أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث ما دربارۀ شکهایی بود که اعتبار نداشت. بحث رسید به شک کثیرالشّک. گفتم مشهور در میان فقها و من جمله مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» میفرماید اگر کسی در حال عادی سه مرتبه پشت سر هم شک کند، در یک نماز باشد یا در سه نماز، به شک خود اعتنا نکند.
مرحوم صاحب جواهر«رحمتاللهعلیه» نیز همین را فرموده بودند. آنچه ما از روایات استفاده کردیم، این بود که اگر کسی کثیرالشّک شد، به شک خود اعتنا نکند. اما درحال عادی سه مرتبه شک کند در یک نماز یا سه نماز، در روایات نبود و ما اصلاً از اینجا استفاده کردیم و گفتیم کثیرالشّک از مراتب وسواسیگری است، البته یک مرتبۀ ضعیفش. و در روایات آمده اگر زیاد شک کردی، به شک خود اعتنا نکن. این از همین باب است که آدم وسواسی باید به شکهای خود اعتنا نکند تا اینکه به واسطۀ این بیاعتنایی خوب شود و روایاتی که خواندیم فرموده بود «إذا کَثُرَ شَکُکَّ»
لذا ما مسئله را عوض کردیم و گفتیم آدم وسواسی در همه چیز نه تنها در نماز، باید بیاعتنایی کند تا بیاعتنایی او را خوب کند. اگر بیاعتنایی کند، حتماً خوب میشود. اگر بیاعتنایی نکند، کم کم به جاهای خطرناکی میرسد. کم کم از نماز به روزه و از روزه به سایر عبادات و سایر احکام میرسد و زندگی خطرناکی پیدا میکند. گفتم دوای این درد، بیاعتنایی است. لذا این فرمایش مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» که از جواهر و جواهر از مشهور گرفته است، ما به سرتاپای آن اشکال داشتیم. حال مرحوم سیّد سه چهار مسئله راجع به کثیرالشّک دارند.
مسئله 3:
إذا لم يلتفت إلى شكه وظهر بعد ذلك خلاف ما بنى عليه وأن مع الشك في الفعل الذي بنى على وقوعه لم يكن واقعا أو أن ما بنى على عدم وقوعه كان واقعا يعمل بمقتضى ما ظهر، فإن كان تاركا لركن بطلت صلاته، وإن كان تاركا لغير ركن مع فوت محل تداركه وجب عليه القضاء فيما فيه القضاء وسجدتا السهو فيما فيه ذلك، وإن بنى على عدم الزيادة فبان أنه زاد يعمل بمقتضاه من البطلان أو غيره من سجود السهو.
کثیرالشّک بود و اعتنا نکرد و بعد دید این بیاعتنایی او خلاف واقع بوده است.
همۀ این فرمایشات مرحوم سیّد مخالف اینست که کثیرالشّک باید به شک خود اعتنا نکند. از باب حرف من باشد یا از باب تعبّد باشد یا از باب شهرت اینکه سه شک به بعد باید بیاعتنایی بیاورد و هرچه باشد. این فرمایشات مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» با آنها منافات دارد. اصل مسئله برمیگردد به اینکه کثیرالشّک در رکن باشد یا در غیر رکن، در نماز باشد یا غیر نماز، در شرایط باشد یا در جزئیات باشد، اگر کثیرالشّک شد، باید به شک خود اعتنا نکند. مرتبهای از مراتب وسواس است و روایاتش را در جلسۀ قبل خواندیم که امام«سلاماللهعلیه» فرمودند این کارها از کارهای شیطان است و به این خبیث عادت ندهید و سر به سر شما بگذارد و با بیاعتنایی این خبیث را از خود دور کنید. لذا این مسئلۀ 3 تقریباً تکرار همان مسئلۀ 1 و 2 است.
مسئله 4:
لا يجوز له الاعتناء بشكه فلو شك في أنه ركع أو لا لا يجوز له أن يركع، وإلا بطلت الصلاة نعم في الشك في القراءة أو الذكر إذا اعتنى بشكه وأتى بالمشكوك فيه بقصد القربة لا بأس به ما لم يكن إلى حدّ الوسواس.
تقریباً بنا شد که فرمایش مرحوم سیّد با عرض من نزدیک شود. در باب کثیرالشّک میفرماید فرقی نیست بین اینکه شک در رکن کند یا در غیر رکن و یا شک در اجزاء یا شرایط باشد. اما اگر یقین پیدا کرد که این رکوع را به جا نیاورده و یا رکوع زیادی آورده، نماز باطل است. اما در سایر چیزها باز میفرماید اگر اعتنا کند، خوب است؛ مثل اینکه یقین کرد حمد را نخوانده و به رکوع رفت. بعد از نماز اگر حمد را تکرار کند، یا اینکه در نماز قربة الی الله در آنجا که میشود حمد را بخواند، خوب است. اما این با قضیۀ کثیرالشّک منافات دارد و اینکه میگوید اعتنا نکن، یعنی رکوع و سجده و امثال اینها ندارد. آدم کثیرالشّک اگر یقین هم داشته باشد که رکوع نکرده، باید اعتنا نکند. اگر یقین دارد دو رکوع به جا آورده، باید به آن اهمیّت ندهد. این جملۀ «لإعتبار بالقطع الوسواسی» از مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» است. بله، مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» کثیرالشّک رابه غیر از وسواس درست کردند، لذا در «لإعتبار بالقطع الوسواسی» اگر کسی یقین کرد رکوع نکرده اما وسواس است و یا یقین کرد دو رکوع کرده اما وسواس است، اعتنا نکند. اما اگر کثیرالشّک باشد و یقین کرد به زیادی رکن، آنگاه نمازش باطل است و باید اعتنا کند و این منافات دارد، قطع نظر از صحبت من، با روایات صحیحالسند و ظاهرالدلاله در مباحثۀ قبل.
مسئله 5:
إذا شك في أن كثرة شكه مختص بالمورد المعين الفلاني أو مطلقاً اقتصر على ذلك المورد.
کثیرالشّک است اما مثلاً فقط در حمد. این باید در حمد اعتنا نکند. یا کثیرالشّک است فقط در رکوع، و باید در رکوع اعتنا نکند. اما در جاهای دیگر که کثیرالشّک نیست باید اعتنا کند. باز این مسئله دائرمدار اینست که کثیرالشّک از مراتب وسواس نباشد تا این حرفها جلو بیاید و بگوییم اگر کثیرالشّک است، رکنش چیست و غیررکنش چیست. اما ما که از مراتب وسواس گرفتیم، فرقی بین مورد و امثال مورد ندارد، چنانچه وسواسی اگر وسواس پیدا کرد، در یک مورد باشد یا چند مورد باشد، «لإعتبار بالقطع الوسواسی».
در کثیرالشّک نیز ما همین را میگوییم. روایات هم همین را فرمود و فرق بین کثیرالشّک و وسواس را نمیفهمیم برای اینکه کثیرالشّک یک مرتبۀ ضعیف از وسواسیگری است.
مسئله 6:
لا يجب على كثير الشك وغيره ضبط الصلاة بالحصى أو السبحة أو الخاتم أو نحو ذلك، وإن كان أحوط فيمن كثر شكه.
اینکه کثیرالشّک مواظب خودش باشد. مثلاً با تسبیح مواظب باشد و یا کسی را وادارد که مواظبش باشد. میفرمایند این لازم نیست. اگر کثیرالشّک شد، به شکش بیاعتنا باشد بدون اینکه کسی بخواهد مواظب او باشد. بعد احتیاط مستحبی میکنند و ما این احتیاط مستحبی را اشکال داریم و میگوییم همین احتیاط در کثیرالشّک است که انسان را به حد وسواس میرساند؛ لذا ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» برای اینکه جلوی آن را بگیرند، فرمودند اعتنا به کثیرالشّک نکن. همین کثیرالشّک است که تو را به حد وسواس میرساند.
مسئلۀ پنجم یک مسئلۀ فوقالعاده واضحی است و اگر نفرموده بودند خیلی خوب بود.
الخامس: الشك البدوي الزائل بعد التروي سواء تبدل باليقين بأحد الطرفين أو بالظن المعتبر أو بشك آخر.
اگر شک بدوی کند و مقداری فکر کن و به یقین برسد، کثیرالشّک نیست و شک بدوی، شکی که زود از بین میرود، حکمی ندارد. معلوم است انسان عادی در نماز اگر شک کند، به شک خود اعتنا نکند. حتی سابقاً در باب شکیّات خواندیم که تروّی کند. اگر به حد کثیرالشّک نرسیده و اگر وسواس نیست و مثلاً شک بین دو و سه کرد، صبر کند و فکر کند و اگر فکرش به جایی نرسید، بنا را بر سه بگذارد؛ لذا به شکیّات بدوی باید خیلی اهمیت نداد و اگر آدم عادی باشد، میتواند فکر کند و اگر فکرش به جایی نرسید، اعتنا نکند و اگر فکرش به جایی رسید، طبق آن شک عمل کند.
السادس: شك كل من الإمام والمأموم مع حفظ الاخر، فإنه يرجع الشاك منهما إلى الحافظ لكن في خصوص الركعات لا في الإفعال حتى في عدد السجدتين، ولا يشترط في البناء على حفظ الآخر حصول الظن للشاك فيرجع وإن كان باقيا على شكه على الأقوى، و لا فرق في المأموم بين كونه رجلا أو إمرأة عادلا أو فاسقا واحدا أو متعددا، والظان منهما أيضاً يرجع إلى المتيقن، والشاك لا يرجع إلى الظان إذا لم يحصل له الظن.
این مسئله، مسئلۀ فوقالعاده مشهور در فقه است که اگر امام شک کرد، به مأموم مراجعه کند و اگر مأموم شک کرد، به امام مراجعه کند. کم پیدا میشود اگر هر دو شک کردند، چه کنند. اما معمولاً از شکهایی که اعتبار ندارد، شک امام و مأموم است. این علاوه بر اینکه روایت ندارد، مراجعۀ به ثقه است. ولو از موثقین هم نباشد، اما فعلاً این امام ثقه است و یا این مأموم ثقه در نماز است و رجوع به خبر واحد، باید باشد؛ لذا اگر مأموم دید امام تشهد میخواند و این شک کرد تشهد به جاست یا نه، حتماً باید بگوید به جاست. هم خبر ثقه دلالت دارد و هم قاعده دلالت دارد و هم روایات فراوانی در مسئله داریم؛ لذا مراجعۀ امام به مأموم یا مراجعۀ مأموم به امام، یک چیز مسلّمی است و از شکهایی است که اعتبار ندارد.
یک مسئله هست و اینکه مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» و صاحب جواهر«رحمتاللهعلیه» در یک جا لنگند و اینست که شک امام و مأموم در باب رکعات نماز است یا در باب اجزا و شرایط هم میآید. گیر مرحوم سیّد و مرحوم صاحب جواهر در اینست که روایات ما راجع به رکعت است و راجع به اجزاء نمیآید. اما معلوم است که احتمالش خیلی ضعیف است. اولاً خلاف مشهور است، بلکه خلاف اجماع است و شک امام و مأموم در نماز اعتبار ندارد و قدری بالاتر، شک امام و مأموم در غیر نماز اعتبار ندارد و هرکجا که میشود امام مراجعه به مأموم کند و مأموم به امام مراجعه کند، باید شکشان را به واسطۀ این مراجعه رفع کنند. حال گاهی در رکعت است و مراجعه به خبر واحد و مراجعه به ثقه است. علاوه بر اینکه شهرت بلکه اجماع میگوید حتماً باید مراجعه کرد. چه راجع به اجزاء و راجع به شرایط و بالاخره امام باید تابع مأموم و مأموم تابع امام باشد، از اول نماز تا آخر نماز؛ مگر اینکه هر دو یک شک کنند. مسئلۀ بعد درباب شکیات متفرق است و صحبت میکنیم اما اینکه هر دو شک کنند، شاذ است و آنچه مشهور است و روایت داریم و اسمی هم از رکعت و جزء و شرط ندارد، اینست که اگر امام جماعت شک کرد، به مأموم مراجعه کند و اگر مأموم شک کرد، به امام مراجعه کند و این مراجعۀ هر دو حجت است. ما که خبر واحد را از باب اطمینان حجت میدانیم، لاأقل در مثل اینجاها حتماً اطمینانآور است. مراجعۀ امام به مأموم و مراجعۀ مأموم به امام، اطمینان میآورد. مثلاً شک کرد امام رکعت سوم یا دوم است، باید ببیند امام چطور عمل میکند و همین مقدار که توجه کرد امام رکعت دوم است، یقین پیدا میکند که رکعت دوم است. لاأقل اطمینان پیدا میکند که رکعت دوم است. اگر شک و شبههای برایش پیدا شد، باید پی ببرد اول مرتبۀ وسواسی برای او پیدا شده است. لذا این فرمایش مرحوم سیّد و مرحوم صاحب جواهر که این شک امام و مأموم مربوط به رکعات است و نه مربوط به اجزاء و شرایط، علاوه بر اینکه فرمایش خلاف مشهور است، فرمایش با بنای عقلاء هم سازگار نیست. برای اینکه عقلاء در مثل شک امام و مأموم فرقی نمیگذارند بین رکعت و بین رکن و رکوع و سجده و تشهد. در همه جا رسم است که امام به مأموم مراجعه کند و مأموم نیز به امام مراجعه کند و حتی اگر آدم محتاطی باشد، اهمیت ندهد و این مثل مراجعه به خبر واحد و مثل مراجعه به ثقه است در امورات عادی؛ و این مراجعه به ثقه در امور عادی و در باب عبادات و در باب معاملات، چیز مهمی است و فرقی بین رکعت و جزء و شرط ندارد. حتی مقداری بالاتر که بعد دربارهاش صحبت میکنیم، راجع به معاملات نیز چنین است. به عنون مثال معاملات قاعدۀ ید دارد و این میرود مغازه و چیزی میخرد و پولی میدهد، بدون اینکه شک کند آیا این معامله درست است یا نه و آیا این جنس از این مغازهدار هست یا نه. قاعدۀ اصالة الصحة قواعد فوقالعاده مهمی است و در مانحن فیه نیز میآید و من خیال میکنم اگر فرموده بودند شک امام و مأموم نظیر قاعدۀ ید و نظیر قاعدۀ اصالةالصحة و نظیر قواعد عقلائی است، بهتر بود و علی کل حالٍ از شکهایی که اعتبار ندارد و دلیلش هم بنای عقلاست، مراجعۀ امام به مأموم و مأموم به امام در نماز است. بالاتر از این در اجزاء و شرایط و حتی در همۀ احکام. مثلاً امام جماعت برای نماز آمده و نمیدانیم آیا وضو دارد یا نه! امام جماعت برای نماز آمده و نمیدانیم به مقدمات نماز عمل کرده یا نه! اگر کسی اینگونه شکها برایش جلو بیاید، وسواس است. علاوه بر اینکه مخالفت با خبر واحد کرده و علاوه بر اینکه مخالفت با اصالة الصحة و مخالفت با قواعد عقلائیه مثل قاعدۀ ید کرده، این را وسواس میدانند، البته اگر زیاد باشد. آدم وسواسی باید بیاعتنا باشد تا خوب شود.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد