عنوان: شرائط قبولی نماز
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

فصلٌ فی تحصیل شرائط القبول:

ینبغی للمصلّی بعد إحراز شرائط صحّة الصلاة ورفع موانعها السعی فی ‏تحصیل شرائط قبولها ورفع موانعه، فإنّ الصحّة و الإجزاء غیر القبول، فقد‏ ‏یکون العمل صحیحاً ولا یعدّ فاعله تارکاً بحیث یستحقّ العقاب علی الترک،‏ ‏لکن لا یکون مقبولاً للمولی، وعمدة شرائط القبول إقبال القلب علی العمل، ‏ ‏فإنّه روحه، و هو بمنزلة الجسد، فإن کان حاصلاً فی جمیعه فتمامه مقبول،‏ ‏وإلّا فبمقداره،فقد یکون نصفه مقبولاً، و قد یکون ثلثه مقبولاً، و قد یکون ‏ ‏ربعه، وهکذا، ومعنی الإقبال أن یحضر قلبه ویتفهّم ما یقول، ویتذکّر عظمة ‏ ‏اللّٰه تعالی، و أنّه لیس کسائر من یخاطب ویتکلّم معه، بحیث یحصل فی قلبه  ‏هیبة منه، و بملاحظة أنّه مقصّر فی أداء حقّه یحصل له حالة حیاء، وحالة ‏ ‏بین الخوف و الرجاء بملاحظة تقصیره مع ملاحظة سعة رحمته تعالی، وللإقبال ‏ ‏و حضور القلب مراتب ودرجات، و أعلاها ما کان لأمیر المؤمنین-صلوات اللّٰه ‏ ‏علیه- حیث کان یخرج السهم من بدنه حین الصلاة ولا یحسّ به، وینبغی له أن ‏ ‏یکون مع الخضوع و الخشوع و الوقار و السکینة، ...، وأن یکون صادقاً فی أقواله، کقوله: «إِیّٰاکَ‏ ‏نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» و إدخال العجب فی موانع القبول و حبس الحقوق.

این خلاصۀ فرمایش مرحوم سیّد «رضوان­الله­تعالی­علیه» است که به دو سه چیز اهمیت دادند. یکی به حضور قلب، و اینکه انسان توجه داشته باشد که چه می­گوید. دیگری به خضوع و خشوع. عظمت پروردگار عالم در دل ایجاد شود، که خواه ناخواه مقام خضوع، یعنی هیبت خدا در جسم نیز پیدا شود. یکی هم راجع به موانع است، اینکه باید عجب نداشته باشد و از این نمازش خوشش نیاید؛ به این معنا که خیال کند این نماز، نمازی است که از او خواسته­اند. یکی هم اینکه باید حق­الناسی به ذمّه نداشته باشد، برای اینکه اگر عُجب باشد و اگر حق الناسی به ذمّه باشد؛ این نماز را از قبولی می­اندازد. نمی­دانم چه شده که مرحوم سیّد در اینجا خیلی کوتاه آمدند. مرحوم سیّد علاوه بر اینکه معلّم فقه و اصول است، معلم اخلاق است. علاوه بر اینکه ممتاز در علوم اسلامی است، ممتاز در اخلاق و اخلاقیات است. علاوه بر اینکه از نظر قلم، قلم رسایی در فقه و اصول دارند، هرکجا وارد عرفان شدند، باز قلم رسایی دارند؛ اما در مانحن فیه، خیلی با اشاره و کم در شرایط قبول صحبت کردند و بالاخره خلاصۀ فرمایش مرحوم سیّد اینست که باید حضور قلب داشته باشیم، باید مقام خضوع و خشوع داشته باشیم، باید مواظب باشیم نمازمان مورد قبول خدا شود، باید در نماز و عباداتمان حالت عُجب، برایمان جلو نیاید؛ و باید حق الناس به ذمّه ما نباشد، و الاّ عبادات ما قبول نیست.

این خلاصه­ای از یک کتاب است. دربارۀ نماز کتابها نوشته شده است و حرفها زده شده است، و حتی رسیده است به آنجا که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی «رضوان­الله­تعالی­علیه» روایت «التکتّف العمل و لیس فی الصلاة العمل» را اینطور معنا می­کردند که آخوند مکتبی برای من قضیه­ای نقل کرد و انسان در نماز باید چنین باشد. آقای بروجردی می­فرمود معلم مکتبی به من می­گفت که شاگردی داشتم که خیلی مؤدب بود و من این شاگرد را خیلی دوست داشتم. زمانی پدرش آمد و از دست بچه شکایت کرد و بچه فهمید که پدرش از دستش شکایت کرده است. وقتی پدرش رفت، من بچه را خواستم و به بچه گفتم که در خانه بدی کردی، برو چوب بیاور تا به تو چوب بزنم. این بچه مؤدب چوب را آورد و در مقابل من گذاشت. به او گفتم دستت را بگیر را چوبت بزنم. در این موقع حالت حیایی برای این بچه پیدا شد و می­خواست دستش را بلند کند، اما آن حالت خضوع، اجازه نمی­داد. یعنی یارای حرکت دست نداشت. آن معلم به آقای بروجردی گفته بود که من یادم آمد روایت داریم که دست روی دست نگذارید و نماز بخوانید. «التکتّف العمل و لیس فی الصلاة العمل»، باید در نماز حیا از خدا و ترس از عظمت خدا بر جسم شما حکمفرما باشد.

در قرآن خضوع نیامده، بلکه هفت هشت ده جا حالت خشوع آمده است؛ (قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ  *  اَلَّذِينَ هُمْ فِي صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ)؛ و شاید برای این است که اگر کسی حالت خشوع پیدا کند، خواه ناخواه حالت خضوع هم پیدا می­کند. اینها لازم و ملزوم است. در روایت هم داریم که وقتی قلب خاشع شد، بدن خاضع می­شود؛ لذا هر دو یک معنا دارد. اینکه هیبت و عظمت خدا در دل حکمفرما باشد. اگر بتواند تحصیل کند، البته یقینی می­خواهد که از حال عبادت پیدا شود. در حالی که نماز می­خواند، تلاطم درونی در او پیدا می­شود و این تلاطم درونی یعنی درک عظمت خدا و ترس از عظمت و ابهت خدا، آنگاه خواه ناخواه آن مقام خشوع به بدن سرایت می­کند و در جسم هم حالت هیبت از خدا و عظمت از خدا، پیدا می­شود. البته این عمل و اجتناب از گناه می­خواهد. اینها چیزی نیست که انسان بتواند تحصیل کند، اگر بخواهد برایش پیدا شود، باید با عمل پیدا کند. تقواست که کم کم مقام خضوع و خشوع می­دهد. خشوع هم مربوط به دل و خشوع مربوط به جسم است؛ لذا کسانی که اهل دل هستند و مربوط به اینگونه چیزها صحبت می­کنند، می­گویند نماز مراتب دارد.

مرتبۀ اولش صحت است. یعنی از اول نماز تا آخر نماز آنطور که فقها گفتند نماز بخواند. بیش از نود درصد مردم همینطوری نماز می­خوانند و به قول امام حسین، لقلقۀ لسان است؛ «اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ». عموم مردم نمازهای صحیح دارند و این نماز قضا ندارد و پروردگار عالم و ائمۀ طاهرین به این نماز، نماز صحیح گفتند. این از عموم مردم است و حتی همان کسانی که فقه دارند، و به راستی متوغل در فقه و مسائل نماز هستند، همینطور نماز می­خوانند. این در مقابل تارک الصلاة که کافر است و اصلاً خارج از دین است، نمازی خوانده و روزه گرفته و بالاخره واجبات را به جا آورده و اینها صحیح است و قضا ندارد و از نظر فقهی هم تارک الصلاة نیست.

مرتبۀ دوم، قبول است. گاهی نماز صحیح است اما مقبول درگاه خدا نیست. مثل غلام متمرّد، اما وظیفه شناس است. کارهایش را حسابی انجام می­دهد اما آدم متمرّدی است. این پیش مولی مقام ندارد.

راجع به قبول نیز همین است. بیش از نود درصد مردم نماز قبول ندارند. قرآن با تأکیدی می­فرماید: (إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ)؛ خدا نماز و روزه و حج و زکات و مابقی عبادات را قبول می­کند، اگر متقی باشد. نماز صحیح هست اما خدا به او آفرین نمی­­گوید؛ لذا روح ندارد. اگر کسی دو رکعت نماز بخواند اما با مراتبی که بزرگان گفتند، حتماً یک دعای مستجاب دارد. ولی غالب مردم نماز می‌خوانند و نمازشان هم صحیح است، اما چون گناه در زندگی آنها هست، این نماز صحیح است و اما مقبول نیست. لذا مرتبۀ دوم از نماز، مرتبۀ قبول نماز است. مرحوم سیّد در اینجا باید بلافاصله بعد از صحت گفته باشند، اما در آخر کار می­فرمایند.

مرتبۀ سوم، نماز خشوعی و خضوعی است. اینکه انسان در نماز توجه کند که در حضور خداست. همه جا محضر خداست، اما در نماز حضور خدا بیشتر است و ادب حضور مراعات شود و هیبت و عظمت خدا در دل ایجاد شود. آنگاه خواه ناخواه از مقام خشوع و خضوع که خشوع مربوط به دل و خضوع مربوط به جسم است و خشوع موجب می­شود مقام خضوع هم پیدا شود و به عبارت دیگر ابهت و عظمت خدا در دل و جسم ایجاد می­شود.

این مرتبۀ سوم از مرتبۀ دوم خیلی بالاتر است. غالب مردم نماز خضوعی و خشوعی ندارند. آن کسانی هم که خیلی مقدس هستند، گاهی توجه به صحت نماز و توجه به اینکه مبطلات نماز نیاید و واجبات نماز بیاید، دارند و اما مقام خشوع و خضوع خیلی کم پیدا می­شود. اگر این مقام پیدا شود، «الرکعتان فی جوف اللّیل، أحبّ من الدّنیا و ما فیها»؛ اگر این حالت برای انسان پیدا شود، خیلی مقام را می­تواند بپیماید.

گفتم اینها دانستنی نیست، بلکه یابیدنی است. انسان باید با عبادت بیابد، با رابطه با خدا بیابد.

مرتبۀ چهارم که خیلی بالاتر از اینهاست، نماز مکالمه­ای است. یعنی به راستی توجه دارد که با خدا مکالمه می­کند. هم کلام صاعد دارد و هم کلام نازل. در وقتی که حمد و سوره می­خواند، می­یابد خدا با او حرف می­زند. در وقتی که ذکر رکوع و سجده می‌گوید، می­یابد که با خدا حرف می­زند. معلوم است که این نماز، انسان را به مقامهای بالایی می­رساند.

شخصی به من می­گفت وقتی می­گویم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، تا جوابم را نشنوم، سه تا الله اکبر بعد را نمی­گویم. به این نماز مکالمه­ای می­گویند، یعنی حرف زدن او با خدا و حرف زدن خدا با او. کلام صاعد دارد یعنی با خدا حرف می­زند و کلام نازل دارد یعنی خدا با او حرف می­زند. یعنی نماز مرکب از کلمات صاعد، یعنی دعا و ذکر و ورد؛ و از کلمات نازل است از قرآن کریم که از جانب خدا نازل شده است.

این مرتبه، مرتبۀ بالایی است و پیدا شدن آن خیلی مشکل است.

مرتبۀ دیگر حضور قلب است، و معنای حضور قلب اینست که هیچ چیز و هیچ کس در دل نباشد به جز خدا. و کسی بتواند دو رکعت نماز اینگونه بخواند، خیلی مشکل است. من دیدم بعضی از بزرگان می­گویند که ما در مدت عمرمان دو رکعت نماز اینگونه نخواندیم.

مرحوم سیّد در همان مرتبۀ اول و دوم می­فرمایند که باید حضور قلب داشته باشیم. حال اگر حضور قلب پیدا شد به این معنا که هیچ کس و هیچ چیز در ذهنش نیاید به جز خدا، یعنی در آن مکالمه، آن مقام که بالاترین مقام در توحید است، برایش پیدا شود. همینطور که در بن بست، خدا را می­یابد، در نماز هم خدا را بیابد و با پروردگار عالم صحبت کند. به این حضور قلب می­گویند. با این حضور قلب نماز می­خواند، اما علاوه بر مکالمه، خدا را می­یابد. به این نماز شهودی می­گویند و اصلاً اهل دل می­گویند پروردگار عالم که بالاترین عبادات است، امر کرده وجوباً یا استحباباً برای اینکه انسان به مقام شهود برسد. برسد به مقامی که بتواند از اول نماز تا آخر نماز با خدا حرف بزند. البته نه با زبان و نه با دل، بلکه با یابیدن. وقتی می­گوید «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین»، بیابد خدا را، نظیر آدم تشنه­ای که می­یابد تشنگی را. در وقتی که می­گوید «سبحان ربی العظیم و بحمده»، بیابد خدا را، نظیر آدم تشنه که تشنگی را می­یابد. این نماز است که خیلی مقام به انسان می­دهد. «قال الصادق(ع) المؤمن أعظم حرمة من الکعبة»[1]، «المؤمن أعظم حرمة من ملک المقرّب». نمی­توان برای این نماز قیمت گذاشت و به راستی می­رسد به آنجا که بهشت برای او کوچک است. در بهشت اعتنا به بهشت ندارد، برای اینکه بالاترین بهشت، یعنی شهود خدا را دارد.

در ارشاد دیلمی آمده که بهشت از بعضیها شکایت می­کند و می­گوید خدایا! تو مرا برای این خلق کردی اما این اعتنایی به من ندارد. خطاب می­رسد بگذار بندۀ من منغمر باشد در من. در هر نظری، به او استکمال می­دهم. در روایت آمده در هر نظری مُلک او را زیاد می­کنم. یعنی در هر نظر استکمال می­یابد و استکمالش قطع نخواهد شد. اسم این را سیر من الحق الی الحق می­گذارند. یعنی تا خدا خدایی می­کند، رو به استکمال است. آنگاه بهشت برای او کوچک است، بلکه هر قدمی که برمی­دارد، لذتش از بهشت و آنچه در بهشت است، برایش بیشتر است.

بنابراین به دست آوردن مرتبۀ استکمال و شهود و مکالمه و غیره، خیلی مشکل است؛ اما این حضور قلب را می­خواهند؛ لذا در روایات می­خواهیم گاهی هیچ چیز از نمازی که انسان می­خواند قبول نیست، گاهی یک ثلث آن قبول است و گاهی دو ثلث آن قبول است و بعد در روایت داریم که به هر اندازه که حضور قلب در نماز دارد، نماز قبول است و الاّ لقلقۀ لسان است. صحیح است اما مورد قبول نیست و نماز منهای حضور قلب در پیش اهل دل، نماز نیست؛ لذا کسانی که می­گویند ما در مدت عمرمان دو رکعت نماز نخواندیم، اغراق نکردند بلکه درک کردند که دو رکعت نماز شهودی در مدت عمرشان خوانده نشده است. اما می­گویند ما به دنیا آمدیم برای اینکه بشود و نمی­دانم و نمی­شود و نمی­توانم در قاموس انسان راه ندارد. این انسان رسیده به اینجا که برسد به جایی که به جز خدا نداند.

طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت                              بدر آی تا ببینی طیران آدمیت

در این باره خیلی حرف زده شده و شعر زیاد گفته شده است و خوشا به حال کسانی که با این حرفها سر و کار دارند و این حرفهای لذت بخش را درک کردند و راه را می­پیمایند و حتما خدا کمک می­کند و به جایی خواهند رسید.

امیدوارم پروردگار عالم به حق حضرت زهرا و آن مقام شهودش، به حق حضرت زهرا و مصحف عزیزش، همۀ مطالعه و هم خواست و هم درک و هم یابیدن این مقامها را به همۀ ما عنایت بفرماید.

صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد



[1]. الخصال، ج 1، ص 27.