عنوان: بررسی تعریف آخوند خراسانی برای موضوع علوم
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

مرحوم آخوند در کفايه می‌فرمايند: «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» و در پرانتز می‌فرمايند: «بلا واسطة فی العروض».[1]

مرحوم آخوند اين حرف را از شهرت گرفته‌اند؛ يعنی در کتاب های اصول، چه قدما و چه متأخرين، فرموده‌اند: «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية». موضوع همه‌ی علوم اين است که وقتی در آن کتاب‌ها برويم، می‌بينيم بحث از عوارض يک چيز و محمولات برای يک موضوع است؛ به اين موضوع علم اصول و موضوع علم فقه می‌گويند. مثلاً  وقتی که برويم در کفايه، می‌بينيم مسأله‌ی  اول که وضع است، تا مسأله ی آخر که تعادل و تراجيح است، همه‌ی اين مسائل از يک موضوع صحبت می‌کند و آن موضوع، «ما يقع فی طريق الاستنباط»[2] است؛ تمام اين مسائل برای اين است که ما بتوانيم استنباط کنيم.

اشکال شده است که همه‌ی اين محمول‌ها و اين مسائل، اول عارض موضوع خودش می‌شود، بعد عارض موضوع علم می‌شود. آن‌وقت عَرض غریب است و عرض ذاتی نيست. اگر يادتان باشد، در منطق عرَض را به دو قسم منقسم کرده‌اند: ذاتی و عرض غریب و می‌گويند: عرض ذاتی محمولی است که بلا واسطه بر موضوع بار شود و عرض غریب محمولی است که با واسطه بر موضوع بار شود. در هر علمی، من جمله علم اصول اين‌طور است که مسائل؛ يعنی محمول‌ها اول بر موضوع خودش بار می‌شود و سپس بر موضوع علم بار می‌شود؛ لذا می‌شود: «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه غير ذاتيه». اين اشکالی است که در قول مشهور هست. قول مشهور همه‌ی اين‌ها را از عواض ذاتی گرفته‌اند، در حالی که همه محمول‌ها از عوارض غریبه است؛ يعنی واسطه می‌خورد. مثلاً «الامر يدل علی الوجوب عرفاً» و اين «يدلّ علی الوجوب عرفاً»، عرض ذاتی برای کلمه الامر است، اما عرض برای موضوع علم اصول هم است که «ما يقع فی طريق الاستنباط» است؛ يعنی در اصول درست می‌کنيم که امر، دال بر وجوب است و در فقه هر کجا امر است، حمل بر وجوب می‌کنيم. آن‌وقت عرَض غریب می‌شود و از اول هر علمی تا آخر مسائلی که در آن علم هست، به نسبت موضوع خودش عرَض ذاتی است و به نسبت موضوع علم، عَرَض غریب است؛ لذا مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) اول می‌فرمايند: «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» و در پرانتز می‌فرمايند: «بلا واسطة فی العروض»؛ يعنی «موضوع کل علم» بدون واسطه، عارض موضع علم می‌شود. حال چه بايد گفت و چه بايد کرد؟

معمولاً الاّ شاذاً مسأله را متعرض نشده‌اند. مرحوم آخوند در اين‌جا يک جمله‌ای دارند که جمله‌ی خوبي است و آن اين است که می‌فرمايند: همه‌ی موضوعاتی که در مسائل است، بسنج ؛ مثلاً ‌هزار مسأله در علم اصول هست، اين هزار مسأله، موضوع دارد و محمول دارد؛ آن محمول بلاواسطه بر اين موضوع عارض می‌شود؛ آن‌وقت عرَض ذاتي می‌شود؛ اما آن موضوع را با موضوع علم بسنج؛ آن‌وقت کلی طبيعی و فرد می‌شود  که فرد عين کلی و کلی عين فرد است. يا در طبيعيات: «الحق انّ وجود الطبيعی بوجود افراده»؛[3] و لو اينکه محمول بر موضوع بار شده و سپس بر موضوع علم بار شده، اما محمول بر يک فردی از موضوع کلّی و يا فردی از کلّی طبيعي بار شده است. در حقيقت محمول هر علمي؛ يعنی هزار مسأله بر موضوع علم، بلاواسطه بار شده است؛ برای اينکه موضوعات مسائل و موضوع علم، مصداق و کلی، يا کلی طبيعی و فرد است. کلی طبيعی عين فرد و فرد عين کلی طبيعی است. مثلا در کلّی «زيدٌ عالم»، زید، عينِ عالم و عالم، عينِ زيدٌ عالم است. یا مثلاً در «اکرم العلماء»، اين علما يعنی اکرم زيداً، اکرم بکراً، اکرم خالداً؛ يعنی عنوانِ «العلماء»، در خارج مصاديقی دارد و مصاديق خارجی آن، يکی زيد، يکی عمرو و يکی بکر است. پس در واقع و نفس‌الامر، موضوع هر علمی، با موضوعات مسائلش يکی هستند؛ يکی به این معنا که موضوع، کلی است و آن موضوعات علم، افرادش است و يا موضوع علم، کلی طبيعی است و آنها افرادش هستند.

مرحوم آخوند با اشاره اين‌طور جواب می‌دهند و اتفاقاً جواب خوب و پسنديده‌ای است که «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» و اگر اشکال کنی و بگويی: مسائلی که در اصول است، محمول‌هايش بلا واسطه بر موضوع بار می‌شود؛ می‌گوییم: اين واسطه بار می‌شود؛ اما بر آن اصل موضوع علم بار می‌شود و لو واسطه می‌خورد، اما واسطه‌اش، واسطه‌ی فرد و کلی طبيعی است و حيث اينکه کلی طبيعی عين فرد است و حيث اينکه کلّی عين مصداق است؛ پس درحقيقت محمول بر موضوع خودش و هم بر موضوع علم بار شده است. پس محمول بر موضوع فردی و بر اصل کلّی و بر موضوع بار شده است و چون بين کلّی و فرد، عينيت است، درحقيقت «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية ای بلاواسطة فی العروض».[4]

استاد بزرگوار ما حضرت امام (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) و بعضی ديگر گفته‌اند: اين قضيه‌ی «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتيه»، سالبه به انتفاع موضوع است؛ برای اينکه اصلاً کتاب اصول، مسائلی دارد که اين مسائل با هم شباهت دارد و اين مسائل جمع شده و يک کتاب شده است و اصلاً‌ «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتيه»، دروغ است و هر مسأله و هر فصلی برای خودش است. مثلاً مسائل اصول، ‌مسائلی است که سنخ يکديگر است و شباهت به يکديگر دارد و جايش هر کجا باشد، طوری نيست؛ اما بهتر اين است که يک کتابی برايش درست کنيم و مسائل را در آنجا بياوريم و وقتی اين مسائل در آنجا آمد، به آن کتاب اصول می‌گوييم و اما اينکه ربط منطقی داشته باشد، ربط عرض و معروضی باشد و ربط عرض ذاتی و عرض غریب باشد، اين‌طور نيست.[5]

گفتن اين حرف، مشکل است و مشکلش اين است که اين سنخيتی که ايشان می‌گويند، معنای سنخيت يعنی حمل، يعنی حملِ عرض بر معروض. اگر مسائلِ اوامر و نواهی را با مسائل استصحاب بسنجيم، خواهيم ديد که هر دو مسائل موضوعش اين است که می‌خواهيم در فقه استفاده کنيم و اين دو موضوع با هم سنخيتی دارد که می‌توانيم در يک علم از هر دو صحبت کنيم. اصلاً معنای سنخيت، يعنی ربط و معنای ربط يعنی موضوع و محمول و عرض و معروض. وقتی موضوع و محمول در مسائل درست کرديم، همه موضوعات، همان موضوع علم اصول است و موضوع علم اصول، «هو الحجة في الفقه» است. مسأله‌ی اوامر را با «هو الحجة في الفقه» درست کرديم؛ مسأله‌ی استصحاب را با «هو الحجة في الفقه» درست کرديم و مسأله‌ی اصول عمليه را با «هو الحجة في الفقه» درست کرديم و اينکه بگوييم: اينها به هم ربطی ندارد و موضوع واحد ندارد، انصافاً مشکل است.

بعضي‌ها گفته‌اند: اگر اصول را با هم بسنجيم، می‌بينيم غالب مسائلش، يا مربوط به اصول نيست و يا مسأله فقهی است؛ حتی شيخ انصاری (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) همه اصول عمليه را مسائل فقهی می‌دانند. حضرت امام می‌فرمايند:  فرائد يعنی اصول و مسائل عمليه همه مربوط به فقه است و مربوط به اصول نيست.

گفتنِ اين‌ها مشکل است و بايد فکر ديگری کنيم و تعريف علم و اصول را به گونه ی ديگری درست کنيم و الا این مسائلی که در اصول است، همه سنخيت و ربطی با هم دارد و ربطش همين است که درحالی که کل واحد از مسائل، موضوع مستقلی دارد، اما آن موضوع مستقل با آن موضوع علم اصول که «يقع فی طريق الاستنباط» است، يکی هستند. به معنا که موضوع علم، کلی است و آن موضوعات مسائل فرد است، يا موضوع علم، کلی طبيعی است و آن مسائل افراد آن است.

حال مرحوم شيخ الرئيس و مرحوم خواجه نصيرالدين طوسی و مرحوم صدرالمتألهين راجع به اين تعریف حرفی دارند که ان شاء الله در باره‌ی آن صحبت می‌کنیم.

وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد



[1]. کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص7

[2]. کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص9

[3]. کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص416

[4]. کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص7

[5]. تهذیب الاصول (تقریر بحث اصول سید روح الله خمینی)، جعفر سبحانی، ج1، ص8