أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فصل فی مکان المصلّی
والمراد به ما استقرّ علیه-ولو بوسائط وما شغله من الفضاء فی قیامه وقعوده ورکوعه وسجوده ونحوها،ویشترط فیه امور:
أحدها: إباحته،فالصلاة فی المکان المغصوب باطلة
آنجا که نماز میخواند یا در فضایی که نماز میخواند، شرایطی دارد.شرط اول اینکه باید غصبی نباشد و اگر غصبی شد، نماز در مکان غصبی باطل است. عین این عبارت را در لباس مصلی هم فرمودند. در لباس مصلی گفتند «فصل فی لباس المصلّی و یشترط فیه امور: الأول إباحته، و لا کان لباسه غصبیاً فصلاته باطلة».
در این باره مشهور در میان اصحاب است که همینطور که در لباس مصلی گفتیم، در مکان مصلی هم مشهور در میان اصحاب است که نماز در خانۀ غصبی، نماز در جایی که حق کسی در آنجا باشد، باطل است. تقریبا یک ضرورت در فقه است. این حرف را نه تنها فقها و قدما و متأخرین فرمودند، بلکه باید بگوییم یک ضرورت در اسلام است. همه مردمی که نماز میخوانند، میدانند که در خانه غصبی نمیشود نماز خواند؛ و آنچه همه را واداشته است که بگویند در لباس غصبی نمیتوان نماز خواند، و در مکان غصبی نمیشود نماز خواند و اگر نماز خواند، نماز او باطل است؛ همین ضرورت در فقه ما، بلکه ضرورت در دین ماست. همه میدانند که در لباس غصبی و در مکان غصبی نمیشود نماز خواند. و اگر کسی بگوید که نماز در خانۀ غصبی مانعی ندارد، با چشم دیگری به او نگاه میکنند و میگویند از افرادی است که شذوذات دارد. این بهترین دلیل است برای اینکه بگوییم در غصب نمیشود نماز خواند. حتی مسئله بعد اینست که اگر کسی در مسجد جای کسی را بگیرد، نماز او باطل است. همین مقدار که این حق به این جای در مسجد دارد، اگر حق او را غصب کند، نمازش باطل است. در خانۀ اجارهای که اجارهاش را نمیدهد، اگر نماز بخواند، نماز او باطل است. اگر پیلهوری در جایی نشسته و این پیلهور را بردارند و کسی جای او بنشیند، میگویند کسب او حرام است. این نهی در عبادت نیست که بعضی از فضلا قبلا اشکال میکردند یا مینوشتند که نهی در عبادت است و نهی در عبادت موجب فساد است. آن ضرورت نهی در عبادت موجب فساد و این هم نهی در عبادت است و موجب فساد است. اما در اینجا و امثال اینجا، چه در نماز مصلی و چه در مکان مصلی و چه حق کسی را غصب کنند، از باب نهی در عبادات نیست. نهی در عبادات آنجاست که عبادتی، منهیٌ عنه واقع شود. مثل اینکه (دعی الصلاة أیام أقرائک) یا (فاسعوا الی ذکر الله و ذروالبیع)(الجمعه، 9)؛ به این نهی در عبادت میگویند. یعنی متعلق نهی خود آن مکان یا متعلق نهی خود آن عبادت واقع شده است. اگر زن بگوید من در ایام حیض نماز میخوانم و کتکش را هم میخورم، میگویند نماز تو باطل است برای اینکه نهی در عبادت است و به تو میگویند نیاور که نمیشود. اما اگر نهی روی شرطی از شروط آمد، یعنی نهی روی اصل عبادت نیامد، این درحقیقت منقسم میشود به دو قسم. یکی را میگویند صلّ و یکی را میگویند لاتغصب. لاتغصب مربوط به نماز نیست و صلّ مربوط به نماز لاتغصب نیست و اگر کسی به سوء اختیارش این امر و نهی را با هم جمع کرد، به این اجتماع امر و نهی میگویند. نماز خواند در مکان مصلی اما مکان غصبی بود. از یک طرف نماز خواند و مأمورٌبه بوده است و از طرف دیگر غصب کرده و آن غصب حرام بوده است. جمع بین این دو کرده به سوء اختیارش. لذا اگر به سوء اختیار نباشد، سابقا گفتند و مباحث بعد نیز همین است که اگر کسی نسیانا در خانه غصبی نماز بخواند، و حتی در اینجا مرحوم سید میگویند اگر جهلاً بخواند، نمازش درست است. به خلاف (دعی الصلاة أیام أقرائک)، اگر کسی جهلاً مسئله را نمیداند و در حال حیض نماز بخواند، نسیاناً یا غفلتاً باشد نمازش باطل است، جهل به حکم و جهل به موضوع هم باشد، نمازش باطل است. فرق بین نهی در عبادت و اجتماع امر و نهی همین جاست. گاهی اجتماع امر و نهی نیست و نهی در عبادت هم نیست، بلکه خود نمازگزار تقارن کرده واجبی را با حرامی. مثل اینکه در نماز به نامحرم نگاه کرده است. اینها ربطی با هم ندارد. یکی میگوید صلّ و یکی هم گفته (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ) این به نامحرم نگاه میکند. این دو مقارن شدند. به واسطۀ نمازش میگویند نمازت درست است و به واسطه گناهش هم به او کتک میزنند. اما در لاتغصب اینطور نیست. میگویند لا تغصب و صلّ و این دو در نماز غصبی با هم جمع شدند و این نماز غصبی از باب اجتماع امر و نهی میشود. اگر امتناعی باشید، باید بگویید نماز باطل است، برای اینکه به قول مرحوم آخوند مبعد نمیتواند مقرب باشد. اگر مجوزی باشید، میتواند جمع شود، نماز صحیح باشد و کتک غصب را هم داشته باشد. لاتغصب از نظر مصداق و صلّ از نظر مصداق، مصداق خارجی پیدا کرده است به سوء اختیار این آقا. لذا اگر مجوزی شدید، میگویید مبعد من جهة میتواند مقرب من جهة باشد و مقرب من جهة میتواند مبعد من جهة باشد. اگر امتناعی شدید، میگویید عرفاً مبعد نمیتواند مقرب باشد و مقرب نمیتواند مبعد باشد، بنابراین جمع بین این دو نمیشود و نماز در غصب، باطل است؛ برای اینکه مبعد است و نمیتواند روی آن قصد قربت کند و این نماز نمیتواند قربة الی الله باشد. کسانی که امتناعی هستند، بهترین دلیلشان اینست که میگویند این حرفها، حرفهای عقلی است. مبعد من جهة و مقرب من جهة، یکی به سوء اختیار جمع کند، حرفهای عقلی است. شارع مقدس برای عرف مردم آورده و فهم مردم را حجت میدانند و مردم نماز در غصب را باطل میدانند. ولو مجوزی هم باشند، اما میگویند در اینجاها مبعد نمیتواند مقرب باشد و وقتی نتوانست، نماز باطل است. لذا خیلیها در اجتماع امر و نهی، مجوزی هستند؛ اما وقتی به اجتماع امر و نهی برسد، امتناعی میشوند.
یکی از بزرگان گفته بود که در خیمهای خدمت حضرت صاحب عروه بودم. استفتائی برای ایشان آمد که چهارده مسئله بود. همۀ این چهارده مسئله مربوط به نماز و غصب بود. در همۀ آنها مرحوم سید فرمودند باطل است یا اشکال دارد. میگوید وقتی او رفت، من از مرحوم سید سوال کردم که شما در فقه امتناعی نیستید بلکه مجوزی هستید؛ حال چطور در اینجا در همۀ مسائل گفتید جایز نیست. ایشان تبسمی کردند و فرمودند آنجایی که اجتماع امر و نهی را جایز میدانیم مربوط به اصول و دقتهای طلبگی و علمی است و میگوییم مانعی ندارد چیزی من جهة مبعد باشد و من جهة مقرب باشد و اما وقتی در استفتا بیاییم، باید فهم عرف را مراعات کنیم. و اگر به عرف بگوییم نماز با لباس غصبی و نماز در خانه غصبی جایز است اما گناه دارد، قبول نمیکند بلکه میگوید نماز در خانه غصبی باطل است. شاید این اجماع و ضرورت که مرحوم سید هم در اینجا اشاره کردند، از همین جا سرچشمه میگیرد. یک حرف در اصول است که ما مجوزی شویم و بگوییم مانعی ندارد چیزی مقرب باشد من جهة و مبعد باشد من جهة الأخری؛ و اگر امتناعی شدیم، بگوییم نه. اما این بحثها، بحث اصولی میشود و خیلی خوب است که ما حل کنیم و در باب اجتماع امر و نهی مجوزی شویم یا امتناعی شویم. و اما اگر در فقه آمدیم، باید مراعات فهم عرف را بکنیم و عرف، نماز در دار غصبی را باطل میداند و تصرف در خانه غصبی را باطل و حرام میداند و نماز با لباس غصبی را باطل میداند و پوشیدن لباس غصبی را حرام میداند. ظاهراً کسی نمیتواند بگوید اگر کسی در خانه غصبی نماز خواند، عرفا نمازت صحیح است اما کتک داری. چنانچه مجوزیها در اصول میگویند اما وقتی در فقه بیایند، همه میگویند نماز خواندن در خانه غصبی باطل است. من جهة مقرب و من جهة مبعد را نمیآورند و همینطور که ضرورت در فقه ماست، این ضرورت گرفته شده از ارتکاز عرفی ماست. عرف هم میتواند دلیل برای ما باشد و دلیل ما را تخطئه کند.
اگر یادتان باشد در کفایه گفتند که موضوع احکام را باید از چه گرفت. بعضیها گفتند موضوع دلیل را باید از عقل گرفت و بعضی گفتند موضوع دلیل را باید از لسان دلیل گرفت و اما آنکه همه چیز را به همه کسی نشان داد، یعنی شیخ انصاری، فرمود که مبعد نمیتواند مقرّب باشد. اما خود کسانی که مجوزی و امتناعی هستند، وقتی در فقه بیایند، میگویند دلیل و موضوعش و فتوا و موضوعی را باید از عرف گرفت. اگر عرف ما را در موضوع تخطئه کند، آن موضوع حجت نیست. شما نمیتوانید کسی را پیدا کنید که بگوید موضوع دلیل و موضوع روایت را باید از عقل یا از لسان دلیل گرفت. لذا در اصول، همه و من جمله مرحوم آخوند در کفایه، یکی از تنبیهات استصحاب، این را قرار دادند و فرمودند موضوع دلیل را باید از عرف گرفت. برای اینکه شارع مقدس که روایت فرموده است، روی فهمهای دقی و عقلی نفرموده بلکه آن مربوط به اعتقادات است. فقه شارع مقدس روی فهم عرف است. عرف هرچه فهمید و هرچه موضوع قرار داد. اصل عرف را از شارع میگیریم و اما فهم آن عرفی است. اصل حکم را از شارع میگیریم، اما موضوع از شارع نیست بلکه موضوع، عرفی است. لذا باید ببینیم عرف موضوع روایت را چه میگوید و چه چیز از آن میفهمد. هم فهم آن در موضوع و هم فهم آن در حکم، مناط است و نباید دقت عقلی شود. مثلاً خون شسته شده اما رنگ آن باقی است. اگر بخواهیم عقلا حرف بزنیم، میگویند عرَض بدون معروض ممکن نیست که موجود باشد. پس این سرخی، خون است. ذرات خونی است که پاک نشده است. اما هیچ فقیهی نگفته رنگ خون نجس است. گفتند بشوی و اگر رنگش باقی ماند، پاک است. برای اینکه عرف، خون را با رنگ خون دو چیز میداند و وقتی جرم را از بین بردی، آن رنگ حجیت ندارد و استصحاب هم در اینجا نیست بلکه «کلّ شیء طاهر حتی تعلم».
درس اخلاق:
امروز کمی درباره حضرت زهرا صحبت میکنم و از همۀ شما تقاضا دارم توسلتان این باشد که حضرت زهرا امر به امام زمان کند، برای اینکه خود امام زمان فرموده «فاطمه لی اسوة». آقا امام زمان نظر لطفی به این نظام و جمهوری اسلامی کنند و سختیهایش مبدل به آسانی شود و گرفتاریهایش مبدل به خوشی و خرمی شود، ان شاء الله.
زهرای مرضیه امتیازات زیادی دارد. امتیازهایی که مختص به زهراست که حتی پدرش هم ندارد. یکی از امتیازات، اسم فاطمه است. هفت هشت معنا برای این اسم فاطمه شده است. چرا خدا به پیغمبر اکرم گفته است اسم زهرا را فاطمه بگذار. بزرگان، هفت هشت معنا برای این کردند.
یک ـ سمیّت فاطمه، فاطمة، لأنّ الناس فطموا من کُنه معرفتها.
فاطمه را فاطمه گفتند برای اینکه همه نمیدانند کُنه زهرا چیست. باید با اشاره بگوییم زهرا کیست و زهرا چیست.
دوـ سمیّت فاطمه، فاطمه، لأنّها فطمت عن الرجس.
فاطمه را فاطمه گفتند برای اینکه پاک است و طاهر و مطهر است از هر پلیدی.
معانی مختلفی هست و آنچه مسلم است و در قرآن برای حضرت زهرا آمده، آیه تطهیر است.
اولاً بدانید که این آیه تطهیر چندین مرتبه نازل شده است. پیغمبر اکرم زمینه درست میکردند برای اینکه آیه (إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً) نازل شود و طرز نزول و زمینه ساختن آن هم اینطور بوده که پیغمبر اکرم به خانه زهرا میآمده و زیر عبا، امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و حضرت زهرا جمع میشدند و پیغمبر اکرم با خدا درد و دل میکرد که خدایا! اینها اهل بیت من هستند و اینها از پلیدی پاک و طاهر و مطهر کن. آنگاه آیه شریفه تطهیر را جبرئیل میآورد.
معنای رجس این نیست که گناه نمیکنند. معلوم است که همه باید گناه نکنند. پس به معنای تقوا نیست برای اینکه (إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً) مختص اهل بیت است. پس باید عصمتی باشد که شیعه دارد و سنی ندارد و معنای عصمت اینست که اهل بیت گناه و خطا و نسیان و جهل ندارند و واسطه فیض خدا هستند. حضرت امام جملهای دارد که جمله شیرینی است. میفرمایند پروردگار عالم تجلی کرد با همه اسماء و صفاتش، حتی اسماء و صفات مستأثره و آنگاه اهل بیت پیدا شد. خدا، در ازل تجلی کرد با همه اسماء و صفاتش و حتی اسماء و صفات مستأثره و آنگاه قرآن پیدا شد.
این حدیث ثقلین را که پیغمبر اکرم به آن مینازید و بیش از هزار مرتبه فرموده و حتی دم مرگ فرمودند، افتخار بالایی برای اهل بیت و برای شیعه است و اینست که همینطور که قرآن (تبیاناً لکلّ شیء ما فرّطنا فی الکتاب من شیء) است، اهل بیت نیز چنین هستند. همینطور که ذرهای اشتباه و خطا در آن نیست، اهل بیت نیز ذرهای خطا و اشتباه نداشتند. همینطور که در قرآن، غلط نیست، در اهل بیت نیز ذرهای غلط و خطا و اشتباه و جهل نیست، بلکه با تجلی خدا با همه اسماء و صفات، قرآن پیدا شد و با تجلی خدا با همه اسماء و صفاتش و حتی اسماء و صفات مستأثره و اسماء و صفاتی که پیش حضرت ابراهیم مخفی است، اهل بیت پیدا شد. معنای عصمتی که ما شیعیان میگوییم به این معناست و اینکه بعضی گفتند معنای آیه تطهیر اینست که اینها گناه نمیکنند، حرف غلطی است برای اینکه (إنّما یرید الله) برای هر مسلمان و شیعهای هست که در او گناه نباشد.
سمیّت فاطمه، فاطمه لأنّ اهل البیت فطمت من الرجس.
فاطمه را فاطمه گفتند برای اینکه از هر آلودگی پاک است حتی از آلودگی آن خونهایی که بقیه زنها میبینند به این دلیل که حضرت زهرا را کتک زدند و محسنش را سقط کردند و همان موقع به مسجد آمد و اگر خون نفاس میدید، نمیتوانست به مسجد بیاید اما همان موقع به مسجد آمد و آن خطبه فدک را خواند و افتخاری برای ما شیعیان شد.
خدا را قسم میدهم به حق حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» این نظام مقدس را در پناه امام زمان از همه آفات و بلیات حفظ کند و ان شاء الله این نگرانیها و سختیهایی که جلو آمده است، مبدل به آسانی شود.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد