أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث ما دربارهی صحيح و أعم بود و اين بحث درحالی که نتيجهی عملی ندارد، اما نتيجهی علمی دارد و ما در مباحث نبايد به دنبال اين باشيم که نتيجهی عملی چيست، بلکه نتيجهی عملی، مربوط به فتوا و مربوط به مرجعيت است و آنچه مربوط به ماست، عالم شدن در اصول است؛ حالا برای مرجع تقليد فايدهی عملی داشته باشد يا نداشته باشد، اما ذهن ما و عقل و فهم ما را در اصول محکم و مستحکم میکند. مرحوم آيت الله آقای اديب مزاحی میکردند. ايشان مرد بالايی بودند و هم ملا و هم متدين و متواضع بودند. ايشان بعضی اوقات در مطول، الفاظ دهاتی را به کار میبردند و میگفتند: مطول ذهن را گالوار میکند و انصافاً چنين است. مطول و قوانين و اين بحث صحيح و اعم و غيره انسان را وارد بحث میکند و بالاخره بايد ملکهی اصول در ما ايجاد شود و الاّ نمیتوانيم فتوا بدهيم. کسی که اصول نداشته باشد، نظير إخباری است که منکر حجیت اقوال اصول است و دارای خرافت هم است و ما اگر اصول نداشته باشيم، چنين است. بنابراین بايد يک دوره اصول محکم و منّقح و مستدل در ذهن ما باشد. لذا هيچوقت به دنبال اين حرفهای بيهوده نرويد که نتيجهی علمی این بحث چيست، بلکه ببينيد بحث درست شد يا نه و آيا من درست گفتم يا نه؟
اين روش آقای داماد و روش آقای بروجردی (رضواناللهتعالیعليهما) است که کفايه را اصل قرار میدادند و حسابی کفايه را بررسی میکردند و فتوای خودشان را نيز میفرمودند؛ اما در حرفهای ديگر نمیرفتند.
من در سال اولی که در قم اصول گفتم، روشم روش حضرت امام (رضواناللهتعالیعليه) بود. حضرت امام علاوه بر کفايه، دو سه کتاب ديگر مثل تقريرات مرحوم نائيني، کتاب مرحوم آقای کمپانی و مرحوم آقا ضياء را هم بررسی میکردند و با نشاط علمی داد و فرياد میکردند. به یاد دارم که ایشان در درسی، به مرحوم نائينی چهارده ايراد کردند. آن دورهی اول اصول که من در قم گفتم و اسمش عوائد کبيره بود، به روش امام بود.
و اما روش دوم من در قم قدری پائين آمد و متوسط شد که اسمش هم عوائد متوسط است. متوسطش همين بود که خيلی از اقوال را حذف میکردم و میگفتم: ربطی به بحث ندارد و بحث بايد تام باشد و شما بايد يک دوره اصول در ذهنتان باشد.
دورهی سوم ما، عوائد صغيره بود و روش هم، روش آقای بروجردی و آقای داماد (رضواناللهتعالیعليهما) بود. آقای بروجردی تقريباً يک دوره اصول گفتند؛ آقای داماد هم به مدت چهار سال يک دوره اصول میگفتند، اما دورهی اصول حضرت امام شش سال طول کشيد و آن دو سال اضافه راجع به زوائد بود و البته علمی و عالی بود و ان قلت قلت داشت و ذهن را محکم و مستحکم میکرد.
در اينجا اين دورهی سومی است که اصول میگويم و میبينم معمولاً جلسه با روشهای ان قلت قلت و امثال اينها سازگاری ندارد، لذا مجبورم که اصول را طبق بررسی مرحوم آخوند پیش ببرم، به غير از بعضی اوقات که به اقوال ديگر احتياج باشد. اما معمولاً در بررسی کفايه، ابتکاراتی دارم و شما نمیتوانيد بحثی پيدا کنيد که من در آن بحث، ابتکار نداشته باشم. لذا بحث من، يک بحث ابتکاری در اصول است و پايه هم به عقيدهی من، شجرهی طيبهی قرآن است و اين اصول خوبی است. شما بايد يک دوره اصول اين چنینی در ذهن مبارکتان باشد و اين دوره اصول من، همه چيز دارد و کمبودی ندارد و تام است، ابتکاری هم است و خيلی به درد میخورد.
بحث ما اين بود که مرحوم آخوند (رضواناللهتعالیعليه) مانده بودند که قدر جامع بين اعمی چيست؛ يعنی اگر کسی اعمی شود و بگويد: الفاظ برای اعم از صحيح و فاسد وضع شده، اين قدر جامع میخواهد، حال قدر جامعش چيست؟
مرحوم آخوند چون صحيحی هستند، برای صحیحیها قدر جامع پيدا کردند؛ البته با اشاره پيدا کردند و گفتند: مثلاً لغت «صلاة» برای نمازی که «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» باشد، وضع شده است و لذا در «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ»، اين «صلاة» گفته شده و از آن «صلاة صحيحه» اراده شده و قرينهی آن هم اشارهی «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» است؛ برای اينکه نماز باطل که «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» نيست. بعد رفتند در اعمی و به عقيدهی خودشان نتوانستند بين صحيحی و اعم قدر جامع درست کنند و مثلاً گفتند: اينکه مشهور شده قدر جامع، ارکان مخصوصه است؛ خيلی جاها ارکان مخصوصه نماز نيست و اصلاً صدق نماز نمیکند. کسی بلند شود، بگويد: الله اکبر و به رکوع و سجده رود و تشهد و سلام دهد، نمیگويند: نماز خواند؛ بلکه میگويند مسخره کرد. از شما تقاضا دارم کفايه را ببينيد و از کفايه دفاع کنيد. ممکن است شما بفرماييد: حرف مرحوم آخوند درست است و حرف شما غلط است.
