أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فرع چهارمی که در باب صحيح و اعم عنوان شده است، این است که میخواهند از بحث صحيح و اعم نتيجه بگيرند. يعنی اين بحث بغرنج چه نتيجهی عملی دارد؟
مرحوم آخوند فرمودهاند: اگر صحيحی شديم، نمیشود به اطلاقات تمسک کرد و هرکجا اطلاقی باشد، مقدمات حکمت جاری نيست. گفتهاند: قاعدهی اشتغال را هم نمیتوان جاری کرد؛ برای اينکه هرکجا شک کرديم، اشتغال يقينی است و برائت يقينی میخواهد؛ برای اينکه ذمهی من روی صحيح آمده است، پس اشتغال يقينی دارم و اشتغال یقینی، برائت يقينی میخواهد. درحقيقت گفتهاند: اگر در بحث صحيح و اعم، صحيحی شديم، هم اطلاقات و هم قاعدهی برائت را ضربه میزند؛ پس بايد اعمی شويم تا بتوانیم به اطلاقات و برائت در اقل و اکثر ارتباطی تمسک کنيم. لذا گفتهاند: اين بحث طول و تفصيلدار نتيجهی فراوانی دارد.
اما اشتباه بزرگی شده است و لغت با خطاب اشتباه شده است.
يک حرف در اين است که شرعاً لغت «صلاة» چه معنايی دارد؟ اين بحث صحيح و اعم است؛ يا لغت «طهارت» در باب لغات چه معنایی دارد؟ آيا زکاتی که در اسلام هست و روی آن چيزهای نُه گانه واجب است، همين معنا را دارد، يا زکات به معنای نمو است و معنای ديگری دارد؟ بحث صحيح و اعم مربوط به اينها است. لذا بارها گفتهايم که بحث صحيح و اعم مربوط به لغت است و هيچ ربطی به خطابات ندارد. اگر يادتان باشد در جلسهی قبل میگفتيم: وقتی شارع مقدس میفرمايد: «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ»،[2] يعنی نماز صحيح بخوان و معنايش اين نيست که نماز اعم از صحيح و فاسد بخوان؛ يا وقتی شارع مقدس میگويد: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»، يعنی حج صحيح. لذا همهی خطابات، خطاب به مکلف هستند و از مکلف چيز صحيح میخواهند؛ خواه لغت، برای صحيح وضع شده باشد يا برای اعم از صحيح و فاسد وضع شده باشد. پس بنابراين، بحث صحيح و اعم، از خطابات به طور کلی بيرون است و اصلاً ربطی به هم ندارند.
بله، در آنجاهایی که شارع مقدس زکات را بر اعم از فاسد و صحيح اطلاق کرده، اگر اعمی شويد، میگوييد: حقيقت است و اگر صحيحی شويد، میگوييد: مجاز است و اما راجع به خطابات، اصلاً بحث صحيح و اعم، بحث بيگانهای است و آن مربوط به لغت است و اين خطاب شارع مقدس مربوط به مکلّف است. اصلاً بحث صحيح و اعم يک بحث علمی لغوی است و بحث خطابات، بحث فقه و عمل است و ربطی به هم ندارد. وقتی چنين شد، بحث اطلاقات، مربوط به خطابات است، بحث برائت و اشتغال هم مربوط به خطابات است. شارع مقدس فرموده است: کفاره را به مرد بده؛ حالا آيا به مرد عالم يا به مرد باسواد يا به مرد بيسواد يا به مجرد يا به مرد غيرمجرد؟ آن وقت اطلاقگيری میکنيم و میگوييم: مولا در مقام بيان مراد است و قيدی ذکر نکرده، پس مطلق رجل را گفته است و من کفاره را به هرکسی بدهم، به جا و درست دادهام. به اين بحث، بحث خطابات و بحث اطلاقات میگويند. بعضی اوقات هم نمیتوانی اطلاقگيری کنی و میگويی: مولا در مقام بيان اصل تشريع حکم است و در مقام بيان مراد و خصوصيات نيست؛ بنابراين اطلاق ندارد و از خطاب قدر متيقن میگيري.
در برائتش هم همين است؛ گاهی شما میدانی که بايد نماز بخواني، حالا در اين نماز گفته است: «اوله التکبير و آخره التسلیم» و اجزاء را يکی يکی برايت شمرده است؛ مثلاً گفته است: «اقرء فاتحةالکتاب»، «ارکع»، «اسجد»، «تشهد» و «سلّم». شارع چنين نمازی را گفته، من هم خواندم؛ اما نمیدانم آيا بيش از اين هم هست يا نه؟ اين میشود أقل و أکثر ارتباطی و میگويم: به اقل يقين دارم و در اکثر شک دارم، پس «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» جلو میآيد. گاهی هم برگشتش به أقل وأکثر ارتباطی نيست و نمیدانم آوردهام يا نه و محلش باقی است يا نه و نمیدانم اين الله اکبر، الله اکبرِ رکوع است، يا الله اکبر تکبيرة الاحرام است. اگر هنوز به رکوع نرفتهام، به دليل اشتغال يقينی و برائت يقيني بايد حمد و سوره بخوانم. اما اگر گفتم: الله اکبر و به رکوع رفتم و شک کردم که آيا حمد و سوره را خواندهام يا نه؟ در اين صورت چون وقتش گذشته است، علاوه بر اينکه روايت داريم که اگر جايش گذشت، بگو به جا آوردهام، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» هم میگويد: به جا آوردهاي. اين بحث اشتغال و بحث برائت میشود که همه مربوط به خطابات میشود.
بحث لغت اين است که من میدانم «صلاة» به معنای دعا است و شارع مقدس، اين «صلاةِ» به معنای دعا را به قرينهی مشابهت گفته: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِی أُصَلِّي»؛ یعنی ايستاد و دو رکعت نماز که «اوله تکبير و آخره تسلیم» بود، خواند و گفت: اينطور نماز بخوانيد. بحث لغت به معنای دعا شد و آن دعا، با عمل پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) به اين ارکان برگشت. اما اگر بگوييد مجاز است، همين مجاز هم مجاز مشهور شد و کم کم حقيقت تعيّنی پیدا کرد و بالاخره میدانم نماز از نظر لغت چيست؛ پس قبول دارم که لغتش به معنای دعاست و لغت تشرعی هم به معنای ارکان مخصوصه است، در هيچکدام هم شک ندارم. اینجا نه أقل و أکثر میآيد و نه اشتغال میآيد؛ برای اينکه أقل و أکثر و اشتغال مربوط به تکاليف است و مربوط به لغت نيست.
بنابراين اگر لغت را فهميدم و میدانم نماز حمد و سوره میخواهد و گفتم: الله اکبر و به رکوع رفتم و حمد و سوره را نخواندم؛ قاعده اقتضاء میکند نماز باطل باشد. اما شارع مقدس میگويد: با «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» بگو: نماز صحيح است؛ يا قاعدهی تجاوز يعنی جايی که محلش گذشته است، بگو به جا آوردهام. اما اگر گفت: الله اکبر و هنوز به رکوع نرفته، نمیداند حمد و سوره را خوانده است يا نه، در اين صورت اشتغال يقينی و برائت يقينی میگويد: بايد حتماً حمد و سوره را بخواني. اين مسأله ربطی به مسألهی قبل نداشت و آن مسألهی هم ربطی به اين مسأله ندارد؛ این مربوط به مکلف و مکلفٌ به و مربوط به خطابات بود و مسألهی اول هم مربوط به لغت اصلی و عرفی و لغت متشرعه و مجاز مشهور در تشريع و امثال اينها است؛ آن هيچ ربطی به خطابات ندارد، خطابات هم هيچ ربطی به لغت ندارد.
اشتباهی که مرحوم آخوند کرده، همين است که بحث لغات و خطابات را با هم اشتباه کرده و گفته است: بنابراين اگر صحيحی شدی، بايد اشتغالی شوی؛ برای اينکه نماز صحيح از تو میخواهند و اگر صحيحی شدي، بحث اطلاقات معنا ندارد؛ برای اينکه اطلاق در کار نيست و حتماً مربوط به صحيح است. مولی در مقام بيان صحيح است، نه اعم از صحيح و فاسد. پس هيچکدام ربطی به هم ندارد. پس اگر کسی گفت: الله اکبر و شک کرد که حمد و سوره را خوانده يا نه، بايد حمد و سوره را بخواند؛ برای اينکه پروردگار عالم از او نماز صحيح میخواهد و اين نمیداند نماز صحيح خوانده است يا نه؛ اشتغال يقينی و برائت يقينی میگويد: نماز صحيح بخوان و حمد و سوره را بخوان، حال «صلاة» برای هرچه وضع شده باشد.
ما ديروز میگفتيم: نماز برای اعم از صحيح و فاسد وضع شده است و اما اگر در خطابات واقع شد، حتماً شارع نماز صحيح میخواهد. آن خطاب است و ربطی به صحيح و اعم ندارد و آن هم لغت است و هيچ ربطی به اشتغال و خطابات ندارد. بحث اطلاقات و اشتغالات مربوط به خطابات شارع به مکلف است و بحث لغت بحث شرعی نيست، بلکه يک بحث عرفی است که اين لغت برای چه وضع شده است؛ يعنی مردم اين لغت را برای چه وضع کردهاند، يا شارع مقدس اين لغت را برای چه وضع کرده است.
بله، گاهی شارع مقدس خطاب نمیکند، بلکه لغت استعمال میکند؛ آن وقت گاهی صحيح اراده میکند و گاهی فاسد را اراده میکند؛ گاهی میگويد: اين نمازت صحيح است و گاهی میگويد: اين نمازت فاسد است. اين خطاب نيست، بلکه بيان لغت است؛ يعنی برای اينکه مجاز نشود، «صلاة»، اعم از صحيح و فاسد است و اطلاق میتواند بگويد: اين نماز صحيح و يا اين نماز فاسد است و اين مربوط به لغت هم است. اما اگر بگويد: نماز بياور؛ يعنی نماز صحيح؛ نمیشود که شارع مقدس بگويد: نماز بياور، اعم از نماز صحيح و فاسد.
فتلخص مما ذکرناه اينکه ما هرچه گشتيم يک نتيجهی فقهی برای صحيح و اعم پيدا نکرديم و اگر شما يک نتيجهی فقهی پيدا کنيد، خيلی کار کردهايد و اين بحث بغرنج را خيلی طول و تفصيل دادهاند و گفتم: حتی مرحوم آخوند که بنايشان بر اختصار است و بايد دو صفحه در اين باره صحبت کنند، بيش از ده صفحه صحبت کردهاند؛ اما نتيجهی عملی ندارد؛ بلکه نتيجهی علمی دارد. خدا رحمت کند آن مرد بزرگ را که انسان را برای اجتهاد مهيا میکند و بحثهای علمی است که انسان را مجتهد میکند و قوهی استنباط میدهد. بحثهای عملی که روايت داشته باشد، اخباريگری میشود و اخباريگر اصلاً مجتهد نيست. از همين جهت بعضی اوقات اخباريها به خاطر همين اخباریگری و دقت نکردن در روايات اهل بيت (عليهم السلام)، اشتباهات بزرگی دارند. پس ما نمیگوييم نتيجهی عملی در اين مسأله چيست، میگوييم: بنا نيست ما طلبهها نتيجهی عملی درست کنيم و نتيجهی عملی برای رساله است و اينکه مجتهد بنويسد و مقلد عمل کند. ما در مقام بيان اين هستيم که مجتهد جامعالشرايط شويم و مسائل علمی، بيش از مسائل نتيجهدار ما را مجتهد جامعالشرايط میکند.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
. کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص28