عنوان: راه‌های تمیز حقیقت از مجاز
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

در حوزه بايد اصول فراوان گفته شود و متأسفانه اصول متروک شده و افت کرده است. يک طلبه‌ای که خارج می‌خواند، بايد يک دوره اصول منقّح، بلکه مستدل در ذهنش باشد. البته ما بايد با تفسير هم سر و کار داشته باشيم و يک دوره تفسير در ذهن ما باشد و از هرکجای قرآن از ما سوال کنند، بتوانيم جواب قانع‌کننده بدهيم. علاوه بر اينها، قرآن نور است «قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِينٌ».[1] اما اين را هم فراموش نکنيد که اصل حوزه و آنچه حضرت امام می‌فرمايند، حوزه‌ی سنتي و فقه جواهري، متوقف بر دو بال است، اگر يک بال يا دو بال نباشد، افت حوزه است و از اين دو بال، يکی فقه سنتی و فقه جواهری است و يکی هم اصول سنتی و اصول جواهری است و همه‌ی ما بايد با اين دو بال پرواز کنيم. اگر اين دو بال نباشد،‌ جداً‌ عزاست و اگر يکی از اين دو بال نباشد، ‌جداً‌ نقص است و حوزه‌ی ما بايد در فقه سنتی و در اصول سنتی کوشا باشد.

و اما بحث ما راجع به تبادُر، صحت سلب و اطراد بود و مقداری درباره‌ی اينها صحبت کرديم.

استاد بزرگوار ما، آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در اين تبادر و صحت حمل و اطراد حرفی دارند؛‌ يعنی تبادر و صحت حمل و اطراد را معنا می‌کنند. آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در اصول ابتکارهای خوبی داشتند؛ اما بعضی اوقات می‌ديدم که مطالب حضرت امام که به درس ايشان می‌رفتند را در نظر دارند و گفتگو می‌کنند و بعضی اوقات و يا غالب اوقات قبول می‌کنند و انصافاً‌ آقای بروجردی از نظر فقه سنتی و از نظر اصول سنتی ملاّ بودند و ما در اين هفت- هشت سالی که خدمت ايشان بوديم،‌ خيلی از ايشان استفاده کرديم.

اگر يادتان باشد، ما گفتيم: تبادر و صحت سلب و اطراد يک معنا دارد؛ الاّ‌ اينکه گفتيم: تبادر، مربوط به مفردات، صحت حمل مربوط به جملات و اطراد مربوط به اجناس است و الاّ هر سه يک معنا دارد؛ یعنی موارد تفاوت می‌کند؛ تبادر بايد در مفردات استعمال شود و صحت حمل يا عدم صحت سلب بايد در جملات استعمال شود و اطراد بايد در اجناس و کليات طبيعی استعمال شود. ما مدعی بوديم: در ذهن ما معانی فراوانی موجود است که ما آن معانی را فراموش کرده‌ايم، که به آن ضمير ناآگاه می‌‌گويند و ما می‌توانيم اين ضمير ناآگاه را به واسطه‌ی فکر و به واسطه‌ی بردن لفظ در خزينه‌ی ذهن،‌ پيدا کنيم و به عبارت عرفی، ما می‌توانيم چيزهايی که فراموش کرده‌ايم، يادآور شويم و این اگر راجع به مفردات باشد، به آن تبادر می‌گوييم و اگر راجع به جملات باشد، به آن صحت حمل می‌گوييم و اگر به واسطه‌ی مرکبات و کليات باشد، به آن اطراد می‌گوييم.

گفتيم: مثلاً نمی‌دانم آيا «زيدٌ اسدٌ» حقيقت است يا نه و فراموش کردهام؛ پس «زيدٌ اسدٌ»‌ را در خزينه‌ی ذهن می‌برم و محمول‌يابی می‌کنم و می‌بينم «زيدٌ ‌اسدٌ» در خزينه‌ی ذهن من نيست؛ بلکه آنچه هست، «زيدٌ کالاسد» از نظر شجاعت است؛ محمول موضوع خودش را پيدا می‌کند، اما مجازاً؛ می‌گويم: معنای مجازی را پيدا کردم. اما گاهی می‌گويم: «زيدٌ ‌عالم» و می‌برم در خزينه‌ی ذهن و در معانی آن را گردش می‌دهم و محمول، موضوع خودش را بدون قرينه پيدا می‌کند و چيزی که يادم رفته، به يادم می‌آيد و می‌گويم: «زيدٌ عالم»‌ حقيقت است و مجاز نيست. مثال‌های امروز مربوط به صحت حمل بود و راجع به تبادر و راجع به کليات هم در جلسه‌ی قبل مثال زدم و صحبت کردم.

استاد بزرگوار ما، آقای بروجردی، هم تبادر، هم صحت حمل و هم اطراد را به گونه‌ی ديگری معنا می‌کنند؛ ايشان می‌فرمايند: در هرکجا شک داری آيا حقيقت است يا مجاز است، برای موضوع،‌ محمول درست کن؛ به عنوان مثال بگو: «زيدٌ اسدٌ» و ببين ذوق می‌پسندد يا نه؛ يا اينکه بگو: «زيدٌ عالمٌ» يا «عمروٌ عالمٌ» يا «بکرٌ عالمٌ» يا «الاسد عالمٌ» و ببين ذوق اين را می‌پسندد يا نه؛ اگر ذوق پسنديد، بگو: حقيقت است و اگر ذوق عرفی نپسنديد، بگو: مجاز است. ایشان روی اين فرمايش خيلی پافشاری داشتند و نمی‌گفتند؛ اما مدعی ابتکار بودند و می‌گفتند: هم تبادر و هم صحت حمل و هم اطراد، ذوقی است و هرکجا ذوق پسنديد، بگو حقيقت است و هرکجا مگر با قرينه ذوق نپسنديد، بگو: مجاز است.[2] 

فرمايش ايشان خوب است، اما ايرادی که هست اين است که اين ذوق از کجا پيدا شده است؟ مثلاً آيا يک آدم عادی و بي‌سواد می‌تواند اين کارها را بکند؟ اصلاً آدمی که اسم تبادر و اطراد و صحت حمل را نمی‌داند، نمی‌تواند اين کار را بکند؛ آدمی که حقيقت را از مجاز و مجاز را از حقيقت تميز نمی‌دهد، نمی‌تواند اين کار را بکند. پس اگر نمی‌تواند، اين ذوق بايد يک منشأ داشته باشد و آن منشأ علم اجمالی است. البته نه علم اجمالی اصولی؛ بلکه يعنی علمی که در خزينه‌ی ذهن است و فراموش شده است و به آن علم اجمالی می‌گويند. ما زياد علم اجمالی داريم و علم اجمالی علما و بزرگان صد و علم تفصيلی آنها ده است؛ ما خيلی علم اجمالی داريم. علم اجمالی، يعنی محتاج به فکر است تا تفصيل پيدا شود و به عبارت ديگر محتاج به فکر است تا آنچه يادمان رفته به يادمان بيايد.

بله، اين ذوق ادبی و ذوق عرفی می‌خواهد؛ اما نه همه‌ی عرف، به معنای اين نيست که از فطريات باشد و مثل تشخيص زن از مرد و مرد از زن و جوان از پير باشد. اينها مربوط به تواتر و اطراد و صحت حمل نيست؛ اما علمياتی که مورد بحث ماست و ما آن را در مقدمات اصول آورديم و می‌خواهيم از مقدمات اصول برويم در فقه و از تبادر، معنا درست کنيم و روی آن معنا فتوا بدهيم. آن وقت تبادر و اطراد و صحت حمل از خواص می‌شود و طلبه، البته طلبه‌ی فکر و طلبه‌ای که با اين حرف‌ها سر و کار دارد و طلبه‌ای که به قول آقای بروجردي، ذوق اين حرف‌ها را دارد.

اگر حرف مرا بپسنديد، به آقای بروجردی عرض می‌کنيم: آنچه شما فرموديد، با آنچه مشهور می‌گويند، مترادف است. آنها هم می‌گويند: لفظ را ببر در خزينه‌ی ذهن و شما می‌گوييد: حمل کن و او هم می‌گويد: حمل کن در ذهن و رجل را حمل کن بر زيد و عمرو و بکر و خالد و آن وقت اگر می‌بينی همه صادق است و ذوق می‌پسندد؛ يعنی تصديق می‌کند؛ وقتی تصديق کرد، می‌گويد اين رجل، اسم جنس است و به اين اطراد می‌گوييم.

من خيال می‌کنم- البته با اين شرحی که عرض کردم- فرمايش آقای بروجردی با فرمايش مشهور تفاوتی نداشته باشد، مگر تفاوت لفظی.

بحث بعدی اين است که مرحوم صاحب قوانين (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) که قوانين کتاب خوبی است و جلد اول و مخصوصاً جلد دوم عالي است، در اول قوانين[3] دو سه صفحه در تميز حقايق از يکديگر صحبت می‌کنند و می‌فرمایند: «اذا دار الامر بين الحقيقة و المجاز»، «اذا دارالامر بين الحقيقة و الاشتراک»، «اذا دارالامر بين الحقيقة و الاضمار»، «اذا دارالامر بين الحقيقة و التخصيص» و «اذا دارالامر بين الحقيقة و التخصص» چه باید گفت؟ ایشان خيلی مفصّل در اين باره صحبت کرده‌اند و ما اشاره‌ای به فرمايش ايشان می‌کنيم و اميدوارم بتوانيم از فرمايش ايشان استفاده کنيم.

وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد



[1]. سوره مائده، آیه15

[2]. نهایة الاصول، تقریر بحث سید حسین بروجردی، حسینعلی منتظری، ص35

[3]. قوانین الاصول، ابوالقاسم قمی، ج1، ص32