعرف، ببینیم که این مرکب از چند جزء تشکیل می شود. مسأله سوم که می خواستم امروز این مسأله را تمامش بکنم و برویم سر مسأله دیگر، اما بگذارید برای فردا، مثالهایی است که زدند، که می خواهند بگویند این مثالها به ما می گویدعقود منحل می شود به اندازه اجزایی که دارد این رامطالعه کنید تا فردا ببینیم آیا درست است یا نه.

و صل الله علی محمد وآل محمد