عنوان: جاهایی که نماز خواندن در نجس جایز است
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

درباره خون کمتر از درهم بالاخره روایات بر روی هم دلالت داشت که معفو است مقدار درهم و اکثر از درهمش هم روایات به خوبی دلالت داشت که معفو نیست حرفی که دیروز بود و امروز هم هست این است که آیا این باید خون متعارف از انسان باشد یا هر خونی؟

مشهور در میان  فقهاء فرموده‌‌اند که نه، خون انسان، اما اگر خون غیر انسان شد معفو نیست ولو کمتر از درهم.

دیروز راجع به خون حیض و نفاس و استحاضه صحبت کردیم و دلیلی نبود بر استثناء فقط آن صحیحه‌ابی بصیر بود که صحیحه‌ ابی بصیر هم قابل تخصیص بود و آن روایاتی که می‌گفت خون کمتر از درهم معفو است آن دیگر تخصیص می‌داد این قلیل را، لذا برمی‌گشت این که خون کمتر از درهم و لو خون حیض اشکال ندارد.

اما بحث امروز که تتمه آن بحث است مربوط به خون میته است خون نجس العین مثل خون سگ، خون مالایؤکل لحمه مثل خون پرنده‌های که مالایؤکل لحمه هستند یا خون گربه روباه و امثال این‌ها، این را هم مرحوم سید و محشین استثناء کرده‌اند گفته‌اند اگر ما لایؤکل لحمه شد این باز کثیر و قلیل و کمتر از درهم وبیشتر از درهم معفو نیست.

در آن جا یک روایت ابی بصیر داشتیم اما در این جاها دیگر اصلاً روایت نداریم.

اما شهرت هست چنانچه  الان محشین بر عروه تقریباً همه آنها می‌‌گویند معفو نیست چنانچه مرحوم سید اول که وارد استثناها می‌شوند می‌گویند خون حیض  و  نفاس و استحاضه خون میته خون نجس العین خون مالایؤکل لحمه این‌ها کمتر از درهم هم باشد معفو نیست، راجع به خون نفاس آن دلیل ابی بصیر را داشتیم روایت ابی بصیر را داشتیم که ما نپذیرفتیم اما راجع به غیر خون حیض دیگر هیچ روایتی نداریم، نه راجع به استحاضه و نفاس نه راجع به میته و نجس العین نه راجع به ما لایؤکل لحمه روایت نداریم اما شهرت در مسئله هست و این شهرت از کجا سرچشمه گرفته؟

دو سه تا دلیل برایش آورده‌اند.

یک دلیل آورده‌اند گفته‌اند که آن روایاتی که استثناء کرده خون متعارف را می‌گوید انصراف روایات از خون ما لایؤکل لحمه و نجس العین و میته و حتی حیض و استحاضه و نفاس، گفته‌اند روایات انصراف دارد این چند تا روایت که می‌فرماید خون کمتر از درهم معفو است یعنی خون انسان خب این انصراف ظاهراً اسمش را می‌گذارند انصراف بدوی، نه از حاق لفظ، بله چون که آن سؤال می‌کند از خونی که در لباسش است و در بدنش است دیگر غلبه که اسمش را می‌گذارند انصراف غلبه‌ای، غلبه می‌گوید که خون انسان، و اما آن انصراف واقعی که حجت است خب نیست این جا برای این که، باید اطلاق دم بر دم حیض نشود اطلاق دم بر دم میته نشود عرفاً اطلاق دم بر ما لایؤکل لحمه نشود در حالی که می‌شود لذا اسمش را می‌گذارند انصراف غلبه‌ای یا انصراف بدوی و آن انصرافی که حجت است انصراف از حاق لفظ است یعنی لفظ کوتاه باشد که فرد را بگیرد مثلاً سابقاً صحبت کردیم مثل آب مضاف، آب نمی‌شود آب گل را بگیرد، تا آن اضافه نیاید آب برایش صادق نیست مثل گل آب، آب گل، تا آن اضافه نیاید آب برایش صادق نیست اگر هم اطلاق بکنیم مجاز است مثلاً می‌گویدکه آب‌ها آمد خانه‌ام را گرفت این باید بگوید آب گل‌ها آمد خانه‌ام را خراب کرد می‌گوید آب، خب می‌گویند مجاز است دیگر، اطلاق آب بدون مضاف الیه بر آن صادق نیست به این‌ها می‌گوییم انصراف، لذا مثلاً آب میوه آب هندوانه آب است اما ما بخواهیم به آن بگوییم هذا ماء حقیقتاً صادق نیست لذا می‌گویند که آب از آن‌ جا که احتیاج به مضاف الیه دارد آن ماء به نحو مطلق از آن انصراف دارد اسمش را می‌گذارند انصراف از حاق لفظ و این جا همین طور است یعنی وقتی می‌گویند خون ولو این که شهرتی هم داشته باشد یعنی خون انسان خون در بدن انسان خون در لباس انسان اما به خون حیض بخواهیم بگوییم هذا لیس بدم مگر این که مضاف الیه آن بیاید خب نیست دیگر، مسلم خون بر آن صادق است، خون میته بگوییم که اطلاق خون بر آن نمی‌شود مگر مضاف الیه آن بیاید خب نه، آن دمویت بر همه این ها صادق است هم خون حیض و استحاضه و نفاس هم خون میته هم خون نجس العین هم خون مالایؤکل لحمه همین جور که بر خون انسان خون صادق است بر خون سگ هم خون صادق است، بنابراین این که در کلمات دیده می‌شود که گفتند این‌ها که فقهاء گفته‌اند برای انصراف است نه، حتماً برای انصراف نیست برای این که شهرت لااصل له و ما باید ببینیم این خون است یا نه؟ خب ما می‌دانیم عرفاً خون است شک نداریم تا ما برویم روی مشکوک چه باید بگوییم؟ که حالا عرض می‌کنم ما یقینا می‌دانیم که عرفاً دم وضع شده برای خونی که از بدن کسی بیاید از بدن چیزی بیاید لذا به پشه هم می‌گوییم خون پشه و ما بگوییم خون صادق نیست مگر مضاف الیه بیاید این درست نیست.

دلیل دومی که آورده شده این جا گفته‌اند که این خون میته خون ما لا مایؤکل لحمه خون نجس العین این‌ها علاوه بر این که خون است یک چیز دیگر هم دارد و آن این است که این مثلاً خون میته خب با میته نمی‌شود نماز خواند کمش باشد زیادش باشد، و یا با موی مالایؤکل لحمه نمی‌شود نماز خواند خب این خون هم مثل آن مو است که مالایؤکل لحمه است علاوه بر این که خون است یک اضافه هم دارد و وقتی یک اضافه  داشت  پس روایات آن را نمی‌گیرد،

این دلیل بهتر از آن دلیل اول است.

لذا می‌بینیم مثل مثلاً آقای حکیم آقای خویی پای بند همین دلیل هستند که این علاوه بر دمومیت یک چیز اضافه دارد، خب حالا ما قبول می‌کنیم یک چیز اضافه دارد اولاً چرا آن روایت‌ها که می‌گوید خون کمتر از درهم معفو است این را نگیرد؟ و بگوییم که خون انسان؟ باز برمی‌گردد به همان شهرت این که متعارف خون انسان که باز برمی‌گردد به انصراف، خود آن سؤال و جواب‌ها ما هم نمی‌گوئیم این روایت‌ها اطلاق دارد همین طور که سابقاً هم گفته‌ایم که بزرگان می‌خواهند خیلی جاها تمسک به اطلاق بکنند چه این جا جه جاهای دیگر ما گفته‌ایم این روایاتی که در مقام تشریع حکم است اطلاق ندارد اما ما نحن فیه غیر از این سؤال و جواب است و دیگر در سؤال و جواب این‌ها را نمی‌شود گفت، آن سؤال می‌کند اگر راستی دم ما لایؤکل لحمه بود امام علیه السلام باید بفرمایند در جواب مثل استفتاء از شما می‌کنند خب شما باید بفرمایید می‌گوید که کمتر از درهم خون به بدنم است به لباسم است شما باید بفرمایید اگر خون حیض و استحاضه و نفاس باشد نمی‌شود با آن نماز خواند اگر خون مالایؤکل لحمه باشد نمی‌شود اگر خون نجس العین باشد نمی‌شود و اما اگر خون انسان باشد می‌شود و اما اگر مطلق بگویید طوری نیست خب به شما ایراد می‌کنند می‌گویند آقای فقیه از تو سؤال کرده جواب می‌خواهد جواب تو دیگر باید تمام اجزاء را بگیرد یا تمام خصوصیات را بگیرد سؤال و جواب است اطلاق نیست که، فرد نادر هم نیست فرد نادررا گفتیم طوری نیست فرد نادر یعنی انصراف درست است برمی‌گردد به همان انصراف دیگر، و شما جواب را بدهید بعد بگویید آقا فرد نادر بود من جواب ندادم جلویتان را می‌گیرند می‌گویند فرد نادر بود جواب ندادم چیست؟ خب فرد نادر اگر انصراف باشد برمی‌گردد به همین که اصلاً گفتگوها راجع به خون انسان است، ولی گفتگو است اطلاق هم نیست تا یک کسی بگوید اطلاق دارد؟ اطلاق ندارد؟ می‌گوییم روایت‌ها گفتگو سؤال و جواب است و تمام خصوصیات باید در جواب بیاید و این نیامدن سکوت امام علیه السلام حکم می‌رود روی دم یعنی موضوعش را پیدا می‌کند و دم دیگر هردمی خون هر خونی حالا گاهی خون انسان است گاهی خون ما لایؤکل لحمه است و این انحصار به عبارت ادبیت سکوت در مقام بیان این سکوت در مقام بیان خب جلوی ما را می‌گیرد که من یادم نمی‌رود سیوطی می‌خواندیم پیش آقا جمال خوانساری خیلی مرد خوبی بود خدا رحمتشان کند بعد از نماز صبحش سیوطی می‌گفت آن وقت این جا سکوت در مقام بیان یک مثال می‌زد می‌گفت یک کسی بود خیلی مقدس مواظب بود دروغ نگوید سر شب یک جا بود به او گفتند ظهر چه خوردی؟ کجا بودی؟ شمرد اما یادش رفت ماست را بشمارد آن وقت که رفت خانه یادش آمد سکوت در مقام بیان افاده می‌دهد ماست نبوده لذا گفت اِدروغ گفتم نصف شب به آن طرف آمد در زد ما را بیدار کرد گفت آقا آن که شما پرسیدید چه خوردید؟ من ماستش را باید می‌گفتم نگفتم، خب این سکوت در مقام بیان افاده حصر می‌کند در ادبیت گفته‌ایم راستی یک عرفیت است راستی یک واقعیت است.

لذا همین دلیل بر این است که راستی سکوت در مقام بیان افاده حصر می‌دهد دیگر، این روایت‌ها سؤالاً وجواباً اطلاق دارد و در مقام بیان دم است می‌گوید خون کمتر از درهم در لباسم است خب اگر خون مالایؤکل لحمه باشد باید بگویند خون خودت، باید بگویند خون خودت و این که نگفته خون خودت معلوم است اطلاق دارد، نمی‌شود این اطلاق‌ها را که ما از کار بینداریم اطلاق دارد دیگر اما اطلاق این جوری نه آن اطلاق مقدمات حکمت، ولی به نظریه آقایان همه آنها اگر یادتان باشد توی این فروع معمولاً این للاطلاق هم در کلمات صاحب جواهر هست هم در کلمات مرحوم حاج آقا رضا هست هم در کلمات آقای حکیم در کلمات آقای خویی و دیگران، این للاطلاق شاید این جاها هفت هشت جا تکرار شده، ما هم للاطلاق را قبول داریم اما نه آن اطلاق مقدمات حکمت برای این که این روایت‌ها معمولاً اطلاق ندارد چون در مقام بیان مراد نیست در اصل حکم است اما یک چیز دیگر این جاها هست که همان اطلاق را درست می‌کند این که سکوت در مقام بیان، سؤال می‌کند باید تمام خصوصیات سؤال را جواب بدهد. آن وقت این آن دمویت می‌آید در این که این دمویت باید دم باشد نه نجس یعنی نجس فوق العاده، می‌گوییم به چه دلیل؟ دلیلتان چیست؟ این که صرف این که بگوییم این جا هم دم است هم یک چیز دیگر و آن یک چیز دیگر چیست؟ دم ما لایؤکل لحمه برای این که خون انسان غیر از خون گربه است آن یک خصوصیت دارد ما لایؤکل لحمه است این انسان ولو مالایؤکل لحمه است اما خونش را دیگر خون ما لایؤکل لحمه نمی‌گویند یعنی خون انسان ولو بیشتر از درهم اگر در بدن خانمش باشد یا کمتر از درهم دیگر نمی‌گویند خون ما لایؤکل لحمه اما مثل خون گربه را ما لایؤکل لحمه می‌گویند در حالی که هر دو هم ما لایؤکل لحمه است اما بالاخره انسان را خونش را ما لایؤکل لحمه نمی‌گویند، همین الان این خون ما لایؤکل لحمه خون است یا نه؟ خب خون است دیگر خب وقتی خون است، آن روایات اقل از درهم می‌گوید طوری نیست چه دلیل می‌خواهید بیاید و این را از کار بیندازد؟ دلیلی که می‌آورید می‌گویید آقا این خون است و یک اضافه، خب می‌گویم یک اضافه، خون می‌گیردش یا نه؟ وقتی خون گرفت؟ آن روایتی که می‌گوید خون کمتر از درهم در نماز اشکال ندارد این جا را می‌گیرد چرا نگیرد؟ باز برمی‌گردد به همان شهرت یک کسی بگوید آقا این وقتی می‌گوید خون شهرت دارد خون انسان روایت‌ها سؤالاً وجواباً مربوط به خون انسان است یا مثلاً همین میته که این بزرگان می‌فرمایند این علاوه بر خون یک چیز اضافه دارد و آن این است که نجاست میته، می‌گویم خب بله حالا بفرمایید خون انسان با خون میته تفاوت دارد آن خون است و نه میته آن خون است و میته اما بالاخره خون است اگر بخواهید بگویید که نمی‌گیرد آن روایت‌ها باید بگویید انصراف دارد برمی‌گردد به دلیل اول و الا اگر برنگردد به دلیل اول از شما سؤال می‌کنیم این خون است یا نه؟ روایات هم می‌گوید خون، نمی‌‌گوید خون انسان که، می‌گوید خون کمتر از درهم معفو در نماز است خب این هم خون کمتر از درهم معفو در نماز است، اجزاء که ندارد خون دیگر، خون اگر گوشتی یک چیزی داشته باشد اجزایش است همین را می‌خواهم بگویم که بعضی از بزرگان گفته‌اند و ایشان هم می‌گوید که آقا این علاوه بر این که خون است اجزای میته هم هست، می‌گویم اجزاء که نیست خون است، یک دفعه مثل موی مالایؤکل لحمه با خون ما لایؤکل لحمه تفاوت دارد آب خون است آن هم مو است آن اجزاء است اما خون است اجزاء مالایؤکل لحمه را که نگفتیم این دارد شما باید بفرمایید این خون است و جزئی از اجزاء مالایؤکل لحمه است می‌گویم خون است و اگر مو با آن بود اگر جزء با آن بود خوب بود بگوییم که این خون است مالایؤکل لحمه هم دارد خونش طوری نیست مالایؤکل لحمه‌اش اشکال دارد ولی جزء که ندارد خون است و این دلیل هم یعنی نمی‌تواند درست بشود برمی‌گردد به دلیل همان شهرت که آقا انصراف، وقتی که می‌گوییم خون در این روایت‌ها خون انصراف دارد به خون انسان و این انصراف بدوی است انصراف غلبه‌ای است انصراف از حاق لفظ است خب ما می‌گوییم انصراف از حاق لفظ این انصراف نیست این هم دلیل دومشان.

دلیل سوم گفته‌اند استصحاب، استصحابش را این جور درست کرده‌اند که این خون است و چون خون است بنابراین با آن نماز نمی‌شود خواند حالا کم شده نمی‌دانیم این کم شدنش می‌شود با آن نماز خواند یا نه؟ استصحاب می‌گوید نه،

و نمی‌دانم این چه استصحابی است؟ چه جور می‌شود درستش بکنیم؟

مرحوم آقای خویی استصحاب عدم ازلی درست می‌کند ولی حالا آن یک بحث دیگر دارد بعد روی آن بحث می‌کنیم اما علی کل حال این استصحاب در مسئله ما ظاهراً هیچ جور نمی‌شود درستش کرد اگر بخواهیم باید برائت را بیاوریم جلو بگوییم اطلاقات این خون را نمی‌دانیم می‌گیرد یا نه؟ رفع ما لایعلمون می‌گوید که خون ما لایؤکل لحمه را با آن می‌شود نماز کرد اما استصحاب حالت سابقه چیست؟ حالت سابقه برای بحثمان نداریم، در ناحیه حکمش، ما نمی‌دانیم خون مالایؤکل لحمه، موضوع درست است، آیا نماز دارد یا نه؟ رفع ما لایعلمون می‌گوید طوری نیست، یک خونی است در خارج ما نمی‌دانیم با این می‌شود نماز خواند یا نه؟ خب رفع ما لایعلمون می‌گوید نه، شما که می‌خواهید استصحاب جاری بکنید قضیه متیقنه شما چیست؟ قضیه متیقنه ندارید اما ما قضیه متیقنه نمی‌خواهیم هم استصحاب حکمی داریم هم استصحاب موضوعی داریم، عمده استصحاب حکمی است ما نمی‌دانیم آیا با این خون می‌شود نماز خواند یا نه؟ اگر تمسک به اطلاقات بکنی همان دلیل اول است فرض این است تمسک به اطلاقات نمی‌شود کرد یعنی

اماره نداریم اطلاق نداریم تا نوبت برسد به استصحاب وقتی که دلیل نداریم راجع به این خون کمتر از درهم نمی‌دانیم هم که مالایؤکل لحمه است نمی‌دانیم نماز می‌شود خواند یا نه؟ می‌گوییم رفع ما لایعلمون.

فرض این است اطلاق نمی‌شود تمسک به اطلاقات نمی‌توانیم بکنیم و الا اگر تمسک به اطلاقات بکنیم دیگر نوبت به استصحاب نمی‌رسد نوبت به برائت نمی‌رسد اصلاً تمسک به اماره نیست این جا یعنی تمسک به اطلاقات حالا که تمسک به اطلاقات نشد هیچ دلیل نداریم دیگر تمسک به اطلاقات بکنیم نوبت می‌رسد به اصل، اصل نمی‌دانیم آیا می‌شود با این خون نماز خواند یا نه؟ رفع ما لایعلمون می‌گوید بله، اگر استصحاب داشتیم استصحاب موضوعی یا استصحاب حکمی خب جاری می‌کردیم نه استصحاب حکمی داریم نه استصحاب موضوعی.

بنابراین برمی‌گردد به این که با دم سائله مطلقاً نمی‌شود نماز خواند خب این خارج شده الا خون کمتر از درهم، این که نمی‌شود دیگر تمسک به آن اطلاقات دم سائله کرد دیگر، آن تمام شد، حالا ماییم و این خون کمتر از درهم که استثنا شده حالا که استثنا شده نمی‌دانیم آیا این خون سگ را می‌گیرد یا نه؟ بفرمایید نه شماها که آقایان می‌گویند که وقتی هیچ دلیل نداریم نوبت می‌رسد به اصل، استصحاب نداریم نه استصحاب حکمی داریم نه استصحاب موضوعی نوبت می‌رسد به برائت، برائت رفع ما لایعلمون می‌گوید با این خون می‌شود نماز خواند، فرض این است آن کسی که می‌گوید می‌گوید اگر دلیل نداشته باشیم، فرض این جاست استصحاب آن جاست که روایت نداشته باشیم و الا اگر روایت داشته باشیم که دیگر تمسک به استصحاب معنا ندارد لذا استصحاب می‌خواهد جاری بکند برای این که می‌گوید علی فرضی که اطلاق نداریم حالا که اطلاق نداریم استصحاب داریم می‌گویم قضیه متیقنه شما چیست؟

چه استصحاب موضوعی چه استصحاب حکمی، موضوع نداریم موضوع مشکوک است موضوع که نمی‌شود مشکوک باشد و استصحاب جاری بکنیم باید بگوییم هذاه الدم جایز نبود با آن نماز الان یکون کذلک خب این چه استصحابی است؟ استصحاب عدم ازلی آقای خویی هم جاری نیست استصحاب عدم ازلی به عکس می‌شود اگر کسی جاری بداند شما که استصحاب عدم ازلی را جایز نمی‌دانید، اگر جایز بدانید باید بگوییم در ازل این خون با آن می‌شود نماز بخوانیم برای این که خون نبود الان هم یکون کذلک، می‌شود استصحاب عدم ازلی می‌شود برائت همان برائتی که ما می‌گوییم استصحاب عدم ازلی هم همان برائت را می‌گوید.

حر ف سوم که در مسئله ما داریم این است که اصلاً این اجزای مالایؤکل لحمه یا اجزای میته خب سابقاً صحبت کردیم دیگر که موی گربه به لباسش است و می‌داند، گربه خوابیده روی چادرش روی عبایش و خیلی مو هست با این عبا می‌شود نماز خواند یا نه؟ خب ما می‌گوئیم می‌شود، چرا می‌شود؟ برای ان که نماز خواندن در این عبا نماز در مالایؤکل لحمه نیست وقتی نشد ما باید این جور بگوییم که لاتصل فی وبر مالایؤکل لحمه و این آن جا صادق است که دیگر لباس از روباه درست کرده باشد و الا اگر لباس از روباه نباشد چهارتا موی گربه موی روباه روی لباسش باشد این صلاه در مالایؤکل نیست این صلاه در لباس حسابی است اما چهار تا مو هم روی آن است، اجزای مالایؤکل لحمه باید پوست مالایؤکل لحمه باشد مثل پوست روباه که پوست روباه را مثلاً لباس کرده خب با این لباس نمی‌شود نماز خواند و اما اگر لباس نباشد لاتصلی فیه صادق نباشد ما می‌گوییم در اجزای مالایؤکل لحمه این لاتصل فیه نه لاتصل معه، اگر این جور روایتی داشتیم، نداریم که بگوید لاتصل مع و بر مالایؤکل لحمه این خوب بود بگوییم این چند تا مو که روی چادر این خانم یا روی عبای این آقاست معه است و چون معه است روایت هم می‌گوید لاتصل معه و ما این چنین روایت‌ها نداریم ما هر چه روایت هست در مسئله لاتصل فیه، و لاتصل فیه آن جاست که لباس باشد و تا لباس نباشد لاتصل فیه صادق نیست. علی کل حال اگر در این جزئیات یعنی خون حیض و نفاس و استحاضه خون مالایؤکل لحمه خون میته خون نجس العین اگر شهرتی که جلوی ما را بگیرد یعنی کاشف از نص معتبر باشد و به ما نرسد اگر اجماعی که جلوی ما را بگیرد کاشف از نص معتبر باشد و به ما نرسد خب معلوم است که در مقابل آن اجماع حرف زدن غلط است و اما اگر اجماعی در مسئله نباشد که نیست شهرت بگو که گفته باشد این چنین شهرتی نیست اگر هم باشد دلیلشان همین دو سه تا دلیل است که عرض کردم می‌شود شهرت مدرکی اجماع مدرکی و شهرتِ مدرکی و اجماع مدرکی حجت نیست و ما می‌گوییم که در همه این خون‌ها اگر کمتر از درهم شد نماز خواندن در آن اشکال ندارد.

حالا اگر شما چیزی پیدا کردید فردا بفرمایید تا به آقایان بگوییم و از فکرتان استفاده کنیم انشاء الله.

وصلی الله علی محمد وآل محمد