عنوان: قاعده فراغ و تجاوز 3
شرح:

درباره قانون فراغ و قانون تجاوز ما عرض کردیم که دلیل سیره عقلاست، بنای عقلا این است که اگر از عملی فارغ شدند شکر کردند این عمل صحیح است یا نه؟ بگویند صحیح است مثل آن جا که عملی از کسی سر بزند شک کردند آیا آن عمل که از او سر زده صحیح است یا نه؟ بگویند صحیح است یکی را می گویند اصاله الصحه فی فعل تجاوز بر می گردد به اصاله الصحه فی فعل النفس، اما آیا آقایان نفرموده اند و گفته اند قاعده فراغ قاعده تجاوز روایت دارد تمسک کرده اند به روایات. البته روایت ها در باب وضو و در باب صلاه است مرحوم صاحب وسائل بیش از 20 روایت در باب ضلل در باب وضو راجع به این قاعده فراغ قاعده تجاوز نقل می کند از همین جهت هم چون که مدرک را روایت می دانند بعضی ها شبهه کرده اند و گفته اند قاعده فراغ قاعده تجاوز مختص به باب نماز و طهارت است و اما بخواهیم از آن جا نقدی بکنیم نمی شود ولی خب معلوم است این حرف حرف ناملایمی است حالا اگر روایات در باب وضو باشد یا روایات در باب نماز باشد و ما نتوانیم تجاوز کنیم به باب روزه به باب حج، دیگر دلیلی برای قاعده تجاوز و قاعده فراغ نداریم لازم مراید اختلال نظام لذا اگر بخواهیم تمسک به روایات بکنیم حتماً باید الغاء خصوصیت بکنیم دیگر ولو شأن نزول در باب نماز است یا در باب وضوست، روایاتش را دیروز خواندم.

در این ماندیم که این روایت ها آیا اماره می گوید یا اصل به اصل تنزیلی اسمش را می گذاریم مثل لا تنقض الیقین بالشک می گوییم به آن اصل تنزیلی، اصل محرز به این معنا که لا تنقض الیقین بالشک تو یقین داری، در بعضی از این روایات هم همین را می فرماید که تو درست به جا آوردی، اصل تنزیلی، یا این که اماره است، بنا شد یک مروری در این روایات بکنیم روایات را کلیاتش را من دیروز خواندم این جا هست یک مروری بکنیم. ببینیم آیا از این روایت ها اماریت فهمیده می یا اصل؟

روایت ها یکی این بود فرمود که یا زراره اذا خرجت من شییء ثم دخلت فی غیره فشکک لیس بشییء این الغاء خصوصیت می کند؟ فشکک لیس بشییء یا تعیین وظیفه در ظرف شک می کند؟ اگر این فشکک لیس بشییء مرادش این است که چون که مظنه داری که به جا آوردی پس این احتمال تو هیچ، می شود اماره برای این که اماره معنایش این است که خودش بنمایاند واقع را الا این که ناقص باشد آن روایت یا بنای عقلا بیاید تتمیم کشف بکند بگوییم این که حضرت فرمودند که فشکک لیس بشییء یعنی الغ احتمال الخلاف به قول شیخ انصاری در همین خبر واحد الغ احتمال الخلاف یا به قول بزرگان تتمیم کشف، کشف ناقص است می گوید که اتمم الکشف، کشف تامش کن تعبداً، آیا این است؟ یا این که نه این فشکک لیس بشییء یعنی اگر در محل بود چه جوری شکک شییء مثلاً نشسته شک کرد یک سجده کردم یا دو تا به خب شکه شییء باید یک سجده کردم یا نه؟ شکه لیس بشییء قاعده تجاوز، قاعده فراغ، خب این شکه لیس بشیء یعنی آقا تعیین وظیفه در ظرف شک برایت می کنم اگر از محل نگذشتم باشد شکک شییء اگر از محل گذشته باشد لا یترتب علی هذا الشک اگر، لذا نمی دانیم انصافاً آدم نمی تواند تحمیل بکند به روایت که آقا در مقام اماریت بوده اند یعنی تصریح اماریت یا درصدد تعیین وظیفه در ظرف شک، لذا اگر این فشکک لیس بشییء یعنی احتمال می دهی خلاف واقع را الغ احتمال الخلاف اگر اصل باشد معنایش این است که چه جور اگر تجاوز نکرده بودی شکک شکافه اگر حالا که تجاوز کردی دیگر لم یترتب علی هذا الشک اثر، شکک لیس بشییء یعنی این شک دیگر به اعتبار اثر شک نیست، مشکل است آدم یکی را انتخاب بکند، از یک طرف شکک لیس بشییء خیلی ظهور دارد در اماریت از آن طرف هم شکک لیس بشییء اگر اصل محرز باشد مثل تو یقین داری خب تو یقین داری یقین که ندارد یعنی من تعیین وظیفه می کنم برای تو در ظرف شکر، شک را ولش کن اگر یقین داشتی چه می کردی حالا هم بکن، نمی دانم که آیا لحاظ شک کرده و گفته و شکک لیس بشییء یا نه اصلاً لحاظ شک نکرده آن که الان شک دارد دیگر اصاله الصحه یعنی شک آن شکی که هست می گوید که دیگر آن شک هیچ، آن کشفی که بعد از آن عمل یک کشفی هست کاشف از این است که عمل را به جا آورده می گوید همان درست است ما بخواهیم اصل بگوییم مشکل است بخواهیم اماره بگوییم آن هم مشکل است.

روایت بعدی صحیحه اسماعیل بن جابر بود کل شییء شک فیه مماقد جاوزه و دخل فی غیره فلیمض علیه، این دیگر بدتر از اول است کل شییء شک فیه مماقد جاوزه و دخل فی غیره فلیمض علیه این فلیمض علیه یعنی دیگر ترتیب اثر نده این ظهور خیلی بالایی دارد الان تعیین وظیفه برایت می کنم در ظرف شک، تا بشود اصل، اصل محرز اما از آن طرف هم این احتمال هست کل شییء شک فیه فهو لیس بشک یقین است آن مظنه را من به تو می گویم بگو تعیین می شود اماره، اولی را بگوییم مشکل است دومی را بگوییم مشکل است، استفاده اماریت استفاده اصلیت هر دو انصافاً مشکل است همچنین روایت محمد بن مسلم که دیروز باز خواندیم کل ما شککت فیه مماقد مضی فامضه کما هو این هم همین طور است فامضه کما هو برای که الغ احتمال الخلاف برای کاشفیتش؟ یا نه برای تعیین وظیفه شک، روایت آخر کل ما شککت فیه بعد ما تفرغ من صلاتک فامضه و لا تعد این ها این روایاتی است که قدر متیقتش باید بگوییم اصل است اصل محرز است نه اماره قدر متیقن برای این که دو احتمالین است و اصل بودنش قدر متیقن است اماره اش مشکوک است باید قدر متیقن گیری کنیم در مقام اطلاق هم که نیست در مقام اصل حکم است تشریع حکم است اطلاق نمی شود، قدر متیقن باید بگیریم قدر متیقنش هم اصل است، تعیین وظیفه در ظرف شک.

در میان این روایت ها یک روایت داریم ظهور دارد در اماریت ظهورش هم خیلی بالاست آن روایتی است که دیروز خواندیم که حضرت در باب وضو فرمودند که هو حین یتوضاً اذکر منه حین یشک، در حینی که وضو گرفتی اذکر بودی تا وقتی که شک می کنی خب کاشفیت دارد حسابی یعنی مثلاً وضو تمام شده این شک می کند آیا مسح سر را کرده یا نه؟ خب ظاهر حال این است که مسح سر را کرده چرا؟ چون در مقام وضو گرفتن وضوی صحیح بوده اگر مسح سر را نکرده باشد برای یک عارضی است مثلاً خطا کرده مسح سر را بخواند نکند یا برای جهلش است یا برای سهوش است، حالا بعد از نماز شک کند آیا من وضویم را درست گرفتم یا نه؟ حضرت می فرماید که حین یتوضا اذکر یعنی کاشفیت یعنی این قاعده فراغ قاعده تجاوز کاشف از این است که وضو را درست گرفتی، ظهور حال که در اصاله الصحه فی فعل الغیر می گوییم ظهور حال مسلم یا ظهور حال عامل؟ در این جا می گوییم ظهور حال خودش در اماریت باید بگوییم کالنص است، خب بگوییم این روایت هم قرینه باشد آن روایت ها که نتوانستیم از آن استفاده بکنیم بگوییم آنها هم درصدد اماریت است می شود دیگر بگوییم آن روایت ها را نتوانستیم معنا کنیم این روایت آن روایت را هم معنا می کند، خب تا این جا انسان تواند این جور بگوید که روایت ها از آن اماریت در قاعده فراغ در قاعده تجاوز استفاده نمی شود الا این روایت صحیح السند روایت زراره صحیح السند که روایت 7 از باب 42 از ابواب وضو جلد 1 وسائل، این روایت ظهور دارد بلکه کالنص در اماریت است آن وقت آن روایاتی که نتوانستیم از آن چیز را استفاده کنیم از نظر اماریت یا اصلیت بگوییم این تفسیر آنها را می کند، می شود اماره، الا این که عمده اشکال این جاست که در باب اصاله الصحه فی فعل الغیر گفته ایم همین قاعده فراغ اصاله الصحه فی فعل النفس را هم گفته ایم این است که عقلا و شارع هر دو این قاعده ها را جاری می کند حتی آن جا که جاهل باشد مثلاً مسح سر را یا مسح پا را بعد از وضو شک می کند درست به جا آورده یا نه؟ خب اگر عالم به حکم باشد می گوییم درست به جا آورد و اما اگر جاهل به حکم باشد بخواهیم بگوییم درست به جا آورد باید که تعبد باشد، نمی شود اماره باشد که، برای این که تصادفاً فعلش مطابق با واقع شد، در اصاله الصحه فی فعل الغیر اگر یادتان باشد می گفتم این بازار الان مسئله بلد نیستند اگر ما بخواهیم بگوییم که کارشان درست است تصادفی باید درست باشد اما مسلم هم عقلا هم شارع اصاله الصحه دارد بنابراین این بنای عقلا بنای شارع مقدس این است که این اصاله الصحه فی فعل النفس یا اصاله الصحه فی فعل الغیر را جاری می کند ولو کاشفیت بنا شد آن جا که کاشفیت است که خوب آن جا هم که نیست نیست لذا اگر یادتان باشدگفتم که معلوم می شود لحاظ کاشفیت نشده و برای تسهیلا للامر این را معنایش کرده اند برای این که اختلال نظام لازم نیاید می شود اصلاً، می شود اصل محرز، لذا این جا هم بگوییم که این روایت ها همه با این تفسیر حین یتوضاً اذکر می گوید اماره اما چون که همین شارع مقدس،همین امام صادق سلام الله علیه خب اصاله الصحه را جاری می کند مثلاً یک کسی ده بیست سال نماز خوانده وضو گرفته حالا طلبه شده نمی داند چطور شد مسئله هم بلد نبوده مسلم است می گوییم آقا نمازت درست است دیگر از این به بعد فکرش را بکن که کارهایش را اگر بخواهیم بگوییم واقع بوده تصادفی باید باشد چون علم نداشته است که، پس همین جوری کارهایت درست است اگر هم درست نیست ما بخشیدیم، تقبل ناقص به جای کامل کردیم، عقلا همین است شارع مقدس هم همین است پس معلوم می شود اصاله الصحه فی فعل الغیر و اصاله الصحه فی فعل النفس را تسهیلا للامر لا لکونها اماره لکونهما اماره تسهیلاً برای این که اختلال نظام لازم نیاید جهتش کرده بر می گردد این که شیخ بزرگوار این حرف ها را که شیخ نفرموده اند، شیخ بزرگوار که فرموده اند اصل است درست فرموده اند، اگر کسی ده بیست سال نماز خوانده جاهل به مسئله هم بوده الان نمی داند چه جور شده خب مسلم همه فقهاء می گویند نمازهای این قضا ندارد روزه هایش هم قضا ندارد و همه کارهای قبلش می گویند صحیح بوده ولو ظن به خلاف هم دارد باز داشته باشد، یقین داشته باشد که 20 سال وضوی باطل گرفته آن وقت اگر 20 سال نمازش باطل خوانده آقایان می گویند که باید اعاده کند ما می گوییم نه 20 سال نمازش قاعده لا تعاد می گوید که اعاده لازم نیست اما اگر 20 سال وضوی باطل گرفته خب آقایان می گویند که باید اعاده کند، اما مثل 90 درصد مردم نمی داند چه بوده به قول ایشان بعضی اوقات اگر ما دقت بکنیم مظنه هم داریم نماز ما باطل بوده اما اصاله الصحه جاری می کنیم فی فعل النفس اصاله الصحه جاری می کنیم فی فعل الغیر و اعمال را درست می کنیم معلوم می شود اصل است نه اماره، لذا وقتی چنین باشد این حین یتوضاً اذکر این از باب تقریب به ذهن است علت حکم نیست چرا؟ برای این که اگر غافل هم باشد شما توی رساله می نویسید نمازش درست است، و اگر هم مسئله دان نباشد باز هم شما می گویید نمازش درست است اگر بخواهید بگویید صحیح است باید بگویید گسترده ای مطابق با واقع شده، اما اگر گفتید اصل است دیگر این حرف ها نمی آید، برای تسهیلا للامر منتاً علی الامه یا عقلا منتاً علی الانسانیه گفته اند که آقا گذشته ها گذشته است مگر یقین داشته باشید باطل بوده، نیاورده، ولی گذشته ها گذشته است از این به بعد دیگر اعمال خوب به جا بیاور این روش روش فقهاء هم هست ولو این که نمی گویند یعنی اسمش را نمی آورند اما خودش را می آوردند مثلاً یک پیرمردی حالا می خواهد برود مکه آمد پیش آقا پیش مرجع تقلیدش، این آقا می بیند این حمد و سوره اش یک جورهاست اصلاً جاهل به مسائل هم بوده، راجع به خمس و زکات و این ها هم معلوم نیست وضعش چه بوده؟ چکار کرده؟ آقایان خب به او می گویند هم حالا دیگر خودت را اصلاح بکن گذشته ها گذشته است، هیچ وقت هم نمی گویند برو نمازهای باطل را مثلاً 60 سال نماز بخوان، هیچ فقیهی نمی گوید دیگر، حالا ولو این که حمد و سوره را می خواند می بیند حمد و سوره غلط است حالا آن اصاله الصحه هم نیست آن از یک قاعده لا تعاد و امثال این هاست ولی علی کل حال این گذشته ها را عقلا می گویند طوری نیست حالا اصلاح کن خود را یا حتی در باب نماز آن جا ها که بدانند باطل است باز هم می گویند برو اصلاح کن خود را از این به بعد اما نماز قضا 60 سال نماز بخوان نه، غیر از این است که که بگوید من 60 سال نماز نخواند آن وقت می گوید برو نمازت را قضا بکن یا وصیت کن بعد از تو نماز قضا برایت بخوانند اما اگر می گوید ما نماز می خواندیم، همین نمازهای غلط که می آید می گوید آقا آن نمازی که خدا از شما می خواهد که از ما نمی خواست و ما خوانده ایم نماز خوانده ایم روزه گرفته ایم حتی حج رفته حالا می گوید حج رفتم هیچ فقیهی نمی گوید زن بر تو حرام بوده برای این که یک اشتباهاتی هم در حج به جا آورده ای یا نمی دانیم اشتباهات به جا آورده ای یا نه مسلم است همه فقهاء می گویند درست است هم قاعده اجزاء جاری می کنند همان اجزاء که در اصول می گویند نه ما می گوییم آری، من تبعاً لا ستاد بزرگوارمان آقای بروجردی می گوییم اجزاء مطلقاً ولی معمولاً مشهور در میان فقهاء می گویند اجزاء نه و از آن طرف هم این مطلقاً ولی معمولاً مشهور در میان فقهاء می گویند اجزاء نه و از آن طرف هم این اصاله الصحه فی فعل النفس و اصاله الصحه فی فعل الغیر و این ها هم که این قدر دایره را تنگ می کنند توی بحث کردن ها دایره خیلی تنگ است اما در وقتی که می خواهند مسئله بگویند و می خواهند این را راحتش بکنند و از این به بعد آدمش بکنند دایره خیلی گشاد می شود هم اعمالش را درست می کنند روی اجزاء هم اصاله الصحه درست می کنند برایش در حالی که غافل بوده در حالی که جاهل بوده، همه این ها دلیل به این است که هم اجزاء داریم هم قاعده اصاله الصحه فی النفس، اصاله الصحه فی فعل الغیر اماره نیست یک اصلاً است وضع شده برای این که اختلال نظام لازم نیاید و جاری می شود حتی در صورت جهل حتی در صورت غفلت، بله جاری نمی شود آن جا که شکی نباشد به غیر این که یقین داشته باشد که باطل است امروز می خواستم که این مسئله را متعرض شویم این که در باب وضو مسلم پیش فقهاست گفته اند قاعده تجاوز ندارد اما قاعده فراغ دارد، خب یک روایت داریم که قاعده تجاوز ندارد یک روایت داریم قاعده تجاوز دارد حالا در این تعارض روایت ها باید چه کرد؟ این روایت ها در باب وضو دو تا روایتی که شنبه می خواهیم بخوانیم باب 42 روایت اول می گوید قاعده تجاوز ندارد روایت دوم می گوید قاعده تجاوز دارد جمع بین این دو تا روایت را چه جور باید کرد؟ انشاءالله برای روز شنبه.

وصلی الله علی محمد و آل محمد.