أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
دوم چیزی که فرمودند از انفال است، أراضی موات است. مطلق زمینهایی که آباد نیست، مانند بیابانها، کوهها. و بالاخره هر زمینی که صاحب ندارد. به این اراضی موات میگوییم.
دربارۀ أراضی موات، مرحوم صاحب وسائل بیش از پنجاه روایت نقل میکنند. مسئله پیش قدماء و متأخرین هم یک امر مسلّمی است، که أراضی موات از انفال است و انفال از پیامبر گرامی و از ائمۀ طاهرین در زمان آنها، و از مجتهد جامع الشرایط در زمان آنها اگر دسترسی به آنها نباشد و در زمان غیبت صغری و غیبت کبری.
مسئله را یکی پس از دیگری هم قدماء مثل شیخ طوسیها و هم متأخرین مثل صاحب جواهرها گفتند و ادّعای اجماع کردهاند. روایات فراوانی در این مسئله آمده است و مسئله اختلافی ندارد.
روایت 2 از باب 3 از انفال، احیاءالموات، جلد25، صفحه414:
صحیحه عَنْ أَبـِی خـَالِدٍ الْكـَابـُلِی عـَنْ أَبـِی جـَعـْفـَرٍ علیه السلام قَالَ وَجَدْنَا فِی كِتَابِ عَلِی علیه السلام إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ یـُورِثـُهـا مـَنْ یـَشـاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ أَنَا وَ أَهْلُ بَیتِی الَّذِینَ أَوْرَثَنَا اللَّهُ الْأَرْضَ وَ نـَحـْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا.
میفرمایند همۀ زمینها از ماست. خواه ناخواه زمینهایی که مالک دارد از روایت بیرون است. زمینهایی که مالک خصوصی ندارد، داخل در روایت است.
حرف دیگری هم هست و آن اینست که همۀ اراضی موات بوده است. اول صاحب نداشته و بعد صاحب پیدا کرده است.
فقها کتابی دارند خیلی مفصّل راجع به أراضی موات که ائمۀ طاهرین گفتند از کسی است که آن را آباد کند. «من احیی أرضاً مواتاً فهو له»، هرکه زمینی را آباد کند از خودش است. گفتند همان روایتها هم دلالت دارد که أراضی موات از پیغمبر اکرم و از انفال و از سمت است و از ائمۀطاهرین بعد از پیغمبر اکرم است و بعد مجتهد جامع الشرایط در زمانی که دسترسی به ائمۀ طاهرین «سلاماللهعلیهم» نباشد. اما اختلاف بالایی شده که «من أحیی أرضا فهو له» مربوط به شیعه است یا مربوط به همه است!
بعضی در کتاب احیای موات گفتند که اجازۀ عامی برای عمران زمین داده شده است که هرکه آباد کند، مالک میشود. همان روایتها دلالت دارد که أراضی موات از انفال است و صاحب دارد، اما اگر کسی احیا کند، ولو کافر باشد، از انفال بیرون میآید و ملک شخصی میشود که آنجا را آباد کرده باشد. اما مشهور در میان فقها در کتاب احیای موات گفتند این اجازه فقط به شیعه داده شده است و «من أحیا أرضاً» یعنی شیعه و صاحب مال یعنی أراضی موات به شیعه گفته که اگر زمین را آباد کردی مال خودت باشد. لذا اگر شیعه آباد کرده باشد، به عنوان ثانوی، مال شیعه میشود. در مسئلۀاحیای موات که انصافاً کتاب مقدسی است و من در آن کتاب سیستمهای اقتصادی مفصل دربارهاش صحبت کردم و بالاخره از نظر فقها برمیگردد به اینکه اراضی موات از انفال است. اگر به شخصی یا عنوانی اجازه دادند، میتوانند این اراضی را آباد کنند و مالک شوند و اما تا کسی یا عنوانی این زمین را آباد نکرده باشد، مالک خصوصی دارد و آن هم سمت است. یعنی پیغمبر و بعد ائمۀ طاهرین و بعد مجتهد جامع الشرایط در جایی که دسترسی به ائمۀ طاهرین نباشد، چه در زمان ظهور ائمۀ طاهرین و چه در زمان غیبت ائمۀطاهرین.
در این مسئله یک مسئلۀ دیگر هم جلو میآید و آن اینست که میتواند امام یا حاکمی در زمان خودش اجازۀ مالکیت بدهد. اما امام بعدی که میآید، صلاح نمیداند، لذا از تصرف غیر منع میکند. چنانچه الان در دنیا همین است. همۀ أراضی از دولت است، چه در ایران و چه در اروپا و حتی در شوروی. همۀ اراضی از دولت است. آن دولت بعضی اوقات اجازه به بذل میدهد برای آباد کردن و یا به مؤسسه اجازه میدهد برای آباد کردن. مثل اینکه اگر بخواهد کارخانهای بسازد یا مؤسسهای بنا کند، به عنوان مؤسسه، دولت زمین را واگذار میکند. لذا ممکن است یک دولت واگذار کند و دولت دیگر صلاح نداند و مانع شود. دولت بعدی بیاید و صلاح بداند و واگذار کند و دولت بعدی صلاح نداند و واگذار نکند. اما آنهایی که از طرف سمت حکومت واگذار شده، قابل برگشت نیست. و اما اینکه یک دولت می تواند موقتاً اراضی موات را واگذار کند و دولت دیگر اراضی موات را واگذار نکند، فراوان است و در همۀدنیا بوده و هست و خواهد بود و این اختصاص به اسلام عزیز ندارد؛ لذا مثلاً الان اراضی موات از دولت است و کسی بخواهد خودسر آّباد کند، نمیگذارند. اگر بخواهد خانه هم بسازد، اجازه نمیدهند چه رسد به اینکه بخواهد مزرعه و کشتزار بسازد. همۀ اینها باید با اجازه باشد. لذا گفتند کتاب احیای مواتی که داریم، موقت است. در زمان امام صادق «سلاماللهعلیه» صلاح در این بوده که اراضی موات را واگذار کند یا به نحو عموم که کفار را هم بگیرد و یا به نحو خصوص که مختص به شیعه باشد و بالاخره فرموده«من أحیی أرضا مواتاً فهی له». وسائلالشیعه، جلد7، صفحه 326، باب 1 از ابواب احیاءالموات، حدیث 5.
این جمله در بیش از هفت هشت ده روایت صحیحالسند در احیای موات آمده است. اما معنایش این نیست که میخواهم حکم اسلام بگویم بلکه معنایش اینست که میخواهم حکم حکومتی بگویم و حکم حکومتی چه در زمان پیغمبر و چه در زمان ائمۀ طاهرین و چه در زمان نایبهای عام آنها، همیشه موقت است. به این معنا که این حاکم یا امام «سلاماللهعلیه» میتواند در اراضی موات تصرف کند یا واگذار کند به شیعه و یا به همه و یا جلویش را بگیرد، اما وقتی امام دیگری آمدند، آنجا که جلویش گرفته است، آزاد کند و آنجا که اجازۀتصرف داده، جلوگیری کند. اما اگر واگذار کردند، چه پیغمبر و چه ائمه و چه حکومت اسلامی و حکومتهای ملی، حق پس گرفتن ندارند و آن آقا مالک است.
حرف دیگر اینکه اگر دو سه سال این آقا مالک باشد اما به ملک دست نزند، مشهور در میان فقها گفتند زمین را از او میگیرند. الان هم در رسالهها هست و فتاوا هست و در کتاب احیای موات نیز مفصل صحبت شده که اسمش را تحجیر گذاشتند و گفتند تحجیر موقت است. زمین به او واگذار شده و او هم علامتگذاری کرده و تحجیر کرده و اطرافش را سنگچینی کرده است. این مالک موقت است. بعد دو سه سالی مالک است و اگر آباد کرد، مالک دائمی میشود و اما اگر آباد نکرد، زمین را از او میگیرند و به دیگری میدهند.
مالک منفعت مربوط به اینجا نیست بلکه مربوط به جاهای دیگر است. مثلاً أراضی اوقاف را حاکم شرع به یک نفر یا چندین نفر میدهد تا از منافع آن استفاده کنند. ملک از وقف یعنی از عنوان است اما منفعت آن از کسی است که روی آن کار کرده است. فقهاءگفتند حاکم شرع هرکه باشد، پیغمبر باشد یا ائمۀ طاهرین باشند یا حاکم اسلامی باشد، میتواند زمین را به طور موقت بدهد و اسمش را مقاسمه میگذارند. مثلاً راجع به خیبر بعضیها گفتند اینگونه بوده است. بعضیها گفتند همۀ چیزهایی که در دست یهودیها بود، وقتی مغلوب شدند، به پیغمبر اکرم واگذار شد، یعنی به سمت و نه به شخص و پیغمبر اکرم صلاح دانستند مقاسمه کنند و در اینجا ممکن است امامی یا حکومتی جلو بیاید و این مقاسمه را فسخ یا کم و زیاد کند. مثلاً هر سال صد میلیون تومان بوده و این دویست میلیون کند یا اینکه اگر آب نبوده و کشت و کار نمیشده مقاسمه را پنجاه میلیون کند.
آنچه مربوط به بحث ماست اینست که «من أحیی أرضا فهی له»، همۀ اراضی موات از حکومت است و این حکومت میتواند زمین موات را به کسی واگذار کند و آن شخص آباد کند و وقتی آباد کرد، «من أحیی أرضا فهی له»، مالک میشود. همۀ فقها همین را در اینجا فرمودند و گفتند اراضی موات از انفال است، ولی اگر این اراضی موات را متصدی یعنی پیغمبر یا ائمۀ طاهرین یا مجتهد جامعالشرایط به کسی واگذار کنند، البته صلاح بداند که مثلاً اینجا دهاتی شود و لذا زمینهایش را به مردم واگذار میکند و مردم آنجا را آباد میکنند و قنات میکنند و زمینهایش را درست میکنند و طولی نمیکشد که این اراضی موات یک دهی میشود اما این ده شخصی است. به معنای اینکه زمینهایی که آباد شده از زارعان است و از حکومت نیست.
اراضی موات خیلی حرف دارد و کتاب مستقلی است به نام کتاب احیای موات و فقهاء و مخصوصا مثل صاحب جواهر خوب دربارۀ آن صحبت کردهاند.
سوم چیزی که از انفال است، دریاهاست، اما متأسفانه این دریاها مشهور در میان اصحاب نیست. مثل اراضی موات که مشهور است و روایات زیادی داریم و راجع به آن زیاد بحث شده است، اما راجع به دریاها بحث نشده، درحالی که دریاها خیلی مهمتر از اراضی است. میدانید که سه قسمت کرۀ زمین ما آب و یک قسمتش خاک است، اما راجع به این سه قسمت صحبتی نشده است. فقط مرحوم صدوق در مُقنعه(صفحه 278) و مرحوم ابی الصلاح(کتاب المراسم، صفحه 140) از قدماء اسم آوردند و گفتند از جملۀ انفال، دریاهاست و هر حکمی که اراضی موات دارد، دریاها هم همان حکم را دارد. اما غیر از این دو بزرگوار صحبتی در این باره نشده است، نفیاً یا اثباتاً. و این نقص بزرگ در کتاب انفال است. همیشه چنین بوده است که استفادۀ آب از دریاهاست و حتی چاهها از دریاها سرچشمه میگیرد. آبها به واسطۀ باران از دریاها سرچشمه میگیرد. دریا همیشه مالک عنوان بوده است. مثلاً خلیج فارس را ما مدعی هستیم که از ماست و اما اینها خلیج فارس را به خلیج عربی برگرداندند و میخواهند این حق ما را بگیرند. اصلاً الان دریاها اگر مالک عمومی نداشته باشد، ملتی که دریا ندارد در مضیقۀ فوقالعاده شدید است و فقها باید راجع به این بحار صحبت کرده باشند اما حتی مثل صاحب جواهر با آن تفصیل و کرامت، این بحار را از انفال نشمرده، درحالی که موات است و مثل اراضی است، اما اراضی را از انفال شمرده و اما اسم دریا را نیاورده است. حال ما دریاها را مثل اراضی موات از انفال میدانیم. دلیلمان هم یکی اینکه «من أحیی أرضا فهو له» یا اینکه «الأراض الموات مال امام «سلاماللهعلیه» است و میگوییم این زمین در مقابل آسمان است. لذا اینکه فرموده «من أحیی ارضا مواتا»، چون نمیتواند آسمان را آباد کند لذا روی زمین آوردند و زمین همیشه قابلیت آباد کردن و کشت و کار کردن بوده است،
لذا فراموش شده و در «من أحیی أرضا فهو له»، وسائلالشیعه، جلد17، صفحه 326، باب 1، حدیث 6. این ارض در مقابل سماء است، لذا دریاها را میگیرد.
اگر این را نپذیرید، روایات فراوانی داریم که میفرماید هرچه لارب لها باشد، از انفال است. دریاها نیز لارب لهاست پس از انفال است. اگر این را نپذیریم، دو روایت صحیحالسند و ظاهرالدلاله داریم که میگوید دریاها از انفال است.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد