عنوان: اگر عامل بدهکار باشد دیّان به چه کسی مراجعه کنند ؟
شرح:

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی .

مسئله17 (1)

فرموده اند : «اذا اذن المالک للعامل فی البیع و الشراء نسیئةً فاشتری نسیئةً و باع کذلک فهلک المال فالدین فی ذمة المالک و للدیّان اذا علم بالحال او تبین له بعد ذلک الرجوع علی کل منهما» این مسئله 17 دو ، سه تا نکته دارد این دو ، سه نکته را متعرض بشویم . یک نکته ادبی که می فرمایند «و للدیّان اذا علم بالحال او تبین له بعد ذلک الرجوع علی کل منهما» ادبیت اقتضاء می کند که بفرمایند : «و للدیّان اذاعلموا او تبین لهم بعد ذلک الرجوع علی کل منهما» لذا این دیّان که جمع است و بخواهیم هم صیغه مبالغه بگیریم خیلی دیگر توجیه بدی است . لذا بگوییم – نباید باشد – و للدیّان اذا علم مثلاً کل واحد یک چنین چیزی . و اگر گفته بود «و للدائن اذاعلم بالحال او تبین له بعد ذلک الرجوع علی کل منهما» [خوب بود] لذا حالا نسخه غلط است یعنی از اول غلط بوده همه عروه ها و همه تقریرها دیّان است . خب این یک مطلب ادبی .

یک مطلب هم این بیع و شراء نسیئه این خصوصیّت ندارد برای اینکه عامل اگر ورشکست به چه کسی باید مراجعه کند ؟ حالا نسیه هم نه ، نقدی خرید و فروش کرده ورشکسته است و این ورشکستگی که مربوط به نسیه نیست که نسیه داده و پولش را نداده اند نه گاهی هم نقد خرید و فروش می کند اما قدرت خرید [پایین می آید] و ناگهان ورشکست می کند . همین که وقتی جنگ تمام شد ناگهان شاید بیش از 1000 نفر برای خاطر قدرت خرید ورشکست کردند لذا چرا ایشان گفتند که : «اذا اذن المالک للعامل فی البیع و الشراء نسیئة فاشتری نسیئة و باع نسیئة فهلک المال» اینها هیچ کدام برای ما تفاوتی در عبارت ندارد می خواهد نسیه باشد می خواهد نقد . اگر فرموده بود که «اذا اذن المالک للعامل فی البیع و الشراء فهلک المال» چه باید گفت ؟ اما حالا برویم در نسیه و برای خاطر اینکه آن سرمایه معوّق شده و سرمایه را نداده اند و حالا ورشکسته و چه باید گفت : این خصوصیّت ندارد . طوری نیست ، یک مصداق است اما ما باید کلی بگوییم و آن این است که اگر مالک ورشکست ، پولش را خورند این مالک طرف حساب دارد و پولش را مثلاً جنس گرفت و دزد آمد و برد حالا این طرف حساب به چه کسی مراجعه کند ؟ لذا بحث این است که این آقا بستانکار است از این عامل و این عامل ندارد بدهد به چه کسی مراجعه کند ؟ آیا مراجعه کند به عامل یا مراجعه کند به مالک ؟ این حرف است ، حالا نسیه باشد همین است نقد باشد همین است . دزد بردن باشد همین است ، این عامل اگر بدهکار باشد روی مضاربه گفتم جنس گرفته شب دزد دکان را برد طرف حسابش به چه کسی مراجعه کند ؟ و پولش را بگیرد ؟ اصل مسئله این است که اگر در مضاربه این عامل بستانکار پیدا کرد این بستانکار به چه کسی مراجعه کند ؟ دیگر حالا یک وقت در نسیه هاست که نداده اند. معوقات این عامل داده نشده ، این عامل در شرف ورشکستگی است حالا این که در شرف ورشکستگی است و دین هم دارد یعنی جنس از دیگران گرفته ، داده نسیه ، آنها حالا آمده اند و می گویند که دین ما را بده حالا اینها به چه کسی مراجعه کنند؟

مرحوم سید می فرمایند به کل واحد . هم به عامل می تواند مراجعه کند ، هم به مالک . چر ؟ می گویند برای اینکه این دین در ذمه مالک است . این درست است ؟ یا معمولا دین در ذمه عامل است ؟ یعنی این عامل در مضاربه همه کاره است مستقل هم هست اجازه خصوصی هم از مالک نمی خواهد همین مقدار که اجازه کلی داشته باشد اینکه برو مضاربه بکن می خواهد نقد باشد ، می خواهد نسیه ، برو مضاربه بکن ، هر جنسی می خواهد باشد و امثال اینها . دیگرحالا بخواهد مرتب خصوصی از مالک اجازه بگیرد ، من بروم مسافرت یا نه ؟ من با این معامله بکنم یا نه ؟ من این جنس را بخرم یا نه ؟ خب اینها هیچ کدام لازم نیست . چرا ؟ این عامل عرفا عند العقلاء استقلال دارد در معامله .

خب نقدش را باید بدهند به عامل ، نسیه اش را هم باید بدهند به عامل اگر پول می خواهند بدهند، باید به عامل بدهند نه به مالک . اگر هم می خواهند از او بگیرند از عامل بگیرند نه از مالک ، مالک کاره ای نیست . بله مراجع کنند به عامل . عامل یا می دهد ، قرض می کند و می دهد یا اینکه می گوید ندارم . آن وقت بعد از آن که داد می تواند مراجعه کند به مالک و از مالک پول را بگیرد . برای اینکه یدش امانی بوده ، نه ضمانی و اما اینکه از اول بتواند مراجعه بکند این بستانکار به مالک هیچ عرفیت ندارد . برود درب خانه مالک را بزند و بگوید آقا من یک میلیون تومان از تو می خواهم ، بده ، می گوید من چه حسابی با تو دارم ؟ بگوین چون که عامل تو از من جنس خریده ، جنس را نداده ، می گوید خب به من چه ؟ «علی الید ما اخذت حتی تؤدی» برو پیش هرکس هست بگیر ، بله اگر داد یعنی مراجعه کرد به عامل و عامل قرض کرد و داد چون یدش امانی است . چون که در باب مضاربه این جوری است که اگر خسرانی آمد ، روی رأس المال می آید معلوم است که این عامل مراجعه می کند به مالک ، خسران مال مالک است . اما از اول بتواند مراجعه کند به مالک ظاهراً هیچ وجه ندارد .

ایادی متعاقبه را دو ، سه روز قبل درباره اش صحبت کردیم – یادتان می رود دیگر- گفتیم این مربوط به دزدهاست اگر یک کسی دزدی کرد آن چیزی را که دزدید ، رفت فروخت و این آقا فهمید می تواند به هر کدام از این دزدها مراجعه بکند این را می گویند ایادی متعاقبه و اما آنجاها که ایادی متعاقبه نیست یعنی مربوط به جنایتها و خیانتها و ضمانتها نباشد مثل باب مضاربه این ایادی متعاقبه نمی آید . «علی الید ما اخذت حتی تؤدی » می آید . این آقا ورشکسته است خب حرف نداریم مضاربه می گوید اگر ورشکست رأس المال از جیب مالک می رود . اگر رأس المال تمام شد ، از بین رفت از جیب مالک می رود ، حالا این عامل رفته جنس خریده و برای خودش هم می خرد . برای مالک نمی خرد . در باب مضاربه اینجور نیست که جنس را که خرید برای مالک بخرد . جنس را می خرد برای خودش برای اینکه همه کاره است . عامل همه کاره است . جنس را می خرد به ذمه خودش ، چک می دهد از خودش ، نه از طرف مالک ، در باب مضاربه هیچ وقت چک نمی دهد از طرف مالک ، چک مالک را نمی دهد چک خودش را می دهد خب حالا الان ورشکسته شده است به چه کسی باید مراجعه بشود ؟ مالک هیچ کاره است ، همه کاره این عامل است مراجعه می کند به عامل و می گوید عامل تو از من جنس گرفتی پولش را بده «علی الید ما اخذت حتی تؤدی » می گوید تو درست مراجعه کردی پولش را می گیرد اگر دارد می دهد اگر ندارد بالاخره یک بلایی به سرش می آید یا زندانش می برد یا می بخشد یا صلح می کند یا هر چه .

بنابراین ، این که ایشان می گوید مراجعه به هردو به قاعده تعاقب ایادی ، عرض می کنیم که نه ، مراجعه به مالک اصلاً . اگر شریک باشند یک حرفی و اما شرکت که نیست ، باب مضاربه است باب مضاربه این است که این عامل همه کاره است . در خرید و فروش خودش چک می دهد . چک به نام خودش می گیرد . و این چکها گاهی واخواست می شود حالا بانک مراجعه به چه کسی می کند ؟ خب معلوم است مراجعه می کند به این آقایی که چک داده است . به این آقایی که ورشکسته است به این آقایی که پول را گرفته و نمی دهد . حالا ولو اینکه ندارد بدهد چون که ورشکسته است . یک دفعه هم دارد از او به زور می گیرند زندانش می کنند مالک هم می تواند بگوید آقا به من چه ؟ چه طرف حسابی ؟ با من چکار داری ؟! اگر وکیل باشد خوب است در باب وکالت ممکن است کسی این حرف را بزند برای اینکه وکیل هیچ کاره است و نمی تواند به عنوان خودش خرید و فروش بکند . وکیل مثل صیغه عقد که شما می خوانید نمی توانید بگویید که انکحت لنفسی . بای بگوید انکحت من قبل موکلتی . آن وقت شما می شوید هیچ کاره ، و اما در باب مضاربه نمی گوید که بعت من قبل مالکی . این که نیست اصلاً نمی شود بگوید ، می گوید بعت از طرف خودم .

(بر عهده مالک نیست یعنی الان اگر بانک یک عامل مضاربه را بگیرد خب می فرستد در خانه جلبش می کند و زندان می کنند . اصلاً مالک را نمی شناسند . به مالک چه ؟ بله چون پول از ملک او می رود این عامل خسران ندارد اما الان به چه کسی باید رجوع کرد به هر کس چک داده با هرکسی که معامله کرده و در باب مضاربه که نمی گوید بعت من قبل موکلتی . اگر وکیل بود فرمایش مرحوم سید درست بود ، ولی نمی گوید من قبل موکلتی . می گوید بعت . بعت این خانه را ، بعد هم می گوید قبلت) در باب ضمان این امضاهایی که پشت چک می کنند این ضمان است . معنای ضمان چیست ؟ اختلافی است در میان فقهاء مشهور در میان فقهاء در باب ضمان این است که این که چک داده هیچ کاره است آن امضاء پشت چک همه کاره است . بعضی ها گفته اند هر دو ، هم به آن صاحب چک می تواند مراجعه کند هم به آن کسی که پشت چک را امضاء کرده است ، هردو با هم . ما قائل هستیم صاحب چک ، الا اینکه اگر نداد ضامن باید بدهد این غیر از باب مضاربه است .

فقهاء در باب ضمان اصلاً فرموده اند که آن امضاء پشت چک همه کاره است این چک دیگر صوری است و هیچ کاره . پس اگر نداد از آن کسی که پشت چک را امضاء کرده می گیرند . فقهاء در باب ضمان این جور گفته اند. انتقال قائل هستند . منتقل شدن ذمه به ذمه . بعضی از فقهاء گفته اند که هر دو ، انتقال نیست بلکه هردو نظیر شریک در دین می شوند .

ما قائل هستم اینکه نه ، اصلاً انتقالی در کار نیست و این ضمان پشتوانه است و معنای پشتوانه این است که اگر داد ، داد . اگر نداد از او می گیرند. طولی می شود اما ما نحن فیه اصلاً باب ضمان هم نیست . نه باب وکالة است نه باب ضمان است ، باب مضاربه است و باب مضاربه این است که این مستقلا کار می کند همه کاره هم این است . بله در ربح با هم قسمت می کنند در زیان هم اگر ربح هست از ربح کم می کنند . اگر از سرمایه است چون که یدش امانی است ید امانی ضمان آور نیست .

«اذا اذن المالک للعامل فی البیع و الشراء نسیئةً فاشتری نسیئةً و باع نسیئة فهلک المال» گفتم اینها همه زیادی است برای اینکه اصلاً این باع نسیئة ، اشتری نسیئة این یک مصداق است ما اگر بخواهیم مسئله را عنوان بکنیم باید مسئله این جور باشد در مضاربه چه کسی ضامن است اگر تلف شد ؟ آیا مالک ؟ یا عامل یا هر دو ؟ و اما حالا روی خصوص نسیه طوری نیست اما یک مصداق است قاعده کلی : می خواهد در باب نسیه باشد می خواهد در باب نقد . اگر عامل ورشکست اگر عامل بدهکار شد بستانکارها ، دیّان به چه کسی مراجعه کند ؟ حالا این بدهکاری گاهی برای این است که نسیه داده و ورشکسته است و گاهی هم دزد آمده و پولش را برده . گاهی هم افراط گری کرده باید مسافرت نرود رفته مسافرت و از بین رفته . اینها که تفاوت در مسئله ما ندارد . حالا حرف اینجاست «فالدین فی ذمة المالک» ما این را قبول نداریم . دین در ذمه عامل است نه در ذمه مالک این عرفا این جوری است که این دین در ذمه عامل است : دلیلش هم این است که چک به نام خودش می دهد وکالت هم نیست از طرف هم نیست . بلکه از طرف خودش خرید و فروش کرده چک هم بنام خودش است الان هم که ورشکست کرده ، اجراء این را می شناسد .

قاعده «علی الید ما اخذت حتی تؤدی » هم همین را می شناسد اگر حتی این عامل بخواهد که رفع دردسر بکند و بگوید که آقا من مضاربه می کردم برو پول را از آن بگیر . می گوید من پول را به تو داده ام بروم از آن بگیرم از آن بگیرم یعنی چه ؟ پول را به تو داده ام از تو می خواهم . آن دیّان می گویند نه ، پول را به تو داده این ، جنس را به تو دادیم پولش را از تو می خواهیم لذا «فالدین فی ذمة المالک» این غلط است . «فالدین فی ذمة العامل» بله آن وقتی که رد کرد می تواند از مالک بگیرد چرا ؟ برای اینکه فرق بین قرض و مضاربه همین است . که در باب قرض از جیب خودش رفته ، اما چون در باب مضاربه است از جیب آن مالک رفته است «ربح بینهما و الخسران لمالک» .

در باب مضاربه اگر بدون اجازه نسیه داد و پول تلف شد ضامن این آقای عامل است چرا ؟ برای اینکه دیروز مسئله اش را گفتمی برای اینکه بدون اجازه ایشان کار کرده ، ما گفتیم معامله صحیح است ، مرحوم سید می گفتند معامله اش هم باطل است آن ربطی به این ندارد مسلم اجازه می خواهد . یک دفعه اجازه مطلق است می گوید که برو با این پول مضاربه کن . هر جور که صلاح می دانی ، یک دفعه می گوید که حتماً نقد . که چند وقت قبل مثال می زد می گفت حتما نقد، حتما با فلانی . حتما جنس به خصوص . که ایشان می فرمودند اگر نکرد مضاربه باطل است . ما می گفتیم نه ، مضاربه صحیح است الا اینکه ضمان آور است چونکه تخطی کرده دیگر نمی توانیم بگوییم ید ، ید امانی است بنابراین ، این فرق بین دین و امثال اینها هم نیست . «فالدین فی ذمة العامل لا مالک و للدیّان اذا علم بالحال» این غلط است . دیگر از آنجاها هست که حتما ضمیر جمع باید بیاید چون که فاعل مقدم شده است «و للدیّان اذا علموا بالحال او تبین لهم – له غلط است – بعد ذلک الرجوع علی کل منهما» نه ، «الرجوع علی العامل لا المالک» . آن می دانست که این عامل دارد مضاربه می کند . اما حالا که ورشکست شد می گوید آقا چک تو واخواست شده پولش را بده . اگر این عامل بگوید اگر چک من واخواست شده در حقیقت ذمه آن مالک است برو پیش آن ، می گوید «دست دست را می شناسد» من پول به تو داده ام من بروم از مالک بگیرم ؟ اگر هم رفت خانه مالک و گفت پولم را بده ، مالک می گوید به من چه ؟ به من چه که پولت را بدهم . علم و غیر و علم هم هیچ فرقی نمی کند در مسئله . می خواهند علم داشته باشند ، می خواهند علم نداشته باشند . اما همین مقدار که بدانند مضاربه است همین است که گفتیم . اصلاً اگر بگویند این مالک است که دارد بیع و شراء می کند به او می خندند . این مالک چه کاره است . تو همه کاره هستی . بله در باب وکالت ممکن است کسی بگوید . در باب وکالت هم بگویند که این بیع و شراء را آن موکل کرده ، آن راهم نمی گویند ولی خب چون که در باب وکالت می گوید من قبل موکلتی ، نمی تواند بگوید بعت ، اگر بگوید بعت فضولی می شود در آنجا یک حرفی است .

اگر بجای اینکه بگوید انکحت لموکلی بگوید انکحت لنفسی خب به او می خندند می گویند تو وکیل هستی لنفسی یعنی چه ؟ در باب مضاربه خیلی بالاتر از اینها است این دارد خودش معامله می کند خودش هم همه کاره است . اگر نسیه داد خودش باید برود جمع کند اگر عامل به مالک بگوید برو نسیه ها را جمع کن می گوید به من چه که بروم نسیه ها را جمع کنم نسیه ها را تو باید جمع کنی اگر سود کردیم با هم ، اگر هم خسران کردیم با هم . یا اینکه خسرانش مال من . و اما عامل ببیند که سخت است جمع کردن نسیه ها به مالک بگوید برو نسیه ها را جمع کن . چرا ؟ چون آنها ذمه اش مشغول به تو است . خب می خندند به آدم یعنی چه که ذمه اش مشغول به تو است به من چه ؟ اگر دیّان هستند ذمه تو مشغول است اگر هم مدیون هستند ذمه اشان به تو مشغول است و تو هستی که ذمه ات مشغول است به دیّان . تو هستی که ذمه مردم مشغول به تو است .

حالا اگر کل منهما شد «فان رجع علی العامل و اخذ منه رجع هو علی المالک» خب معلوم است وقتی که دین را عامل بدهد خسران است . خسران چون ید امانی بوده از سرمایه است . ولی ما اصلش را اشکال داریم «فان رجع علی العامل» درست است اما رجع علی المالک درست نیست اگر رجع علی العامل و عامل ورشکستگی اش ار درست کرد آن وقت باید به آقای مالک بگوید آقای مالک رأس المالت از بین رفته باید جبران خسارت کنی چون مضاربه بوده نه اجاره .

«و دعوی انه مع العلم من الاول لیس له الرجوع علی العامل لعلمه بعدم اشتغال ذمته مدعوعة» ما همین را می گوییم . ما می گوییم فرقی بین علم و غیرعلم هم ندارد اگر این کسی که پول می دهد به این عامل ، جنس می دهد به این عامل بداند مضاربه است یا نداند . حتی اگر جهل مرکب هم باشد و بداند که مال ، مال خودش است باز هم فرقی نمی کند . جهل مرکب باشد ، جاهل به موضوع باشد عالم باشد وقتی که بدهکار شد این عامل دیّان مراجعه می کند به این عامل اگر چکش تأخیر داشت به این عامل می گویند آقا چکت تأخیر دارد چرا چکت واخواست شده ؟ برو پولش را بریز تا ما چکمان را بگیریم و اینکه بتواند برود به مالک بگوید مالک می گوید به من چه ؟ «علی الید ما اخذت حتی تؤدی » عرف هم به او می خندند «مدفوعة بان مقتضی المعامله ذلک» مقتضای مضاربه این است که اگر بدهکاری است به ذمه مالک است اگر نفع است به ذمه مالک است . اگر هم نفعی کرد همه اش می آید در ذمه مالک آن وقت مالک می دهد به عامل . که سابقاً هم که ایشان این جور می فرمودند ما می گفتیم از اول وقتی که نفعی آمد یک مقدارش در ملک عامل می آید و یک مقدارش در ملک مالک و این که می آید همه اش در ذمه مالک خب این در باب مضاربه عرف پسند نیست . چنانچه در باب اجاره همه اش می آید در ملک عامل و در باب مضاربه همه اش می آید در ملک آن . این را قبول نداریم مقتضی المعامله ذلک نیست . این خصوصاً فی المضاربه یعنی چه ؟ «مدفوعة بان مقتضی المعامله ذلک خصوصاً فی المضاربه» برای اینکه خصوصاً لازم ندارد برای اینکه اصلاً ما داریم در باب مضاربه صحبت می کنیم . آن آقا هم که ان قلت قلت می کرد در باب مضاربه فرق بین علم و غیرعلم می گذاشت لذا بان مقتضی المعامله ذلک تا اینجا درست است یعنی مقتضای مضاربه این است که ما می گفتیم مقتضی مضاربه این نیست خصوصا در باب مضاربه «و سیما اذا علم انه عامل یشتری للغیر و لکن لم یعرف ذلک الغیر انه من هو و من ایّ بلد» خب اینها همه خیلی خوب است . اینها همه تایید می کند حرف من را و آن این است که مالک دو میلیون تومان داده بع عامل و گفته معامله بکن . این عامل معامله می کند، چک می دهد چک می گیرد ، این کسانی که چک گرفته اند و چک داده اند چه کسی را می شناسند ؟ عامل را . اصلاً  این آقای مالک را به قول مرحوم سید اصلاً نمی دانند از کجاست ؟ از چه شهری است ؟ پیر است ؟ جوان است ؟ زن است ؟ مرد است ؟ «و لو لم یتبین للدیّان ان الشراء للغیر یتعین له الرجوع علی العامل علی الظاهر» مثل اینکه کوتاه آمده اند و آن این که اگر در مضاربه جاهل به مالک باشند رجوع فقط به عامل است نه مالک . از آن اول که گفتند مراجعه به هردو حالا آمدند سر علم و جهلش . ولی علم و جهل هیچ دخالت در مسئله ندارد ما بگوییم مقتضی مضاربه چیست ؟ مقتضای مضاربه هر چه هست عمل بکنید و اما این بداند که این دارد مضاربه می کند . بداند که مال خودش است نه ، اینها عقلا ، عرفا هیچ دخالت در باب مضاربه ، در باب معاملات ندارد و اینجا و یرجع هو علی المالک . این خلاصه حرف است مثل اینکه حرف من خیلی خوب است زیر بار رفتید حالا اگر این جور است دو ، سه تا اشکال را رفع بکنید :

یکی این اشکال ادبی را . یکی این اشکال صدر مسئله را . یکی هم اصل مسئله که باید بگوییم باید مراجعه به عامل بکند ، عامل همه کاره است نه آن مالک .

                                           و صلّی الله علی محمد و آل محمد.

--------------------------------------------------------------

1- عروة الوثقی ، ج 2، ص 521