اولین ايرادی که ما به مرحوم آخوند داريم، اين است که اصلاً طرز بحث، انحرافی است و مستقيم نيست؛ برای اينکه بحث ما اين است که در لغت شرعی يا لغت لغوی، لفظ «صلاة» برای چه وضع شده است، برای «صلاة صحيحة»، يا «صلاة فاسدة»، يا اعم از صحيح و فاسد. حال ما بگوييم: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» دلالت میکند بر اينکه اين صلاة، صحيحة است. معلوم است کسانی که اعمی میشوند، میگويند: در آيات و روايات ما هرکجا نماز گفته شده، ارکان مخصوصه و نماز صحيح و تام الاجزا و تام الشرايط مراد است، ولی مرحوم آخوند بايد اين بحث را درست کنند که اگر اين لفظ «صلاة» شرعی باشد و شارع مقدس وضع کرده باشد، برای چه وضع کرده است؟ ايشان میگويند: به دليل «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ»، برای صحيح وضع کرده است.
ما میگوييم: شکی نيست که «صلاة» در گفتهی پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) برای نماز صحيحه است. همهی لغاتی که پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) دستور دادند، مانند: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ»، یعنی روزهی صحيح، یا »«وَاعْلَمُوآ اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ ءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»؛ يعنی خمس صحيح؛ اما بحث اين است که اگر ما قرينه نداشتيم و اگر قرائنی که در ميان مسلمانها هست، وجود نداشت، آن وقت ، اين لفظ در لغت برای چه وضع شده است؟ و آيا در شرع مقدس اسلام حقيقت شرعيه داريم يا نه؟ و آیا حقيقت متشرعه داريم يا نه؟ فرمايش مرحوم آخوند، اين را برای ما درست نمیکند، بلکه با قرينه و با اشاره میگويند: من نمیتوانم بگويم قدر جامع بین صحيح و اعم کدام است؛ برای اينکه نماز صحيح مراتب دارد؛ اما میتوانم بگويم: کلّهم «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» است و اين اشاره است به نمازی که نمیدانم چيست.
بعد هم، به مرحوم آخوند میگوییم: به همين اندازه که نماز در صحيح استعمال شده، در فاسد هم استعمال شده است؛ مثلا داریم: «دَعِي الصَّلَوةَ أَيَّامَ أَقْرَائِكِ»، يا «صلاتک فاسدةٌ»؛ برای اينکه رکوع را نياوردی، نماز فاسد است، يا برای اينکه سجده را نياوردی، نماز فاسد است و لفظ نماز آورده شده و فساد از آن اراده شده است. پس به همان اندازه که اشاره میگويد: نماز صحيح، به همان اندازه اشاره میگويد: نماز باطل است. مرحوم آخوند میگويند: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» برای ما موضوع درست میکند و اين استعمال میگويد: حقيقت شرعي. من میگويم: استعمال اعم از حقيقت است و گاهی با قرينه گفته میشود: «صلاة صحيحة» و گاهی گفته میشود: «صلاة فاسدة».
اما چيزی که ما گفتيم و در اينجا هم میگوييم، اين است که هم در لغت و هم در شرع مقدس اسلام قدر جامع برای اعم هست؛ و آن قدر جامع، کلی طبيعی است. شارع مقدس نماز را برای نماز اصطلاحی که «اوله التکبير و آخره التسليم» است، وضع کرده و اما نه وصف صحت دارد و نه وصف فاسد. در خارج گاهی صحيح است و گاهی فاسد است؛ آنجا که صحيح است، میگويد: اسقاط تکليف شد و آنجا که باطل است، میگويد: اسقاط تکليف نشد. «ماهيت لابشرط» بر هر دو صادق است. حالا اعم میشود، اما گفتم: لفظ اعم را نگوييد؛ برای اينکه اگر قيد صحیح و اعم آمد، خارجيت ندارد. بگوييد همهی لغاتی را که از زمان حضرت آدم تا حال و تا روز قيامت، وضع میکنند و حتی لغات شخصی را، به عنوان ماهيت لابشرط وضع میکند. لذا حتی در اعلام، مثلا اسم دخترش را فاطمه میگذارد؛ اين فاطمه يک وقت مريض میشود، يا ناقص میشود و يا بچه پيدا میکند، در همهی اينها فاطمه است. پس فاطمه بر همهی مصاديق صادق است، هم صحيحش و هم فاسدش. مثلاً صلاة برای دعا وضع شده و دعا اعم از صحيح و فاسد است. کسی بگويد: خدايا تو خوب خدايی هستی و من بد بندهای هستم و ناگهان اشتباه کند و بگويد: خدايا من خوب بندهای هستم و تو خوب خدايی هستي. به هر دو دعا میگويند؛ يکی را میگويند: دعای غلط کرد و يکی را میگويند: دعای صحيح کرد.
بعد هم شارع مقدس نماز را برای ارکان مخصوصه که «اوله التکبير و اخره التسليم» باشد، وضع کرد و نماز را ياد داد و گفت: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِی أُصَلِّي»؛ اما اين صلاة را شارع مقدس برای خصوصِ صحيح، یا برای اعم از صحيح و فاسد وضع نکرد، بلکه برای ماهيت لابشرطِ «اوله التکبير و اخره التسليم» وضع کرد و اين «اوله التکبير و اخره التسليم» گاهی صحيح است؛ مثل کسی که مسأله بلد است و نماز صحيح میخواند و گاهی باطل است و نمازش فاسد است. لذا ما در قدر جامع، در وسعت هستيم و خيال میکنم اين قدر جامعی که من درست کردم، بهترين اقوال است و رفع همهی اشکالات را نيز میکند.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
. کفایة الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی، ج1، ص24