عنوان: موارد أنفال
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

فرمودند از جمله انفال، ارثی است که وارث ندارد. وقتی وارث نداشت، از امام «سلام‌الله‌علیه» می‌شود. در این باره روایاتی هم نقل کردند. از جمله روایات، صحیحه حلبی است.

 

روایت 3 از باب 3 از ابواب ضامن الجریره، وسائل‌الشیعه، جلد26، صفحه 247:

باب ضامن الجریره در انفال نیست بلکه در کتاب ارث است و به تناسبی روایاتی در کتاب ارث در باب ضامن الجریره نقل کردند.

صحیحه حلبی عَنِ اَلْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «یسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْأَنْفٰالِ» قَالَ «مَنْ مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ مَوْلًى فَمَالُهُ مِنَ الأنفال».

بعد روایاتی به این مضمون نقل می‌کنند که «الامام وارث من لا وارث له». و این روایت مستفیضه است و از جمله مشهوریات در فقه ما شده است. لذا مسئله از نظر استدلال و آوردن در کتابهای قدماء و متأخرین و از نظر سند بلااشکاف است. فقط باید به این توجه داشته باشیم که این از مصادیق مجهول المالک است و بعد دربارۀ مجهول المالک صحبت می‌کنیم که نظیر لُقطه است. در باب لُقطه مشهور در میان اصحاب گفتند باید بررسی کند تا مأیوس از صاحبش شود و وقتی مأیوس شد به حاکم شرع بدهد. بعضی از روایات هم گفته است بعد از آنکه مأیوس شد، احتیاج به حاکم شرع ندارد و اگر فقیر است، خود می‌تواند تصرف کند و اگر فقیر نیست، خود می‌تواند به فقرا بدهد و تمسّک به روایاتی هم شده لذا مسلّم می‌دانید در رساله‌های عملیه هم این اختلاف شده که لُقطه حتماً از امام «سلام‌الله‌علیه» است و مجهول المالک از امام «سلام‌الله‌علیه» یعنی از حکومت اسلامی است. دستورهایی هم داده شده که تا یک هفته هر روز و در ماه یک مرتبه و بالاخره تا سال بگردد و بعد به حاکم شرع بدهد. بعضی گفتند اگر فقیر است می‌تواند خودش بردارد و اگر فقیر نیست بدون اجازۀ‌ حاکم می‌تواند از طرف صاحبش صدقه دهد. لذا این جملۀ «وارث من لا وارث له»، برمی‌گردد به همان قضیۀ مجهول المالک. اگر خصوصیتی برای این درست کنیم مصداق مجهول المالک است. لذا مصداق مجهول‌المالک را هرچه در باب لقطه گفتیم در اینجا هم باید بگوییم، اما ادّعای اجماع شده و تمسّک به این روایات شده و گفتند ارث من لا وارث له، از انفال است و احکام لقطه را ندارد؛ خواه مأیوس از صاحبش باشد یا مأیوس نباشد، از حکومت اسلامی است و باید به او بدهد و او در هرچه صلاح می‌داند مصرف کند. لذا اگر ما باشیم و این روایتها، ما باشیم و قول فقها از قدماء و متأخرین، باید بگوییم ارث من لا وارث له خصوصیت دارد. امام «سلام‌الله‌علیه» فرموده: «من الأنفال ارث من لا وارث له». فقها هم گفتند از انفال «ارث من لا وارث له» است. لذا اگر مطالعه کرده باشید، می‌بینید کسانی که مقرّر عروه هستند، بدون دردسر از مسئله گذشتند؛ نظیر آقای حکیم و آقای خوئی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیهما». کسانی هم که مستقلاً کتاب فقه دارند، مثل صاحب جواهر و امثال ایشان، بدون گفتگو و دردسر از مسئله گذشتند و گفتند از انفال، ارث من لا وارث له و تشهد علیه صحیحة الحلبی و تشهد له عموماتی که می‌فرماید «الامام وارث من لا وارث له». اما اگر از این صرف نظر کنیم و از این تسامح بگذریم، باید بگوییم که ارث من لا وارث له، خصوصیت ندارد. هرچه صاحب ندارد یا صاحبش معلوم نیست، از انفال است و مختص به حکومت است و مثل لقطه را بد از یأس از صاحبش، باید به حاکم شرع داد و حاکم شرع هرچه صلاح می‌داند عمل کند. اما این حرف مرا متعرض نشدند و همینطور که مطالعه کردید، دیدید که همۀ آنها گفتند «من الأنفال ارث من لا وارث له» و روایت حلبی و امثال آن و عمومات ارث من لا وارث له من الأنفال و امثال اینها را آوردند و از مسئله گذشتند.

علی کل حالٍ «ارث من لا وارث له» از حکومت اسلامی است. در زمان پیغمبر اکرم، از پیامبر گرامی و در زمان حکومت اهل بیت، از اهل بیت و در زمان دسترسی نداشتن به ائمۀ طاهرین چه در زمان حضور و چه در زمان غیبت، از نائب عام آنها یعنی مجتهد جامع‌الشرایط است.

اگر دقت کنیم حل مسئله مشکل است، اما از نظر اجماع و گفتار و روایات، مسئله واضح است و مسئله حل است و اختلافی هم در مسئله دیده نمی‌شود.

بعد همین‌ها گفتند از انفال «کل مال لا ربّ له» است،‌یعنی هر مالی که صاحب نداشته باشد. «ارث من لا وارث له» را با «کل مالٍ لا رب له» دو تا حساب کردند و دو دسته روایت آوردند و گفتند هر دو از انفال است و کسانی که انفال را 9 مورد شمردند، یکی از آنها «ارث من لا وارث له» و یکی «کل مالٍ لارب له» است. و این مسئله، مسئلۀ ‌مشکلی است. برای اینکه «کلّ مال لا ربّ له» و «کلّ مال لا وارث له» دو مصداق از مجهول المالک است، و معمولاً باید این دو مسئله را یک مسئله کرده باشند به این معنا که «کلّ مالٍ مجهولٌ صاحبه من الأنفال». حال «ارث من لا وارث له»‌ باشد یا چیز گمشده‌ای باشد که شما پیدا کرده باشید و یا اینکه از اراضی موات باشد یا از اراضی آباد لا صاحب له مثل آجام باشد، خشکی باشد، آبدار باشد، قدری بالاتر اینکه سیف البحار یا شطوط الأنهار باشد. همۀ اینها از انفال است، برای اینکه در روایات زیاد داریم «کلّ مال لا رب لها» یا «کل مال مجهول المالک فللإمام». قدری بالاتر «کلّ مال لا رب لها من الأنفال».

این روایتها همۀ اینها را درج در یکدیگر می‌کند، حال مال من لا وارث له باشد یا زمین موات باشد یا زمین آبادی باشد که صاحب ندارد مثل جنگل‌ها و یا سیف البحار و یا شطوط الأنهار مثل جویها باشد و قدری بالاتر خود نهرها باشد که ما سابقاً گفتیم همۀ آبها از انفال است. اگر کسی بخواهد قنات حفر کند باید با اجازه باشد و اگر بخواهد تصرف در آب کند باید با اجازه باشد و آن آب هم آب زیرزمینی باشد یا آب روزمینی باشد یا آبی باشد که از دامنۀ کوهها به واسطۀ برفهاباشد مثل زاینده‌رود که چشمه ندارد و آب آن از برفها در دامنۀ کوهها تأمین می‌شود. همۀ این «مال لا وارث له» از انفال است. بنابراین باید دلیل بیاید و اگر دلیل نباشد،‌می‌گوییم جنگلها با آبهایی که از دامنۀ کوه می‌آید، از انفال است. آجام را گفتند و روایاتش را خواندیم. دامنۀ کوهها و روی کوهها و جنگلها، ‌صاحب اولیه داشته باشد و الان صاحب نداشته باشد، از انفال است. روایت داریم که «کل مالٍ‌لا رب لها». مجهول المالک باشد از امام است. روایت داریم در باب لقطه که از انفال است، و همۀ اینها از مصادیق یک چیز است و همه برمی‌گردد به اینکه از انفال است و چه شده که فقها یکی یکی اینها را در مقابل یکدیگر نقل کردند. مثلاً بحث امروزمان راجع به «ارث من لا وارث له» بودو الان راجع به «کل مال لارب له» صحبت می‌کنند و دیروز راجع به دره‌ها و کوهها و جنگلها صحبت کردیم. اینها را پنج شش مورد حساب می‌کنند و این از مشکلات باب انفال است. آنها طبقه به طبقه چنین کردند تا رسیده به ما و ما هم می‌بینیم هرکه کتاب انفال نوشته از متأخرین، خیلی مختصر گفته و مثلاً می‌فرماید انفال 9 چیز است و بعد می‌گوید یکی اراضی موات، دره‌ها، کوهها، جنگل‌ها، یکی ارث من لا وارث له، مجهول المالک و یکی هم مال لارب لها.

اگر ما باشیم و قاعده،‌باید بفرمایند «من الأنفال الأراض الموات،‌سواءٌ کان من الأودیة، أو من الرؤس الجبال». قدری بالاتر اینکه بگویند از انفال کوهها. همینطور که زمین اگر صاحب نداشته باشد از موات است، اگر این زمین کوه یا دره یا جنگل باشد، باز از موات است. لذا مسئله مشکل است و اگر بخواهیم بشماریم، تقریباً باید ده پانزده مورد را از انفال بشماریم به عنوان مصداق و یا یکی ذکر کنیم از باب اراضی الموات. یا اینکه بگوییم «کلّ ما یوجف». همینطور که زمین سطحی را می‌گوییم دامنۀ کوهها را نیز می‌گوییم. یا دره‌ای که صاحب ندارد، زمین بی صاحب است و زمین موات می‌شود و از انفال است.

علی کل حال این مشکلی در فقه ماست و باید چند روزی درباره‌اش صحبت کنیم و شما هم باید مطالعه کنید که دلیل این شمردن مصادیق در مقابل کل چیست. حال کل را یکی بگوییم و مصادیقش را هم دو و سه و چهار و پنج و شش بگوییم. بالاخره واقع و نفس‌الامر مالک داشته و اما مجهول المالک مالی است که لارب لهاست.

و صلّی الله علی محمد و آل محمد