بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی
یکی از فضیلتهای فراموش شده که ضرر متروک شدن آن را هم خیلی دیدهایم، «ازدواج اسلامی» است. ترک این فضیلت، تبعاتی دارد، از جمله دوستیابی نامشروع و فساد اخلاقی از همین جا سرچشمه گرفته است. اگر بخواهیم فساد اخلاقی و قضیۀ زشت دوستیابی بین پسر و دختر نداشته باشیم، باید این فضیلت بزرگ، یعنی ازدواج اسلامی را زنده کنیم.
قرآن کریم میفرماید: ای پدر و مادرها به پسرها زن بدهید و به دخترها شوهر بدهید: «وَ أَنْكِحُوا الْأَیامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ»[1]. بلافاصله در پاسخ به کسانی که از ترس فقر، ازدواج را ترک میکنند، فرموده است: «إِنْ یكُونُوا فُقَراءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[2]؛ یعنی اگر جوانان توانایی مالی ازدواج را ندارند، بدانند که خداوند تعالی آنان را از فضل خويش بىنياز خواهد كرد.
راوی از قول امام صادق«سلاماللهعلیه» نقل میکند که فرمودند: هر كس از ترس اينكه مبادا نيازمند گردد، ازدواج را ترک کند، بدون تردید به خداوند عزّوجل گمان بد برده است، یعنی اطمینان ندارد که خدا روزی بندگانش را میدهد. سپس به آیۀ شریفۀ «إِنْ یكُونُوا فُقَراءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» اشاره کردند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بر ازدواج جوانان به شیوۀ اسلامی، تأکید داشته و از آن مواظبت میکردند، لذا در آن زمان مشکل ازدواج در بین مردم نبوده است. اجداد و نیاکان ما نیز اهل تشریفات و تجمّلگرایی در ازدواج نبودند و از این جهت در زمان گذشته که این تشریفات جلو نیامده بود، مشکل ازدواج نداشتیم، فساد اخلاقی هم کم بود.
اهلبیت«سلاماللهعلیهم» بهخاطر اهمیّت فراوان ازدواج جوانان، همواره مشوّق آن بودهاند. از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» روایت شده که دو رکعت نماز انسان متأهل افضل از آن است که یک مجرّد تمام شب را مشغول نماز باشد و فردای آن روزه بگیرد.[4] امام صادق«سلاماللهعلیه» نیز در این باره فرمودهاند: دو رکعت نماز کسی که همسر دارد، از هفتاد رکعت نماز افراد عزب، باارزشتر است.[5]
علتش هم در روایت دیگری از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» معلوم شده است. آنجا که میفرمایند: «هرکه ازدواج کند، نصف دینش را بهدست آورده، پس باید نصف دیگر دین خود را بهوسیلۀ تقوا حفظ کند».[6] یعنی نصف دین متوقف بر ازدواج است.
در کتب روایی، فصل مهم و مفصّلی راجع به فضیلت ازدواج وجود دارد که در آن از تجرّد نهی شده و طرز ازدواج سالم و اسلامی، در کلام اهلبیت«سلاماللهعلیهم» بیان گردیده است.[7] در برخی از آن روایات، عزوبت به شدّت مذمّت شده و حتی چنین برداشت میشود که اگر کسی بتواند ازدواج کند و خودداری نماید، معلوم نیست که رستگار شود و دستیابی او به بهشت مشکل است. چنانکه در روایتی از رسول خدا میخوانیم: «أَكْثَرُ أَهْلِ النَّارِ الْعُزَّابُ»[8]؛ بیشتر افراد اهل جهنّم، عزب و مجردند.
راهکار حلّ مشکل عزوبت و تجرّد در جامعه، رو آوردن به ازدواج اسلامی است و برای آن، پیش از هر چیز لازم است ازدواج اسلامی بهدرستی شناخته شود. شناخت ازدواج ساده و اسلامی نیز جز با پیروی از توصیههای قرآن و عترت و سرمشق گرفتن از سیرۀ عملی اهل بیت«سلاماللهعلیهم» میسّر نخواهد شد.
دختری متشخّصتر از حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» و پسری متشخّصتر از امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» نداریم. امیرالمؤمنین برای خواستگاری نزد پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» آمده است. زهرای مرضیه پذیرفته است. پیامبر گرامی پرسیدند چه داری؟ گفت: هیچ. فرمودند: زرهات را بفروش و خرج ازدواجت بکن، تو که احتیاج به زره در جنگ نداری، پس زره را بفروش. حضرت زره را فروختند و پول آن را آوردند. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پول زره را مهریۀ حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» قرار دادند. سپس چند نفر را به بازار فرستادند و با مقداری از مبلغ مهریّه، جهیزیه تهیه کردند. جهیزیه، بسیار ساده و در حدّ ضرورت و به اندازۀ احتیاج بود. وقتی جهیزیه را در اطاق چیدند، پیغمبر نگاهی به آن کردند و با گریۀ شوق فرمودند: «خدایا این جهیزیه را مبارک فرما که بیشتر آن از گِل است». این یک پیام است. اگر انسان تجمّلگرا نباشد، اگر وابسته به دنیا نباشد، چه فرقی میکند ظرفی که در آن غذا میخورد چه قیمتی داشه باشد؟
باقیماندۀ پول زره را هم صرف یک ولیمۀ ساده و بدون تشریفات کردند. ولیمه برای ازدواج مستحب است، البته ولیمۀ ساده، نه تجمّلی.
به هر حال با صدای الله اکبر و در حالی که حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» در وسط زنها بودند، ایشان را به خانۀ شوهر بردند. سپس پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دست حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» را در دست امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» گذاشتند و فرمودند: زهرا خوب زنی برای تو و تو خوب شوهری برای او هستی و کفو یکدیگرید.[9]
در این خانه به اندازهای رفاقت بود که حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» در آخرین ساعات حیات دنیوی، به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میگوید: در این خانه یک بدی نکردم. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» هم تصدیق میکند و بالاخره یک زندگی شیرینی شروع شد. بدون اینکه پدر چیزی از بیتالمال به آنها بدهد یا آنها توقع داشته باشند که چیزی از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بگیرند، زندگی را شروع کردند. در این ده سال زندگی، خوراک و پوشاکی به اندازۀ احتیاج داشتند.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» عهدهدار امور بیرون از خانه، مثل تهیۀ مخارج شد. ایشان برای گذران زندگی کار میکرد تا احتیاج به بیتالمال نداشته باشند. کارهای داخل خانه نیز بر عهدۀ حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» گذاشته شد. این تقسیم کار هدیهای از طرف پیامبر گرامی«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» برای آنها بود. حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» از این تقسیم کار بسیار خوشحال شده، فرمودند: «فَلَا یعْلَمُ مَا دَاخَلَنِى مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِكْفَائِى رَسُولُ اللَّهِ تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَالِ»[10]؛ هیچ كس جز خدا خبر ندارد كه من چقدر از این كه رسول خدا مرا از اختلاط و سر و كار داشتن با مردان معاف كردند، خوشحال شدم.
زندگی آنها بسیار شیرین بود و در آن زندگی، امام حسن، امام حسین، زینب کبری و ام کلثوم«سلاماللهعلیهم» را تحویل جامعه دادند. چهار فرزندی که علت مبقیه برای اسلام عزیز هستند.
ازدواج اسلامی چنین است. در ازدواج اسلامی، جهیزیه به اندازۀ احتیاج است؛ مهریّه، برای شخصیت
خانم لازم است، اما بهاندازهای که رنگ تجملگرایی به آن نخورد. این جهیزیه و این مهریه ازدواج را مبارک میکند. در روایات میخوانیم که از بركت زن كمى مهريّۀ اوست و از بىخيرى و شومی زن، زیاد بودن مهریّه است.[11] یعنی مهریّۀ سنگین، سبب شومی زن و مانع خوشبختی است.
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ملاک و معیار ازدواج را، نه جهیزیه و مهریه و تجمّلات، بلکه دین و اخلاق میدانند. چنانکه میفرمایند: «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِیرٌ»[12]؛ یعنی اگر جوانی متدین و با اخلاق به خواستگاری آمد، به او دختر بدهید. اگر رفتید روی تشریفات، آن کسی که دین و اخلاق ندارد، نمیتواند با دخترتان زندگی کند. دخترتان را اگر به فساد نکشد، بالاخره یک مرگ تدریجی در خانه است.
شخصی برای ازدواج دخترش با امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» مشورت کرد. امام«سلاماللهعلیه» به وی فرمودند: اگر خواستگار دخترت متقی است، با ازدواج او موافقت کن، زیرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد، او را گرامی خواهد داشت و چنانچه دوستش نداشته باشد، چون تقوا دارد، به او ظلم و بدی نمیکند. سخن خیلی شیرینی است؛ معنا ندارد متقی به زنش بدی کند، ولو دوستش نداشته باشد.
قضیۀ جُوَیبِر قضیۀ عجیبی است. جُوَیبِر کارگری متدین و حرف شنوست و اخلاقش خوب است. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» یک وقتی به او نگاه کردند و دیدند که مثل اینکه میخواهد نشاطش را از دست بدهد. فرمودند: آیا میخواهی به تو زن بدهم؟ گفت: بله. پیامبر فرمودند: برو در منزل زیاد بنلَبید. زیادبن لَبید یک آدم متدین و متموّل بود. یک دختر به نام ذلفا دارد که بعد اسمش فاطمه شد. آن دختر هم حرف شنوی از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» داشت. فرمودند: برو در خانۀ زیاد و از قول من دخترش را برای خودت خوستگاری کن. جویبر آمد در خانۀ این مرد متدین و متموّل و پیغام پیغمبر را داد. زیادبن لَبید اول تعجب کرد، چراکه از طرف پیامبر آمده است و دیگر اینکه آن جوان به آنها نمیخورد. به او گفت: برو من مهمان دارم و الان خودم خدمت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میآیم. دختر حرف را شنید. پدرش را صدا کرد و گفت: اگر پیغمبر گفته باشد و تو آن جوان را رها کردی و رفت خیلی زشت و بی ادبی است. پدر گفت: پس چه بکنم؟ دختر گفت: آن را بیاور در خانه و خودت نزد پیغمبر اکرم برو و ببین چه میفرمایند. آمد خدمت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و گفت: یا رسول الله چه فرمودهاید؟ گفتند: دخترت را به همسری این جوان درآور. زیاد گفت: او که کفو دختر من نیست! فرمودند: او مؤمن است، مسلمان است و کفو دختر توست، چراکه مؤمن کفو مؤمن است. زیاد بنلَبید به خانه آمد و ماجرا را به دخترش گفت. دخترش هم پذیرفت. نگفت من دختر متموّلی هستم و این جوان چیزی ندارد، من از اشراف هستم و او کارگر است. بلکه، توصیۀ پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را پذیرفت. در همان خانه یک اطاقی برایش تهیه کردند و همان وقت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» عقدش را خواندند. سپس جویبر تصمیم گرفت که سه شبانهروز عبادت کند؛ روزها روزه گرفت و شبها نماز خواندد. دو سه روز که طول کشید، طایفۀ عروس گفتند: جویبر مرد نیست و اقتضای ازدواج ندارد. نزد پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» رفتند و ماجرا را تعریف کردند. پیغمبر جُوَیبِر را خواستند و گفتند: اشکال چیست؟ قضیه را تعریف کرد و گفت که حالا سه روز و سه شب تمام شده و امشب نوبت عروسی است و بالاخره عروسی کردند و پروردگار عالم هم اولاد شایسته به آنها داد و یک زندگی خوش و خرم داشتند.[14]
حال پیغمبر اکرم چرا این کار را کردند؟ شاید به خاطر اینکه میدیدند نزدیک است که تشریفات و تجملات و اختلاف طبقاتی جلو بیاید و نزدیک است جملۀ «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِیرٌ»، از بین برود. در زمان پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ازدواجها خیلی ساده بود و زن و مردی پیدا نمیشد که مرد، زن نداشته باشد و زن، شوهر نداشته باشد. زندگی مردم فوق العاده ساده و فقیرانه بود، اما شاد و خوشحال بودند.
متأسفانه ما راه را گم کردهایم؛ زندگی مردم که در زمان فعلی تجملی شده، برای همه غل و زنجیر است. در اول سورۀ یس میفرماید: «إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِی إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ، وَجَعَلْنَا مِن بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ»[15]؛ تجملات و تشریفات مثل غل و زنجیر به گردن بعضی از افراد افتاده و راه زندگی، راه خوبی و خوشی را از آنان سلب کرده است. به اندازهای، غم و غصه آورده که دیگر نمیتوانند حقیقت را ببینند و زندگی خوشی ندارند.
قرآن کریم میفرماید: جهنّمیها به همدیگر میگویند: اگر ما عقل خود را به کار میانداختیم و حرف میشنیدیم، چنین سرنوشتی نداشتیم: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»[16]؛ در این مسأله نیز اگر عقلانیّت حاکم میشد، تجمّلگرایی مانع ازدواج جوانان نبود.
مادرها، پدرها، ملت و مسئولین باید توجه داشته باشند و مسألۀ عزوبت را در جامعه حل کنند. تجرّد جوانان مفسده دارد و سعادت آنها را با مشکل مواجه میسازد. یکی از آن مفاسد دوستیابی و ارتباط بین افراد نامحرم است که خطراتی دارد.
وقتی ازدواج ساده و اسلامی متروک گردد، دچار چنین مسائلی میشویم. یک مثال برای ازدواج اسلامی ازدواج دختر کاشف الغطاء است. نقل میکنند مرحوم کاشف الغطاء که یکی از مراجع بزرگ تقلید بوده است، یک روز بعد از درس در جمع شاگردان خود گفت: من یک دختر دارم که وقت ازدواج او فرارسیده است. اگر یک طلبۀ متدیّن، درس خوان و با اخلاق باشد، دخترم را به همسری او درمیآورم. یکی از شاگردان ایشان، آقا شیخ محمدتقی مسجدشاهی، برخاست و اعلام آمادگی کرد. با هم به خانه رفتند و داماد از عروس خواستگاری کرد و عروس پذیرفت. کاشف الغطاء به آشیخ محمدتقی گفت: چه داری؟ گفت: هیچ چیز ندارم. فقط چند کتاب در حجره و لباسهایی که بر تن دارم. کاشف الغطاء فرمود: خانۀ ما یک اطاق زیاد دارد و این اطاق برای تو و یک جهیزیه هم به اندازۀ ضرورت برای شما تهیه میکنم و همین امشب ازدواج کنید. همان شب آن دختر و پسر ازدواج کردند، اما در جهیزیه، در مهریه و در مسکن، پیرو حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بودند. این ازدواج به اندازهای پر برکت بود که علاوه بر خود آشیخ محمدتقی که بعداً از مراجع بزرگ و صاحب تألیفات مهم و مفید شد، خداوند تعالی در نسل آنها مجتهدین فراوانی قرار داد که یکی بعد از دیگری منشأ اثر و صاحب مکنت و آبرو بودند.
برای حلّ مسألۀ عزوبت، چارهای نیست، جز آنکه غل و زنجیرهای تجمّلات و تشریفات را باز کنیم. باید همه، از مردم و خانوادهها تا مسئولین، دست به دست هم بدهند و موانع ازدواج اسلامی را برطرف سازند تا این فضیلت فراموش شده، در جامعه زنده شود و رذائل فراگیر شده و شیطانی، فراموش گردد.
از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» روایت شده است که هرکس برای خدا ازدواج کند یا یرای خدا دیگری را همسر دهد، مستحقّ برخورداری از ولایت الهی است: «مَن نَكَحَ لِلَّه وَ أنكَحَ لِلَّه إستَحَقَّ وِلايَةَ اللّه»[17]؛ بنابراین هرکه دوست دارد دست عنایت خداوند روی سرش باشد، در رفع موانع ازدواج جوانان و کمک برای تزویج آنها بکوشد که ثواب و برکات فراوانی دارد.
[1]. نور، 32: «بىهمسران خود، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد».
[2]. نور، 32: « اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خويش بىنياز خواهد كرد».
[3]. الكافی، ج5، ص331.
[4]. وسائل الشیعه، ج 20، ص 19.
[5]. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 384.
[6]. أمالی(للطوسی)، ص 518.
[7]. ر.ک: وسائل الشیعه، ج 20، ص 21-18؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 222-216.
[8]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص384.
[9]. بحار الأنوار، ج43، ص 132-127.
[10]. قرب الإسناد، ص 52.
[11]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص387.
[12]. الکافی، ج 5، ص 347.
[13]. مكارم الأخلاق، ص204.
[14]. الکافی، ج 5، ص 340.
[15]. یس، 8 و 9: «ما در گردنهاى آنان، تا چانههايشان، غُلهايى نهادهايم، به طورى كه سرهايشان را بالا نگاه داشته و ديده فرو هشتهاند، و [ما] فراروى آنها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پردهاى بر [چشمان] آنان فرو گستردهايم، در نتيجه نمىتوانند ببينند.»
[16]. ملک، 10: «اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقّل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبودیم.»
[17] . المحجة البيضاء، ج3،ص 54.