أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فصلٌ فی تحصیل شرائط القبول:
ینبغی للمصلّی بعد إحراز شرائط صحّة الصلاة ورفع موانعها السعی فی تحصیل شرائط قبولها ورفع موانعه، فإنّ الصحّة و الإجزاء غیر القبول، فقد یکون العمل صحیحاً ولا یعدّ فاعله تارکاً بحیث یستحقّ العقاب علی الترک، لکن لا یکون مقبولاً للمولی، وعمدة شرائط القبول إقبال القلب علی العمل، فإنّه روحه، و هو بمنزلة الجسد، فإن کان حاصلاً فی جمیعه فتمامه مقبول، وإلّا فبمقداره،فقد یکون نصفه مقبولاً، و قد یکون ثلثه مقبولاً، و قد یکون ربعه، وهکذا، ومعنی الإقبال أن یحضر قلبه ویتفهّم ما یقول، ویتذکّر عظمة اللّٰه تعالی، و أنّه لیس کسائر من یخاطب ویتکلّم معه، بحیث یحصل فی قلبه هیبة منه، و بملاحظة أنّه مقصّر فی أداء حقّه یحصل له حالة حیاء، وحالة بین الخوف و الرجاء بملاحظة تقصیره مع ملاحظة سعة رحمته تعالی، وللإقبال و حضور القلب مراتب ودرجات، و أعلاها ما کان لأمیر المؤمنین-صلوات اللّٰه علیه- حیث کان یخرج السهم من بدنه حین الصلاة ولا یحسّ به، وینبغی له أن یکون مع الخضوع و الخشوع و الوقار و السکینة، ...، وأن یکون صادقاً فی أقواله، کقوله: «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» و إدخال العجب فی موانع القبول و حبس الحقوق.
این خلاصۀ فرمایش مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» است که به دو سه چیز اهمیت دادند. یکی به حضور قلب، و اینکه انسان توجه داشته باشد که چه میگوید. دیگری به خضوع و خشوع. عظمت پروردگار عالم در دل ایجاد شود، که خواه ناخواه مقام خضوع، یعنی هیبت خدا در جسم نیز پیدا شود. یکی هم راجع به موانع است، اینکه باید عجب نداشته باشد و از این نمازش خوشش نیاید؛ به این معنا که خیال کند این نماز، نمازی است که از او خواستهاند. یکی هم اینکه باید حقالناسی به ذمّه نداشته باشد، برای اینکه اگر عُجب باشد و اگر حق الناسی به ذمّه باشد؛ این نماز را از قبولی میاندازد. نمیدانم چه شده که مرحوم سیّد در اینجا خیلی کوتاه آمدند. مرحوم سیّد علاوه بر اینکه معلّم فقه و اصول است، معلم اخلاق است. علاوه بر اینکه ممتاز در علوم اسلامی است، ممتاز در اخلاق و اخلاقیات است. علاوه بر اینکه از نظر قلم، قلم رسایی در فقه و اصول دارند، هرکجا وارد عرفان شدند، باز قلم رسایی دارند؛ اما در مانحن فیه، خیلی با اشاره و کم در شرایط قبول صحبت کردند و بالاخره خلاصۀ فرمایش مرحوم سیّد اینست که باید حضور قلب داشته باشیم، باید مقام خضوع و خشوع داشته باشیم، باید مواظب باشیم نمازمان مورد قبول خدا شود، باید در نماز و عباداتمان حالت عُجب، برایمان جلو نیاید؛ و باید حق الناس به ذمّه ما نباشد، و الاّ عبادات ما قبول نیست.
این خلاصهای از یک کتاب است. دربارۀ نماز کتابها نوشته شده است و حرفها زده شده است، و حتی رسیده است به آنجا که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی «رضواناللهتعالیعلیه» روایت «التکتّف العمل و لیس فی الصلاة العمل» را اینطور معنا میکردند که آخوند مکتبی برای من قضیهای نقل کرد و انسان در نماز باید چنین باشد. آقای بروجردی میفرمود معلم مکتبی به من میگفت که شاگردی داشتم که خیلی مؤدب بود و من این شاگرد را خیلی دوست داشتم. زمانی پدرش آمد و از دست بچه شکایت کرد و بچه فهمید که پدرش از دستش شکایت کرده است. وقتی پدرش رفت، من بچه را خواستم و به بچه گفتم که در خانه بدی کردی، برو چوب بیاور تا به تو چوب بزنم. این بچه مؤدب چوب را آورد و در مقابل من گذاشت. به او گفتم دستت را بگیر را چوبت بزنم. در این موقع حالت حیایی برای این بچه پیدا شد و میخواست دستش را بلند کند، اما آن حالت خضوع، اجازه نمیداد. یعنی یارای حرکت دست نداشت. آن معلم به آقای بروجردی گفته بود که من یادم آمد روایت داریم که دست روی دست نگذارید و نماز بخوانید. «التکتّف العمل و لیس فی الصلاة العمل»، باید در نماز حیا از خدا و ترس از عظمت خدا بر جسم شما حکمفرما باشد.
در قرآن خضوع نیامده، بلکه هفت هشت ده جا حالت خشوع آمده است؛ (قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ * اَلَّذِينَ هُمْ فِي صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ)؛ و شاید برای این است که اگر کسی حالت خشوع پیدا کند، خواه ناخواه حالت خضوع هم پیدا میکند. اینها لازم و ملزوم است. در روایت هم داریم که وقتی قلب خاشع شد، بدن خاضع میشود؛ لذا هر دو یک معنا دارد. اینکه هیبت و عظمت خدا در دل حکمفرما باشد. اگر بتواند تحصیل کند، البته یقینی میخواهد که از حال عبادت پیدا شود. در حالی که نماز میخواند، تلاطم درونی در او پیدا میشود و این تلاطم درونی یعنی درک عظمت خدا و ترس از عظمت و ابهت خدا، آنگاه خواه ناخواه آن مقام خشوع به بدن سرایت میکند و در جسم هم حالت هیبت از خدا و عظمت از خدا، پیدا میشود. البته این عمل و اجتناب از گناه میخواهد. اینها چیزی نیست که انسان بتواند تحصیل کند، اگر بخواهد برایش پیدا شود، باید با عمل پیدا کند. تقواست که کم کم مقام خضوع و خشوع میدهد. خشوع هم مربوط به دل و خشوع مربوط به جسم است؛ لذا کسانی که اهل دل هستند و مربوط به اینگونه چیزها صحبت میکنند، میگویند نماز مراتب دارد.
مرتبۀ اولش صحت است. یعنی از اول نماز تا آخر نماز آنطور که فقها گفتند نماز بخواند. بیش از نود درصد مردم همینطوری نماز میخوانند و به قول امام حسین، لقلقۀ لسان است؛ «اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ». عموم مردم نمازهای صحیح دارند و این نماز قضا ندارد و پروردگار عالم و ائمۀ طاهرین به این نماز، نماز صحیح گفتند. این از عموم مردم است و حتی همان کسانی که فقه دارند، و به راستی متوغل در فقه و مسائل نماز هستند، همینطور نماز میخوانند. این در مقابل تارک الصلاة که کافر است و اصلاً خارج از دین است، نمازی خوانده و روزه گرفته و بالاخره واجبات را به جا آورده و اینها صحیح است و قضا ندارد و از نظر فقهی هم تارک الصلاة نیست.
مرتبۀ دوم، قبول است. گاهی نماز صحیح است اما مقبول درگاه خدا نیست. مثل غلام متمرّد، اما وظیفه شناس است. کارهایش را حسابی انجام میدهد اما آدم متمرّدی است. این پیش مولی مقام ندارد.
راجع به قبول نیز همین است. بیش از نود درصد مردم نماز قبول ندارند. قرآن با تأکیدی میفرماید: (إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ)؛ خدا نماز و روزه و حج و زکات و مابقی عبادات را قبول میکند، اگر متقی باشد. نماز صحیح هست اما خدا به او آفرین نمیگوید؛ لذا روح ندارد. اگر کسی دو رکعت نماز بخواند اما با مراتبی که بزرگان گفتند، حتماً یک دعای مستجاب دارد. ولی غالب مردم نماز میخوانند و نمازشان هم صحیح است، اما چون گناه در زندگی آنها هست، این نماز صحیح است و اما مقبول نیست. لذا مرتبۀ دوم از نماز، مرتبۀ قبول نماز است. مرحوم سیّد در اینجا باید بلافاصله بعد از صحت گفته باشند، اما در آخر کار میفرمایند.
مرتبۀ سوم، نماز خشوعی و خضوعی است. اینکه انسان در نماز توجه کند که در حضور خداست. همه جا محضر خداست، اما در نماز حضور خدا بیشتر است و ادب حضور مراعات شود و هیبت و عظمت خدا در دل ایجاد شود. آنگاه خواه ناخواه از مقام خشوع و خضوع که خشوع مربوط به دل و خضوع مربوط به جسم است و خشوع موجب میشود مقام خضوع هم پیدا شود و به عبارت دیگر ابهت و عظمت خدا در دل و جسم ایجاد میشود.
این مرتبۀ سوم از مرتبۀ دوم خیلی بالاتر است. غالب مردم نماز خضوعی و خشوعی ندارند. آن کسانی هم که خیلی مقدس هستند، گاهی توجه به صحت نماز و توجه به اینکه مبطلات نماز نیاید و واجبات نماز بیاید، دارند و اما مقام خشوع و خضوع خیلی کم پیدا میشود. اگر این مقام پیدا شود، «الرکعتان فی جوف اللّیل، أحبّ من الدّنیا و ما فیها»؛ اگر این حالت برای انسان پیدا شود، خیلی مقام را میتواند بپیماید.
گفتم اینها دانستنی نیست، بلکه یابیدنی است. انسان باید با عبادت بیابد، با رابطه با خدا بیابد.
مرتبۀ چهارم که خیلی بالاتر از اینهاست، نماز مکالمهای است. یعنی به راستی توجه دارد که با خدا مکالمه میکند. هم کلام صاعد دارد و هم کلام نازل. در وقتی که حمد و سوره میخواند، مییابد خدا با او حرف میزند. در وقتی که ذکر رکوع و سجده میگوید، مییابد که با خدا حرف میزند. معلوم است که این نماز، انسان را به مقامهای بالایی میرساند.
شخصی به من میگفت وقتی میگویم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، تا جوابم را نشنوم، سه تا الله اکبر بعد را نمیگویم. به این نماز مکالمهای میگویند، یعنی حرف زدن او با خدا و حرف زدن خدا با او. کلام صاعد دارد یعنی با خدا حرف میزند و کلام نازل دارد یعنی خدا با او حرف میزند. یعنی نماز مرکب از کلمات صاعد، یعنی دعا و ذکر و ورد؛ و از کلمات نازل است از قرآن کریم که از جانب خدا نازل شده است.
این مرتبه، مرتبۀ بالایی است و پیدا شدن آن خیلی مشکل است.
مرتبۀ دیگر حضور قلب است، و معنای حضور قلب اینست که هیچ چیز و هیچ کس در دل نباشد به جز خدا. و کسی بتواند دو رکعت نماز اینگونه بخواند، خیلی مشکل است. من دیدم بعضی از بزرگان میگویند که ما در مدت عمرمان دو رکعت نماز اینگونه نخواندیم.
مرحوم سیّد در همان مرتبۀ اول و دوم میفرمایند که باید حضور قلب داشته باشیم. حال اگر حضور قلب پیدا شد به این معنا که هیچ کس و هیچ چیز در ذهنش نیاید به جز خدا، یعنی در آن مکالمه، آن مقام که بالاترین مقام در توحید است، برایش پیدا شود. همینطور که در بن بست، خدا را مییابد، در نماز هم خدا را بیابد و با پروردگار عالم صحبت کند. به این حضور قلب میگویند. با این حضور قلب نماز میخواند، اما علاوه بر مکالمه، خدا را مییابد. به این نماز شهودی میگویند و اصلاً اهل دل میگویند پروردگار عالم که بالاترین عبادات است، امر کرده وجوباً یا استحباباً برای اینکه انسان به مقام شهود برسد. برسد به مقامی که بتواند از اول نماز تا آخر نماز با خدا حرف بزند. البته نه با زبان و نه با دل، بلکه با یابیدن. وقتی میگوید «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین»، بیابد خدا را، نظیر آدم تشنهای که مییابد تشنگی را. در وقتی که میگوید «سبحان ربی العظیم و بحمده»، بیابد خدا را، نظیر آدم تشنه که تشنگی را مییابد. این نماز است که خیلی مقام به انسان میدهد. «قال الصادق(ع) المؤمن أعظم حرمة من الکعبة»، «المؤمن أعظم حرمة من ملک المقرّب». نمیتوان برای این نماز قیمت گذاشت و به راستی میرسد به آنجا که بهشت برای او کوچک است. در بهشت اعتنا به بهشت ندارد، برای اینکه بالاترین بهشت، یعنی شهود خدا را دارد.
در ارشاد دیلمی آمده که بهشت از بعضیها شکایت میکند و میگوید خدایا! تو مرا برای این خلق کردی اما این اعتنایی به من ندارد. خطاب میرسد بگذار بندۀ من منغمر باشد در من. در هر نظری، به او استکمال میدهم. در روایت آمده در هر نظری مُلک او را زیاد میکنم. یعنی در هر نظر استکمال مییابد و استکمالش قطع نخواهد شد. اسم این را سیر من الحق الی الحق میگذارند. یعنی تا خدا خدایی میکند، رو به استکمال است. آنگاه بهشت برای او کوچک است، بلکه هر قدمی که برمیدارد، لذتش از بهشت و آنچه در بهشت است، برایش بیشتر است.
بنابراین به دست آوردن مرتبۀ استکمال و شهود و مکالمه و غیره، خیلی مشکل است؛ اما این حضور قلب را میخواهند؛ لذا در روایات میخواهیم گاهی هیچ چیز از نمازی که انسان میخواند قبول نیست، گاهی یک ثلث آن قبول است و گاهی دو ثلث آن قبول است و بعد در روایت داریم که به هر اندازه که حضور قلب در نماز دارد، نماز قبول است و الاّ لقلقۀ لسان است. صحیح است اما مورد قبول نیست و نماز منهای حضور قلب در پیش اهل دل، نماز نیست؛ لذا کسانی که میگویند ما در مدت عمرمان دو رکعت نماز نخواندیم، اغراق نکردند بلکه درک کردند که دو رکعت نماز شهودی در مدت عمرشان خوانده نشده است. اما میگویند ما به دنیا آمدیم برای اینکه بشود و نمیدانم و نمیشود و نمیتوانم در قاموس انسان راه ندارد. این انسان رسیده به اینجا که برسد به جایی که به جز خدا نداند.
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت بدر آی تا ببینی طیران آدمیت
در این باره خیلی حرف زده شده و شعر زیاد گفته شده است و خوشا به حال کسانی که با این حرفها سر و کار دارند و این حرفهای لذت بخش را درک کردند و راه را میپیمایند و حتما خدا کمک میکند و به جایی خواهند رسید.
امیدوارم پروردگار عالم به حق حضرت زهرا و آن مقام شهودش، به حق حضرت زهرا و مصحف عزیزش، همۀ مطالعه و هم خواست و هم درک و هم یابیدن این مقامها را به همۀ ما عنایت بفرماید.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد