عنوان: آیا مخصص در ما بقی حجت است یا نه ؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

 بحث دیروز که بحث معرکه آرایی هم شده است ، در حالی که از نظر ما یک بحث آسانی است و دلیلش هم دلیل آسانی است ، این است که آیا عام مخصص در مابقی حجت است یا نه ؟ اگر گفت : اکرم العلماء ، فردا گفت : لا تکرم الفساق منهم ، ما کشف می کنیم که این اکرم العلماء در همه علماء استعمال نشده است ، حالا این تخصیص ، این عام را مجمل می کند یا نه ؟ اگر گفتیم : عام مخصص درما بقی حجت است ، مجملش نمی کند و باید ما بقی را اکرام کرد و اگر گفتیم : مجمل است ، دیگر خواه نا خواه عام مخصص درما بقی مجمل ست و لازم نیست ما به مجمل عمل کنیم ، پس دیگر عالم غیر فاسق وجوب اکرم ندارد . برای این که عام مخصص در مابقی حجت است ، هر کسی برای رفع آن اجمال چیزی گفته است تا عام مخصص را در ما بقی حجت کند . دیروز راجع به قدماء که عام مخصص را مجاز می دانستند ، یک مقدار صحبت کردیم ، اما حرف در کلمات متأخرین است که چه کنیم تا بگوئیم : عام مخصص در مابقی حجت است ؟ می گفتیم : عرف ، برای این که اگر گفت : اکرم العلماء ، یک دلیل دیگر گفت ؛ لا تکرم الفساق منهم ، خب این جور می شود که عالم فاسق وجوب اکرام ندارد ، اما عالم غیر فاسق وجوب اکرام دارد که اگر ما به آن عمل نکردیم و بعد گفتیم : مجمل بود، نمی دانستیم ، شبهه داشت ، عرف این را نمی پسندد و همین عرف می گوید : اگر عالم غیر فاسق را اکرام نکردی ، با مولا مخالفت کرده ای ، پس فاسق ها را اکرام نکن و همه ما بقی را باید اکرام کنی ، حالا ان عالم غیر فاسق ادیب باشد ، یا فیلسوف ، در ادبیت متخصص باشد ، یا طلبه فاضل ، همین مقدار که عالم بر او صدق بکندو فاسق نباشد ، اکرم العلماء می گوید : عرفاً این وجوب اکرام دارد ، لذا مدعای ما این است که عام مخصص در مابقی حجت است دلیلمان چیست ؟ عرف سیره ی عقلاء ، یعنی به بهانه این که مجمل است و اکرم نکنیم ، عرف ، سیره ی عقلاء این بهانه را نمی پسندد .

لذا می گفتم : قطع نظر از حرف ها ، مثل این که این عرض من بهترین حرف ها و آسان ترین حرف ها باشد . گفتم : اما مرحوم آخوند یک قاعده درست کردند ، قاعده سیال ،قاعده مفید و آن قاعده همه جا فایده دارد ، من جمله عام مخصص را در ما بقی حجت می کند و انصافاً از نظر ذوقی ، از نظر علم و اصول،خیلی قاعده خوبی است،خیلی قاعده بالایی است وآن این است که مرحوم آخوند می فرمایند: عام همیشه در عموم استعمال می شود هیچ جا نداریم که در عموم استعمال نشود ، تا مجاز واقع بشود ، عام همه جا در عموم استعمال می شود ؛ اکرم العلماء ، یعنی همه شان ، همه شان ، همه شان ، چه فاسق ، چه غیر فاسق . آن وقتی که یا دلیل منفصل گفت : لا تکرم الفساق منهم ، این کاشف از این نیست که اکرم العلماء در عام استعمال نشده است ، نه، این کاشف از این است که روی این اکرم العلماء جد نبوده ؛ اراده ،استعمالی بوده است وبه یک داعی که داشته است اکرم العلماء را گفته است. اگر بگوید : اکرم العلماء الا الفساق منهم ، آن قرینه متصله است و باز اکرم العلماء در خودش استعمال شده است ، الا این که کل آمده است مدخول را تکثیر کرده ، مدخول درآن جا یک دفعه عالم است ، یک دفعه عالم عادل است، یک دفعه  عالم غیر فاسق است . به این می گوئیم : تعدد دال و مدلول و بعد درباره اش صحبت می کنیم . و اما اگر منفصل شد ، گفت : اکرم العلماء، یک دلیل دیگر گفت : لا تکرم الفساق منهم ، این لا تکرم الفساق منهم نمی گوید : اکرم العلماء ، در بعض علماء استعمال شده است ؛ استعمال شیء در بعض شده ؛ الا این که جدش روی همه علماء نبوده است . خب اگر جدش روی همه علماء نبوده است ، پس چرا گفته است ؟ یک داعی دا مرحوم آخوند می گویند : داعیش ضرباً للقانون بوده است ؛ می خواسته کلیات را بگوید ، ثم جزئیات را بگوید ، از این جهت عام گفته برای این که بعد بتواند تبصره ها را یکی پس از دیگری به آن بزند و مقنن باید این کار را تسهیلاً للامر بکند؛جمع وجورکردن مطلب . پس اکرم العلماء در همه استعمال شده ، راستی جداً هم استعمال شده ، نه این که بخواهد شوخی بکند یا این که بخواهد دروغ بگوید . می گوید : همه علماء را اکرام بکن ، اما آیا می خواهد همه علماء اکرام بشوند یا نه؛اگر تخصیص نباشد،می فهمیم علاوه بر استعمال ، جد هم هست ،اگر تخصیص باشد می فهمیم استعمال هست ، جد نیست ، اسمش را تطابق اراده استعمالی و اراده جدی می گذاریم و در آن جا که تخصیص است ، می گوئیم : عدم تطابق اراده استعمال و اراده جدّ . خب این حرف در اصول ما یک قاعده شده است ولو این که زمزمه هایش از قبل بوده است ، اما آن که این را قانونش کرد و تبیینش کرد و برای ما طلبه ها به میدان آورد ، مرحوم آخوند " رضوان الله تعالی علیه " است . خب وقتی چنین باشد ، اصلاً اشکال سالبه به انتفاء موضوع است . اشکال ین بود که اکرم العلماء در همه استعمال نشده است ، پس بنابراین مجاز است ، ازاین مجاز چه اراده کرده ، نمی دانیم ، پس بنابراین نمی توانیم بگوئیم : الکرم العلماء در مابقی حجت است . جواب مرحوم آخوند این است که آقا مجاز در کار نیست ، هیچ جا پیدا نمی کند که در عام استعمال نشده باشد ، می خواهد تخصیص خورده باشد ، می خواهد نخورده باشد ، مخصص متصل باشد ، یا منفصل باشد . این اکرم آمده است روی العلماء ، ال العلماء هم برای استغراق است ، معنایش هم این است که همه آنها را اکرام کن ، الا این که این جا به داعی ضربا        ً للقانون بوده است ، چنان چه آن جا که تخصیص نداشته است ، به داعی عمل کردن مکلف بوده است .

انصافاً این حرف خوبی است ، مرحوم نائینی " رضوان الله تعالی علیه " به این حرف یک اشکال دارد ، استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هم یک اشکال دارد ، از همین جهت هم این دو بزرگوار راه دیگری بار حجیت عام مخصص در مابقی جلو آورده اند.حرف آن دو بزرگوار هم خوب است ،اما ایرادی که به حرف مرحوم آخوند کرده اند ، وارد نیست .مرحوم نائینی " رضوان الله تعالی علیه " فرموده اند : این اکرم العلماء که می گوید ، آیا دروغ می گوید یا راست ؟ اگر بگویید : راست می گوید ، خب اکرم العلماء در همه استعمال نشده است ، چون نمی خواهد که همه اکرام بشوند . اگر هم بگوئید کذباً گفته است ، از بحث ما بیرون است . دروان امر است بین این که دروغ گفته باشد ، یا راست ، اگر راست گفته باشد ، می دانیم که اکرم العلماء یعنی بعض علماء را اکرام کن ، اگر هم دروغ گفت باشد ، که بحث ما نیست . پس این تطابق اراده استعمال و اراده جد و عدم تطابق اصلاً معنایی پیدا نمی کند ، الا این که ما بخواهیم شوخی بکنیم ، بخواهیم هزلاً حرف بزنیم .[1] جواب این را من دیروز دادم ، که آقا یک قسم سوم دارم و آن این است که این اکرم العلماء نظیر " اعملوا ما شئتم انّه بما تعملون بصیر "[2] ، یا آن آیاتی که در قرآن تکرار شده است که " قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنین "[3] ؛ هر کاری می خواهی بکن ، خب این که می فرماید : هر کاری می خواهی بکن ، یعنی تجویزمن غیبت کنم ؟ یعنی شما کار خلاف بکنید ؟ این که نیست ، اعملوا امر است ؛ ترغیب است ، تحریص است ، اما داعی تهدید است . از همین جهت هم مرحوم آخوند در اول اوامر همین را فرمودند ؛ گفته اند : صیغه افعل و ما بمعناه هفت هشت تا معنا دارد ، امانه ، یک معنا بیشتر ندارد و آن ترغیب و تحریص به فعل است و اگر دیدیم جای دیگر استعمال می شود ،نه این که مجاز باشد ، این استعمال شده به داعی آن چیز ، مثل همین که می فرماید قل اعملوا فسیری الله " ؛ هر کاری می خواهی بکن ، این تهدید است ، یعنی مواظب باش گناه نکنی . ان وقت می گوئیم : صیغه افعل و ما بمعناه برای ترغیب و تحریص استعمال شده ، به داعی تهدید . به مرحوم نائینی می گوئیم : ما نحن فیه هم همین طور است ؛ می گوئیم : اکرم العلماء استعمال شده و همه همه از او اراده شده ، به داعی عمل نه ، به داعی ضرباً للقانون ؛می خواسته است جمع و جور یک کلی بگوید،بعد تبصره بزند گفته است : اکرم العلماء . لذا فرق می کند بین این که داعی عمل باشد ، یا این که داعی تهدید باشد ، داعی وضع قانون باشد و امثال این ها .لذا این که مرحوم نائینی می فرمایند: در استعمال لفظ برای عموم هزل است ، نه ، جدّ است ، اما آیا به داعی عمل است یا به داعی وضع قانون ؟ گاهی به داعی عمل است ، گاهی به داعی وضع قانون ، آن جا که به داعی عمل باشد ، اسمش تطابق اراده جدّ و اراده استعمال . اراده جدّ ، یعنی عمل مثل همان " اعملوا ما شئتم " که یک دفعه می گوید : " اقیموا الصلاه " ، این صیغه افعل وما بمعناه رااستعمال کرده ، عمل را ارده کرده است ، اما یک دفعه نمی خواهد عمل بشود ، می خواهد تهدید کند ؛ می گوید : " اعملوا ما شئتم "، صیغه را در همان معنای ترغیب و تحریص استعمال کرده است ، الا این که تهدید را اراده کرده است ،لذا مولا گاهی اراده عمل دارد ، گاهی تهدید دارد ، گاهی اراده تحکم و تمسخر و امثال این ها دارد . مثلاً سرش را جلو می آورد ومی گوید : اگر مردی بزن . یعنی راستی بزن توی سرم ؟ نه، یعنی تو مرد نیستی ، جرأت هم نداری که مرا کتک بزنی ، اما وقتی می گوید : اگر مردی بزن ، راستی لفظ را در معنای حقیقی استعمال کرده است ، اما از این معنای حقیقی و واقعی ، عمل را اراده نکرده است، اراده کرده است تهدید را ، اراده کرده است تحکم را ، تمسخر را اراده کرده است . مجاز ، استعمال شیء در غیر ما وضع له است ، یعنی ما کل بگوئیم ، جزء اراده کنیم ،یعنی به جای اکرم بعض العلماء بگوئیم : اکرم کل العلماء ، این را می گوئیم : مجاز . مثل رأیت اسداً که به قرینه ما یرمی ، یعنی رجل شجاع ، این را می گوئیم : استعمال شیء در غیر ما وضع له . در باب عموم ، استعمال شیء در ما وضع له است، الا این که داعی ، گاهی همه است ، گاهی بعض ووقتی که می گوید : اکرم العلماء ؛ داعی این نیست که شما به همه اش عمل کنید ، قرینه اش هم الا الفساق منهم است . البته باید قرینه باشد ، باید تخصیص باشد و الا اگر تخصیص نباشد ، اکرم العلماء می گوید : استعمال شده در همه ، اراده جدّ هم روی همه شده است ، وقتی لا تکرم الفساق منهم آمده ، می گوید : در همه آن ها استعمال شده ، اما برای عمل ، بعضی از آن ها اراده شده است . می گوئیم : عدم تطابق اراده جدّ و اراده استعمال .

لذا مجاز و ما نحن فیه خیلی فرق دارد و ما گاهی از اسد ، حیوان مفترس را اراده می کنیم ، خب این استعمال شیء در ما وضع له است ، گاهی از این اسد ، رجل شجاع را اراده می کنیم ، البته قرینه می خواهد تا رجل شجاع بشود ،مثلاًیرمی به ما می گوید : این در غیر ما وضع له استعمال شده است . که در آن جا هم بزرگان،مثل مرحوم آخوند،شاگردهایشان،مثل آشیخ محمد رضای نجفی ،شاگردهایشان، مثل مرحوم حضرت امام با یک ذوقی ،اصلاً استعمال شیء در غیر ما وضع ، استعمال شیء در بعض ما وضع له را هم منکر شده اند و گفته اند : باب مجاز اصلاً استعمال شیء در غیر ما وضع نیست ، بلکه حقیقت ادعائیه است ؛ وقتی می گوید : رأیت اسداً ، راستی از اسد همان حیوان مفترس را اراده می کند ، الا این که اول ادعا می کند که حیوان مفترس دو تا فرد دارد : یکی رجل شجاع است ، که این هم حیوان مفترس است ؛ شیر است ، یکی هم آن شیر در بیشه است . اول ادعا می کند ، ثم می گوید : رأیت اسداً ، پس استعمال شیء در ما وضع له شده است ، برای این که ادعا کرده است رجل شجاع دوتا فرد دارد ، اسمش را حقیقت ادعائیه می گذارند . بله ، قرینه می خواهد و آن یرمی قرینه است بر این که این از رأیت اسداً ، حیوان مفترس را اراده کرده است ، نه این که درغیر ما وضع له استعمال شده باشد.از نظر ادبیت ،ازنظرذوق وازنظراستعمالهای عرفی همین جور است ؛ می گوید:فلانی شیر است،در ادبیت – اگر یادتان باشد – معنا می کنند به این که این کأنه مثل شیر است ؛ می گویند ؛ زید اسدٌ ، یعنی استعاره تخیلیه ؛ یک کاف در تقدیر دارد ، زیدٌ اسدٌ ، یعنی زیدٌ کالاسد. ولی عرف این را نمی پسندد ، عرف نمی گوید : زید مثل شیر است ، عرف می گوید زید شیر است ، یعنی راستی ادعا می کند کهآن لفظ شیر دو تا مصداق دارد ، می تواند رجل شجاع را بگوید : شیر را دیدم ، می تواند هم حیوان مفترس را بگوید : شیر را دیدم ، اما زید مثل شیر است ، این اصلاً با ذوق جور نمی آید ؛ اصلاً با ادبیت و تأکید و این ها جور نمی آید .البته –نمی دانم خوانده اید یا نه – سکاکی در استعاره تخیلیه گفته است ، الا این که مرحوم آخوند و مخصوصا محمد رضای مسجد شاهی که ادیب حسابی بوده ، ذوق حسابی داشته و بعدش مثل حضرت امام که شاگرد این فن بوده اند ، استعاره تخیلیه را یک معنای عامی گرفته اند که در همه جا سریان ، جریان دارد و گفته اند : ما اصلاً مجاز نداریم .ما نحن فیه هم همین است ، تا زمان مرحوم آخوند می گفتند:عام در بعض ما وضع له استعمال شده است ؛مثل همان زیدٌ اسدٌ که می گفتند: این زیدٌ اسدٌ ، یعنی زیدٌ کالاسد و از اسد همان حیوان مفترس اراده شده است و چون چنین است، استعمال شیء در غیر ما وضع له است و استعمال شیء در غیر ما وضع له مجاز است . بعد هم – اگر یادتان باشد – بیست وچهار تا قرینه درست می کردند و می گفتند : تو باید در این چار چوب استعمال کنی ؛ باید یکی از بیست و چهار قرینه باشد و مرحوم آخوند و مخصوصاً مرحوم محمد رضا مسجد شاهی منکر شده اند و گفته اند : اولاً ما مجاز نداریم ، هر چه هست ، حقیقت است ، استعمال در ما وضع له است . بعد هم این بیست و چهار قرینه نداریم ،برای این که بعضی اوقات آن بیست و چهار قرینه هست ، نمی شود استعمال کرد ، بعضی اوقات قرینه نیست و می شود استعمال کرد و مرحوم محمد رضا مسجد شاهی چون آدم شوخی بوده – البته شوخی های علمی ، خیلی بالا ، - مثال می زده ، می گفته :یکی از این بیست و چهار قرینه، قرینه حال و محل است ؛حال بجای محل ،محل به جای حال ،آن وقت مثال می زده به این که زید سر مستراح نشسته که بول کند ،حالا ما به زید بگوئیم : مستراح ، یا به مستراح بگوئیم زید ،هر دویش غلط است. لذا گفته اند: نمی شود که ما این قرائن را همه جا ببریم ،بعضی اوقات هم آن قرائن نیست ، اما ما می بریم .گفته اند:پس باید چه چیزی باشد؟گفته اند باید ذوق پسندباشد واگرمطول خوانده باشید تفتازانی ازخودشان و ازسکاکی خیلی مفصل درباره این بیست و چهار تا قرینه صحبت کرده اند ، مرحوم آخوند با این کلمه همه اش را نابود کرد؛ گفت : اولاً مجاز حقیقت است ، نه این که این ها می گویند استعمال در غیر ما وضع له باشد ، بعد هم قرینه که می خواهیم برای این که حقیقت ادعائیه درست بکنیم ، قرینه بایدذوق پسند باشد و این ذوق پسند ، می خواهد یکی از آن بیست و چهار تا باشد ، یا اصلاً یکی از آنها نباشد .آن وقت مرحوم آخوند در باب عام هم همین را فرموده اند . گفته اند : این که مشهور شده استعمال شیء در ما وضع له مجاز است ، قرینه اش هم لا تکرم الفساق منهم است ، آن وقت بنشینیم صحبت کنیم که حالا در مابقی حجت است یانه ، همه این ها بی خود است ، بلکه عام مثل همان حقیقت ادعائیه ، همیشه ، در ما وضع له استعمال می شود . در اکرم العلماء ، اگر لا تکرم الفساق منهم نداشتیم ، اکرم العلماء ، یعنی همه آن ها ، حالا هم که لا تکرم الفساق منهم داریم ، یعنی همه شان ، الا این که آن همه شان گاهی داعیش ضرباً للقانون است ، چنان چه گاهی حقیقت ادعائیه است : مثلاً اول ادعا می کند این آقا علم است ، بعد می گوید : انت علمٌ . در حالی که می دانید نمی شود مصدر را مسند قرار بدهیم ، لذا آن ها تأویل کرده اند که برای تأکید انت علمٌ گفته است ، یعنی انت عالمٌ . ولی روی این مبنا انت علمٌ ، حقیقت است ، راستی در همه استعمال شده ، الا این که ادعا شده ، اول ادعا شده انت علمٌ ثم می گوید : انت کل العلم ، انت علمٌ .در ما نحن فیه هم عام گفته شده است ، نه به داعی حقیقت ادعائیه نه ، به داعی ضرباً للقانون ومعنای داعی ضرباً للقانون این است که عام در ما وضع له استعمال شده و وضع قانون از او اراده شده است . چنان چه در حقیقت ادعائیه تأکید و تدریج ادعا شده و این که به او می گوئیم : همه علم تو هستی .

حالا این حرف مرحوم نائینی بود ، این هم جوابش ، یک حرف هم استاد بزرگوار ما مرحوم آقای بروجردی دارند که ان شاء الله فردا عرض می کنم ، جوابش را هم عرض می کنم .

و صلی الله علی محمد وآل محمد .

 



[1] . فوائد الاصول ، ج2؛ص517؛"انّ حقیقه الاستعمال لیس الا القاء المعنی بلفظه ، بحیث لا یکون الشخص حال الاستعمال ملتفتاً الی الالفاظ ، بل هی مغفول عنها ، وانّما تکون الالفاظ قنطره و مرآه الی المعانی ، و لیس للاستعمال اراده مغایره لاراده المعنی الواقعی ، فالمستعمل ان کان قد اراد المعانی الواقعه تحت الالفاظ فهو ، و الا کان هازلاً ".

[2] . سوره فصلت ، آیه 40 .

[3] . سوره توبه ، آیه 105.