عنوان: لزوم رعايت ترتيب قرائت قرآن در صورت اجاره
شرح:

اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يَسِّرلى امرى و احْلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

مسئله 1):18)

بحث درباره اين مسئله 18 بود كه گفتم اين مسئله از غرايب مسايل عروه است و ملتزم شدن به مسئله استيحاش عرفى دارد. مى‏فرمايد: »اذا استوجر لختم القرآن لايجب ان يقرئه مرتّباً« يك ختم قرآن مى‏خواهد بخواند براى خودش، براى غير، حالا فرض كرده‏اند كه اجير شده است، مى‏تواند از سوره ناس بگيرد و به سوره فاتحة الكتاب ختم بكند. »بالشروع من الفاتحه و الختم بسورة الناس بل يجوز ان يقرأ سورة فسورة على خلاف الترتيب بل يجوز عدم رعاية الترتيب فى آيات السورة ايضاً« سوره حمد را از و لاالضالين بگيرد و به بسم‏اللَّه الرحمن الرحيم ختم بكند. بعد دليلى كه مى‏آورند اين ديگر غريب‏تر از خود مدعى است مى‏فرمايند »و لهذا اذا علم بعد الاتمام انه قرء الآية الكذائية غلطاً او نسى قرائتها يكفيه قرائتها فقط« يك ختم قرآن خوانده است حالا متوجه شد كه يك آيه‏اش را غلط خوانده است يا متوجه شد يك آيه‏اش را نخوانده است نسياناً، مى‏فرمايند خب چه جور اينجا همان يك آيه را بخواند كفايت مى‏كند پس صورت عمدش هم همين است و اين قياسى كه ايشان كرده است. حالت نسيان و حالت عمد. عمداً يك نفر بخواهد از ولاالضالين بخواند تا بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين درست است، چرا؟ براى اين كه اگر كسى نسياناً يك آيه نخواند همان آيه را مى‏تواند بخواند، پس در اين جا هم مى‏تواند از و لاالضالين شروع كند، به بسم اللَّه ختم بكند. در آن صورت نسيانش، در آن صورت غلطش »رفع مالايعلمون« دارد »رفع النسيان« دارد خب آنجا قائل هستيم. اگر كسى نسياناً يك آيه نخواند مثل كسى كه حمد نخواند، رفت به ركوع، خب ديگر اصلاً لازم نيست اصلاً حمد را بخواند.

اگر اجير شده باشد نمى‏تواند چون كه عرف مى‏گويد ترتيب مى‏خواهد اگر شما مى‏خواهيد ترتيبش را بيندازيد نمى‏شود. اگر مى‏شود در نماز هم مى‏شود اگر نمى‏شود اصلاً نمى‏شود.

حالا عمده اين را جواب بدهيد كه ايشان صورت عمد را با صورت نسيان يكى مى‏كنند مى‏فرمايند كه عمداً مى‏شود، اجاره شده‏ام كه يك ختم قرآن بخوانم سوره حمد را از و لاالضالين شروع كنم به بسم اللَّه الرحمن الرحيم مى‏شود، چرا مى‏شود؟ براى اين كه اگر نسيان بكند اياك نعبد و اياك نستعين را و يادش بيايد همان اياك نعبد و اياك نستعين را تكرار كند كفايت مى‏كند، مى‏گويم آقا اين صور نسيانش است و تو صورت عمدش را دارى مى‏گويى، چه جورى شما مى‏خواهيد قياس بكنى صورت عمدش را با صورت نسيان؟ صورت نسيان، رفع النسيان دارد خب مى‏شود شرط ذكرى مثل كسى كه حمد و سوره را در نماز عمداً نخواند خب نمى‏شود حالا حمد و سوره را نخواند و رفت به ركوع مى‏شود اصلاً ديگر تكرارش هم لازم نيست چون صورت نسيان است، صورت جهل است. يك كسى حمد و سوره را عمداً غلط بخواند خب جهنم مى‏رود، يك كسى حمد و سوره‏اش را جهلاً غلط بخواند ما مى‏گوييم طورى نيست مخصوصاً جهل قصورى.

اگر كسى نسياناً يك آيه از قرآن را نخواند بعد چه بكند؟ نمى‏خواهد بخواند يا اين كه ترتب با رفع النسيان افتاد، حرف نداريم. ترتب را بينداز با رفع النسيان، ترتب را بينداز، نه اصل را بينداز با رفع مالايعلمون، با رفع النسيان خب بر مى‏گردد به اين كه آيات را خواندن ترتبش شرط ذكرى است، خودش هم شرط ذكرى است. اگر كسى از سوره حمد شروع كرد و اياك نعبد و اياك نستعين را يادش رفت بگويد و بعد و لاالضالين كه گفت يادش آمد كه اياك نعبد و اياك نستعين را نگفته، خب اگر در نماز باشد لازم نيست برگردد، برود به ركوع كفايت مى‏كند، اگر هم كسى بگويد حالا جاى آن است بعد ترتبش ديگر طورى نيست و قرآن را مرتباً بايد بخواند الا صورت جهل، الا صورت نسيان، حرف نداريم ديگر، معلوم است رفع النسيان، رفع مالايعلمون شرط ذكرى را بر مى‏دارد.

على كل حال اين قياسى كه مرحوم سيد مى‏كنند اين قياس خيلى بيجاست و به مقام مبارك سيد نمى‏خورد كه ايشان بگويند كه عمداً مى‏شود از و لاالضالين شروع كرد، به الحمدللَّه رب العالمين ختم كرد بگوييم چرا؟ بگويند براى اين كه اگر آيه‏اى را نخواندى سهواً وقتى يادت آمد همان آيه را بخوان پس صورت نسيانش كه اين است صورت عمدش هم اين است مى‏گوييم آقاى سيد قياس كردن نسيان با عمد - حالا يك كس صورت عمد و جهل مقصرش را بگويد، بگويد الجاهل المقصر كالعامد - اما صورت نسيانش را كه نمى‏شود گفت چون كه صورت نسيانش شرط ذكرى است اگر آورد مرتباً، آورد، اگر نسياناً نياورد ديگر لازم نيست بياورد يا اين كه ترتب ساقط است، فرق نمى‏كند يا بگوييد رفع‏النسيان ترتب را بر مى‏دارد، همان آيه را بخوان يا اين كه بگو لازم نيست اصلاً آيه را بخوانى، همان طور كه دليل بعدشان مى‏گويد لازم نيست اصلاً آيه را بخواند و اما ما بخواهيم صورت نسيان را قياس كنيم به صورت عمد يك جا در عروه نمى‏توانيم پيدا كنيم كه اين چنين قياسى شده باشد بگويد كه چون كه سهواً جايز است پس عمداً هم جايز است. مرحوم سيد اين را مى‏گويند.

اين فلهذا دليل است دليل من چيست كه مى‏شود از ولاالضالين شروع كرد به الحمدللَّه ختم كرد؟ دليل من اين است كه صورت نسيانش اين جورى است پس صورت عمدش هم اين جورى است. آيا مى‏شود اين؟ اصلاً نمى‏دانم اين مسئله چه جورى شده كه مرحوم سيد اينجا فتوى مى‏دهد عمداً مى‏شود از ولاالضالين شروع كرد، به الحمدللَّه ختم كرد، اصلاً اين استيحاش عرفى دارد حالا در نماز يا غير نماز، بعد هم اين حرفهايى كه اين آقايان مى‏زنند هيچ وجه ندارد كه آقا قياس نكن قرآن را با سوره حمد. چرا قياس نكنم؟ اگر جايز است مطلقاً جايز است. اگر جايز نيست مطلقاً جايز نيست، مسلم توى نماز نمى‏شود از و لاالضالين شروع كرد و به الحمدللَّه ختم كرد پس مسلم عمداً نمى‏شود بخواهيم قرآن بخوانيم از ولاالضالين شروع كنيم به الحمدللَّه ختم كنيم و اين كه ما بخواهيم بگوييم كه نماز با قرآن خواندن فرق دارد خب آن هم مى‏گويد اقرء فاتحة الكتاب خب چه فرق مى‏كند؟ اين اقرء فاتحة الكتاب اگر خارج از نماز وارونه درست باشد، توى نماز هم وارونه درست است، خب در نماز مسلم وارونه درست نيست پس خواندن قرآن هم وارونه درست نيست. اين دو، دوتا چهارتا است. )من نمى‏دانم شما چه داريد مى‏گوييد، همين جورى مى‏خواهيد حرف بزنيد.(

