بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي
یکی از خصوصیات امام حسین«سلاماللهعلیه» و کربلایش اینست که شهادت ایشان، شهادت پروانهوار و عاشقانه بود و این بالاتر از مقام تسلیم و رضاست. گاهی انسان به مقامی رسیده است که راضی به همۀ مقدرّات الهی است و تسلیم در مقابل خداست و راضی به مقدرّات خداست. این مقام، مقام بالایی است و به این زودیها به کسی نمیدهند. مبارزهها میخواهد، ریاضتهای دینی میخواهد، گذشت و ایثار و فداکاریها میخواهد و بالاخره راه را بپیماید از این منزل و به آن منزل تا به مقام تسلیم و رضا برسد. تسلیم باشد در آنچه مقدّر اوست و راضی باشد در آنچه مقدّر اوست. به راستی تنها زبان نباشد بلکه زبان با دل باشد و دل با همۀ هویّت در الطاف خفیۀ خدا و در الطاف جلیۀ خدا بگوید «الحمدلله ربّ العالمین».
به این مقام تسلیم و رضا میگویند. معلوم است که همۀ ائمۀ طاهرین و اهلبیت«سلاماللهعلیهم» این مقام تسلیم و رضا را داشتند. اما در کربلا یک چیز دیگری هم بود. یعنی مثل پروانه و شمع بود. دیدید وقتی شمع روشن شود، پروانه اطراف این شمع میآید و خود را فدای شمع میکند. یعنی لذتش اینست که پای شمع از آتش شمع بسوزد. این بالاترین لذتش است. به این مرگ عاشقانه میگویند و امام حسین«سلاماللهعلیه» راجع به خودش و راجع به فرزندانش این حالت را در کربلا پیدا کرده بود، لذا حاضر بود بچهاش را سر دست بگیرد و وقتی تیر سه شعبه میآید، بگوید خدایا چون برای توست، آسان است. حاضر بود علی اکبر پاره پاره شود، اما در آن وقتی که پاره پاره میشود، بگوید خدایا چون برای توست، آسان است. در گودال قتلگاه در آن وضع، راوی میگوید دیدم هرچه به مرگ نزدیکتر میشود، برافروختهتر میشود. مثل اینکه داماد حجله رفته است در قتلگاه. این از خصوصیات امام حسین«سلاماللهعلیه» است و کسی یا جایی را اینطور نداریم.
مرگ را منقسم کردهاند به اقسامی. میگویند یکی مرگ عوامانه است. نمیخواهد برود و او را میبرند و این خیلی بد است و معمولا مردم اینطور هستند. حال گاهی میبرند و به راستی بهشت است و عالم برزخش خوب است، اما بالاخره او را میبرند. به این مرگ عوامانه میگویند.
گاهی مرگ عالمانه و حکیمانه است. یعنی به راستی نه تنها گفتارش، بلکه هضم کرده است که مرگ یعنی درآوردن لباس کهنه و پوشیدن لباس نو. بالاخره میبیند انتقال از این دنیا با این همه مشکلهایش و منتقل شدن به آخرت با آن همه نعمتهایش است؛ لذا عالمانه میرود و دلش میخواهد برود. در وقت مرگ مثل گلی که ببوید، مرگ را اینگونه میبوید. علامه مجلسی«رحمتاللهعلیه» به شاگردش مرحوم آقای جزائری گفته بود، گلی به من دادند و بوئیدم و مُردم. این مرگ، مرگ عالمانه و حکیمانه است و خوشا به حال کسانی که اینطور باشند. یعنی در این دنیا به راستی پابندها را درآورده باشند و پرواز به آن عالم داشته باشند، البته دانسته و فهمیده و اینکه انتقال از یک نشئۀ ظلمانی به یک نشئۀ نورانی است.
گاهی هم مرگ، مرگ عارفانه است. این از قسم دوم بالاتر است. همان که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرماید:
«وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ»
بچه چقدر علاقه به پستان مادر دارد، من اینقدر علاقه به مرگ دارم؛ لذا وقتی شمشیر به فرق مبارکش آمد، فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِ الْكَعْبَة».
به مقام فوز رسیدم. به این مقام تسلیم و رضا میگویند و وقتی به راستی به آنجا رسید که مقام تسلیم و رضا هست، آنچه خدا میخواهد، همان را میخواهد. اما گاهی مرگ عوامانه نیست و عالمانه نیست و حکیمانه و عارفانه نیست، بلکه مرگ پروانه در مقابل شمع است. کربلا چنین بود. آنچه امتیاز امام حسین است، اینست که پروانهوار خودش را فدای دین خدا کرد و یا فدای خدا و فدای معشوق خودش کرد. ما درک این مقامها را هم نمیکنیم، اما باید در این چند روز خدا را قسم بدهیم و از خود امام حسین و از ولایت بخواهیم که لاأقل مرگ ما مرگ عالمانه باشد. یعنی به راستی وقت مرگ بخواهیم برویم و نه اینکه ما را ببرند. قسم اول خیلی سخت است و خطرناک است. اینکه بزرگان از مرگ میترسند به خاطر همین است که دم مرگ ناگهان آنها را ببرند. این خیلی بد است و خطرناک است. خطرش هم اینست که ناگهان العیاذبالله، همینطور که استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّسسرّه» میفرمودند که نمیخواهد برود و با اذن امیرالمؤمنین و با قبض روح ملک مقرّب خدا میرود، البته با دشمنی با امیرالمؤمنین و ملک مقرّب خدا. ناگهان به اینجاها برسد که بخواهند او را بکشانند و ببرند و دم مرگ که برایش سخت است و در روایات داریم مثل اینکه رگها را از بدن بیرون بکشند. اما خطرش اینست که بعضی اوقات با دشمنی با امیرالمؤمنین از دنیا میرود. بنابراین باید کار کنیم و مقداری بالاتر رویم. من تقاضا دارم این چند روز خدا را قسم دهید به مقام پروانهوار امام حسین که مرگ را برای ما آسان کند و معنایش همین است که دم مرگ بخواهیم برویم. خدا را قسم دهید به حق امام حسین، دم مرگ به شما مقامهایی را به شما بنمایانند که بخواهید بروید. به راستی ببینید که چهارده معصوم آمدهاند و میخواهند شما را ببرند و شما با کمال میل، گلی بو کنید و از این دنیا بروید. اما معلوم است که رسیدن ما به مقام تسلیم و رضا نمیشود، مخصوصاً این زمانها با این غذاهای شبههناک و این فساد اخلاقی. اگر بخواهیم به مقام تسلیم و رضا برسیم مشکل است. اما باید تا این اندازه باشد که ما دم مرگ، مرگ برایمان آسان باشد. لباس نویی بیاورند و بگویند آن لباس را دربیاور و این لباس را بپوش. انتقال از این نشئه به آن نشئه است و باید این را بدانیم. یکی از امتیازهای امام حسین«سلاماللهعلیه» همین است که از مقام رضا و تسلیم خیلی بالاتر بود و اسمش را مرگ عاشقانه میگذارند.
قسم اول مرگ عامیانه است و اگر این را داشته باشیم، خیلی خطر دارد. آخرش مرگ عاشقانه است و باید افتخار کنیم که این را امام حسین داشته است. وسط آن مرگ رضا و تسلیم است و آن را هم نمیتوانیم پیدا کنیم. اما قسم دوم یعنی مرگ عالمانه و حکیمانه را داشته باشیم. بتوانیم وقت مرگ سرفراز در مقابل امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» باشیم و با امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به بهشت رویم. إنشاءالله
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد
[2]. نهج البلاغه، خطبه 5.
[3]. مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 119.