عنوان: حدیث چهلم: ارزش و منزلت تعقّل
شرح:

بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏»

 

مرحوم شیخ کلینی«رحمت‌الله‌علیه» در ابتدای کتاب شریف اصول کافی، فصلی به نام «کتاب العقل و الجهل» دارد که در آن روایاتی حاوی بیان ارزش و منزلت عقل و عقلانیّت و نیز روایاتی در مذمّت جهل و نادانی، جمع‌آوری کرده است. از جمله در روایتی از زبان مبارک امام باقر«سلام‌الله‌علیه» نقل کرده که می‌فرمایند:

«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ‏ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ»[1]

امام باقر«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمايند: هنگامی که خداوند عقل را آفريد، با او سخن گفت و به وی فرمود: پيش آى، پيش آمد. گفت: بازگرد، بازگشت. سپس فرمود: به‌ عزّت و جلالم سوگند مخلوقى كه از تو نزد من محبوب‌تر باشد، نيافريدم و تو را به طور كامل به كسانى می‌دهم كه دوستشان دارم. همانا روى امر و نهى من با تو است و كيفر و پاداشم به حساب تو است.

قرآن کريم تأکید فراوانی بر تعقّل دارد و با جملاتی نظیر: «إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُون»‏، «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون»، «لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُون»، «لا يَفْقَهُون‏» و «لا يَشْعُرُون»‏ از انسان‌ها می‌خواهد که عقل خود را به کار گیرند و با فکر و از روی آگاهی تصمیم بگیرند. گاهي نيز قرآن کریم با استفهام توبيخي و با جملاتی مانند: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»، «أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ» و «أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُون‏» کوتاهی در عقلانیّت را نکوهش می‌کند.

تعقّل و تفکّر، در روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» نیز جایگاه خاصی دارد. علاوه بر کافی شریف، در بیشتر کتب روایی، فصل مهمّی به روایات با موضوع تعقّل، تفکّر و تفهّم اختصاص دارد.

امام حسین«سلام‌الله‌علیه» در روایتی می‌فرمایند: ثواب یک ساعت تفکّر، از یک سال عبادت بیشتر است: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ»[2]. استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني«قدّس‌سرّه» در شرح چهل‏ حديث‏، روايتى متذكّر مى‏شوند كه مى‏فرمايد: يك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است:

«تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبعينَ سَنَة»[3].

این همه ثواب برای تعقّل و تفکّر و اینکه خداوند متعال می‌فرماید: هیچ مخلوقی نزد من محبوب‌تر از عقل نیست، برای آن است که انسان می‌تواند با اندکی فکر و به کار انداختن عقل، سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین نماید؛ چنان‌که محرومیّت از فضیلت تفکّر و تعقّل و دوری از اندیشه و فهم صحیح، شقاوت انسان را در پی خواهد داشت.

معلوم است که پروردگار حکیم، برترین نعمت خود که عقل است را به بهترینِ بندگان، که بیش از همه به آنها محبّت دارد، عطا می‌فرماید. از این جهت انبیای الهی و اوصیای ایشان و به‌ویژه اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» عاقل‌ترینِ بندگان خداوند هستند.

عبادت افراد عاقل و متفکّر نیز با عبادت اشخاص بدون فکر و بدون فهم صحیح، يکسان نيست. کسانی که به عبادت توجّه دارند، مثلاً نماز خود را با تفکّر و توجه کامل مي‌خوانند، مي‌توانند حضور قلب داشته باشند. بعضی اوقات نماز انسان صحيح است، امّا چون توجّه ندارد، مقبول نيست. از پیامبر گرامی«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» روايت شده است که گاهي نصف نماز انسان قبول مي‌شود، گاهي يک سوّم، گاهي یک چهارم، یک پنجم تا یک دهم و بالأخره آن مقدار از نماز قبول است که در آن توجه و حضور قلب داشته باشد: «إِنَّمَا لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ بِقَلْبِكَ»[4]. توجّه و حضور قلب در عبادات، از تفکّر و از عقلانیّت سرچشمه می‌گیرد.

از آنچه بیان شد، معنای این سخن خداوند تعالی که می‌فرماید: «إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ»[5] روشن می‌گردد. امر و نهی حق‌تعالی به بندگان بر وفق عقل است و به میزان درک و فهمی که دارند، از آنها انتظار دارد؛ چنان‌که عقاب و ثواب آنان متناسب با اندازۀ درایت و عقلشان است. 

نزد امام صادق«سلام‌الله‌عليه» از عبادت و دين و فضل فردي صحبت کردند. حضرت فرمودند: عقل او چگونه است؟ راوي گفت: نمي‌دانم. حضرت فرمودند: «إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْل»؛ ثواب و پاداش‌ خداوند به اندازۀ عقل و فهم عبادت ‌کننده است. سپس فرمودند: مردى از بنى اسرائيل در جزيره‏‌اى سر سبز و خرّم با درختانى فراوان و آبى زلال، خدا را عبادت مي‌كرد. فرشته‏‌اى از خداوند پرسيد: خدايا! ثواب اين بنده را به من نشان بده. خداوند هم، ثواب کمي را نشان داد. فرشتۀ الهي متعجّب شد. خداوند به او فرمود چند روزي همراه عابد باش. مَلَک با چهرۀ انسانى نزد عابد آمد. آن مرد به او گفت: تو كيستى؟ فرشته گفت: من عابدي هستم که براي عبادت نزد تو آمده‌ام تا با تو، خدا را پرستش كنم. او يك روز را همراه عابد بود. صبح روز بعد، فرشته به او گفت: جاى سر سبزى دارى كه جز براى عبادت، شايسته نيست. مرد عابد به او گفت: اين مكان يك نقص دارد. فرشته گفت: چه نقصى؟ عابد گفت: اگر خداى ما الاغي ‌داشت، در اوقات بيکاري او را در اين مكان مى‌چرانديم تا اين گياهان ضايع نشود! فرشته به او گفت: ولى خدا كه الاغ ندارد. عابد گفت: اگر داشت اين گياهان بي‌جهت از بين نمي‌رفت! خداوند به فرشته وحى كرد كه ثواب او را به اندازۀ عقلش داده‌ام: «إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ»[6]

انسان عاقل، آن است که قبل از هر گفتار یا کرداری فکر می‌کند، عاقبت سخن یا عمل خود را در نظر می‌گیرد، مشورت هم می‌کند، سپس تصمیم می‌گیرد و طبق تصمیم صحیح، عمل می‌‌نماید. اساساً تفاوت عاقل و احمق همین است؛ احمق ابتدا عملی را انجام می‌دهد یا سخنی بر زبان می‌راند، سپس فکر می‌کند، ولی عاقل ابتدا فکر می‌کند و اگر عملش به مصلحت بود، به انجام آن می‌پردازد.

در واقع، افراد عاقل با تفکّر خود، خوب و بد را تشخیص می‌دهند و به‌دنبال آن، بدی‌ها را رها کرده، خوبی‌ها را می‌گیرند. به این عمل ارزندۀ اخلاقی، «اقتباس» گفته می‌شود. 

قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب»[7].

امام کاظم«سلام‌الله‌علیه» این آیۀ شریفه را مربوط به عاقلان می‌دانند. یعنی کسانی که اقتباس می‌کنند و خوبی‌ها را انتخاب و به آن عمل می‌کنند، عاقل می‌شمرند. چنانکه به هشام بن‌حکم فرمودند: خداوند متعال در قرآن کریم به اهل عقل و فهم بشارت داده است و همین آیه را تلاوت کردند.[8]

عقل، قوّه‌اي در درون هر انسان است که او را به فکر وامي‌دارد و به وي مي‌آموزد که خوب و بد را از هم تميز ‌دهد. در واقع، عقل ميوۀ فطرت است و قادر است خير را از شر و شر را از خير تشخيص دهد.

هرچه انسان بیشتر از این قوّه کار بکشد، قوّت و قدرت آن بیشتر می‌گردد. پس عقلانیّت، محصول کار کشیدن از عقل و به کار انداختن فکر است و از راه تحصيل علوم روز به دست نمی‌آيد، اگرچه تحصیل علم نیز به‌ نحوی عقل را به کار می‌اندازد و در تعقّل انسان سهیم است. بنابراین ممکن است یک نفر سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشد، امّا با راهنمايي عقل خود، به خوبي خير و شر را از همديگر تشخيص دهد؛ زيرا چنين کسي توانسته است عقل خويش را به کار گيرد و از آن کار بکشد. چنان‌که بسیار دیده می‌شود جوانی با تحصیلات عالی، هنوز در عقل نپخته‌ است. این خامی از آنجا سرچشمه می‌گیرد که از عقل خود به اندازۀ کافي کار نکشيده و برای حلّ مسائل زندگی، به اندازۀ کافی فکر نکرده است. 

عقلانیّت در تعیین سرنوشت اخروی انسان نیز تأثیر به‌سزا دارد. اگر انسان به راستی عاقل باشد و عقل خود را به کار بگیرد، جهنّمی نخواهد شد. وقتی جهنّمی می‌شود که عقلانیّت نداشته باشد، ندای عقل و وجدان اخلاقی خود را سرکوب کند و فطرت را به پشت پرده‌های صفات رذیله براند. از این رو در قرآن کریم آمده است که جهنّمیان به همدیگر می‌گویند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ»[9]؛ اگر ما تعقّل داشتیم و به ندای حق گوش می‌دادیم، به جهنّم نمی‌آمدیم.  

 همچنین بهشت در پرتو عقلانیّت نصیب انسان می‌شود. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» برخورداری از عقل را مقدمۀ دین‌داری و دین‌داری را لازمۀ ورود به بهشت می‌دانند: «مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ لَهُ دِينٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ»[10]. همچنین از آن امام بزرگوار سؤال کردند که عقل چيست؟! ‌فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[11]؛ يعني عقل آن‌ است که انسان را وادار به عبادت کند و نيز انسان را وامي‌دارد که بهشت را کسب کند.

خواجه عبدالله انصاري يک جملۀ شيرين دارد؛ مي‌گويد: خدايا! به هرکه عقل دادي، چه ندادي و به هرکه عقل ندادي، چه دادي؟!

جملۀ خواجه عبدالله انصاري، جملۀ رسايي است، امّا برتر و پرمحتواتر از این سخن را پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»  چنین می‌فرمایند: «يَا عَلِيُّ لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ»[12]؛ اى على! هيچ فقری بد‏تر از نادانى و هيچ مالى سودبخش‏تر از عقل نيست.

 هرکه عقلانيّت دارد، همه چيز دارد؛ هم دنيا و هم آخرت را دارد و هرکس هم عقلانيّت ندارد، هيچ ندارد؛ نه دنيا دارد و نه آخرت. خوشا به حال کساني که هم عقل دارند و هم عقلانيّت؛ يعني هم قوّۀ عاقله دارند و هم عقل خود را به کار مي‌اندازند.

باید توجه شود که هرچه سنّ انسان بالاتر رود، باید عقلانیّت او نیز بیشتر شود. عقل و تدبیری که اجتماع، از یک انسان چهل یا پنجاه ساله انتظار دارد و مطالبه می‌کند، از اشخاص بیست ساله انتظار ندارد. همه باید از نوجوانی و جوانی فکر خود را به‌کار بیندازند و تمرین عقلانیّت کنند، تا در میان‌سالی و پیری، از میوۀ عقلانیّت، برای خود و دیگران بهره ببرند. اگر در سنین میان‌سالی، سخنان نسنجیده یا اعمال جاهلانه از انسان سر بزند، قبیح‌تر از جوانی است. بعد از حدود چهل‌سالگی شایسته است انسان محتاط‌تر و عاقلانه‌تر از قبل سخن بگوید یا عمل نماید.

استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّس‌سرّه» گاهی در درس، روایتی را برای ما می‌خواندند و معنا میکردند. این روایت آموزنده می‌فرماید: «مَن بَلَغَ ألاربَعين وَ لَم يَأخُذ العَصَا فَقَد عَصيَ»[13].

معمولاً این روایت چنین معنا می‌شود که اگر کسی چهل سالش تمام شود و عصا دست نگیرد معصیت کرده است. حضرت امام می‌فرمودند: معنای روایت این است که اگر انسان بعد از چهل سال، که به اصطلاح در سرازیری قبر واقع می‌شود، با عصای احتیاط زندگی نکند، گناه است.

بر این اساس، از چهل سالگی که تقریباً نیمۀ پایانی عمر آدمی شروع می‌شود، باید عصای تعقّل و تفکّر در دست او باشد و با تکیه بر آن عصا، اعمالش را انجام دهد.

در روایتی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» نقل شده است: «إِنَّ الْعَبْدَ لَفِي فُسْحَةٍ مِنْ أَمْرِهِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَرْبَعِينَ سَنَةً فَإِذَا بَلَغَ‏ أَرْبَعِينَ‏ سَنَةً أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَكَيْهِ قَدْ عَمَّرْتُ عَبْدِي هَذَا عُمُراً فَغَلِّظَا وَ شَدِّدَا وَ تَحَفَّظَا وَ اكْتُبَا عَلَيْهِ قَلِيلَ عَمَلِهِ وَ كَثِيرَهُ وَ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ»[14].

بر اساس این روایت، بعد از چهل سالگی، انتظار خداوند متعال نیز از انسان بیشتر می‌شود. ممکن است بنده تا رسيدن به چهل سال، در امور زندگی احتیاط و مراقبت دقیق نداشته باشد، امّا باید بداند که پس از آن، فرشتگان الهی تمام جزئیات اعمالش را با دقت و سخت‌گیری می‌نویسند و هیچ حرکت کم یا زیاد یا کوچک یا بزرگی را از قلم نمی‌اندازند.

بنابراین در سنین بالاتر، توجه و دقت بیشتری برای تصمیم‌ها و مواضع لازم است. انسان باید به عواقب و به نتایج کار خویش خوب بیندیشد، با عصای احتیاط و تعقّل راه برود و علاوه بر جلوگیری از خسارت‌های دنیوی یا اخروی، اجازه ندهد از حرفش یا عملش سوء استفاده شود. البته این بدان معنا نیست که انسان در جوانی نیاز به عقلانیّت ندارد، بلکه بیان شد که تمرین عقلانیّت باید از جوانی آغاز شود و بروز و ظهورش در میان‌سالی و پیری است.  

آنان که از ابتدا عقل خود را به‌کار نمی‌گیرند و در تصمیم‌ها و موضع‌گیری‌ها، بدون فکر و مشورت عمل می‌کنند، در پیری هم معمولاً تدبیر و درایت ندارند و کارهای جاهلانه از آنان سر می‌زند، سخنی بر زبان می‌رانند یا رفتاری از خود نشان می‌دهند که آبرویشان را می‌برد، خواه نا خواه آبروی نزدیکان و اطرافیان آنها نیز می‌رود.

قرآن کريم، این‌بی‌عقلی‌ها و بی‌تدبیری‌ها را مذمّت می‌کند. مثلاً می‌فرماید: «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ»[15]، يعني کسی که تعقّل ندارد، هم کور است، هم گنگ و هم کر است. البته چنين کسي عقل دارد، ديوانه نيست، اما از عقل خود کار نمي‌کشد و چون عقل خود را به کار نمي‌گيرد و به عبارت ديگر چون تعقّل و عقلانيّت ندارد و چون تابع عقل نمي‌شود، پس دچار غفلت شده، بهشت را زير پا مي‌گذارد و جهنّمي مي‌شود. در آیۀ دیگری افراد غافل را با لحنی تند خطاب قرار داده، می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»[16].

کساني که عقلانيّت ندارند، کساني که از عقل خود کار نمي‌کشند، غافل و بي‌فکر هستند و حالت غفلت بر آنان حکم‌فرماست و گويا اين افراد براي جهنّم خلق شده‌اند و دوان دوان به سوي جهنّم مي‌روند. درحالي که بايد دوان دوان به سوي بهشت که براي آنان خلق شده بروند، ولي به سوي جهنّم مي‌شتابند.

همچنین قرآن مي‌فرمايد: افرادی که تعقّل ندارند، از هر میکروبی پست‌تر هستند: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»[17]

اگر براي مذمّت غفلت، بي‌فکري و کار نکشیدن از عقل، آیه‌ای به جز همين آيۀ کوچک نداشتيم، بس بود که به هشدار قرآن توجه کنيم و عاقلانه کار کنيم.

نتیجه اینکه، افراد عاقل و خردمند، محبوب خداوند متعال هستند و در نهایت، در سایۀ استفاده از عقل، به بهشت خواهند رسید. افرادی که از عقل و فکر خویش بهره نمی‌برند نیز در این دنیا سرگردان می‌شوند و عاقبت اخروی آنان نیز به جز جهنّم نخواهد بود.



[1]. الكافي، ج ‏1، ص 10.

[2]. تفسير العياشي، ج 2، ص 208

[3]. چهل حديث، ص 191؛ همچنین ر.ک: تفسیر المحیط الاعظم، ج 4، ص 208؛ خلاصة‌المنهج، ج 3، ص 85؛ تفسیر القرآن‌الکریم(ملاصدرا)، ج 7، ص 262 و تفسیر روح البیان، ج 8، ص 440.

[4]. بحار الأنوار، ج 81، ص 260.

[5]. الكافي، ج ‏1، ص 10.

[6]. الکافي، ج 1، ص 12.

[7]. زمر، 17 و 18: «پس بشارت ده به آن بندگان من كه: به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند؛ اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.»

[8]. الكافي، ج 1،ص 13.    

[9]. ملك‏، 10: «اگر شنيده [و پذيرفته‏] بوديم يا تعقّل كرده بوديم، در [ميان‏] دوزخيان نبوديم.»

[10]. الكافي، ج1، ص11.   

[11]. المحاسن، ج‏1، ص195.

[12]. الكافي، ج‏1، ص25.

[13]. رسالۀ سیروسلوک (منسوب به بحر العلوم)، ص 33.

[14]. الكافي، ج ‏8، ص 108.

[15]. بقره، 171: «[آرى،] كرند، لالند، كورند. [و] درنمى‏يابند.»

[16]. أعراف، 179: «و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ايم. [چرا كه‏] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى‏كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى‏بينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمى‏شنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ترند. [آرى،] آنها همان غافل‏ماندگانند.»

[17]. أنفال، 22: «قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانى‏اند كه نمى‏انديشند.»