»و لهذا اذا علم بعد الاتمام انه قرء الآية الكذائيّة غلطاً« يعنى جهلاً او نسى قرائتها« يعنى نسياناً »يكفيه قرائتها فقط« پس بنابراين صورت نسيانش اين است، صورت عمدش هم همين است. صورت جهلش اين است پس صورت عمدش هم همين است، صورت نسيانش هم همين است يك قياس، آنهم قياس اين جورى كه آن كسانى كه قياس را حجت مى‏دانند، اين را ديگر حجت نمى‏دانند اصلاً تناسب ندارد صورت عمد و صورت جهل و صورت نسيان و صورت عمد را با هم قياس بكنيم بگوييم نسياناً درست است پس صورت عمدش درست است خب مى‏گوييم آقا صورت نسيانش رفع النسيان دارد، رفع مالايعلمون دارد، رفع مالايعلمون شرط ذكرى‏اش مى‏كند، معناى شرط ذكرى اين است كه اگر كسى يك ختم قرآن خواند بعد يادش آمد آيه سجده را نخوانده خب ترتب با رفع مالايعلمون، با رفع النسيان برداشته مى‏شود، همان آيه را بخوان سجده‏اش را هم بكن كفايت مى‏كند و اصلاً يك مقدار بالاتر بگو. بگو رفع النسيان اصلاً مى‏گويد كه ديگر لازم نيست بخوانى براى اين كه در نماز هم اگر رفتى به ركوع و يادت آمد كه اياك نعبد و اياك نستعين را نگفتى ترتب ساقط نيست بلكه اصل ساقط است، رفع النسيان مى‏گويد كه آقا نمى‏خواهد بخوانى.

»نعم لو اشترط عليه الترتيب وجب مراعاتها« اگر در ضمن اجاره بگويد آقا قرآن را به شرطى كه از ولاالضالين شروع نكنى به حمد ختم بكنى، بايد از حمد شروع كنى تا ولاالضالين. اين شرط كدام است؟ در حاق اجاره خوابيده ولو اين كه آن معناى دقيق مرا نپذيريد كه بايد بپذيريد كه قرآن جمع شده در زمان پيامبر است، اما در حاق اين كه اجاره مى‏دهد يك ختم قرآن يعنى از بسم اللَّه الرحمن الرحيم سوره حمد تا آخر يعنى از سوره حمد بخوان تا و لاالضالين، اصلاً اين شرط در حاق مطلب خوابيده است، چه شرط بكند، چه شرط نكند اين شرط هست چون كه عرفاً مورد اجاره اين است كه اين از اول شروع كند، به آخر ختم بكند.

»نعم لو اشترط عليه الترتيب وجب مراعاتها ولو علم اجمالاً بعد الاتمام انه قرء بعض الآيات غلطاً« اجير شده بود يك ختم قرآن بخواند، خواند اما يقين دارد كه يكى از آيات را غلط خوانده است كدام است؟ نمى‏داند چه چيزى از آيه را غلط خوانده؟ »من حيث الاعراب او من حيث عدم اداء الحرف من مخرجه او من حيث الماده فلا يبعد كفايته و عدم وجوب الاعاده« اين ديگر لازم نيست اعاده بكند يعنى علم اجمالى مى‏گويد كه همه قرآن را بايد اعاده بكنى، مى‏گويد نه، لازم نيست اعاده بكنى. چرا لازم نيست! »لان اللازم القرائة على المتعارف و المعتاد« آن كه لازم است اين است كه عرف پسند باشد، به طور متعارف و معتاد اين قرآن بخواند، اگر به طور متعارف و معتاد قرآن خواند اين ديگر مورد اجاره را آورده، خب حالا اين خيلى دليل خوبى است »لان اللازم القرائة على المتعارف و المتعتاد و من المعلوم وقوع ذلك من القارئين غالباً الا من شذّ منهم« چون كه يك ختم قرآن آدم بخواند معمولاً در آن غلط مى‏خواند و چون كه معمولاً در آن غلط مى‏خواند پس مورد اجاره آن است: قرآن، متعارف، معناى متعارف اين است كه گاهى غلط هم در آن باشد طورى نيست و در حالى كه يقين دارد غلط خوانده مانعى ندارد چرا؟ براى اين كه مورد اجاره آمده، خب اين اصل دليل لان المتعارفش را قبول داريم، به اصل مطلب هم مى‏خورد ما هم گفتيم كه آقا قرآن را بطور متعارف بايد خواند و اگر بخواهيم بطور متعارف بخوانيم بايد از اول حمد شروع كنيم و به سوره ناس ختم كنيم متعارف اگر بخواهيم بخوانيم از الحمدللَّه بايد شروع به ولاالضالين ختم كنيم و اما اگر از ولاالضالين گرفتيم به حمد ختم كرديم غيرمتعارف است و مورد اجاره نيامده است. خود مرحوم سيد خودشان را رد مى‏كنند، اول فرمودند كه طورى نيست غيرمتعارف، از ولاالضالين شروع كند و به حمد ختم كند اما حالا مى‏گويند نمى‏شود براى اين كه متعارف چيست؟ اين كه از الحمدللَّه شروع كند و به ولاالضالين ختم بكند، نه از ولاالضالين شروع كند، به الحمدللَّه ختم بكند اين غير متعارف است وقتى غيرمتعارف شد مورد اجاره نيامده است. اين يك تهافتى پيدا مى‏شود بين آن جمله‏اى كه مى‏گويند »و لهذا اذا علم بين الاتمام« و اين فرمايشى كه اينجا مى‏فرمايند: »لان اللازم القرائة على المتعارف« خب اگر لازم متعارف است پس كسى بخواهد از ولاالضالين شروع كند، به حمد ختم بكند نمى‏شود اين دليل، دليل خوبى است اما به اصل مطلب مى‏خورد يا نه؟ به اين فرمايششان مى‏خورد يا نه؟ كه اگر كسى بداند چند تا غلط خوانده توى قرآن اين علم اجمالى دارد حالا كه علم اجمالى دارد قاعده علم اجمالى اين است كه بايد ديگر دو دفعه بخواند چون دست روى هر كدام بگذارد نمى‏داند كدام است و اين هم برايش واجب است كه از اول، تا آخر، اين يك ختم قرآن صحيح است و چون مى‏داند چند تا غلط دارد قاعده علم اجمالى احتياط است، احتياط اين است كه اعاده بكند، مى‏گويند نه، اعاده لازم نيست چرا اعاده لازم نيست؟ براى اين كه مورد اجاره قرآن غلط است قرآنى كه بعضى اوقات بعضى جاهايش غلط باشد و همين مقدار قرآن غلط مورد اجاره آمده كفايت مى‏كند.

شبهه در اينجا غيرمحصوره نيست، مثل عباى شما اگر يك جاى آن نجس شد آيا شبهه غيرمحصوره است؟ قرآن از اول تا آخر بين الدفتين است محصوره است، اگر غيرمحصور بخواهيم حساب كنيم هر چيزى غيرمحصور است. من مى‏دانم يك ترشحى به عبايم شد نمى‏دانم به كجا شد؟ خب اگر بخواهم گوشه‏هاى عبا را حساب كنم هزارها مى‏شود، شبهه غير محصوره مربوط به آن است كه در اشياء مختلف، مى‏دانم يك حلب مثلاً پنير نجس آمده توى اصفهان، نمى‏دانم كجاست؟ اين مى‏شود شبهه غيرمحصوره برمى‏گردد به اين كه بعضى‏هايش مبتلى است و بعضى‏هايش مبتلى نيست و اما خواندن قرآن از اوّل تا آخر بايد به طور صحيح باشد حالا اگر مى‏داند كه اجمالاً غلط خوانده خب قرآن صحيح نيامده قاعده اقتضا مى‏كند اين كه اعاده كند، مرحوم سيد مى‏گويد نه، اين قاعده را بينداز. چرا؟ براى اين كه آن كه مورد اجاره قرآن غلط است، يعنى قرآن غلط اين جورى كه مى‏داند چند تا غلط در قرآن آمده، چون كه معنا ندارد الا من شذّ، ماها كه قرآن مى‏خوانيم در ماه مبارك رمضان، انشاءاللَّه همه شما صبح‏ها قرآن مى‏خوانيد ماهى يك ختم وقتى كه قرآن را از اوّل تا آخر خواند يد معمولاً يقين پيدا مى‏كنيد كه بالاخره از چشمتان يك غلطى واقع شد، يا از چشمتان يك جمله‏اى افتاد، تند تند كه انسان قرآن بخواند مرحوم سيد مى‏فرمايد متعارف اين است كه غلط در آن واقع مى‏شود و چون واقع مى‏شود پس مورد اجاره قرآن صحيح نيست، قرآن غلط است و كفايت مى‏كند، حرف خوبى است انصافاً، حرف خوب است اما ردّ خودشان است، ردّ خودشان به اين معنا كه اگر كسى عمداً بخواهد غلط بخواند لايجوز چون اين غير متعارف است. اگر عمداً بخواهد وارونه بخواند اين لايجوز براى اين كه غيرمتعارف است، اگر عمداً بخواهد از ناس شروع كند و به فاتحة الكتاب ختم كند لايجوز، براى اين كه غيرمتعارف است. اما اگر نسياناً، جهلاً غلط خواند، هم مورد اجاره آمده است، هم رفع النسيان دارد و هم رفع مالايعلمون دارد.

»فلايبعد كفايته و عدم وجوب الاعاده« چرا؟ چرا اعاده لازم نيست در حاليكه علم اجمالى داريم »لان اللازم القرائة على المتعارف و المعتاد و من المعلوم وقوع ذلك من القارئين غالباً الا من شذ منهم« پس مورد اجاره قرآن غلط است، قرآنى كه گاهى از چشم انسان ردّ مى‏شود، عمدى نه، فرض كرده‏اند همينجا صورت نسيان را اگر بداند كه عمداً بعضى آيات را نخواند، بعضى آيات را غلط خواند خب مسلم علم اجمالى مى‏گويد مورد اجاره نيامده بر گرد قرآن را بخوان اما اگر نسياناً، جهلاً، چون كه معمولاً هم اين جورى است، چون كسانى كه خوب نمى‏توانند قرآن بخوانند يا در قرآن روان نيستند و يك ختم قرآن بخوانند مى‏دانند غلط آمده اما علم اجمالى، اين علم اجمالى منجز نيست چرا منجز نيست؟ براى اين كه متعارف اين است كه قارئين، قرآن خوآنها معمولاً قرآن را سهواً، جهلاً سه، چهار جايش را غلط مى‏خوانند، چهار، پنج جايش را غلط مى‏خوانند وقتى اين طور متعارف باشد مورد اجاره هم متعارف است پس مورد اجاره در حاليكه مى‏داند غلط است، آمده است و استحقاق گرفتن پول هم دارد. اين فرمايش آخر بسيار فرمايش خوبى است الا اين كه هم آن دليل اول را مى‏زند و هم اصل مطلب ايشان را خراب مى‏كند و اين كه لا يجوز بطور غير متعارف قرآن خواندن چه در نماز و چه در غير نماز و وقتى لا يجوز بطور غير متعارف قرآن خواندن چنانچه لايجوز عمداً غلط خواندن. اما يجوز ترتيب را از بين ببرد سهواً، يجوز اين كه غلط بخواند سهواً چرا؟ لان المتعارف در ميان مردم اين جورى است، اگر يك كسى قرآن را از اول تا آخر خواند اما بعد فهميد كه آيه سجده را نخوانده متعارف اين است كه آيه سجده را بخواند. حالا ايشان هم فرمودند كه رفع النسيان لازم نداريم، نداشته باشيم.

»نعم لو اشترط المستأجر عدم الغلط الصلاً« كه اين شرط هم خلاف مقتضاى عقدهم مى‏شود. شرط بكند آقا يك قرآن بخوان بشرطى كه يك غلط هم در آن نباشد، آيا مى‏شود اين طور شرطى كرد؟ ايشان مى‏فرمايند بلى، مى‏شود اين طور شرطى كرد لذا اگر علم اجمالى پيدا كند كه دو، سه تا غلط خوانده دو دفعه بايد قرآن را از اول تا آخر بخواند يعنى شرط غير متعارف بكند، بگويد كه ولو مورد اجاره اگر من شرط نكنم خواندن قرآن است كه دو، سه تا غلط در آن باشد. لذا اگر شرط بكند بايد ديگر مواظب باشد غلط اصلاً نخواند.

»لزم عليه الاعاده مع العلم به فى الجمله« يعنى با علم اجمالى، علم اجمالى منجز است لذا ايشان اين جمله را فرمودند براى اين كه مى‏خواهند بگويند كه من نمى‏خواهم بگويم كه علم اجمالى نيست يا منجز نيست يا علم اجمالى را منحلش كنم، نه، علم اجمالى هست، منحل هم نمى‏شود، اما مورد اجاره خواندن قرآنى كه چهار، پنج تا غلط در آن است حالا يا جهلاً يا نسياناً براى اين كه متعارف در ميان مردم اين است كه قرآن مى‏خوانند در ماه رمضان در حاليكه مى‏داند غلط مى‏خواند، حالا به اين بگوييم قرآن نخوان نه، اين غيرمتعارف است.

»و كذ الكلام« اين و كذا الكلام مى‏خورد به اول مطلب، همين طور كه در قرآن گفتيم در زيارت هم همين را مى‏گوييم. »و كذ الكلام فى الاستيجار لبعض الزيارات المأثورة او غير زيارات المأثورة« مثل دعاى كميل، اجاره مى‏شود دعاى كميل بخواند حالا خوابش گرفته، مى‏خواهد از خواب بيدار بشود از آخر مى‏گيرد مى‏آيد به اول مى‏فرمايد طورى نيست، آيا اين دعاى كميل است؟ اجير شده زيارت جامعه كبيره بخواند خب زيارت جامعه كبيره آن است كه در مفاتيح است، اين مورد اجاره است حالا اين از آخر مى‏گيرد مى‏آيد به اول مى‏فرمايد طورى نيست.

ايشان اجير شده كه زيارت عاشورا بخواند حالا كه اجير شده زيارت عاشورا را بخواند و دلش لعن را خيلى دوست دارد، از اول شروع نمى‏كند به سلام، مى‏گويد لعن فضيلتش بيشتر است لذا اللهم العن اول ظالم را اول خواند و بعد متن زيارت را مى‏خواند. اين ديگر زيارت عاشورا نشد اين يك چيزى براى خودش شد و مورد اجاره زيارت عاشوراست و زيارت عاشورا همان است كه در مفاتيح است و ايشان مى‏فرمايد طورى نيست.

يك دفعه مى‏گويد من اين جورى مى‏خوانم اين يك حرف ديگرى مى‏شود ولى يك دفعه مى‏گويد آقا يك زيارت عاشورا براى من بخوان حالا اين از آخر بخواهد بگيرد بيايد به اول، خود ايشان مى‏گويند نه. خود مرحوم سيد مى‏فرمايند »لان اللازم القرائة على المتعارف و المعتاد« چه چيز خوب و چه چيز قشنگى مرحوم سيد دارند. لذا به خود مرحوم سيد عرض مى‏كنيم آقا شما الان ياد من داديد، مى‏گويند آن كه لازم است اين است مى‏گويند »لان اللازم القرائة على المتعارف و المعتاد« پس بنابراين اگر متعارف نشد، اگر معتاد نشد غلط است، مورد اجاره نيامده است حالا زيارت باشد همين است، قرآن باشد همين است دعاى كميل باشد همين است. دعاى جوشن باشد همين است من اجير شده‏ام دعاى جوشن بخوانم، دعاى جوشن كدام است؟ متعارف و معتاد همان است كه در مفاتيح است حالا من بخواهم از بند 100 بگيرم بيايم اول، اين ديگر دعاى جوشن نشد، اين ديگر براى خودش يك چيزى است، مورد اجاره متعارف و معتاد است و اين دليل مرحوم سيد بسيار عاليست و اى كاش اين دليل را براى آن اولى مى‏آوردند و مى‏فرمودند لايجوز، لايجوز اين كه قرآن را برعكس بخوانى، سوره حمد را به عكس بخوانى، استيحاش عرفى دارد براى اين كه متعارف و معتاد اين است كه از بسم اللَّه شروع بكند و به ولاالضالين ختم بكند،

»و كذا فى الاستيجار لكتابة كتاب او قرآن او دعاءٍ او نحوها لا يضر فى استحقاق الاجرة اسقاط كلمة او حرف او كتابتهما غلطاً« چرا؟ »لان اللازم هو المتعارف« و متعارف اين است كه اگر كسى يك قرآن از اول تا آخر بنويسد چهار، پنج تا غلط مى‏نويسد پس مورد اجاره آمده است، خيلى حرف خوبى است. اگر كسى بداند اين قرآنى كه نوشت هفت، هشت، ده تا غلط هم دارد طورى نيست چرا؟ لان المتعارف اين است كه كُتّاب كه قرآن مى‏نويسند خب غلط هم در آن هست پس مورد اجاره آمده استحقاق اجرت دارد. اما اگر عمداً بخواهد كه غلط بنويسد، مى‏شود؟ خب مسلّم نه، ولو يك غلط باشد ولو يك نقطه باشد. عمداً نمى‏شود چون غيرمتعارف است، سهواً، جهلاً مى‏شود چون متعارف است و مورد اجاره بايد متعارف باشد و متعارف اين است كه عمداً ترتيب حفظ بشود، عمداً غلط نباشد، عمداً واافتادگى نباشد، اما سهواً، جهلاً اشكال ندارد.

تمام فرمايش مرحوم سيد را قبول داريم يعنى قبول داريم به اين معنا با اين جمله كه »لان المتعارف و المعتاد انه كذا« لذا خود مرحوم سيد خودشان را رد مى‏كنند كه اول فرمودند يجوز عمداً وارونه بخواند، مى‏گوييم متعارف و معتاد آن است كه وارونه نخواند.

و صلى اللَّه على محمّد و آل محمّد.

-------------------------------------------------

1) عروة الوثقى، ج 2، ص 456.