أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله در باب اصالة عدم التذکیه بود. مثلاً چرمی را از خارج آوردند و نمیدانیم روی حیوان این چرم، تذکیه اسلامی شده است یا نه. احتمال میدهیم که این پوست این چرم از ممالک اسلامی رفته و زین دوچرخه شده است. حال این زین دوچرخه پاک است یا نه! استعمال آن جایز است یا نه؟!
مسئله همیشه و مخصوصاً الان مورد ابتلاست. به اندازهای مورد ابتلاست که اصلاً در اصول ما مسئله را عنوان کردند به مسئلۀ عدم تذکیه، که ما اصالة عدم تذکیه داریم یا نه! و این بحثی که مرحوم سید در اینجا کردند، بحث مفصّل در اصول ماست، و همۀ شما عزیزان مسلّم میدانید در اصول، چه در باب الفاظ و چه در باب عقلیه، مثل مرحوم آخوند هم در باب الفاظ عنوان کردند و هم در باب عقلیه و تنبیهات استصحاب؛ بعضی مختصر و بعضی مفصل. و در اصول یک بحث مشکلی شده است. مسلّماً شماها انتخاب مبنا کردید و هر انتخاب مبنایی که در اصول کردید، در این مسئلۀ ما هم میآید.
مرحوم سید، صاحب عروه، از کسانی است که در اصول، اصالة عدم تذکیه را جاری میداند. مثلاً میگوید این زین دوچرخه در ازل، قبل از اینکه گوسفند و چرم یا زینی باشد، مذکّی نبود. الان نمیدانیم مذکّی هست یا نه، استصحاب عدم ازلی میگوید مذکّی نیست و در عروه بیش از ده جا درمورد اصالة عدم تذکیه صحبت میکند و جزم فتوا هم دارد به اینکه ما استصحاب عدم ازلی داریم. قضیه متیقنه داریم که این گوسفند یا این صندلی اتومبیل که چرم است، قبل از اینکه اتومبیل یا گوسفندی باشد، در ازل، مذکّی نبود و الان نمیدانیم مذکّی است یا نه، استصحاب عدم ازلی میگوید مذکّی نبود و الان هم مذکّی نیست.
از کسانی که خیلی جازم به مسئله است، مرحوم سید در اصول است؛ لذا میبینیم که اختلاف فتوا در عروه ندارند و همه جا این استصحاب عدم ازلی را جاری میکنند. در مقابلش، خیلی از بزرگان میگویند استصحاب عدم ازلی، حرفیست که زیربنا ندارد. حرفیست که به قول آقای بروجردی «رضواناللهتعالیعلیه»، از مدرسه و در میان طلبهها پیدا شده است و اصلاً عرفیت ندارد. چیزی در ازل نبوده و الان هم نیست و عرفیت ندارد.
این حرف را بزرگان مثل حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» با مقدمات و با تفاصیلی گفتند استصحاب عدم ازلی نداریم، برای اینکه قضیه متیقنه غیر قضیه مشکوکه است و قضیه مشکوکه غیر از قضیه متیقنه است. و در استصحاب شرط است که قضیه متیقنه عین قضیه مشکوکه باشد و قضیه مشکوکه هم عین قضیه متیقنه باشد. زید عادل بود و پشت سر او نماز میخواندم و الان شبهه پیدا کردم و نمیدانم عادل هست یا نه، بنابراین «کان عادلا،الان یکون کذلک». قضیه متیقنه ما علم به عدالت است و قضیه مشکوکه ما شک در عدالت است. قضیه متیقنه عین مشکوکه و قضیه مشکوکه عین متیقنه است. البته استصحاب عدم نیز جاری میکنند. کسانی که استصحاب عدم ازلی را جاری نمیکنند، استصحاب عدم غیرازلی را جاری میدانند. مثلاً زید فاسق بود و الان نمیدانیم دست از فسقش برداشته یا نه، آیا میتوانیم پشت سر او نماز کنیم یا نه، بنابراین استصحاب دارد. عادل نبوده و الان هم عادل نیست. به این عدم نعتی میگویند. یعنی این فسق، عدم عدالت، چیزی بوده و الان نمیدانیم هست یا نه،بنابراین میگوییم «کان، الان یکون کذلک». به این عدم نعتی میگوییم. لذا کسانی که میگویند استصحاب عدم ازلی نداریم، میگویند که ما نمیگوییم استصحاب عدم نداریم بلکه استصحاب عدم ازلی نداریم. بهترین دلیلشان هم اینست که قضیه متیقنه غیرمشکوکه و قضیه مشکوکه غیر متیقنه است. برای اینکه قضیه متیقنه شما، عدم ازلی است. یعنی امری که سالبه به انتفاء موضوع است. اسمش را مفاد کان تامّه گذاشتند. این گوسفند در ازل مذکّی نبوده و این به انتفاء موضوع است، یعنی «لمّا کان لم یکن الموضوع، لم یکن المحمول». قضیه متیقنه شما مفاد کان تامّه است. اما قضیه مشکوکه شما سالبه به انتفاء موضوع است. یعنی الان چرم این گوسفند هست. میگویید آنچه در ازل نبوده، الان هم این چرمی که هست، مذکّی نیست. به آن مفاد کان ناقصه میگویند. یعنی قضیه، سالبه به انتفاء محمول است. به قول اینها قضیۀ مفاد کان ناقصه است. موضوع ما کانای است که مفاد ندارد. در قضیه مشکوکه هم موضوع و هم خبر دارد. کان ناقصه هم موضوع هم محمول دارد. مفاد کان تامه یعنی آنجا که کان موضوع دارد و خبر ندارد. به این مفاد کان تامه میگویند. در استصحاب عدم ازلی، همه جا در قضیه متیقنه شما، کانَ خبر ندارد و سالبه به انتفاء موضوع است. در قضیه مشکوکه شما کانَ هست و روی خبرش نمیدانی آیا مذکّی شده یا نه، و مفاد کان ناقصه است. قضیه متیقنه شما خبر ندارد، قضیه مشکوکه شما خبر در ادبیت دارد، قضیه متیقنه غیرمشکوکه و قضیه مشکوکه غیر متیقنه است، لذا در استصحاب عدم ازلی یعنی عدم قبل الوجود با استصحاب عدم بعد وجود، قضیه متیقنه غیرمشکوکه و قضیه مشکوکه غیر متیقنه است. الان این چرم اگر مذکّی شده بود، گوسفندی بود و آن را مذکّی کرده بودند و پوست آن را چرم کرده بودند و بالاخره پوست آن را زین چرخ کرده بودند و برای ما فرستاده بودند؛ اما اگر استصحاب عدم ازلی باشد، معنایش اینست که این گوسفند در وجود خارجی آمده و نمیدانیم آیا این گوسفند را تذکیه کردند یا نه. قضیه مشکوکه شما اسم دارد اما قضیه متیقنه شما اسم ندارد، لذا به آن میگویند استصحاب عدم ازلی. یعنی آن را میبرند به قبل از وجود. لذا قضیه متیقنه شما سالبه به انتفاء موضوع است. در ازل نبوده، لذا مذکّی نبوده است، اما در وجود، آن گوسفند بوده و نمیدانیم ذبح شرعی شده یا نه. اما الان بگوییم این گوسفند مذکّی نبوده و الان هم مذکّی نیست. این میشود استصحاب عدم نعتی. این گوسفندی که موجود بوده و میچریده، نمیدانیم ذبح شرعی شده یا نه. اما این بحث ما نیست بلکه قضیه اینست که میخواهیم قضیه متیقنه درست کنیم و قدر متیقنی درست کنیم که وجود ندارد. در ازل نبود،سالبه به انتفاء موضوع است و الان که نیست، سالبه به انتفاء محمول است. آنگاه قضیه متیقنه غیرمشکوکه و قضیه مشکوکه غیر متیقنه است. این دائرمدار انتخاب شماست.
یادم هست زمانی مرحوم آیت الله آملی «رضواناللهتعالیعلیه» که یکی از مراجع بود، خیلی با من و آقای جوادی، علاوه بر اینکه شاگرد و استاد بودیم، رفاقت داشت. ایشان از شاگردان مرحوم آقا ضیاء بود و مرحوم آقا ضیاء «رضواناللهتعالیعلیه» مثل مرحوم سید در عروه، استصحاب عدم ازلی را جاری میدانستند. ما به آقای آملی ایراد میکردیم. ما را خواست و در خانه جلسۀ خصوصی گذاشت و یک ساعت دربارۀ اینکه استصحاب عدم ازلی جاریست، صحبت کرد و بالاخره من و آقای جوادی قانع نشدیم، اما خاطرۀ شیرینی برای ما بود.
بنابراین دائرمدار مبنای شماست. اگر عقلائیت برایش درست کردید، حرف آقای بروجردی را رد کردید و اگر گفتید قضیه متیقنه و مشکوکه، مفاد کان تامه و کان ناقصه امرهای عقلی دقی است و عرف میگوید نبود و الان هم نیست. آنگاه استصحاب عدم ازلی جاری میشود.
مسئله 11:
استصحاب جزء من أجزاء المیتة فی الصلاة موجب لبطلانها و إن لم یکن ملبوسا.
به عنوان مثال گربه روی لباس شما خوابیده و موهایش به عبای شماست و یا گربه روی لباسها آمده و موی گربه به چادر خانم چسبیده است. آیا میتوان با آن نماز خواند یا نه؟
مرحوم سید میفرمایند نه. اگر جزئی از بدن میته، ولو موی او، در لباس باشد، با این لباس نمیتوان نماز خواند. لذا ایشان میفرمایند اجزای میته، اگر پیش کسی باشد ولو موی او، نماز با آن باطل است. ما در اینجا ایراد داریم. البته همۀ محشین بر عروه فرمایش مرحوم سید را امضا کردند. لذا میگویند اگر گربه روی لباس یا چادر مو ریخت، حتماً باید این موها را برطرف کرد.
ما میگوییم «لاتّصلّ فی وَبر مالایأکل لحمه» باید ملبوس باشد و اگر ملبوس نباشد، موها روی عبا و چادر باشد نماز را باطل نمیکند. زیرا باید ملبوس باشد و موها روی عبا و چادر ملبوس نیست، پس نماز خواندن با آن موها اشکال ندارد.
اگر حرف مرا بشنوید و حرف خوبی بدانید، مسئله خیلی آسان میشود. اگر حرف مرا قبول نداشته باشید، مرحوم سید فرمودند و محشین بر عروه نیز فرمودند «لاتصلّ مع»، و این موهای گربه با مصلی است،بنابراین نماز باطل است.
این مسئله نیز مسئلۀ خوبیست و دائرمدار اینست که شما عزیزان «فی» را به معنای «مع» بگیرید و اما اگر به معنای «مع» نگیرید، ظرفیت میخواهد و میته یا غیرمأکول له، اگر لباس باشد، نمیتوان با آن نماز خواند و اما اگر لباس نباشد، میتوان با آن نماز خواند.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد