عنوان: بررسی کلام مرحوم آخوند
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.  

 

بحث گذشته درباره‌ی استعمال لفظ در اکثر از معنا بود که گفتم: در مسأله، چهار قول ديده می‌شود: يکی قول صاحب قوانين بود،[1] يکی هم قول صاحب معالم بود[2] که نقل کردیم و نتوانستيم قبول کنيم.

يکی هم حرف مرحوم آخوند در کفايه بود بود‌ که ايشان مسأله را جدی گرفته‌اند و درحالی که مرحوم آخوند ذوق فلسفی، ذوق عرفانی و ذوق شعر و شاعری بالايی داشته‌اند و شاگردان ايشان خيلی تعريف اين ذوق را می‌کنند، اما در اينجا مسأله را جدی گرفته‌اند و يک مسأله‌ی ادبی را يک مسأله‌ی فلسفی کرده‌اند، و گفته‌اند: استعمال لفظ در اکثر از معنا، جمع بين لحاظين است و جمع بنی لحاظين، مُحال است. بعد هم هو کردند و گفتند: هرکه بگويد: استعمال لفظ در اکثر از معنا  محال نيست، لوچ است و يکی را دو تا می‌بيند؛ يک لفظ گفته و از يک لفظ دو معنا اراده کرده است.[3]

اين فرمايش مرحوم آخوند خيلی اشبه به طنز و شوخی است و مثل اينکه در کلامشان همين‌طور شوخی هم کرده‌اند.

اولاً چه کسی گفته است جمع بين لحاظين محال است و چرا جمع بين لحاظين محال باشد؟ شما قرآن می‌خوانيد و در لفظ دقت داريد و مواظب هستيد که اعراب کم و زياد نشود، مواظب هم هستيد که تجويد عالی شود و درحالی که مواظب لفظ هستید، مواظب معنا هم هستيد؛ يعنی در آنِ واحد، هم معنا و هم لفظ در ذهن شما است. لفظ را می‌گوييد و از لفظ، هم فصاحت و بلاغت و اعراب لفظ را اراده می کنيد و هم تفسيرهايی از خودتان و از ديگران لحاظ می‌کنيد و بالاتر از هر دو، قرآن می‌خوانيد و جداً می‌يابيد که کلام خدا است؛ «قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ»؛[4] کلام نازل است و کلام نور الله است.  اگر به جايی رسيده باشيد، کلام خدا را می‌يابيد؛ لذا خضوع خاصی برای اين یافتن برای شما پيدا می‌شود. مثلاً در جمله‌ی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»،[5] سه چها چيز طولی را لحاظ می‌کنيد؛ مواظبيد که غلط نخوانيد، مواظبيد که تجويد مراعات شود، مواظبيد که توجه به معنا داشته باشيد و مواظبيد که تفسير را در ذهنتان بياوريد. اگر گم شده و چيزی داشته باشيد در نظر می‌آوريد و از همه بالاتر، ‌خود را در محضر خدا می‌يابيد. اين يک مکالمه است، همين‌طور که نماز يک مکالمه بين ما و خدا است و حمد و سوره که می‌خوانيم،‌ خدا با ما حرف می‌زند. سبحان الله والحمدلله و لا اله الاّ الله و الله اکبر که می‌گوييم، ما با خدا حرف می‌زنيم و اما برای بعضی معاشقه است. همه‌ی اينها لفظ نيست، بلکه معنا است؛ اما توجه به الفاظ و توجه به فصاحت و بلاغت و توجه به زير و زبر و نزول قرآن می‌کنيد.

لذا چه کسی گفته است جمع بين لحاظين محال است؟ جمع بين لحاظ می‌کنند، هم لفظ و هم معنا و هم نحوه‌ی حضور، همه‌ی اينها يابيدنی است و خيلی از آنها يا همه‌ی آنها تکوين است و لحاظ‌هایی تکوينی در يک کلمه است. پس اينکه مرحوم آخوند می‌فرمايند: جمع بين لحاظين محال است؛ برای اينکه محال است انسان اگر به يک معنا توجه دارد، به معنای ديگری توجه پيدا کند،

می‌گوییم: اول توجه می‌کند که لفظ چهار ـ پنج معنا دارد و لفظ را در چهار يا پنج معنا استعمال می‌کند. اول توجه به معانی می‌کند و سپس لفظ را در چهار يا پنج معنا استعمال می‌کند؛ لذا معانی متباينات است، اما من می‌توانم در یک لحظه متباينات را در ذهنم جمع کنم؛ لذا لفظ را می‌گويم و متباينات يعنی معانی را در ذهن میآورم.

مرحوم آخوند به آينه می‌زنند و می‌گويند: کسی که در آينه عکس خودش را می‌بيند، نمی‌تواند آينه را ببيند؛ لذا عکس خودش را می‌بيند، اما اگر بعد که از او بپرسند که آينه سنگی يا چوبی يا غيره بود، نمی‌داند؛ زيرا لحاظ نکرده است. اگر بخواهد آينه بخرد، توجه می‌کند که آينه سنگی يا شيشه‌ای است يا کثيف است يا کثيف نيست و به عکس خودش توجه ندارد. همين‌طور که آينه فانی در يک چيز است، لفظ هم فانی در يک معنا است و همين‌طور که جمع بين لحاظين در آينه محال است، استعمال لفظ در اکثر از معنا هم محال است.

ولی بايد ببينيم آيا به راستی نمی‌شود انسان در آينه هم زيبايی خودش را ببيند و هم آينه را؟ می‌تواند هم به آينه توجه پيدا ‌کند و هم به  عکس خودش؛ هم به وجه و هم به ذی الوجه؛ می‌تواند هم به لفظ و هم به معنا توجه پيدا کند و اگر از او بپرسند آينه و صورتت چگونه بود؛ بتواند بگويد، جمع بين لحاظين هم نیست و اصلاً اين بحث‌ها در ادبيت نمی‌آيد. در فلسفه گفته‌اند: جمع بين لحاظين محال است، اما چه اشکالی دارد که انسان يک لفظ بگويد و از آن دو معنا اراده کند؟ لفظ فانی در معنا است؛ اما نه فنای فلسفی، بلکه فنای ادبی است. وقتی فنای ادبی شد، لفظ را فنای دو معنا می‌کند. بنابراين در ادبيت زياد جمع بين لحاظين می‌شود، در شعرها هم زياد است.

اگر کسی بخواهد بگويد نه، می‌تواند اين‌طور ادعا کند که در ادبيت قُلمه و سُلمبه گفتن رسم نيست. شايد نتواند بگويد خلاف فصاحت و بلاغت است، بلکه می‌تواند بگويد اين کلمات طنز يا معما است و در گفتگوها بايد معما نباشد و اما يک لفظ بگويد و از آن دو معنا اراده ‌کند؛ یا يک لفظ بگويد و معنای مشهور را اراده نکند، بلکه معنای شاذ را اراده کند و يا هر دو را اراده کند؛ مثلاً‌ بگويد: قمرم آمد و هم اسم دخترش که قمر است را اراده کند و هم اين که زيبا و ماه است را اراده کند، اين نه تنها محال نيست، بلکه مردم به او بارک‌الله می‌گويند.

مرحوم امام  يا آقای داماد از مرحوم حاج شيخ (رضوان‌الله‌تعالی‌عليهم) نقل می‌کردند که مرحوم حاج شيخ می‌فرمود: ممکن است کسی بگوید: حسنم را بده و هم زيبايی او را اراده کند و هم اسم او را اراده کند.[6] اين را مردم می‌فهمند و بارک‌الله می‌گويند و هيچ‌کس نمی‌گوید جمع بين لحاظين است و محال است و تو چرا اين کار را کردی؟ يا بد کاری کردي. در طنزها و کلمات مفردات و شعر و شاعري، استعمال شیء در اکثر از معنا فراوان است.

در مُغنی استعمال شیء در اکثر از معنا زياد ديده می‌شود. من يک وقت اشعار ملا مُغنی يادم بود و خدا رحمت کند استاد عزيز ما که برای ما مُغنی می‌گفت، مقيد بود روی مُغنی نگاه نکند و لذا همه‌ی اشعار را از حفظ می‌خواند. من هم يک شب، برای اينکه فردا روی مُغنی نگاه نکنم، بيست و يک شعر حفظ کرده بودم.

لذا در اشعار، ذوقيات و ادبيات،‌ استعمال شیء در اکثر از معنا نه تنها جايز است، بلکه مستحسن است. شعر هرچه از اينها داشته باشد، به زيباييش افزوده می‌شود. اما در گفتار و کردار اين رسم نيست که انسانی که نامه می‌نويسد، استعمال شیء در اکثر از معنا کند، يا کسی در مکالمات استعمال شیء در اکثر از معنا کند. اما اگر کسی استعمال شیء در اکثر از معنا کرد و قرينه آورد، نمی‌توان گفت غلط است؛ برای اينکه استعمال شیء در اکثر از معنا هم وضعش درست است؛ برای اينکه واضع لفظ را برای معنا وضع کرده و هم مجاز نيست و موضوعٌ له آن درست است و فقط برای اينکه بگويم اين معنا يا آن معنا، يک قرينه می‌خواهد. مثل اینکه در اشتراک می گفتيم: قرينه‌ی معينه می‌خواهد و در حقيقت و مجاز می‌گفتيم: قرينه‌ی صارفه می‌خواهد، در اينجا هم يک قرينه برای اشتراک می‌خواهد و اما محال و غلط نيست. بله در گفتار ومکالمات رسمی نيست، اما در گفتگوهای غير رسمی داريم.

بحث فردا راجع به مشتق است که بحث درازی است و اميدوارم حوصله کنيد تا ان شاءالله تا آخر ماه شعبان درباره‌ی مشتق صحبت کنيم.

وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد



[1]. قوانین الاصول، میرزا ابو القاسم قمی، ج1، ص148

[2]. معالم الدین، حسن بن زین الدین، ص39

[3]. کفایة الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی، ج1، ص36

[4]. سوره مائده، آیه 15

[5]. سوره احزاب، آیه 70

[6]. درر الفوائد، شیخ عبد الکریم حائری، ج1، ص25