أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث ديروز در مسألهی 5 از احکام اعتکاف بود. مسأله اين بود:
«مسأله 5: إذا فسد الاعتكاف بأحد المفسدات فإن كان واجبا معينا وجب قضاؤه وإن كان واجبا غير معين وجب استئنافه إلا إذا كان مشروطا فيه أو فی نذره الرجوع فإنه لا يجب قضاؤه أو استئنافه وكذا يجب قضاؤه إذا كان مندوبا وكان الإفساد بعد اليومين وأما إذا كان قبلهما فلا شئ عليه بل فی مشروعية قضائه حينئذ إشكال.»
مثل اينکه نذر کرده، دو سه روز معين مثلاً ايام البيض را معتکف شود و عمداً مفسدی از مفسدات را به جا آورد؛ مثلاً عمداً بيرون رود و مدتها طول بکشيد. اين بايد قضای اين اعتکاف را به جا بياورد. اين را هم ندارند که آيا اين اعتکاف را رها کند، يا تمام کند. ظاهرش اين است که اين را رها کند و بعد قضای اين اعتکاف را به جا بياورد؛ لذا میفرماید: «فإن كان واجبا معينا وجب قضاؤه وإن كان واجبا غير معين وجب استئنافه». اگر واجب معين نيست، بلکه نذر کرده اعتکافی به جا بياورد و اين اعتکاف را شروع کرد، اما در وسط اعتکاف، اعتکاف را فاسد کرد، میفرمايند: بايد در وقتی آن را به جا بياورد.
«و اما ان کان مندوباً و افسده بعد اليومين يجب قضائه»؛ اگر اعتکاف مستحبش را روز سوم باطل کرد، بايد قضای آن اعتکاف را به جا بياورد. «وأما إذا كان قبلهما فلا شئ عليه بل فی مشروعية قضائه حينئذ إشكال»؛ اما اگر بخواهد، میتواند روز دوم رها کند، بعد هم قضا ندارد، بلکه اگر به عنوان قضا به جا بياورد، «فيه اشکالٌ». اين مسألهی مرحوم سيّد است.
ما ديروز گفتيم: اگر اعتکاف را فاسد کرد، ممکن است کفاره داشته باشد که بعد دربارهاش صحبت میکنيم، اما قضا ندارد. لذا در اين دو قسمی که ايشان میفرمايند قضا دارد؛ يکی در واجب معين و يکی هم در روز سوم اگر رها کند، گفتيم: دليلی بر قضا نداريم. بعد يک قاعدهی کلی هم دست داديم و گفتيم: در فقه قاعده اين است که تمام واجبات غير از نماز و روزه را، دليلی نداريم که اگر فاسد کرد، قضا داشته باشد. بله در نماز شب و نوافل ابتدائيه هم گفتهاند. لذا اصل عدم قضا است، الاّ اينکه دليلی آمده باشد و آن دليل بگويد که قضای اين را بايد به جا بياوري. گفتم: ممکن است روز سوم که واجب است، اگر عمداً رها کند و برود، کسی بگويد: کفاره دارد و اما دليلی بر اين نداريم که قضا دارد. وقتی دليل نداشتيم، اصل عدم وجوب قضا را اقتضا میکند. در فقه ما اينطور است و لذا اگر برای چيزی بخواهند قضا درست کنند، يا در قضا، فور درست کنند، به دنبال دليل هستند. اگر برای اصل قضا دليل پيدا کردند، میگويند و اگر برای فور دليل پيدا کردند، میگويند، اما دليل نداريم.
بنابراين حرام است روز سوم اعتکافش را باطل کند، اما اين حرمت، تکليفی است و حرمت وضعی نيست. حرمت تکليفی به اين معنا که اين گناه کرده و روز سوم بايد ادامه دهد و اعتکافش را تمام کند، اما نکرده و گناه کرده و ممکن است کفاره هم داشته باشد، اما قضا ندارد. لذا اگر دليلی هم داشته باشيم، دليل اين است که بايد کفاره دهد و اما اينکه واجب باشد قضای اين اعتکاف را به جابياورد، دليلی بر مسأله نداريم.
مرحوم صاحب وسائل (رضواناللهتعالیعليه) در باب يازدهم از احکام اعتکاف، دو سه روايت نقل میکنند که اعتکاف واجب را ندارد، بلکه بعضی از آنها به اعتکاف مستحب تصريح دارد، اما وقتی میخواهند عنوان ببندند، روايتی که مستحب است، حمل بر واجب میکنند، درحالی که اصلاً تاب اين حرف صاحب وسائل را ندارد. مرحوم صاحب وسائل میفرمايند: اگر اعتکاف را باطل کند، اما اعتکاف واجب باشد، بايد قضای اين اعتکاف را به جا بياورد. اما روايتی که نقل میکند، وجوب در آن روايت نيست و حتی نمیتوان حمل بر وجوب هم کرد.
مرحوم سيّد هم در عروه از صاحب وسائل متابعت کردهاند و اين دو سه روايتی که سند هر دو سه روايت خوب است، بر اعتکاف واجب حمل کردهاند. لذا عبارت مرحوم سيد اين بود: «إذا فسد الاعتكاف بأحد المفسدات فإن كان واجبا معينا وجب قضاؤه وإن كان واجبا غير معين وجب استئنافه إلا إذا كان مشروطا فيه أو فی نذره الرجوع فإنه لا يجب قضاؤه أو استئنافه وكذا يجب قضاؤه إذا كان مندوبا وكان الإفساد بعد اليومين وأما إذا كان قبلهما فلا شئ عليه بل فی مشروعية قضائه حينئذ إشكال.» بلکه مقداری جدیتر میگويند: قضا ندارد، بلکه به عنوان قضا آوردن هم مشکل است. درحالی که روايتی که الان میخوانيم و میخواهند به آن تمسک کنند، مربوط به مستحبات است، نه واجب.
روايات باب 11 از ابواب اعتکاف: روايت 3: « لِرِوَایَةِ أبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي الْمُعْتَكِفَةِ إِذَا طَمِثَتْ قَالَ: تَرْجِعُ إِلَى بَيْتِهَا فَإِذَا طَهُرَتْ رَجَعَتْ فَقَضَتْ مَا عَلَيْهَا.»
اگر کسی در وسط اعتکافش حيض شد، میفرمايند: رها کند و بعد از آنکه پاک شد، قضای اين اعتکاف را به جا بياورد. يا در روايت نظيرش میفرمايند: مريض شد و واجب بود که اعتکافش را باطل کند و از مسجد بيرون رود و اين اعتکاف را رها کند و بعد قضای آن را به جا بياورد.
مرحوم سيّد تبعاً از مرحوم صاحب وسائل، چيزی به روايت اضافه کردند و آن اين است که فرمودهاند: «فی المعتکفه اذا طمثت يوم ثالث»؛ يعنی «يوم ثالث» را اضافه کردهاند و بعد فرمودهاند: «قَالَ: تَرْجِعُ إِلَى بَيْتِهَا فَإِذَا طَهُرَتْ رَجَعَتْ فَقَضَتْ مَا عَلَيْهَا». لذا اين که فرمودهاند: روايت مربوط به واجب معين است، روايت راجع به واجب معين نيست، بلکه میخواهند حمل کنند؛ مرحوم صاحب وسائل حمل کرده و مرحوم سيد هم تبعاً از ايشان حمل کرده بر آنجا که برايش واجب معين باشد. اين به چه دليل است؟ روايت اين است که اگر زن حيض شد، اعتکاف را رها کند و بعد قضا کند. اين هم روز اول، هم دوم و هم سوم را میگيرد.
بزرگان راجع به «قَضَتْ» گفتهاند: اگر زن حائض شد، از مسجد بيرون رود و اگر خواست بعد دوباره معتکف شود و اگر نخواست، هيچ. اصلاً معنای لغوی «قَضَتْ» يعنی يأتی به. مراد قضای لغوی است و اصلاً قضای اصطلاحی مراد نيست. لذا به جای اينکه بگوييم: حمل بر واجب معين و حمل بر روز سوم میشود که مرحوم سيد کردهاند، اين حمل دليل ندارد و میخواهند از لفظ «فَقَضَتْ» استفاده کنند که قضای اصطلاحی است. میگوييم: برای روز اول و دوم نمیتوانيد بگوييد؛ برای اينکه کسي نگفته و روز سوم را هم کسی نگفته است. يعنی زن اگر روز سوم حائض شود، بايد رها کند. سابقاً خوانديم که مرحوم سيد فرمودند: اگر زنی حائض شد رها کند و برود و اعتکافش باطل است. اما میخواهند از اين لفظ «قَضَتْ» استفاده کنند و بگويند: قضايش را به جا بياور. میگوييم لفظ «قَضَتْ» به معنای يأتیبه است و معنايش اين است که اين زن نمیتواند در مسجد بماند، اما اگر خواست اعتکاف کند، وقتی پاک شد، میتواند بيايد و معتکف شود.
صحیحه حلبی: «وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: كَانَتْ بَدْرٌ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمْ يَعْتَكِفْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله ُعَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ قَابِلٍ اعْتَكَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله ُعَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ عِشْرِينَ، عَشْراً لِعَامِهِ وَ عَشْراً قَضَاءً لِمَا فَاتَهُ.»
جنگ بدر در ماه مبارک رمضان انجام شد و چون جنگ بود، پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) اعتکاف نکردند. چون قاعدهی پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) اين بود که ده روز معتکف بودند، لذا سال بعد بيست روز اعتکاف کردند؛ ده روز برای آن سال و ده روز هم قضای آن اعتکافی که نتوانسته بودند به جا بياورند. پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) نذر نکرده بودند که اعتکاف به جا بياورند، بلکه رسم پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) اين بود که دههی آخر ماه رمضان معتکف میشدند، اما اين بار نشد، برای اينکه جنگ بود. بعد جبران خسارت کردند وبیست معتکف شدند.
آقايان اين کلمهی «قَضَتْ» را گرفتهاند. میگوييم: اولاً: اگر کلمهی قضت دلالت داشته باشد، بايد در اعتکاف مستحبی هم بگوييد؛ برای اينکه موردش اعتکاف مستحب است. اما احدی اين را نگفته است. لذا هر سه روايت معرضٌعنها عندالاصحاب است و کلمهی«قَضَتْ» هم به معنای يأتی به است؛ يعنی پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) جبران خسارت کردند و اعتکافی که نتوانستند به جا بياورند، در وقت ديگری به جا آوردند. زن حائض هم وقتی حيض شد، اعتکاف را رها کند و برود، اما قضا هم ندارد. «قَضَتْ» يعنی اگر خواست معتکف شود، بعد که پاک شد اعتکافش را به جا بياورد.
روايت ديگری هست که به جای «قَضَتْ»، «يُعِيدُ» گفته است. اما نه «يُعِيدُ»، آن اعادهی اصطلاحی است و نه «قَضَتْ»، قضای اصطلاحی است، بلکه اين است که اگر کسی نتوانست اعتکافش را بگيرد، برای اينکه فاسد شده است، قضا ندارد، بلکه اگر مستحب است و يا واجب است، اگر خواست جبران خسارت کند و اگر نخواست، هيچ. ما بخواهيم بگوييم: روايت بر وجوب قضا دلالت دارد و روايت را بر وجوب قضا حمل کنيم، درحالی که روايت فعل پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) است و فعل حضرت، حتماً مستحب بود، لذا روايت پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) را رها کردهاند و درحقيقت روايت ابی بصير را گرفتهاند و مرحوم صاحب وسائل گفتهاند: «فَقَضَتْ» يعنی اعتکاف واجب.
عجب اينجا است که مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) روی اين روایات فتوا داده است. نه اجماعی در کار است، نه تعرضی از فقها به عنوان شهرت در کار است و نه قاعده اقتضا میکند. بلکه آنچه قاعده اقتضاء میکند اين است که اگر کسی اعتکافش را باطل کرد، گناه کرده است. ما بعد میگوييم: کفاره ندارد و بعضی از بزرگان میگويند: کفاره دارد، اما میگوييم: قضا ندارد. خواه اعتکاف، واجب معين يا واجب غيرمعين باشد. بله اگر واجب غيرمعين باشد، بايد استیناف کند، يعنی اين اعتکاف باطل شده و بعد در وقت ديگری اعتکاف ديگری طبق نذرش عمل کند و الاّ اگر بخواهيم قضای اعتکافی که از بين رفته را به جا بياوريم، ظاهراً دليل نداريم.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