عنوان: مسئله 7 و 9 و 10
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

بحث امروز ما دربارۀ کیفیت سجدۀ سهو است. در پنج چیز سجدۀ سهو واجب بود: کلام بی جا، سلام بی جا، تشهد فراموش شده، سجدۀ فراموش شده و شک بین چهار و پنج بعد اکمال سجدتین و بنا بر قول مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه»، «کلّ زیادة و نقیصة فی الصلاة».

بحث امروز اینست که کیفیت سجدۀ سهو چگونه است.

مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» می‌فرمایند:

مسئله 7:

كيفيته أن ينوي ويضع جبهته على الأرض أو غيرها مما يصح السجود عليه ويقول: « بسم الله وبالله وصلى الله على محمد وآله» أو يقول: «بسم الله وبالله، اللهم صل على محمد وآل محمد «أو يقول: بسم الله وبالله السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته» ثم يرفع رأسه ويسجد مرة أخرى ويقول ما ذكر ويتشهد ويسلم، ويكفي تسليمه «السلام عليكم» وأما التشهد فمخير بين التشهد المتعارف والتشهد الخفيف وهو قوله: أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، اللهم صل على محمد وآل محمد » والأحوط الاقتصار على الخفيف كما أن في تشهد الصلاة أيضاً مخير بين القسمين لكن الأحوط هناك التشهد المتعارف كما مر سابقاً، ولا يجب التكبير للسجود وإن كان أحوط،

این کیفیت را همه قبول دارند و در فقه نداریم یک نفر را که بگوید آنچه گفته شد نیست. مرحوم سیّد قدر متیّقن گرفتند، چنانچه در فقه این قدر متیّقن هست و در رساله‌های عملیه هم آنچه مرحوم سیّد گفتند، آمده است. معلوم است که بخواهیم احتیاط کنیم، باید این قدر متیّقن در فقه را گرفت. اما مسئله اختلافی است، ولی اختلافش خیلی اهمیّت ندارد. بعضی‌ها گفتند در دو سجدۀ سهو، همین مقدار که سر را روی مایصحّ بالسجود بگذارند، کفایت می‌کند، ولو ذکری هم نگویند. بعضی‌ها گفتند به جای «بسم الله و بالله» و امثال اینها ذکر نماز را بگوید: «سبحان ربی الأعلی و بحمده». علی کل حالٍ بعضی گفتند که این سجدۀ سهو ذکر واجب ندارد و هر ذکری که بگوییم، کفایت می‌کند. آنها قدر متیّقن گرفتند از این کلمات یا از این روایات، و روایات ما آنچه را که مرحوم سیّد فرمودند، دارد.

 

روایت 1 از باب 20 از ابواب الخلل، وسائل الشیعه،‌ جلد 8، صفحه 234:

صحیحه عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: تَقُولُ فِي سَجْدَتَيِ السَّهْوِ- بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ- وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ- قَالَ وَ سَمِعْتُهُ مَرَّةً أُخْرَى يَقُولُ: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ- السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.

آنگاه «بسم الله و بالله» دارد، اما به این صورت است. بعضی‌ها هم اصلاً «بسم الله و بالله» ندارد. اگر ما باشیم و جمع بین روایات، اینست که ما دو سجدۀ سهو مثلاً برای کلام بیجا باید به جا بیاوریم و اینکه سر را روی مایصحّ السجود بگذاریم و ذکری بگوییم و یا اصلاً ذکر نگوییم. البته این خلاف فتوا و خلاف شهرت است و آنچه شهرت پسند است و در فقه و رساله‌های عملیه نیز آمده است، همین است که اول بگوید «بسم الله و بالله» و بعد هم یا صلواتی بفرستد و یا به صورت «السلام علیک أیها النبی» باشد. علی کل حالٍ همینطور که می‌بینیم در رساله‌های عملیه بدون دغدغه گفته شده که سجده کن و در سجده یکی از این اذکار را بگو.

آیا طهارت شرط است یا نه؟!

معمولاً گفتند سجدۀ سهو جزء نماز است و هرچه نماز دارد، این سجدۀ سهو هم دارد. باید رو به قبله و طاهر باشد و باید هفت موضع به زمین گذاشته شود. همۀ اینها واجب است و باید ذکری گفته شود و در میان اذکار یکی از آن سه ذکر، احتیاط شود. اگر کسی جرئت داشته باشد که جرئت بدی هم هست و بگوید سجدۀ سهو یعنی سر گذاشتن روی زمین و حتی اگر مایصحّ سجود علیه نباشد و حتی اگر طهارت نداشته باشد و حتی اگر ذکر نگوید. این راجع به ذکر در دو سجدۀ سهو است.

حرف دوم راجع به تشهد است. معلوم است اگر در روایت آمده است که در مایصحّ السجود ذکر بگو و بعد از دومرتبه،‌ تشهد بخوان. یعنی همینطور که در رساله‌ها هم آمده است. اما نمی‌دانم مرحوم سیّد از کجا پیدا کرده و می‌فرماید تشهد خفیف می‌تواند بخواند یا تشهد تام می‌تواند بخواند اما أحوط اینست که تشهد مختصر بخواند. «أشهد أنّ لا اله الاّ الله و ‌أشهد انّ محمداً رسول الله و صلی الله علیه و آله» و بعد هم سلام مختصری به «السّلام علیکم» بخواند.

ایشان می‌فرمایند این اختصار، احوط از اینست که تشهد معمولی بخواند، ولی علی‌الظاهر مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» فرموده باشند احوط اینست که تشهد متعارف باشد. چنانچه قاعده می‌گوید باید تشهد متعارف باشد. الان روایتش را خواندیم که می‌گوید تشهد متعارف باشد. ولی علی کل حالٍ تشهد متعارف باشد درست است، تشهد غیرمتعارف هم باشد درست است و به این سجدۀ سهو می‌گوییم که در پنج مورد واجب و در یک مورد اختلافی و احتیاط است و طرزش هم اینست که مراعات کند چیزهایی را که در نماز است. مانند رو به قبله بودن و با طهارت بودن و هفت موضع روی زمین گذاشتن و خواندن ذکری که در روایات است و بعد هم یک تشهد معمولی و یک سلام باشد و بهتر نیز همان سلام اول است که جزء نماز هم نیست یعنی «السّلام علیک أیّها النّبی و رحمة الله و برکاته» و اما اگر به جای این بعد از صلوات بگوید «السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، هم مراعات احتیاط کرده و هم جمع بین اقوال شده است.

الان گفتم که این سجدۀ سهو را جزء نماز حساب کنند. مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» نتوانستند فتوا دهند. عبارت مرحوم سیّد اینست:

كما أن الأحوط مراعاة جميع ما يعتبر في سجود الصلاة فيه من الطهارة من الحدث والخبث والستر والاستقبال وغيرها من الشرائط والموانع التي للصلاة كالكلام والضحك في الأثناء وغيرها فضلا عما يجب في خصوص السجود من الطمأنينة ووضع سائر المساجد ووضع الجبهة على ما يصح السجود عليه والانتصاب مطمئنا بينهما، وإن كان في وجوب ما عدا ما يتوقف عليه إسم السجود وتعدده نظر.

مرحوم صاحب جواهر«رحمت‌الله‌علیه» نیز همین را فرمودند، اما ایشان فرمودند:

«مستدّلاً بعدم الدلیل».

«مع أنّ سیرة‌ المتشرعه و الشهرة القوی من الأصحاب تدلّ علی اشتراط جمیع ما یجب فی السجود والتشهد و السلام فیه أیضا».[1]

ای کاش مرحوم سیّد هم این جملۀ آخر یعنی «وإن كان في وجوب ما عدا ما يتوقف عليه إسم السجود» را نداشتند و کلمۀ «الأحوط مراعاة جمیع ما یعتبر» به صورت فتوا بود، کما اینکه وقتی در فقه رویم، عبارت مرحوم صاحب جواهر را هم خواندیم، می‌بینیم این سجدۀ سهو را جزء نماز حساب کردند. هرچه در سجدۀ نماز واجب و لازم است، در اینجا هم لازم است. یک اضافه اینکه علاوه بر اینکه ذکر واجب است، این ذکر را مبدّل کند مثلاً به «بسم الله و بالله السّلام علیک أیها النّبی و رحمة الله و برکاته» که در رساله‌های عملیه فرمودند این افضل است. اثبات کردن افضلیت آن مشکل است، اما علی کل حالٍ اگر طبق شهرت و طبق رساله‌های عملیه، مرحوم سیّد در اینجا مشی کرده بودند، بسیار عالی بود و فرمایش مرحوم سیّد در اینجا علاوه بر اینکه خلاف شهرت است، امر شاذی است و گفتن آن خیلی معونه می‌خواهد. مثلاً کسی در نماز حرف زده و بعد از نماز دوباره سر را روی زمین بگذارد ولو «ما یصحّ سجود علیه» هم نباشد و هیچ چیز هم نگوید و بعد هم تشهد خفیف یعنی «أشهد أنّ لا اله الاّ الله و أشهد أنّ محمد رسول الله و صلی الله علیه و آله و السّلام علیکم» را بخواند. اگر جرئت داشته باشیم، دلیل و قاعده و برائت همین را اقتضاء می‌کند، اما روش و شهرت این را اقتضاء نمی‌کند و آنچه در رساله‌های عملیه است که از فقه استدلالی و از فقه قدمایی گرفته شده است، بگوییم مراعاتش لازم است، ولو به نحو احتیاط واجب باشد.

 

مسئله 9:

لو شك في إتيانه بعد العلم بوجوبه وجب وإن طالت المدة، نعم لا يبعد البناء على إتيانه بعد خروج وقت الصلاة، وإن كان الأحوط عدم تركه خارج الوقت أيضاً.

می‌داند که حرف زده، معلوم است ولو خیلی هم طول بکشد، باید این سجدۀ سهو را به جا بیاورد. اما مرحوم سیّد یک جمله دارد که درست کردن این هم مشکل است و فتوا هم هست. می‌فرماید:

نعم لا يبعد البناء على إتيانه بعد خروج وقت الصلاة، وإن كان الأحوط عدم تركه خارج الوقت أيضاً.

اما اگر وقت نماز گذشته است و شک کرد به جا آورده یا نه، بگوییم شک بعد وقت این را می‌گیرد، درحالی که مسئله شک بعد وقت نیست. یک دفعه شک می‌کند حرف بیجا زد یا نه؛ آنگاه هر وقت که باشد، بگوید نزده است. اما یک وقت می‌داند که حرف بی جا زد اما نمی‌داند سجدۀ سهو به جا آورده یا نه؛ معلوم است که هروقت یادش بیاید، باید سجدۀ سهو را به جا بیاورد ولو یک سال بعد باشد. لذا شک بعد وقتی که مرحوم سیّد در اینجا دارند، اشتباه تطبیقی است. آنجا که نمی‌داند، اصل خصوصیات نماز را آورده یا نه، شک بعد وقت است و اما اگر بداند بعضی از خصوصیات نماز نیامده است، شک بعد وقت معنا ندارد. لذا این فتوای «نعم لا يبعد البناء على إتيانه بعد خروج وقت الصلاة» جا ندارد؛ برای اینکه اگر بداند و بعد هم شک کند که به جا آورده یا نه، استصحاب می‌گوید باید به جا بیاورد؛ لذا وجهی برای فرمایش مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» نمی‌بینیم.

 

مسئله 10:

لو اعتقد وجود الموجب ثم بعد السلام شك فيه لم يجب عليه.

اعتقاد داشت که در نماز حرف زده و بعد از نماز شک کرد که آیا سجدۀ سهو به جا آورده یا نه. در اینجا معلوم است سجدۀ سهو به جا نیاورده و به خاطر قاعدۀ اشتغال یقینی، برائت یقینی می‌خواهد. لذا اگر مرحوم سیّد این دو سه فرع را اصلاً متذکر نشده بودند و روش هم روش صاحب جواهر و فقها بود، خیلی عالیتر و بی‌اشکال‌تر بود.

  و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد

[1]. جواهرالکلام، کتاب الصلاة، ج 12، ص 449.