عنوان: مسئله 31 و 32
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

مسئله 31:

يجوز لمن عليه القضاء الإتيان بالنوافل على الأقوى، كما يجوز الإتيان بها بعد دخول الوقت قبل إتيان الفريضة كما مرّ سابقاً.

مسئله، مسئلۀ واضحی است و اجماع فقها هم هست. افرادی که نماز قضاء دارند، می‌توانند نوافل بخوانند. مثلاً شخصی مریض بوده و نتوانسته نمازهایش را بخواند، مثلاً یک ماه نماز به ذمّه‌اش است و می‌تواند نوافل ظهر و عصر و مغرب و عشاء را بخواند.

روایت داریم اما روایت معارض هم داریم. روایتی که دلالت بر مطلب دارد:

 

روایت 2 از باب 61 از ابواب المواقیت، وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 284:

صحیحه عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَامَ عَنِ اَلْغَدَاةِ حَتَّى طَلَعَتِ اَلشَّمْسُ فَقَالَ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ يُصَلِّي الغداة.

نماز صبحش قضاء شده و الان می‌خواهد نماز صبح را بخواند. می‌فرمایند اول نافله را بخوان و بعد نماز صبح را بخوان. «یصلّی رکعتین» یعنی نافله.

 

روایت 2 از باب 3 از ابواب قضاء صلوات، وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه256 :

صحیحه زراره عن أبی عبدالله علیه‌السلام: لا یتطوع برکعه حتی یقضی الفریضه کلها.

باید نماز قضاء به ذمّه‌ات نباشد تا بتوانی نوافل بخوانی.

تعارضی بین این روایتها هست و معلوم است که روایتها حمل بر استحباب می‌شود. انسان نوافل را بخواند خیلی خوب است و تأکید فراوانی روی آن شده است، اما بهتر از آن اینست که اگر نماز قضاء به ذمه‌اش هست، نماز قضاء را به جای نوافل بخواند.

البته می‌تواند نوافل را بخواند و نماز قضاها را نخواند اما معلوم است مثل اینست که کسی بدهکار است و بدهی خود را نمی‌دهد و صدقه می‌دهد. این مانعی ندارد اما حق مطلب اینست که اول دینش را ادا کند و بعد صدقه دهد. مگر اینکه امر مهمی در میان باشد و اما اگر امر مهمی در میان نباشد، ادای دِین مقدم است بر صدقه دادن. مثلاً خمس و زکات بدهکار است و نمی‌دهد اما کمک به فقرا جلو آمده و این هم به فقرا کمک می‌کند. عقل ما می‌گوید طوری نیست و شرع می‌گوید طوری نیست و جمع بین روایتها هم می‌گوید طوری نیست اما معلوم است حق مطلب اینست که اول دینش را ادا کند، دین هم حق‌الله باشد یا حق‌الناس، و بعد مستحباتی مثل نوافل یا خدمت به خلق خدا را به جا بیاورد.

بعضی‌ها در مسئله تمسک کردند به قاعده و گفتند امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ است و در این باره امر به شیء داریم یعنی خواندن واجبات. این مقتضی است که واجبات را بخواند و نه غیر واجبات را. مثلاً نوافل را نخواند و امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص، نمازهای قضاء را بخواند. و اما امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ در اصول گفتند امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ عام هست اما امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص نیست و ما مطلقا گفتیم امر به شیء امر به شیء است. اما اینکه دو چیز باشد و یکی امر به شیء و یکی نهی از ضدّ خاص یا عام، دلالت ندارد. پس امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ که به آن تمسک کردند، ضدّ عام ولو مشهور است اما بحث ما نیست و بالاخره امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ عام نیست و امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص هم نیست و امر به شیء، امر به شیء است. بنابراین این قاعده هم نیست، آنگاه نوبت می‌رسد به جمع بین روایات و جمع بین روایات اقتضاء می‌کند که خوب است دِینش را ادا کند و بعد بر سر مستحبات و نوافل برود.

 

مسئله 32:

لا يجوز الاستنابة في قضاء الفوائت ما دام حياً وإن كان عاجزاً عن إتيانها أصلا.

شخصی بخواهد درحالی که مثلاً نماز قضاء‌ به ذمّه‌اش هست، نماز قضا را به دیگری بدهد تا بخواند. در هیچ عبادتی جایز نیست مگر در حج. در حج نیابتی روایت داریم که اگر نمی‌تواند حجش را به جا بیاورد، نائب بگیرد. در حج نیابتی روایت داریم که اگر حج رفته است، می‌تواند نائب بگیرد تا مستحبی برایش حج به جا بیاورد. و اما در غیر حج هیچ عبادتی را در زنده بودنش نمی‌شود دیگری به جا بیاورد. لذا کسانی که نماز قضاء‌ به ذمّه دارند باید مواظب باشند هرچه زودتر نمازهای قضا را بخوانند و نمی‌توانند نائب بگیرند ولو اینکه در خواندن نماز قضاء عاجز باشند. البته در بدهی می‌شود اما در عبادات مطلقا به غیر از حج نمی‌شود.

و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد