عنوان: صبر - جلسۀ دوم
شرح:

بسم ‌الله الرّحمن الرّحيم

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»

 

در جلسه گذشته، ضمن تبیین اقسام مصیبت، به برخی از اثرات و فوائد صبر در برابر مصیبت اشاره شد. از جمله دانستیم که صبر در ابتلائاتی که وقوع آن تقصیر شخص مبتلا نیست، مانع سقوط او و موجب رشد معنوی و رستگاری وی خواهد شد.

در این جلسه به بیان برخی دیگر از آثار و برکات ارزشمند صبر در مصیبت می‌پردازیم.

  

پاداش منحصر بفرد صبر در برابر مصائب در قیامت

صبر در برابر مصائب، در قیامت، ثواب و پاداش فراواني دارد. قرآن کريم، اجر چنين صبري را بدون اندازه و بي‌حساب مي‌داند:   

«إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ»[1]

در فرهنگ قرآن و عترت، هر عمل نيک و هر کار خيري، پاداش مشخص و معيّن دارد، امّا بر اساس اين آيۀ شريفه، در قيامت، پاداش صبر و استقامت صابرين، بدون اندازه‌گيري و بي حدّ و حصر است و به غير از خداوند، کسي از ميزان آن اطلاع ندارد.

در روايتي آمده است که رسول خدا «صلى‌اللَّه‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم» فرمودند: در روز قيامت، هنگامي که دفترها گشوده مي‌شود و ترازوهاي حساب و کتاب را مي‌آورند، براى اهل بلا و گرفتارى، ترازويى نصب نمى‏گردد و دفترى براي آنان گشوده نمى‏شود، سپس آيۀ «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» را قرائت فرمودند.[2]

بر اساس روايت ديگري، اگر انسان حاجت‌مند، براي رفع گرفتاري خود دعا کند و استجابت دعاي او به مصلحت نباشد، خداوند در قيامت از او عذرخواهى مى‏كند و مى‏فرمايد: اگر دعاى تو مستجاب نشد، مصلحت نبود و علّت آن را براى او روشن مى‏كند و به گونه‏اى براى او جبران مى‏نمايد كه آن بنده مى‏گويد اى كاش هيچ يك از دعاهايم در دنيا مستجاب نشده بود.[3] يعني آرزو مي‌کند و مي‌گويد: اي کاش بيش از اين بلا و مصيبت مي‌ديدم تا اکنون از پاداش بيشتري برخوردار شوم.

در واقع، در روزي که پرده‌ها کنار مي‌رود، بندگان با آشکار شدن امور مخفي و پنهاني، توجه پيدا مي‌کنند که مصيبت آنان در دنيا، چه مصلحت عجيبي داشته و آنان هوشيار نبوده‌اند: «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ»[4]

اگر صابر در مصيبت خدادادي، ثواب بهشت نداشت و اگر درود خداوند[5] شامل حال او نمي‌شد، ولي فقط عذرخواهي خداوند نصيب او مي‌شد، کافي بود که انسان در برابر اين‌گونه مصائب و بلايا، صبوري پيشه کند و شکيبا باشد؛ زيرا چنين پاداشي بي‌نظير است و انصافاً در قيامت و در روزي که پرده‌ها کنار مي‌رود، شيرين‌ترين پاداش است.‌

 

دو حکایت از پاداش دنیوی صبر در مصائب

پاداش صبر در مصائب و گرفتاري‌ها، منحصر به قيامت نيست، بلکه در همين دنيا هم پاداش دارد و خداوند متعال از راه ديگري و از راهي که بنده گمان نمي‌برد، جبران گرفتاري و مصيبت او را مي‌کند. مثلاً کسي که فرزند خود را از دست مي‌دهد، به موفقيّت يا پيشرفت معنوی یا مادّی ديگري دست مي‌يابد و موانع نيل به اهداف بزرگ، از سر راه او برداشته مي‌شود.

حکایت اوّل: يکي از ياران رسول گرامي «صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم» طفلی بيمار داشت و در زمانی که او در بیرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنیا رفت. مادر فرزند ابتدا گريه كرد، ولى وقتى متوجّه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناری گذاشت و خود را آمادۀ پذيرايى از شوهر كرد و مثل هميشه با چهره‌اى متبسّم با همسرش روبرو شد و حرفی از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب كه مرد براى نماز صبح به مسجد مى‌رفت، آن زن صبور به او گفت: اگر كسى به تو امانتى بدهد و سپس آن را طلب كند، آيا آن را پس مى دهى يا نه؟ جواب داد: آرى پس مى دهم. آنگاه زن اضافه كرد: خداوند امانتى به ما داده بود و ديروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاك بسپاريم. آن مرد به مسجد رفت و پیامبر اکرم «صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم» که گويا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: «مبارك باد ديشب تو». پس از مدّتي آن زن صبور که همان شب باردار شده بود، فرزند دیگري به دنيا آورد که در تاریخ می‌خوانیم خود او و فرزندانش بسيار صالح و نیکوکار و از قاریان قرآن بوده‌اند.[6]

حکایت دوّم: هنگامی که به حضرت امام«قدّس‌سرّه» خبر رسید که فرزند ایشان، آیت الله آقا مصطفي خمینی«ره» از دنیا رفته است، فرمودند: «مرگ مصطفي، از الطاف خفيّۀ خداست». طولی نکشید که در اثر صبر و شکیبایی حضرت امام، آن لطف خفي، مبدّل به لطف جلي شد و چند ماه بعد، پروردگار عالم، نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران را به حضرت امام و به مردم مسلمان ایران عطا فرمود. 

 

برخورداری از نفس مطمئنه در پرتو صبر در مصائب

وقتي انسان در برابر مصائب و مشکلات، صابر باشد و مقدّرات الهی را بر وفق حکمت و مصلحت بداند، اطمینان قلبی پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، كسى كه وظيفۀ خود را به خوبي انجام ‏دهد و در تلاش و کوشش و به کارگیری عقل و تدبیر، کوتاهی نورزد، هنگام مواجهه با مصیبت، عقل و دل او گواهى مى‏دهد كه آنچه خداوند حكيم تقدير كرده است، صد در صد حکيمانه و به مصلحت است. چنین کسی از آن جهت که اوّلاً در انجام وظیفه کوتاهی نکرده و ثانیاً در ابتلا به مصیبت صبوری پیشه کرده و جزع و فزع نکرده است، به «آرامش درونى» یا «نفس مطمئنّه» دست مى‏يابد. به این معنا که زندگی او هرچند سرشار از مصیبت و گرفتاری است، امّا غم و غصه نسبت به گذشته و دغدغه و نگرانی برای آینده، نخواهد داشت. در اين صورت، بهشت نيز براي او کوچک است و لايق مقام عنداللهي است: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي».

خداوند می‌فرماید: اي کسي که نفس مطمئنه پیدا کرده‌ای! يعني ای کسی که در ابتلائات شکیبا بوده‌ای! بيا بيا،‌ نزد من بيا که بهشت براي تو کوچک است؛ جايگاه تو در مرتبه‌ای والاتر از بهشت، نزد من و نزد بندگان من، یعنی معصومين«سلام‌الله‌عليهم» است.

 

مقام تسلیم و رضا، حاصل شکیبایی در ابتلائات

اگر انسان در انجام واجبات و اجتناب از گناه و در ارتباط با خدا، کوشا باشد و در ابتلائات زندگي خود را نبازد، به مقامات والای معنوی و عرفانی دست مي‌يابد. ولي متأسّفانه نوع بشر، در مصائب و شدائد و یا در خوشی‌ها و هنگام وفور نعمت ظاهری، خود را می‌بازد:

«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً»[7]

اين انسان معمولاً خودش را مي‌بازد و سبک‌سري مي‌کند. اگر نعمتي براي او جلو بيايد، به جاي شکر‌گزاري، مغرور مي‌شود و اگر مصيبتي پيش‌آید، خودش را گم مي‌کند.

امّا اگر کسي بتواند در حوادث ناگوار و مصائب زندگي صبور باشد و خود را گم نکند و به عبارت دیگر، اگر کسی بتواند در برابر تقدیر الهی، تسلیم باشد و چون و چرا و جزع و فزع نکند، و بالاتر از تسلیم، اگر کسی بتواند راضی به حکمت و مصلحت خداوند باشد، در اثر تمرین و ممارست در صبوری و تسلیم و رضا، به مقام عرفانی و بی‌نظیر «تسلیم و رضا» دست خواهد یافت. وقتی چنین شد، هرچه از جانب دوست به او برسد، براى او نيكو جلوه مي‌کند:

                        يكى درد و يكى درمان پسندد                        يکي وصل و يكى هجران پسندد

                        من از درمان و درد و وصل و هجران                   پسندم آنچه را جانان پسندد

امام حسین«سلام‌الله‌علیه» و حضرت زينب مظلومه«عليها‌السّلام» در بالاترين مراتب تسلیم و رضا قرار داشتند و در واقع در برابر مقدرات الهى، تسليم و راضی به رضای الهی بودند. همان‌طور که قبلاً نیز بیان شد، امام حسین«سلام‌الله‌علیه» قبل از شهادت و در اوج مصیبت می‌فرمایند: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[8]؛ حضرت زینب نیز در مجلس ابن زياد، علي‌رغم تنهائى در برابر آن همه دشمن، به خداوند توكّل كرده و با جرأت و شهامتِ همراه با اطمینان قلبی و رضایت از مقدّرات الهی فرمودند: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»[9]

رفتار درس‌آموز آن بزرگواران، در واقع همان معناي مجسّم آيۀ شريفۀ قرآن کريم است که مي‌فرمايد:

«وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَة الَي اللهِ و هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِاسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقي وَالَي الله عاقِبَةُ الامُورِ»[10]

آنكه در برابر قانون خدا روح تعبد دارد و در برابر قرآن و روايات اهل‏بيت«سلام‌الله‌عليهم» صددرصد تسليم است، به ريسمانى كه از طرف خداست، چنگ زده است و عاقبت نیکو و خیر کار او در دست خداوند متعال است.

این مقامات معنوی بسیار عجیب و آثار و برکات آن در دنیا و آخرت، شگفت‌آور است، امّا باید توجه داشت که اگر کسي حتّي نتواند تصوّر کند چنين مقاماتي وجود دارد، نبايد منکر آن شود. استاد بزرگوار ما حضرت امام«ره» مي‌گفتند: اگر نمي‌فهمي که بزرگان چه مي‌گويند، لاأقل منکر نشو و در مورد حرف آنان، ساکت باش.

يکي از معاني مقام تسليم و رضا نيز همين است که اگر انسان نتواند به مراتب بالايي دست يابد، بداند که چنين مقام‌هاي بلندي در دنيا و آخرت براي انسان وجود دارد. به راستي نيز کسي که خود به چنين مقاماتي نرسد، نمي‌تواند حقيقت آن را درک کند.

 

تسليم محض حضرت ابراهيم(ع) در برابر  تقدیر الهی

صبر و شکیبایی در مصائب و تسلیم در برابر مقدّرات الهی، انسان را به مقامی می‌رساند که حاضر است همه چيز را فداي خداوند متعال کند. حضرت ابراهيم«عليه‌السّلام» مصداق بارز دست‌يابي به اين مقام است. قرآن کريم پس از بيان ابتلائات گوناگون براي حضرت ابراهيم و موفقيّت ايشان در صبر و شکیبایی و تسلیم، مي‌فرمايد: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ»[11]

حضرت ابراهيم«عليه‌السّلام» صد در صد تسليم اوامر الهي بود. قرآن کريم با بیان داستان ذبح حضرت اسماعيل و سربلندی حضرت ابراهیم در امتحان الهی، آن پیامبر را نمونه یک انسان مسلم معرفی می‌کند.

حضرت ابراهيم اولادي نداشت و هنگام پيري خداوند متعال، حضرت اسماعيل را به ايشان عطا کرد. پس از چند سال که اسماعيل هنوز کودک خردسالي بود، خداوند متعال به حضرت ابراهيم وحي کرد که اين بچه و مادرش را به سرزمين خشک و بي‌آب و علف مکّه ببر و در آنجا بگذار و برگرد. ابراهيم«عليه‌السّلام» نيز که تجسّم تسليم عملي بود، به فرمان الهي عمل کرد. وقتي خواست زن و فرزند را تنها بگذارد، هاجر گفت: ما را به چه کسي مي‌سپاري؟ حضرت ابراهيم پاسخ داد: به خداوند می‌سپارم. همين مقام تسليم و رضا، باعث شد اوضاع به خوبي تغيير کند. به برکت تلاش اين مادر و فرزند، چشمۀ زمزم پديدار شد و مردم به سوي اين سرزمين آمدند. پس از گذشت چند سال،‌ به حضرت ابراهيم دستور داده شد که به مکّه برود و در آنجا با کمک اسماعيل که اينک جوان رشيدي شده بود، خانۀ کعبه را بسازد. البته خانۀ کعبه از زمان حضرت آدم«عليه‌السّلام» به صورت اتاقکي موجود بود. حضرت ابراهيم آن اتاقک را خراب کرده و خانۀ کعبه را به شکل فعلي بنا کردند.

پس از ساخت کعبه، خطاب شد که حج به‌جا آوريد. حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و هاجر حج به‌جا آوردند. موقع قرباني، به حضرت ابراهيم خطاب شد که بايد فرزندت را به عنوان قرباني در راه خدا، ذبح کني!

وقتي به حضرت ابراهيم«عليه‌السّلام» وحي شد که بايد فرزندت را قرباني کني، حضرت ابراهيم به اسماعيل گفت:

«يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏»

حضرت اسماعيل«عليه‌السّلام» نيز پاسخ داد:

«يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ»[12]

در روايات آمده است به حضرت هاجر نيز خبر دادند و او گفت: «در مقابل امر خدا و در مقابل عمل پيامبر خدا تسليم هستم.»

وقتي حضرت ابراهيم«عليه‌السّلام» به همراه اسماعيل به قربان‌گاه مي‌رفتند، شيطان شروع به وسوسه کرد و رمي جمرات، حاصل و نماد مبارزۀ ابراهيم با وسوسه‌هاي شيطان است. شيطان وقتي ديد از جانب ابراهيم راه به جایي نمی‌برد، به سوي هاجر رفت. هاجر نيز مانند شوهرش تسليم محض اوامر الهي بود و به شيطان و وسوسه‌هاي او توجّهي نکرد. وقتي ابراهيم به محلّ قرباني رسيد، دست و پاي اسماعيل را بست و کارد را تيز کرد. وقتي کارد را کشيد، اثري نگذاشت و جبرئيل نازل شد و به او آفرين گفت: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»[13]؛ سپس گوسفندي را براي ذبح آورد.

پس از موفقيّت در اين امتحان و امتحانات سخت ديگر، که نشان از مقام رضا و تسليم دارد، حضرت ابراهيم«عليه‌السّلام» به مقام امامت مي‌رسند: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»[14]

 

باور به وجود حکمت الهي، رمز تسليم و رضا

يکي از درس‌هاي مهمّ زندگاني حضرت ابراهيم«عليه‌السّلام»، آن است كه باور قلبی نسبت به این حقیقت که: «هرچه در جهان رخ مى‏دهد، داراي مصلحت تامّۀ ملزمه و از روى حكمت است»، انسان را به مقام تسليم و رضا می‌رساند.

بر این اساس، اگر کسي در رخدادي حکمت مقدّرات الهي را ندانست يا نفهميد، نبايد به اين بهانه از تسليم در برابر آن سر باز زند.

اگر انسان بتواند در ابتلائات و مصائب، باور قلبی داشته باشد که آن بلا یا گرفتاری، بر وفق حکمت و به مصلحت اوست، دنيا و آخرت خود را آباد کرده است. چنان‌که اگر به چنین باوری نرسد و نتواند در برابر ابتلائات الهي تسليم و راضي باشد، هم در دنيا و هم در آخرت بسيار ضرر مي‌کند؛ زیرا در دنيا گرفتار بلا و مصيبت شده و زندگي خود را با سختي مي‌گذراند و در آخرت نيز اجر و پاداشي نمي‌برد.

 

حکایت حاج عبدالزهرا

شخصی به نام حاج عبدالزهرا در نجف زندگی می‌کرد. ايشان گرچه به تجارت مشغول بود و تحصیلات چندانی نداشت، امّا از تقوا، صداقت و صفای باطنی مخصوصاً در محبّت به اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» برخوردار بود و از این جهت معلّم اخلاق و الگوی جوانان شده بود. يکي از بزرگان از قول حاج عبدالزهرا نقل مي‌کرد: بعدازظهر روزی، هوای نجف بسیار گرم بود؛ لذا فرشي در وسط خانه زیر درخت خرما انداختم و نشستم و مرتب این ذکر را از دل مي‌گفتم: «الحمدلله رب العالمين، الهي رضی برضاک صبرا علي بلاک،‌ لا معبود سواک». ناگهان يک کندوي زنبور از بالای درخت روي سرم افتاد و زنبورها مرا گزيدند. به قدری گزیدگی زیاد بود که مجبور شدم به درمانگاه بروم. در راه رفتن به درمانگاه، یکباره تصادف کردم و دست و پايم شکست. با وجود همۀ اين اتّفاقات، هنگام درد کشيدن باز از اعماق وجود مي‌گفتم: «الهي رضا برضاک، صبرا علي بلاک، لا معبود سواک». هنگامي که به درمانگاه رسيدم، گفتند: چون دست و پايت شکسته، بايد همين الان عمل جراحی صورت گیرد و چون وضعيّت شما خطرناک است و در حال حاضر، در بيمارستان داروي بيهوشي نداريم، باید بدون بي‌هوشي به اتاق عمل بروید.

حاج عبدالزهرا گفته بود: وقتي زير چاقوي جراحي رفتم و مي‌خواستم بگويم: «الهي رضا برضاک، صبرا علي بلاک، لا معبود سواک»، آنگاه ديدم که اين ذکر، صرفاً از زبان جاري مي‌شود و از دل بر‌نمي‌خيزد.

در بسياري از اوقات، انسان با زبانش شکر نعمت مي‌کند يا رضايت خود را از مقدّرات الهي اعلام مي‌دارد، امّا اين بيان، برخاسته از دل نيست. گاهي نيز در هنگام نزول نعمت با دل و زبان مي‌گويد: «الحمدلله رب العالمين»، اما اگر ابتلائات و مصائب و الطاف خفيّه باشد، زبان ممکن است بگويد، اما دل به واقع چنين اعترافي نمي‌کند. اين عمل، مرتبه‌اي از مراتب نفاق است؛ يعني چيزي که دل نمي‌گويد، زبان می‌گويد، در حالی که صفا و صداقت اقتضا می‌کند دل و زبان هماهنگ باشند.

 

تسليم و رضا، مانع سقوط

انسان بايد براي رسيدن به مقام تسليم و رضا، در همه‌حال؛ چه هنگام برخورداری از نعمت و چه هنگام نزول بلا و نقمت؛ شاکر باشد. اهل معرفت، ابتلائات را الطاف خفيّه می‌دانند و الطاف خفیّه را ارزشمندتر و کاربردی‌تر از الطاف جليّه مي‌شمرند. چنین کسانی، از صبر و استقامت در الطاف خفیّه، بهره‌برداری معنوی کرده، با نیل به مقام تسلیم و رضا، از سقوط و انحراف خود جلوگیری   می‌کنند. اگر شيطان انسي و جني پشت به پشت هم بخواهند براي این افراد لغزشي ايجاد کنند، نمي‌توانند. قرآن کريم مي‌فرمايد:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ، إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ»[15]

شياطين انسي و جني کساني را وسوسه و منحرف مي‌کنند که زير پرچم الهي نباشند و به مقام رضا و تسليم نرسيده باشند؛ و الاّ ‌کسي که به مقام رضا و تسليم رسيده، زندگي او سراسر الهي است و شياطين در آن نقشي ندارند.

وقتي انساني به چنين مقامي برسد، نظیر اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه»، در مناجات خود با خداوند، پاسخ الهي را مي‌شنود و اين گفتگو، براي او از دنيا و آنچه در آن است، ارزشمندتر است.

مناجات شعبانيّه اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه»، يکي از مناجات‌هاي بسيار ارزشمند است که همۀ ائمۀ طاهرين«سلام‌الله‌علیهم» آن را مي‌خوانده‌اند. در اين مناجات، اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه» از خداوند مقامي را مي‌طلبند که انقطاع الي الله در آن به کمال برسد و هيچ کس و هيچ چيزي در دل نباشد. آن حضرت در مناجات خود زمزمه می‌کنند: خداوندا، به من حالتی عطا فرما که علاوه بر آنکه من با تو مناجات می‌کنم، تو هم با من حرف بزنی و مناجات کنی.

«إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ بِجَلَالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْرا»[16]

 

جنگ تحميلي، نمادي از تسليم و رضا

صبورى مردم ايران در هشت سال جنگ‏ تحميلى‏ و تسليم و رضايت آنان مثال زدنى است. اگر صبر و استقامت جوانان اين كشور و خانواده‏هاى آنان نبود، اكنون بيگانگان در ايران حكومت مى‏كردند. انصافاً صبر و استقامت، در آن دوران سخت بود، امّا جنگ نشان داد افرادي هستند که مقام تسليم و رضا دارند. هر يك از شهداء، به دنيا و آن چه در دنياست ارزش داشتند. امّا شهيد شدند تا اين نظام باقى بماند. جانبازان عزيز كه اكنون زنده هستند، ولى هر روز آنان يك شهادت است، با ايثار خود نگذاشتند اين كشور به دست بيگانگان بيفتد. همچنين خانواده شهدا و جانبازان، که گاهي مادري حتّي فرزند شهيد خود را غسل مي‌داد و در مدّت جنگ و پس از آن، صبر و استقامت بى نظيرى از خود نشان داده‏اند، همۀ اينها مصاديقي از تسليم و رضا در جنگ تحميلي به شمار مي‌رود و قطعاً چنین افرادی در دنیا و آخرت از پاداش بی‌نظیر الهی بهره‌مند خواهند شد.

هشت سال دفاع مقدّس مردم ایران، گوشه‌هایی از تسليم و رضا را نشان داد و به قول حضرت امام«قدّس‌سرّه»، يک تحولي در مردم ايجاد کرد. اما متأسفانه دنيا، فساد اخلاقي و اهميت ندادن به معنويات، اين حالات را کم کم ضعيف کرد و اکنون جامعه ما از اين حقايق بسيار دور افتاده ‌است.

 

پي‌نوشت‌ها

==================

1. زمر / 10

2. بحارالأنوار، ج 67، ص 101

3. كافى، ج 2، ص 491 - 490

4. ق/ 22

5. بقره/ 157: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»

6. مسكن‏الفؤاد، ص 66

7. معارج / 21-19

8. بحارالأنوار، ج 44، ص 366

9. بحارالأنوار، ج 45، ص 115

10. لقمان / 22

11. بقره / 131

12. صافات / 102

13. صافات / 105

14. بقره / 124

15. نحل / 100- 99

16. بحارالأنوار، ج 91، ص 98