بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
بحث این چند جلسه دربارۀ یک امر مهمی بود که همه مخصوصاً جوانها باید به آن توجه داشته باشند. بحث این بود که چه عواملی انسان را به سقوط میکشاند و انسان را ابزار دست شیطان و هوا و هوس قرار میدهد و بالاخره انسان را از خیر دنیا و آخرت محروم میکند؛ دراینباره بهطور فشرده صحبت شد.
بحث این جلسه دربارۀ ششمین عامل سقوط انسان، یعنی «آمال و آرزوی بیجا» است. این بحث بهاندازهای مهم است که نبوت و ولایت، مردم را از آن بر حذر داشته اند. دراینباره روایتی در کتب روایی وارد شده، که اين روايت هم از پيغمبراكرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» صادر شده است و هم از اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه». امام«سلاماللهعلیه» میفرمایند:
«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ»
من براى مردم از دو چيز خيلى مى ترسم، چراکه موجب شقاوت و بدبختی آنها میشود: اولین آن، متابعت از هوی و هوس و متابعت از شیطان درون و شیطان بیرون میباشد. متابعت از هوای نفس باعث میشود که انسان حق را نبیند و بعضی از اوقات دانسته پا روی حق بگذارد.
و دیگری آمال و آرزو است. آمال و آرزو موجب میشود تا انسان آخرت را فراموش بکند و مثل کرم ابریشم در خود بتند تا بمیرد. وقتی از خواب غفلت بیدار میشود که دیگر این بیداری فایده ندارد.
قرآن کریم در آیه ای میفرماید: «كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حينَ مَناصِ».
بنابراین بحث این جلسه هم مورد توجه نبوت و هم ولایت میباشد که نظیرش در قرآن کریم و در روایات شریف اهلبیت«سلاماللهعلیهم» زیاد آمده است.
آمال و آرزو دو قسم دارد؛ یکی آمال و آرزوی بیمورد و شیطانی و دیگری آمال و آرزوی درست و رحمانی است. آن آمال و آرزویی خوب است که برای انسان زمینه فراهم کند تا تلاش و کوشش خود را بکند و امید به برداشت داشته باشد. این آمال و آرزو خیلی خوب است، مثلاً یک محصّل تلاش و کوشش میکند و به هر اندازه که بتواند در درسهایش کار میکند و امید دارد که قبول شود، این امید عالی است، این امید همان توکل بر خداست و از خدا میخواهد تا تلاش و کوشش او بهجایی برسد. همچنین یک کشاورز دانههای گندم را در خاک میریزد تا به امید خدا گندم سالش پیدا شود. اما در کنار این امید داشتن، تلاش و کوشش، آباد کردن زمین، آب دادن به این محصول و مواظبت از آن و بالاخره مقدمات دیگر تا وقتی گندم به دست بیاید را انجام میدهد. این تلاش و کوشش زمینهای است برای اینکه خداوند به مال او برکت بدهد.
آمال و آرزو به این معنای مطلوب باید در زندگی انسان باشد. اصلاً انسان به اینگونه آمال و آرزوها زنده است. به این حالت رجای عاقلانه میگویند، یعنی آن کشاورز تلاش و کوشش خود را کرده و امید دارد که حاصل بردارد یا آن محصّل تلاش و کوشش خود را کرده و امید دارد که در درسهایش قبول شود و سرنوشت خوبی برای او پیدا شود. یک تاجر یا یک کاسب، تلاش و کوشش میکند و آن تلاش و کوشش با امید به خداست؛ هنگامی که درب مغازه را باز میکند، میگوید الهی به امید تو، علاوه بر مواظبت کافی از کسب، از مشتری و جلب رضایت او و بالأخره مقدمات را فراهم میکند و امید دارد که نتیجهبخش باشد. چنین کسی خوب میفهمد و میداند که نتیجه از جانب خداست، لذا با توکل بر خدا کاسبی میکند. این تلاش و کوشش و این امید بسیار عالی است و خرج و مخارج او اداره میشود. به قول شاعر:
دهقان سال خورده چه خوش گفت با پسر که ای نور دیده به جز از کشته ندروی
به این آمال و آرزوی اخلاقی، عقلانی و شرعی نیز میگویند که باید در زندگی انسان باشد و اگر در زندگی نباشد انسان نابود میشود؛ یعنی یک حال تنبلی و یک حال کسالت و فشالت در زندگی او حکمفرما خواهد شد.
نوع دیگر آمال و آرزو هم وجود دارد که به آن آمال و آرزوی حُمق یا رجای احمقانه میگویند. مثال آن اینست که آن کشاورز بدون آنکه بذری بکارد حاصل بخواهد و کار نکرده چیزی بخواهد، یعنی در خانه بنشیند و تنها با توکل بر خدا، خرج و مخارج بخواهد، معلوم است که خدا نمیدهد، معلوم است که زمینه فراهم نشده و حاصل نیست، معلوم است که تنبلیهای این شخص او را بدبخت میکند. اگر چنین کسی پیدا شود که بدون مقدّمات از خداوند چیزی بخواهد، نه تنها دعای او مستجاب نیست، بلکه مبغوض خداوند هم میباشد.
در روایتی میخوانیم که پروردگار عالم بدون سبب و اسباب به کسی چیزی نمیدهد: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابٍ». عوام مردم در این باره حرف خوبی میزنند، می گویند: پروردگار عالم با زنبیل از آسمان به کسی چیزی نمیدهد یعنی خود انسان باید تلاش و کوشش داشته باشد تا آن تلاش و کوشش زمینه شود و تا خداوند به انسان منفعت بدهد و نتیجه بخش باشد.
سرای آخرت هم همینگونه است. اگر کسی بدون تلاش و کوشش آخرت بخواهد، به آن دست پیدا نمیکند. در میان برخی از مردم شایع است که انسان بدون تلاش و کوش و بدون عمل صالح به بهشت میرسد! این طرز تفکر یکی از مهارهای بزرگ شیطان است. شیطان بعد از رانده شدن از درگاه خداوند، چندین مرتبه به خداوند تشر زده و بیحیایی کرده است. قرآن کریم تشرهای شیطان را نقل میکند. ازجمله جسارتها، بیحیاییها و تشرهایش این است که میگوید: «قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ، ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ».
شیطان خطاب به خداوند سبحان میگوید: خدایا من به خاطر این انسانها گمراه شدم، پس از آنها انتقام میگیرم و از هر راهی که بشود آنها را منحرف میکنم. بعد میگوید: برای فریب آدمیان از چهار طرف و چهار سمت میآیم؛ هم از طرف چپ و هم از طرف راست و هم از جلو و هم از عقب، سر راهشان مینشینم و با وسوسه، آنها را نابود میسازم. دیگر بعد از این، اکثرشان گمراه و جهنمی هستند: «و لا تجدُ أکثرهم شاکرین».
حضرت امام باقر«سلاماللهعلیه» در تفسیر آیۀ شریفه میفرمایند: این که شیطان از طرف چپ میآید، یعنی از راه گناه جلو میآید و وسوسه در گناه باعث میشود که انسان گناه کند؛ از طرف جلو میآید، یعنی یاد آخرت را به غفلت میاندازد و نمیگذارد که انسان به فکر آخرت باشد؛ از عقب میآید، یعنی دنیا را در چشم انسانها جلوه میدهد و همّ و غمشان دنیا میشود. آنچه مراد است، اینجاست که شیطان گفته است: خدایا، از طرف راست میآیم. امام«سلاماللهعلیه» میفرماید: معنایش این است که از راه عبادت میآید.
یکی از معناهایش این است که شیطان به انسان تلقین میکند که خداوند بدون عمل صالح در روز قیامت او را میآمرزد. یعنی نه نماز، نه روزه، نه رابطه با خدا، نه خدمت به خلق خدا، نه متابعت از قرآن و نه متابعت از ولایت دارد، اما یک آمال و آرزو دارد که بعد از مردن در وسط بهشت باشد، به این امید «رجای حُمق» میگویند، یعنی این آدم گول خوردۀ شیطان است. امام«سلاماللهعلیه» میفرمایند: مواظب باشید شیطان از راه عبادت شما را فریب ندهد.
حضرت امام رضا«سلاماللهعلیه» برادری داشتند که رفقای بد، او را منحرف کرده بودند. در جلسهای که حضرت رضا هم در آن جلسه حضور داشتند، این برادر خیلی منیّت میکرد و میگفت: من سیّدم، من از نسل پیغمبرم، حضرت زهرا ما را شفاعت میکند، ما امتیاز داریم و بالاخره بهشتی میشویم. حضرت رضا«سلاماللهعلیه» یک جمله به او گفتند و فرمودند: اگر چنین که میگویی باشد، پدرم موسیبنجعفر«سلاماللهعلیهما» خسارت کرده است، برای اینکه ایشان کارش عبادت بود و تا آنجا که میتوانست رابطه باخدا و تا آنجا که میتوانست رابطه با مردم داشت و بالاخره عمرش را برای آخرت وقف عبادت کرده بود و حتی در زندان آنهمه عبادت داشت و رفتن به زندان برای خاطر دین و برای خاطر همین عبادت بود؛ اگر تو و موسی بنجعفر«سلاماللهعلیهما» هر دو بهشتی هستید، پس موسى بنجعفر درست رفتار نكرده است.
نمیشود که ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» آنهمه عبادت و آنهمه خدمت به دین خدا و آنهمه خدمت به مردم و بالاخره جان مبارکشان را به خاطر دین فدا کنند، ولی پیروان آنان هیچ کاری نکنند و تنها امید و رجاء برای شفاعت داشته باشند. معلوم است که حُمق است و درست نیست.
انسان باید برای آخرت تلاش و کوشش داشته باشد تا اینکه ارحمالراحمینی خدا، رحمت خداوند و شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» برای او نتیجهبخش باشد.
شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» چه زمانی شامل حال انسان میشود؟ آنوقتی که راه و مسیر انسان، راه و مسیر اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشد. بدون طی راه و مسیر نمیشود. مثلاً کسی میخواهد به مشهد برود و درحالی که کاروان حرکت کرده است، این شخص در خانه بماند و بگوید: انشاءالله ما هم میرسیم، معلوم است که این رفتار احمقانه است، به این رجاء حُمق میگویند. آقا اگر میخواهی با کاروان به مشهد برسی باید مقدمات سفر را فراهم کنی! بدون مقدمات نمیشود.
نقل شده است که لقمان حکیم غلام یک ارباب موحدی بوده که آن ارباب رجای بیجا داشته است. لقمان که رابطه با خدا و سوزوگداز با خدا داشت، میدید اربابش از اول شب تا صبح میخوابد. یکشبی موقع نماز شب بیدارش کرد و گفت: قافلۀ نماز شبخوانها دارند میروند، بیدارشو و با آنها برو. ارباب گفت: خوابم میآید و خداوند ارحمالراحمین است. بالاخره تا صبح دادوفریاد که پاشو نماز بخوان و او میگفت: خدا ارحمالراحمین است و تا صبح خوابید. این ارباب صبح که بیدار شد مقداری گندم به لقمان داد و گفت: برو در فلان مزرعه بکار و برگرد. لقمان حکیم برای اینکه ارباب را متنبّه کند، بهجای گندم، مقداری ارزن و تخم علف برد و در آن مزرعه کاشت. ده بیست روز از آن قضیه گذشت و این دو به سمت آن زمین رفتند که ارباب دید علف و ارزن در زمین روییده است. گفت: مگر گندم را نکاشتی؟ گفت نه، گندم گران بود و من بهجای گندم تخم علف کاشتم، انشاءالله خدا به تو گندم میدهد. ارباب عصبانی شد و گفت: مگر دیوانه شده ای، مگر میشود تخم علف بکاری و گندم برداری؟ لقمان گفت: آقا از تو یاد گرفته ام، مگر میشود از اول شب تا به صبح خوابید و گفت: خدا ارحمالراحمین است و با این جملۀ ارحمالراحمینی بخواهی خود را بهشتی کنی؟ معلوم است که این درست نیست.
متأسفانه بسیاری از مردم چنین هستند، یعنی بدون تلاش و کوشش میخواهند به مطلوب خود برسند. معلوم است که این غلط است و درست نیست و معلوم است که باید کار کنیم.
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر که ای نور دیده من به جز از کشته ندروی
این نمازی که معمولاً افراد میخوانند، نمازی نیست که آنها را بهشتی کند. این نماز را به هراندازه که میشود باید خواند. یک نماز با حالت ادب، یک رابطه عالی با خداوند، نماز شب و انس با قرآن و اجتناب از گناه و بالاخره تا اینکه یک آدم متقی بشود. زمانی که آدم متقی شد، دیگر رجاء و امید و شفاعت میخواهد. انسان بدون رجا و امید و شفاعت و بدون عفو خدا، استحقاق بهشت را ندارد. چه کسی استحقاق بهشت دارد؟ کسی که در دنیا بذری بکارد و در آخرت آن را درو کند. اما برداشت محصول باید با شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشد، باید با عفو خدا باشد. باید این عبادات ناقابل و این کارهای ناقص او مورد قبول خداوند قرار بگیرد و اگر مورد قبول خدا نشود، معلوم است که کارها و عبادات او در خیلی از اوقات پوچ است و به درد نمیخورد. یک مثال مبتلابه بزنم، انسان در نماز حضور قلب میخواهد و در نماز باید زبان او بگوید: «الحمدلله ربالعالمین» و زبان او بگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» و دل او هم بگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، باید در نماز باشد و الاّ ایننماز ممکن است صحیح باشد، اما مقبول نباشد. مقبول نبودن یعنی نماز نمیتواند انسان را بهشتی بکند، در واقع وقتی در نماز حضور قلب نیست، این عبادات انسان را بهشتی نمیکند، پس چه باید کرد؟
انسان باید در نماز و در زندگی توسل داشته باشد تا انشاءالله در روز قیامت این نمازهای ناقص او بهواسطۀ شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، مورد قبول خداوند واقع شود، همچنین باید رجاء داشته باشد تا این نمازها و عبادات ناقص او بهواسطۀ عفوالهی مورد قبول خداوند واقع شود و در نهایت به بهشت برود، چراکه این دنیا محل کشت و کار است: «الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة» و نمیشود بدون کاشتن و تلاش و کوشش از خدا طلب نتیجه کرد.
همچنین در دنیا هم معقول نیست کار بدون تلاش و کوشش، نتیجهبخش باشد، مانند اینکه یک طلبه درس نخواند و بخواهد مجتهد جامعالشّرایط باشد. طلبه باید یک عمر صددرصد کوشا باشد و شبانهروز تلاش و کوشش داشته باشد، اما ملکۀ اجتهاد و اینکه عمرش پربرکت باشد را چه کسی باید بدهد؟ خداوند متعال، به این میگویند رجای بهجا؛ یک دانشجو چه وقت میتواند خدمتگزار خلق خدا باشد و چه وقت میتواند قبول شود و متخصّص شود؟ زمانی که کار و تلاش و کوشش داشته باشد و نتیجهبخش باشد و نتیجهاش را هم باید خدا بدهد، به این رجای خوب و رجای عالی میگویند؛ و انسان اگر بخواهد سعادتمند شود، به غیر از این راه چارهای ندارد.
همه و همه باید مواظب باشند، خصوصاً جوانها که آمال و آرزوی بیجا نداشته باشند. آمال و آرزوهای بیجا انسان را به سقوط میکشاند. آمال و آرزوهای بیجا، انسان را پیش عالم ملکوت، بهصورت احمق درمیآورد. از همین جهت هم وقتی بمیرد و روحش را بخواهند پیش خدا ببرند، بهجای اینکه در آسمانها بگویند: یک شخص آقا، عابد و متّقی آمد، میگویند: یک شخصی که رفتار احمقانه دارد، آمده است.
بعضی از مردم در هفتاد سال زندگی دنیا محصولی نکاشتهاند، ولی دوست دارند در آخرت، بهشت را درو کنند، معلوم است که نمیشود. در روایت آمده است شخصی که دیر برای نماز به مسجد آمده بود، در مقابل پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، چند رکعت نماز معمولی خواند و بدون اینکه تعقیباتی داشته باشد آماده رفتن شد، اما خطاب به خداوند گفت: «أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ وَ زَوِّجْنِي مِنَ الْحُورِ الْعِينِ»؛ یعنی خدایا من را بهشتی کن و حورالعین هم به من عنایت بفرما؛ پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» که شاهد دعای او بودند، تبسمی کردند و فرمودند: چه مهریۀ سبکی، اما چه درخواست بالایی است.
در واقع انسانی که خواهان بهشت است، اما در نمازش حضور قلب، توجه ندارد، در زندگی ارتباط با خداوند و ارتباط با مردم ندارد، ولی میخواهد در بهشت خدمت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشد، معلوم است که چنین درخواستی درست نیست؛ در سورۀ حدید یک آیهای است که بسیار تکان دهنده است؛ من از همه، خصوصاً جوانها تقاضا دارم که آیۀ شریفه را هم بخوانند و هم به خود تلقین کنند تا این آیۀ شریفه موجب تنبّه برای آنها بشود. این آیه در مورد وضعیت منافقان در روز قیامت است و منافق در اینجا یعنی همین بحث ما، یعنی آن کسی که برای بهشت کار نمیکند، اما بهشت میخواهد و تابع اهلبیت«سلاماللهعلیهم» نیست، اما از اهلبیت«سلاماللهعلیهم» شفاعت میخواهد.
قرآن کریم میفرماید: «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً».
در روز قیامت اصلاً خورشید نیست و در واقع تبّدل أرض به أرض دیگر است و آنجا قضیۀ خورشید نیست. اگر کسی نور بخواهد باید از دنیا تهیه کند و آن کسانی که در دنیا نوری تهیه نکردهاند، در روز قیامت گروهی را میبینند که با نورشان به بهشت میروند و اینها در تاریکی هستند، همدیگر را میشناسند و میبینند رفقای همدیگر هستند، اما آن رفیق با نوری که از دنیا تهیه کرده، به بهشت میرود و این شخص که نوری را تهیه نکرده و در تاریکی مانده است، التماس میکند و میگوید: صبر کنید تا ما هم به شما برسیم و از نور شما استفاده کنیم، بهشتیان در جواب میگویند: «قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»، اگر نور برای رفتن به بهشت میخواهید باید به دنیا برگردید و نور تهیه کنید و دیگر هم نمیشود برگردید.
قرآن کریم در ادامۀ آیه، وضعیت آنها را بعد از دیدار بهشتیان را چنین توصیف میکند: «يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
خطاب به بهشتیان میگویند: شما شیعه بودید و ما هم شیعه بودیم، پس چگونه شما به این مقام رسیدید و ما در این تاریکی و این ذلت و بدبختی هستیم؟ آنها در جواب میگویند: «فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ»؛ یعنی فرق ما و شما اینست که شما خودتان را گول زدید و در حالیکه غرق در گناه بودید، میگفتید خدا «ارحم الراحمین» است، انشاءالله کارها درست میشود. یا بهواسطۀ آمال و آرزوی بیجا دچار غرور شدید، گمان کردید محبّت ظاهری به اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، بدون پیروی از ایشان و بدون عمل صالح، شما را نجات میبخشد. شما در واقع به حقیقت روز قیامت عقیده نداشتید، چراکه اگر عقیده داشتید به این جایگاه نمیرسیدید، کسی که به قیامت عقیده داشته باشد، برای آن کار میکند، ولی شما هیچ کاری انجام ندادید.
در آیۀ شریفه جملۀ «غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ» و «تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ » هر دو یک معنا دارند و معلوم میشود که این آمال و آرزوی بیجا خیلی خطر دارد، لذا بهشتیان به جهنّمیان و به افراد سرگردان در عالم آخرت میگویند: آمال و آرزوی بیجا شما را گول زد و باید نور تهیه کرده باشید و نکردید و حالا که نور میخواهید، نمیشود.
بنابراین انسان باید تلاش و کوشش شبانهروزی داشته باشد. در روایات از ما خواستهاند که هشت ساعت عبادت و هشت ساعت استراحت و هشت ساعت هم تلاش و کوشش برای دنیا داشته باشیم.
به هر حال آمال و آرزوی بیجا انسان را گرفتار میکند. من تصور میکنم بحث این جلسه، یک بحث ارزندهای است، گفتم بهاندازهای ارزنده است که نبوت و ولایت روی آن تأکید دارند و انسان باید امید داشته باشد، بلکه امید بهجا و رجای بهجا داشته باشد، اما امید و رجایی که برایش کاری انجام ندهد و مقدماتی برای آن فراهم نکند، این امید و رجاء خطرناک است.