عنوان: شرح صدر، ابزار بُعد روحی
شرح:

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین

 

بحث جلسۀ قبل رسید به اینجا که ما از عالم ملکوت روح داریم و ارزش فوق‌العاده‌ای دارد، به اندازه‌ای که مسجود ملائکه است. به اندازه‌ای که می‌رسد به جایی که به جز خدا نداند، بلکه می‌رسد به جایی که به جز خدا نبیند. این روح مقدس در این بدن آمده است. به قول حافظ شیرازی، یک پرنده‌ای در این قفس آمده است. برای اینکه این قفس را به رنگ خود درآورد. برای اینکه این انسان را برساند به جایی که به جز خدا نداند. گفتم این فرمانده کلّ قوا، نیروهایی دارد و یکی از آنها فطرت یعنی عمق جان ماست و فی الجمله درباره‌اش صحبت کردم. یکی هم مغز ماست که به نام عقل نامیده شده است و فی الجمله درباره‌اش صحبت کردم. یکی هم قلب است. این روح ما به قلب ما فرمان می‌دهد. کارگردان روح ما، قلب ماست. و گفتم این قلب به اعتبار کارش، هفت اسم دارد. یک چیز است اما به اعتبار کارش اسماء مختلفه‌ای دارد. یکی قلب، که گفتم تمام عواطف از اینجا سرچشمه می‌گیرد. حتی تمام تقواها از اینجا سرچشمه می‌گیرد. فی الجمله درباره‌اش صحبت کردم. یکی هم اینکه قلب ما در قرآن نفس لوامه خوانده شده است: «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ، وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»[1][1]

گفتم علمای علم اخلاق و روانشناسان به آن وجدان اخلاقی می‌گویند. در این باره هم دیروز به تناسب جلسه صحبت کردم.

بحث امروزمان نیز بحث مهمی است. این قلب نامیده شده به نام صدر. که در قرآن هفت‌‌هشت مرتبه به نام صدر نامیده شده است. اگر این قلب ما زیر فرمان روح ما رود، صدر می‌شود، و قرآن می‌فرماید اگر کسی این صدر را داشته باشد، دنیا و آخرت او اصلاح است.

حضرت موسی«سلام‌الله‌علیه» مبعوث به رسالت شد. امتحان عجیبی برایش جلو آمد و نمره خوبی آورد. در بیابان بود و برف گرفت و زن او آبستن بود و درد حاملگی گرفت و چند گوسفند هم داشت که متفرّق در بیابان‌ها شدند. این تحمّل می‌خواهد و به این «سعۀ صدر» یا «شرح صدر» می‌گویند. از دور نوری دید و قرآن می‌فرماید آتشی دید. به خانمش که او هم علاوه بر اینکه دختر پیغمبر بوده است، در امتحان‌ها هم خوب نمره آورده و سعۀ صدر او خوب بوده است؛ به او گفت اینجا باش تا من بروم و برای شما آتش بیاورم. در کوه طور و نزدیک درختی در کوه طور رفت و در آن درخت نورانیت دید. باید صددرصد خودش را به خدا بسپارد و در اینجا آنطور که باید نمره بیاورد، نیاورد، یعنی دلبسته به خانمش بود. این از نظر عقل و وجدان اخلاقی جا داشت که دلش وابسته به خانم باشد. بالاخره مبعوث به رسالت شد با این جمله: «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»[2][2]

محبت خانم را از دل ببر و صددرصد محبّت خدا باش. وقتی صددرصد محبت خدا شد، قضیه خانم هم اصلاح می‌شود و معلوم است که اصلاح شد. لذا خطاب شد تو اینجا آمدی که مبعوث به رسالت شوی و آمدی با خدا گفتگو کنی و وادی هم وادی مقدس شده است که تو می‌خواهی به رسالت مبعوث شوی.

معلوم است که محبت زن و بچه و آن دلواپسی برای زن و بچه‌اش اصلاح شد و از ذهنش بیرون رفت. البته خدا کرد و نیرویی از غیب هم آمد و هم بچه به دنیا آمد و هم خانم اصلاح شد و هم گوسفندها جمع شدند و بالاخره کارهای حضرت موسی جمع و جور شد.

حضرت موسی مبعوث به رسالت شد. خطاب اولش راجع به اینست که فرمود: «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ ، فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏»[3][3]

فرمود این قلدر یعنی فرعون ادعای خدایی کرده است. تو برو و او را تبلیغ کن که دست از این خرافت‌ها بردارد، اما با سعۀ صدر. گفتار آرام باشد و با تلطّف و مهربانی باشد، خدا دوست دارد این فرعون قلدر، آدم شود.

حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در درس‌های اخلاق یک جمله داشتند و جمله خیلی شیرین است. می‌فرمودند: حضرت موسی زیر نظر خدا، زیر نظر آسیه زن فرعون پرورش پیدا کرد. البته خدا در قرآن می‌فرماید زیر نظر خودمان. بعد هم آمد زیر نظر پیغمبر خدا یعنی حضرت شعیب و دوازده سال در آنجا شاگردی کرد. آنگاه مبعوث به رسالت شد. یعنی کارکرده و عمده هم سعۀ صدر و تحمّل مشکل‌ها و شخصیت پیدا کردن زیر نظر خدا و پیغمبر خدا بود. خدا، حضرت موسی را ساخت. حال این خدا، این موسای به این چنینی را برای هدایت فرعون آنچنانی فرستاده است و سفارش فرعون را به حضرت موسی می‌کند. خدا موسی را برای فرعون ساخته و وقتی هم مبعوث به رسالت شده، سفارش می‌کند که با او خشن برخورد نکن و با تلطف و مهربانی به او بگو و خدا دوست دارد این آدم شود. به قول ما طلبه‌ها در آیۀ «لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏»، لَعلّ به معنای محبت است. یعنی خدا دوست دارد فرعون آدم شود. لذا پیغمبر خود را می‌فرستد برای فرعون و سفارش فرعون را هم به این پیغمبر می‌کند. معلوم است پیغمبر خدا هم قبول می‌کند. الان نمی‌خواهم تاریخ بگویم که به چه زحمت‌هایی توانست فرعون را پیدا کند و روبرو شود و حرفش را بزند؛ اما متأسّفانه او دل نداشت و قلب نداشت و وجدان اخلاقی نداشت و حرف موسی را نپذیرفت تا آیات مربوط به روش حضرت موسی و قضیه بنی‌اسرائیل و قضیه فرعون و آن مشقات و زحماتی که برای حضرت موسی جلو آمد. حال حرف آنجاست که این حضرت موسی با این همه علمش که علمش علم لدّنی است و ماکان و ما یکون است و علم خداست و خدا به او داده و علم حضرت شعیب است و حضرت شعیب او را تربیت اخلاقی کرده و دوازده سال زیر نظر حضرت شعیب بوده است و خوب بلد است که چه چیز از خدا بخواهد. معمولاً اگر مرد دنیا باشیم، می‌گوییم حضرت موسی باید از خدا یک لشکر مجهّز بخواهد و امکانات فراوان بخواهد. به قول بزرگان از نظر عُده و مُده، قدرتمند باشد و در مقابل قدرتمندی مثل فرعون رود. اما این را نخواست و معلوم می‌شود چیزی بهتر از این هست و آن شرح صدر است. فرمود: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏» خدایا!به من شرح صدر بده تا بتوانم تحمل مصائب کنم برای خدا. بتوانم مشقات را تحمل کنم برای اینکه تهذیب نفس کنم و پیروز بر دشمن شوم. خدایا! به من تحمل و شرح صدر بده. بعد قرآن علتش را هم از زبان حضرت موسی نقل می‌کند: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ، وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري»[4][4]

خدایا اگر به من شرح صدر دادی، کارها آسان می‌شود. معلوم است که حضرت موسی خیلی زحمت کشید و اما خدا را دارد و شرح صدر دارد و بالاخره توانست فرعون با آن قُلدری، که فرعون خیلی قدرتمند بود و نه تنها شاه بود بلکه ادعای خدایی کرده بود و مردم این ادعای خدایی را پذیرفته بودند و او را خدا می‌دانستند. از نظر نیرو و امکانات و قدرت و شخصیت اجتماعی خیلی بالا بود و حضرت موسی تک بود و هیچ‌کس را نداشت. فقط قرآن می‌فرماید حضرت هارون را هم همراهش برد. به خدا گفت این هارون را همراه من و به عنوان وزیر من بفرست که در آنجا که من نباشم، او باشد. بالاخره هیچکس را نداشت، اما حضرت موسی پیروز شد، زیرا از خداوند خواسته بود: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ، وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري»؛ خدایا! شرح صدر بده تا کارهایم آسان شود.

«وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏»[5][5]خدایا! شرح صدر بده و اراده قوی بده تا بتوانم در مقابل این قُلدر قد علم کنم و آن اراده قوی من کار کند و بتوانم خوب حرفم را بزنم: «يَفْقَهُوا قَوْلي‏»[6][6]

خدایا شرح صدر به من بده تا زبان گویا و زبان نافذ داشته باشم و تبلیغ، زبان گویا و نافذ می‌خواهد. خطاب شد که دادم. حضرت موسی با این نیرو در مقابل فرعون آمد و پیروزی بالاخره از یک چوپان بود که هیچ نداشت به جز یک عصا. آن عصا هم خیلی کار کرد و بالاخره پیروز شد و با ذلتی، دشمن را عقب زد و با عزتی به جای دشمن نشست و بالاخره توانست دین خدا را عزت ببخشد به واسطۀ سعۀ صدر. لذا این قلب که محل عطوفت‌هاست، این قلب که نفس لوامه است و شاید بتوان گفت بالاترین این دو کار، این قلب ما گاهی اراده قوی و اطمینان صددرصد و راه شناخته شده و شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه و اگر خیلی بالا باشد، آنگاه امام حسین و حضرت زینب«سلام‌الله‌علیها» می‌شود. اراده به اندازه قوی و سعه صدر به اندازه قوی و در جلسه ابن زیاد، این ابن زیاد جسارت کرد و گفت دیدی خدا با شما چه کرد؟! حضرت زینب«سلام‌الله‌علیها» یک جمله دارد؛ در حالی که امام نیست اما تالی‌تلو امام است و از سینۀ حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» شیر خورده است و از نطفۀ امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» به دنیا آمده است؛ گفت: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا ... ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَة»[7][7]

به قول یکی از بزرگان می‌گفت گردو را سفت به سنگ صافی بزن، چطور پخش می‌شود! ابن زیاد به آن قُلدری که برای جشن و شماتت جلسه گرفته بود، به اندازه‌ای لِه شد که اصلاً بنا کرد دیوانه‌وار به سر مقدّس جسارت کند. یزید یا ابن‌زیاد می‌دانستند جسارت کردن به سر امام حسین«سلام‌الله‌علیه» خیلی سنگین است، اما دستپاچه شدند. آدمی که شرح صدر نداشته باشد، در مشکلات دستپاچه می‌شود و وقتی دستپاچه شد، همه چیز را از دست می‌دهد. حتی می‌رسد به جایی که دینش را هم از دست می‌دهد و بنا می‌کند با خدا گله و بدبینی کند و العیاذبالله بدگفتن به خدا. اما مثل حضرت زینب«سلام‌الله‌علیها»، سعه صدر و تحمل و بردباری دارد و با این تحمّل و بردباری، زینب مظلومه در آنجا که باید گریه کند، گریه می‌کرد. به گودال قتلگاه می‌آمد و فریادها بر سر دشمن می‌آورد. آنجا که باید پرستاری بچه‌ها را کند، حسابی انجام می‌داد و مثل اینکه اصلاً چیزی پیدا نشده و پرستاری بچه‌ها را می‌کرد. در آنجا که باید تبلیغ کند، تبلیغ امامت می‌کرد. حتی آنجا که باید دلداری دهد، مثل امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» را دلداری می‌داد و آنجا هم که باید حرف بزند و تبلیغ کند، حرفش را می‌زد. به این سعۀ صدر می‌گویند. لذا بالاترین قدرت برای زینب«سلام‌الله‌علیها»، سعۀ صدر زینب و پیروزی هم صددرصد از زینب بود. پیدا شدن این مشکل است اما باید پیدا کنیم. اگر پیدا نکنیم، در جزر و مد روزگار خود را گم می‌کنیم و غرق می‌شویم. به قول امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» که می‌فرمایند: «الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ‏ وَ قَدْ غَرِقَ فِيهَا خَلْقٌ كَثِير»[8][8]

جزر و مد دنیا مثل دریاست و موج‌هایش مثل دریاست و نود درصد مردم به بالا هم در این دنیا غرق می‌شوند و تحمل و بردباری و شخصیت ندارند و وقتی شخصیت نداشت، به خاطر هیچ، خودش را گم می‌کند. وقتی خودش را گم کرد، دنیایش را می‌دهد و آخرتش را نیز می‌دهد. 

