عنوان: آیا عام مخصص در ما بقی حجت است یا نه ؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

مسأله اول در باب عام و خاص این است که آیا عام مخصص درمابقی حجت است یا نه ؟

مشهور در میان اصحاب – شاید منکری هم از قدماء و متأخرین نداشته باشد – این است که عام مخصص در مابقی حجت است . اگر گفت : اکرم العلماء ، یک دلیل دیگری گفت : لا تکرم الفساق منهم ، معنایش این است که فاسقها را اکرم نکن ،اما ما بقی را اکرام کن ؛ جمع بین اکرام العلماء ولا تکرم الفساق منهم این می شود. پس عام مخصص در ما بقی – یعنی در علما ء غیر فاسق – حجت می شود . حرف دردلیل است که به چه دلیل عام مخصص در ما بقی حجت است ؟  مشهور در میان اهل اصل گفته اند : عام مخصص حجت است ، اما مجاز است ،نه حقیقت ، برای اینکه وقتی می گوید : اکرام العماء ،یعنی همه آنها و حالایی که می گوید : الا الفساق منهم ، یعنی بعضی شان و لفظی که برای کل وضع شده اگردر بعض استعمال کنیم ، مجاز است . حالا که مجاز شد ، آنها که می گویند عام مخصص در ما بقی حجت نیست ، می گویند : لفظ عام مجمل است ، برای اینکه نمی دانیم علماء غیر فاسق چه کسانی هستند . پس چون عام مخصص مجمل است و چند مرتبه دارد که نمی دانیم در کدام مرتبه – اول ،دوم سوم – استعمال شده است ،درما بقی حجت نیست و اگر ما بگوییم :درهمه غیر فاسق استعمال شده است ، این اول کلام است ،به چه دلیل ؟ پس می شود مجمل .

آنهایی که می خواهند بگویندعام مخصص درما بقی حجت است،روی این حرف نظر دارند؛می خوا هند بگویند این را درست کنند . اگر یادتان باشد – که یادتان نیست – مرحوم صاحب معالم می فرمایند :برای خاطر این است که مابقی یک ارجحیت پیدا می کند ونمی دانیم درده تا استعمال کنیم یا دربیست تا ، خب عام اقرب به بیست تاست ، پس بنابر این از این جهت عام مخصص درما بقی حجت است مجازا و ارجحیتش بخا طر این است که اشبه به حقیقت است ؛ اشبه به اصل عام است که بنحو استغراق است.مرحوم آ خوند در کفایه جواب می دهند[1] که آقا این ارجحیت به حسب مقدار نیست ، به حسب کیفیت نیست ، به حسب استعمال است ، که به آن مجاز مشهور می گوییم ، که صاحب معالم می فرمایند صیغه افعل و ما بمعناه به اندازه ای در استحباب استعمال شده است که نزدیک است حقیقت به خود بگیرد ، به این می گویند : مجاز مشهور . پس بنا براین مرحوم صاحب معالم می فرمایند : صیغه افعل وما بمعناه دلالت بر وجوب دارد ، دلالت بر استحباب هم دارد ، یکی به عنوان حقیقت و وضع ، یکی هم به عنوان مجاز مشهور و کثرت استعمال . بزرگان مرحوم صاحب معالم را ردّ  می کنند ؛ می گویند: بله استعمال هست ، اما استعمال در حقیقت و وجوب هم کمتر از استعمال در استحباب نیست ، پس مجاز مشهور نیست . لذا در باب مجاز از نظر استعمال می فرمایند گاهی استعمال حقیقت در غیر ما وُضع له کم است ، خب مجاز است و قرینه می خواهد ، گاهی زیاد است ؛ رسیده به شهرت و دوش به دوش معنای حقیقی است ، گاهی هم رسیده به آن جا که نقل است و اصلاً معنای حقیقی متروک شده و مبنای مجاز جلو آمده که اسمش را نقل می گذارند .دلیلی که این جاآورده شده ، همین است ؛ می گوید استعمال عام مخصص در مابقی این طوری است که اگر ما بقی را پهلوی حقیقت بگذاری ، اشبه به حقیقت است و چون اشبه به حقیقت است ، نظیر مجاز مشهور است ، پس بنا براین قرینه اش مهین به حقیقت داشتن است . علمای غیر فساق با علمای شل ، علمای پیر مرد که هی این مراتب ازآن کم می شود ، گفته اند : می دانیم فاسقها بیرون است ، نمی دانیم غیر هم بیرون است یا نه ، اینکه بگوئیم : علماءاستعمال شده در ما بقی ، یعنی این که بگوئیم : استعمال شده در همه ، غیر از فسّاق ، این اشبه به آن جاست که علماء استعمال شده باشد ، حتی در فساق . پس عام مخصص شباهتش در مابقی به حقیقت بیشتر از دیگران است . مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند این شهرتی که درست کردید ، درست نیست ، برای این که باید کثرت استعمال تا آن کثرت استعمال شباهت به حقیقت به آن بدهد تا اسمش را مجاز مشهور بگذاریم و اما اگر کم و کیفش به حقیقت بخورد ، اما شهرت استعمالش کم باشد ، نمی توانیم به این مجاز مشهور بگوئیم ؛ نمی توانیم بگوئیم : این مقدم بر غیر است .

به عبارت دیگر اگر مثلاً فرض کنید در اکرم العلماء الا الفساق منهم ، عالم غیر فاسق داریم یک شباهت به حقیقت دارد ، این که پهلوی حقیقت واقع شده است ، اما حالا از نظر کیف شبیه العلماها شبیه به حقیقت اند ، این چه حکمی دارد ؟ می دانیم اکرم العلماء درآن استغراق استعمال نشده است ، نمی دانم شبیه العلماها را می گیرد یا نه ، خب انسان درآن گیر می کند . لذا مرحوم آخوند می فرمایند: آن چه هست مجاز مشهور از نظر استعمال است ، نه از نظر کمّ و کیف و اگر ما بخواهیم بگوئیم : استعمال اکرم العلماء در غیر فاسقین خیلی زیاد است ، نمی شود این اول کلام است . اکرم العلماء در آن که خیلی استعمال دارد ، در استغراق است و اما اگر بگوئیم : استعمالش در متقی ها مثل آن جاست که در همه استعمال بشود ، مرحوم آخوند می فرمایند این اول کلام است ، از کجا می گوئید ؟آخوند حرف صاحب معالم را به این ردّ می کنند که این که خواستید در مابقی مجاز مشهور درست کنید ، مجاز مشهور نیست . نظیر همین دلیل ، یک دلیل دیگر آورده شده و آن این است که می گویند این اکرم العلماء ، یعنی همین دلیل ، یعنی همه و اکرم العلماء غیر فاسق منزلت آخری است که به حقیقت برسد ، مراتب دیگری هم هست ، مثل شبیه العلماء ، مثل نحویین ف مثل فلاسفه و امثال این ها. آن وقت دوران امر می شود که در کدام مرتبه استعمال شده است؟ می گوئیم مرتبه آخری ارجح است و چون مرتبه آخری ارجح است ، پس عام مخصص در مابقی حجت است .

مرحوم آخوند این را هم جواب می دهند که ارجحیت را از کجا پیدا کردید ؟ چرا ارجح است ؟ این که استعمال کنیم اکرم العلماء در غیر فاسقین ارجح از این است که در نحویین استعمال کنیم ، در فلاسفه استعمال کنیم ، یا در شبیه العلماء استعمال کنیم ، وجهی ندارد ، همه اش مجاز است و وجهی نداردکه احدهما ارجح از دیگر باشد.[2] این دو دلیلی است که صاحب قوانین و صاحب معالم ودیگران آورده اند و بالاخره گفته اند عام مخصص در مابقی حجت است .ما یک حرف داریم ، یک حرف هم مرحوم آخوند دارند که خیلی مشهور شده ، حرف عالی هم است و یک ابداع در باب عام وخاص و باب مطلق ومقید است که باید در ذهن همه شما باشد .

دلیلی که ما داریم این است که عام مخصص در مابقی حجت است عرفاً . دیگر احتیاجی به این درد سر ها و مجاز مشهور و ترجیح بلا مرجح و ترجیح مرجوح برراجح واین پیچ و خم های اصولی نداریم . دلیلش چیست ؟ اگر به کسی خطاب شده اکرم العلماء ، بعد هم به او خطاب شد لا تکرم الفساق منهم و او هیچ عالمی را اکرام نکرد، به او می گویند چرا عالم غیر فاسق را اکرام نکردی ؟می گوید این مجمل بود ؛ برای این که عام شما که در کل استعمال نشد ، در مابقی هم نمی دانیم کدام بود . خب مسلم است که توی سر او می زنند و می گویند آقا هر چه مخصص بود ، خیلی خوب اما آن هایی که تخصیص نداشت ، چرا اکرام نکردی ؟ دیگر می ماند . لذا بهترین دلیل برای این که عام مخصص در مابقی حجت است، بناء عقلاء ست ؛ سیره ی عقلاست ؛ احتجاج عقلاء در کارهایشان است و این احتجاج عقلاء را ، این بناء عقلاء را ، این سیره عقلاء را شارع مقدس ردع نکرده است ، پس امضاء ست ، لذا اگراز ما بپرسند به چه دلیل عام مخصص در مابقی حجت است ؟ می گوئیم : به سیره عقلاء ؛ به دلیل عرفی ، این حرفی است که ما داریم که دیگر با همه حرف ها هم می سازد .

اما حرفی که مرحوم آخوند دارند[3] ویک قاعده شده است ، یک قاعده خوب ،مسلم و عالی ،این است که مرحوم آخوند اصلاً بناء را می زنند ؛ می گویند چه کسی گفته است ؛ عام مخصص مجاز است ؟ عام مخصص اصلاً در ما بقی مجاز نیست ، حقیقت است . وقتی حقیقت شد در هر فردی از افراد استعمال کنی ، حقیقت است . حرف صاحب معالم و حرف صاحب قوانین اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است . آن وقت مرحوم آخوند برای این مبنایشان می فرمایند : بناء عقلاء در وضع قوانین این است که اول کلیات را وضع می کنند ، بعد از کلیات ، جزئیات را وضع می کنند ، آن جا که کلیات را وضع می کنند ، اصلاً اراده جد و اراده حقیقت ندارند، مثلاً همین الان در مجلس ما و در همه مجالس دنیا اگر بخواهند قوانین وضع بکنند ، اول کلیاتش را وضع می کنند ، لذا می گویند این قانون کلیاتش رأی

آورد وبعد یک روز ، دو روز ، ده روز جزئیات و تبصره هایش را می گویند و بالاخره آخر کار می گویند آن کلی این شد . این بناء عقلاست که مرحوم آخوند اسمش را اراده استعمالی و اراده ی جدی می گذارند . می فرمایند وقتی می گوید: اکرم العلماء ، یک دلیل دیگر می گوید: لا تکرم الفساق منهم ، این اکرم العلماء در عالم غیر فاسق استعمال نشده است ، در همه علماء استعمال شده ، جداً هم استعمال شده ، الا این که اراده ی استعمالی بوده ؛ اراده تقنین بود – به قول مرحوم آخوند – ضرباً للقانون بوده ، نه اراده جدّ . خب گفت اکرم العلماء ، فردا یک تبصره زد ، گفت : الا الفساق منهم کاشف از این است که روی اکرم العلماء اراده جد نداشته است و اگر گفته است : اکرم العلماء ضرباً لقانون بوده است . استعمال کلی بوده است ، نه این که در بعض استعمال شده باشد ، این که گفته اکرم العلماء راستی در همه علماء استعمال شده است ، الا این که جدش روی عالم غیر فاسق بوده است . پس اراده جدی با اراده استعمالی تطابق نکرد ، لذا مجازی در کار نیست . آن جا که اصلاً تخصیصی نباشد ، یعنی گفته است اکرم العلماء و ما این طرف وآن طرف گشتیم و مخصصی پیدا نکردیم ، می گوئیم اراده جدّ مولا با اراده استعمالی مولا یکی بوده است . ظهور اکرم  العلماء ، واقع هم اکرم العلماء است ، در این جا می گوئیم : تطابق اراده جد و اراده استعمال شده است .لذا این که عام مخصص در ما بقی حجت است یا نه ، برای این که مجاز است ، اصلاً این حرف سالبه به انتفاء موضوع است . عام مخصص در مابقی حجت است و لو این که ده تا تبصره ، ده تا تخصیص هم بخورد ، چون آن تخصیص ها کاشفاز این است که جد مولا روی این استعمال نبوده است و الا اکرم العلماء که اول گفته است ، لفظ استعمال شده ، معنا هم اراده شده و در ادبیت و اراده ی استعمالی یک حقیقت است ، جد هم هست ، اما جد روی اراده استعمالی است ، یعنی این که علماء ، یعنی همه علماء ، اما ضرباً للقانون است . ولی بعد از این که تبصره ها را خواندیم ، تبصره ها آمد ، می فهمیم جد مولا روی این ظهور نبوده است ، جد مولا روی بعض علماء بوده است . آن وقت معلوم می شود که اراده جدّمولا با اراده استعمال مولا با هم تهافت داشته ، با هم تباین داشته است . اگر هم گشتیم و مخصص پیدا نکردیم ، می فهمیم اراده جدّ ،با استعمال تطابق داشته است . چیزی که باید به آن توجه داشته باشیم این است که مرحوم آخوند و دیگران می گویند این اراده جدّ واراده استعمال مختص به عالم تقنین است ،یعنی مختص به روایات اهلبیت علیه السلام و قانون گذاریها و امثال اینهاست . ولی در محاورات ، اراده جدّ و اراده استعمال معنا ندارد . از همین جهت مثلاً در رسائل مرحوم شیخ انصاری با این همه طول و تفصیل ، اگر اول یک عامی بگوید و در باب تعادل و تراجیح یک خاص بگوید ، تهافت می بینیم ، می گوئیم مرحوم شیخ اشتباه کرده است ، آنجا کلی گفته است ، این جا جزئی گفته است . یا در محاورات مکالمه ای اگر من اول مباحثه یک عامی بگویم ، آخر مباحثه هم یک ، شما فوراً ایراد می کنید ، می گوئید آقا حرف اوّلتان با آخر آخرتان با هم نمی سازد . لذا اراده ی جدّ و اراده استعمال مختص به قانون است ، از همین جهت مرحوم آخوند در این جا لفظ قانون را آورده اند ؛ ضرباً للقانون ،یعنی اگر عامی ضرباً للقانون گفته شده باشد ، این استعمال شیء درما وضع است به اراده جدی ، نه اراده استعمالی . پس مجاز نیست ، برای این که لفظ از او اراده شده ، معنا از او خواسته شده است . در همه مجالس دنیا ، من جمله همین مجلس شورای اسلامی اول یک کلی می گویند ، بعد یک ماه دیگر ، چهار ، پنج تا تخصیص می زنند ، چهار، پنج تا تبصره می زنند و هیچ کس نمی گویداین تناقض است . چرا ؟ برای این که اول که گفته شد ، ضرباً للقانون بود، می خواستند کلی را بگویند ، بعد آسان شود و تبصره ها یکی پس از دیگر بر هم بار نشود ، لذا اول کلی گفتند ، بعد هم جزئی ، حالا یا جزئی مخالف است ، یا مطابق ، هیچ کس نمی گوید : این کلی تصویب شد ، با این جزئی که تصویب شد ، با هم تناقض دارد . این حرف مرحوم آخوند دیگر تقریباً به قول عوام نرخ شاه عباسی شده است ؛ خیلی کم پیدا می شود که روی آن مخالفت بشود . لذا روی حرف مرحوم آخوند اصلاً این بحث که عام مخصص در مابقی حجت است ، اصلاً بحث سالبه به انتفاء موضوع می شود ، چون اصلاً استعمال در مجاز نیست تا ما بگوئیم در ما بقی حجت است یا نه ، عام در کل استعمال شده ، یعنی لفظ گفته شده و در کل استعمال شده است ، الا این که ان استثناء ها ، آن تخصیصها ، مربوط به اراده جد است ، مربوط به تقنین  است ، نه مربوط به عام که عام را تخصیص بدهیم و بگوئیم استعمال شیء در جزء ما وضع له است . این فرمایش مرحوم آخوند تقریباً یک شهرت بسزائی پیدا کرده است و چون یک شهرت بسزائی پیدا کرده است و حرف خوبی هم است ، باید هم چنین بگوئیم ، لذا از همه شما تقاضا دارم کفایه را مطالعه کرده اید ، خوب تر مطالعه کنید و در ذهنتان باشد و با این فرمایش مرحوم آخوند بحث را سالبه به انتفاء موضوع بکنید . حالا مرحوم آقای بروجردی و مرحوم آقای نائینی و شاگردانشان ، مثل مرحوم آقای خوئی یک ان قلت ، قلت هایی دارند ، لذا فردا ان شاء الله باید یک مقداری از این حرف ها را نقل بکنیم و ان شاء الله از شما استفاده کنیم .

وصلی الله علی محمد وآل محمد . 

 



[1] . کفایه الاصول،ص256،"وفیه:لااعتبارفی الاقربیه بحسب المقدار،وانما المدارعلی الاقربیه بحسب زیاده الانس الناشئهمن کثره الاستعال ".

[2] . کفایه الاصول ، ص 257.

[3] . کفایه الاصول ، ص 255 ؛ " ...انه لا یلزم من التخصیص کون العام مجازاً : اما فی التخصیص بالمتصل ، فلما عرفت عرفت من انه لاتخصیص اصلاً ... واما فی المنفصل فلان اراده الخصوص واقعاً لا تستلزم استعماله فیه ... و معه لا مجال للمصیر الی انه قد استعمل فیه مجازاً کی یلزم الاجمال ".