أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مرحوم آخوند (رضواناللهتعالیعليه) ما را در دو دريای متلاطم انداخته و خودشان فرار کردهاند. چيزهايی هم گفتهاند که به مقام قدس مرحوم آخوند نمیخورد و میدانيم که مرادشان ظاهر اين الفاظ نيست.
در باب قضاء و قدر که بايد اسمش را قدر و قضا بگذاريم؛ چون از ازل تا ابد در علم الهی مقدّر شده است، بعد آن تقدير الهی به مرور زمان در جهان واقع میشود. به اولی قدر و به دومی قضا میگوييم و نمیدانم چرا در حرفها قضا، مقدم بر قَدر شده است درحالی که قَدَر مقدم بر قضا است. در اين قضا و قَدر، قضا و قدَر حتمی و قضا و قَدَر تعليقی هست. قضا و قدر حتمی اين است که ارادهی انسانها دخالتی در وقوع و عدم وقوع نداشته باشد. به قول قرآن: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ«.
قضاهای حتمی کم است، اما قضاهای تعليقی زياد است. معنای قضاهای تعليقی اين است که ارادهی ما در سلسله علل واقع شده و اين زياد است. نود درصد، بلکه نود و پنج درصد از قضاها تعليقی هستند؛ يعنی ارادهی ما در سلسله علل واقع شده است.
به عنوان مثال اينکه پروردگار عالم در ازل تقدير کرده است و بعد حکم کرده است که هرکس ايمان داشته باشد و طبق ايمان عمل کند، هم در دنيا و هم در آخرت حيات طيّبه دارد و فرمودهاند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ«، اين تقدير الهی است و لذا صد و بيست و چهار هزار پيغمبر برای همين پيام فرستاده و آن سه پيغمبر درون، به نام فطرت و عقل و وجدان اخلاقی را هم در درون ما جايگزين کرده است.
حال کسی به واسطهی «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»، بهشتی میشود. آنوقت اينطور میشود که پروردگار عالم تقدير و حکم کرده است که انسان به واسطهی کار خوب و جديّت خوب، بهشتی شود و اين هم به واسطهی کار خوب و اعمال صالحه و رياضت و جديت، بهشتی شده است. اين تقدير و قضای الهی است. فرق حیات طیبه با مرگ که فرمود: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ« اين است که در آنجا ارادهی ما نخوابيده است، اما در اينجا ارادهی ما خوابيده است؛ برای اينکه ما اگر عمل صالح به جا بياوريم، «جَزَاءً الْحُسْنَى» و اگر اعمال صالح به جا نياوريم و برعکس اعمال بد به جا آوريم، «فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ». تقدير الهی اين است که پروردگار عالم تقدير کرده و حکم کرده است که من با ارادهام بهشتی شوم، يا با ارادهام جهنمی شوم. اگر اراده را برداريم، علم خدا روی آن نيست و علم ازلی است و آنوقت تقدير و قضای الهی نيست. آنچه قضای الهی است، اين است که پروردگار عالم در ازل تقدير کرده و حکم کرده است که من با ارادهام بهشتی شوم، يا با ارادهام جهنمی شوم و اگر اراده را برداريم، تقدير را برداشتهايم و آنوقت تقدير و قضای الهی نيست.
لذا ارادهی من در سلسلهی علل واقع شده است. مثلاً شما تصميم گرفتيد به مباحثه بياييد و کسی شما را به زور از خانه بيرون نمیکند. شما راه میافتيد و به مباحثه میآييد و خود شما يک ساعت مباحثه میکنيد و به واسطهی مباحثهها ملاّ و مروّج اسلام میشويد. همهی اينها تقدير الهی است که شما با ارادهی خودتان از مروّجين خوب اسلام شويد و از قضای الهی است که شما از مروّجين خوب اسلام شويد. در سلسلهی علل، ارادهی ما و انتخاب ما خوابيده است. به خلاف اين خورشيد و منظومهی شمسی که حرکت عجيبی دارد و حرکتش فوقالعاده دقيق است و ذرهای کُنْد يا تند باشد، عالم به هم میريزد؛ بالاخره خيلی دقيق است، اما جبر است و هيچ انتخابی ندارد. تا به حال پانزده حرکت برای کرهی زمين شناسایی کردهاند و تمام اين پانزده حرکت، دقت عجيبی دارد که از يکی از آنها شبانهروز درست میشود و از يکی از آنها ماه درست میشود و تمام اين پانزده حرکت جبر است و ذرهای انتخاب ندارد. پروردگار عالم آن را خلق کرده و کاری هم به عهدهی آن گذاشته و آن هم بدون کم و زياد از عهدهی کار برمیآيد و بالاخره اين منظومهی شمسی ما و اين کرهی زمين ما سالم میماند و ذرهای کند يا ذرهای تند باشد، در فضا پرتاب شده و آب میشود؛ اما خَلق و دقتش از خدا است؛ «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى». اما در انسان اين هدايت تکوينی نيست، بلکه به جای آن هدايت تشريعی است. «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛ راه سعادت و راه شقاوت را به واسطهی پيامبرهای درون و پيامبرهای برون به تو نشان داديم، حال تويی که يا سعادت را انتخاب میکنی (شاکران) و يا شقاوت را انتخاب میکنی (کافران). هردوی اينها قضا و قدر است؛ به قضا و قدر کرهی زمين، قضا و قدر حتمی میگوييم و به قضا و قدر انسان، قضا و قدر تعليقی میگوييم؛ يعنی ارادهی ما در سلسلهی علل واقع شده است، نه ذرهای کم و نه ذرهای زياد. اگر ارادهی ما نباشد، سعادت و شقاوت نيست.
لذا اگر يادتان باشد چند روز قبل میگفتم: ما در اراده مجبوريم. آنچه پروردگار عالم قضا و قدر دارد يا به قول من قدر و قضا دارد و واقع میشود، در سلسلهی علل ُآن، ارادهی من واقع میشود. بله، خيلی از چيزها جبر است و در اين شکی نيست. من اگر بخواهم به مباحثه بيايم، خيلی چيزها میخواهد؛ عقل و شعور میخواهد، زمين و آسمان میخواهد و حول و قوه میخواهد. گفتن جملهی «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» در هنگام ايستادن نماز مستحب است که خيلی خوب است. وقتی میگويد: «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ»، اين جبر است و اما «أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» هم است. خدايا! همه چيز از تو است، اما «أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» از من باشد.
لذا راجع به قضا و قدر، اگر بخواهيم عوامانه صحبت کنيم که همه بفهمند و لجاجتی در کار نباشد و عنادی در کار نباشد و قضيهی قضا و قدر را به خوبی حل کنيم، باید بگوییم: قضا و قدر دو قسم است که روايات ما اسمش را قضا و قدر حتمی و قضا و قدر تعليقی گذاشته است. آن قضا و قدر حتمی کم است، اما قضا و قدر تعليقی فراوان است و اصلاً زندگی ما و سعادت و شقاوت ما روی قضا و قدر تعليقی میچرخد. ظاهراً مسأله حل است، ولی معلوم است که شما بايد فکر کنيد و برای ديگران بگوييد.
اما در اصل مسأله، سفارش شده راجع به قضا و قدر صحبت نکنيد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) میفرمايند: دريای سياه است، وارد نشويد؛ زيرا غرق میشويد. دريای متلاطم است، نبايد وارد شويد.[9] قضيهی خضر و حضرت موسی (عليهما السلام) از اسرار است و يک کلاس مخصوص برای حضرت موسی (عليه السلام) بوده و مربوط شما نيست و نبايد وارد شويد. آنچه شما بايد وارد شويد، اين است که خدا گفته است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ«. من اگر بخواهم بهشتی شوم، دست خودم است و اگر بخواهم جهنمی شوم، دست خودم است.
گفتم: مرحوم آخوند ما را در دردسر انداخته، لذا باز بايد در اين باره صحبت کنیم.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