قرآن راجع به خانم‌ها یک جملۀ عجیبی دارد و آن جمله عجیب اینست که چادر را برای خانم شخصیت می‌داند و می‌فرماید ای خانم! تو با شخصیتی، تو باید چادر داشته باشی تا تو را به عنوان زن باشخصیت بشناسند و الاّ اگر چادر نبود و روگرفتن نبود، تو بی‌شخصتی و همه‌کس و همه چیز تو را می‌برد. تو با یک پیامک می‌روی یا با یک جمله عشق دیوانگی، تو می‌روی. پس با چادر و با شخصیت باش تا دیوانه‌ها نتوانند تو را ببرند. با شخصیّت باش برای اینکه اگر چادر نداشتی و اگر عفّت نداشتی، شخصیت نداری.

به راستی خانم چه می‌شود که الان اگر بعضی از خانم‌ها را رها کنند، بدون لباس بیرون می‌آیند.

پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» رد می‌شدند و دیدند دسته‌ای اطراف یک نفر را گرفته‌اند. پیغمبر فرمودند چه خبر است؟ گفتند یا رسول الله! دیوانه است. پیغمبر یک جمله شیرینی دارند و فرمودند این دیوانه نیست و مریض است و روحش نمی‌تواند به مغز فرمان دهد و مریض شده است. اگر رگ ذره‌بینی او درست شود، دیوانگی او هم درست می‌شود و عاقل می‌شود.

بعد پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند می‌خواهید یک دیوانه به شما نشان دهم. دیوانه کسی است که در کوچه با طرز راه رفتنش، مردم را به خود جلب می‌کند. این دیوانه و بی‌شخصیت است.[9][9]

قرآن می‌فرماید: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيما»[10][10]

یا رسول الله! به همه زن‌ها بگو و اختصاص به زن و دختر خودت نده، بلکه به همۀ زن‌ها بگو که چادر سر کنند. با چادر خوب رو بگیرید و چادر رها نباشد و حسابی باشخصیت باشید، برای اینکه این چادر علامت شخصیّت توست و اگر چادر نداشته باشی، سعۀ صدر نداری و وقتی سعۀ صدر نداری، می‌رود. گاهی به خاطر حرف مردم و گاهی به خاطر شوهر کردن و گاهی به خاطر اینکه مردم بارک‌الله بگویند و بعضی اوقات هم نفوذی می‌شود و آلت دست استکبار جهانی می‌شود و فساد اخلاقی در جامعه تقصیر این خانم‌های بی‌ادب است. آنگاه به جای اینکه برود زیر نظر زهرا و امیرالمؤمنین، اما می‌رود زیر نظر استکبار جهانی به طور مجانی. صهیونیست‌ها برای این وضع فعلی ما خیلی خوشحالند و جشن می‌گیرند؛ برای اینکه اگر فساد اخلاقی یک جامعه را بگیرد، آن جامه تباه می‌شود. الان ما صهیونیست‌ها را خوشحال کرده‌ایم، برای اینکه فساد اداری داریم و این فساد اداری یعنی با هم دشمن هستیم. وقتی این آقا ببیند کارش در این اداره درست نمی‌شود. التماس می‌کند و حتی مجبور می‌شود که رشوه دهد و همه کاری می‌کند که کارش درست شود، اما درست نمی‌شود و می‌گوید برو فردا بیا. این کسی که پشت میز نشسته، آدم بی‌شخصیتی است و الاّ اگر آدم باشخصیتی بود و سعۀ صدر داشت، باید کار او را فوراً انجام می‌داد. و الاّ بدانید که این فساد اداری دشمنی می‌آورد. الان بسیاری از مردم دشمن دولتند به خاطر اداره‌ای‌ها. زیرا کارشان را انجام نمی‌دهند. العیاذبالله علاوه بر رشوه‌خواری‌ها و پارتی‌بازی‌ها، اما تنبلی کاری و بیکاری و کم کاری به این دلیل است که سعۀ صدر نیست. وقتی سعۀ صدر نیست با یک لیسانس گول می‌خورد. اگر دکترا بگیرد، چه غروری پیدا می‌کند و در مقابل ارباب رجوع اگر ارباب رجوع سلام کرد، این جوابش را نمی‌دهد. این غرور یعنی نداشتن سعۀ صدر و این خیلی بد است. اما آنچه الان مدنظر من است، اینکه دشمن‌ساز است. الان خیلی‌ها دشمن یکدیگرند برای اینکه ارباب رجوع است و در اداره کار دارد و کارش را انجام نمی‌دهند. علاوه بر اینکه حقوقی که این اداره‌ای می‌گیرد حرام است و علاوه بر اینکه پشت میزی که نشسته حرام است. این خدمتگذار خلق خداست و اگر کم کاری و بدکاری کند، حرام است. حقوقی که می‌گیرد حرام است. این بچه‌هایی که درست می‌شوند و بد هستند به خاطر لقمه حرام است. چرا ما باید اقتصاد ناسالم داشته باشیم؟! چرا باید فقر در جامعه ما باشد؟!

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» پنج سال حکومت کرده و در نماز جمعه در مقابل خوارج نهروان در مقابل دوست و دشمن می‌گویند: ای مردم در این پنج سال حکومت من، یک نفر فقیر نیست. از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج همه در رفاهند و برای شما آب آوردم. اما این بی‌شخصیت‌ها سه جنگ در این پنج ساله روی دست امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» گذاشتند، اما در این پنج ساله با این سه جنگ، توانستند اقتصاد را سالم کنند و توانستند اقتصاد اسلام را پیاده کند و وقتی اقتصاد اسلام پیاده شد، صد در صد فقر نیست. وقتی آقا امام زمان بیایند با خرق عادت به یک شبانه‌روز دنیا رال فتح می‌کنند و به شش شبانه روز مسلّط بر جهان می‌شوند و این خرق عادت و معجزه است و اما بعدش معجزه نیست، بلکه پیاده شدن قرآن است. پیاده شدن قرآن یعنی یک زندگی منهای فقر و یک زندگی منهای نگرانی و غم و غصه و یک زندگی صددرصد بهشتی. اما الان چرا بازاری‌ها اینقدر بی‌رحم هستند؟! این تفاوت نرخ‌ها در بازار برای چیست؟! بازار یعنی شخصیت.

پدر آیت الله سیستانی، از علمای بزرگ مشهد بوده است. دلش هوای امام زمان را کرده بود، لذا نذر کرده چهل نماز امام زمان در چهل مسجد بخواند. داماد ایشان برای ما تعریف کرد که در مسجد چهلم نزد او آمدند و گفتند آقا امام زمان در این خانه است و تو را می‌خواهد. مرحوم آیت الله سیستانی گفته بود، خدمت آقا امام زمان رفتم و دیدم خانم خانه از دنیا رفته و آقا امام زمان آمده تا نمازش را بخواند. بعد رو به من کردند و فرمودند: این خانم با عفّت بود و یک عمر با حجاب و عفاف بود و در زمان پهلوی اصلاً از خانه بیرون نیامد. به این زن باشخصیّت می‌گویند و ما باید در این اوضاع فکری کنیم.



[1][1]. القیامة، 1 و 2: «نه! سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه! سوگند به  وجدان سرزنشگر!»

[2][2]. طه‏، 12: «اين منم پروردگار تو، پاى‏پوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس «طُوى‏» هستى.»

[3][3]. طه، 43 و 44: «به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته، و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد.»

[4][4]. طه، 25 و 26: « گفت: «پروردگارا، سينه‏ام را گشاده گردان، و كارم را براى من آسان ساز.»

[5][5]. طه، 27: «و از زبانم گره بگشاى.»

[6][6]. طه، 28: «[تا] سخنم را بفهمند.»

[7][7]. الفتوح، ج 5، ص 122.

[8][8]. التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری%، ص 432.

[9][9]. الخصال، ج 1، ص 332.

[10][10]. الأحزاب‏، 59: «اى پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند. اين براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.»