أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مرحوم سید در آخر مسألهی 6 فرمودهاند: «حصل اليقين بذلك أو الظن بل أو الاحتمال الموجب للخوف»؛ اینکه گقتیم: اگر روزه ضرر داشته باشد، بايد بخورد، فرقی نمیکند که يقين به ضرر داشته باشد، يا مظنّه به ضرر داشته باشد، يا احتمالی بدهد که آن احتمال موجب خوف شود. در هر سه صورت میتواند روزهاش را افطار کند. اگر يقين داشته باشد، معلوم است، «القطع حجةٌ لا تناله ید الجعل» و اما اگر مظنّه داشته باشد، به چه دليل میگويیم میتواند روزهاش را افطار کند؟ برای اینکه «إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» و «الاصل عدم حجیة الظن الا ما اخرجه الدلیل». اين مظنّهای که در اینجا میخواهد دليل واقع شود، مظنّهی شخصی است و مظنّهی شخصی را از کج می گوييد حجت است. قدری بالاتر میفرمايند: «بل الاحتمال»، اگر احتمال بدهد روزه برايش ضرر دارد، میتواند بخورد. اما به احتمال يک قيد میزنند و میفرمایند: يعنی احتمالی که موجب ترس شود. احتمال میدهد روزه برايش ضرر داشته باشد و با آن احتمال، ترسی برايش ايجاد شده که روزه بگيرد يا نگيرد.
اگر يادتان باشد، در روايات ما کلمهی «خوف» و اين جملهی «إِذَا خَافَ مِنَ الوَجَعِ أَفْطَرَ.» ما آمده بود و اين «إِذَا خَافَ» را مرحوم سيّد (رضواناللهتعالیعليه) میفرمايند: اگر اين خوف يقينی باشد، آن يقين کار میکند و اگر مظنّه باشد، آن مظنّه کار میکند و اگر خوف فقط باشد، آن خوف کار میکند. لذا فرمودهاند: «سواءٌ حصل اليقين أو الظنّ بل الاحتمال الموجب للخوف».
مسأله جداً مسألهی مشکلی است؛ برای اینکه صرف مظنّه که موجب خوف نيست. اگر ما بگوييم: اين منظنّه جای يقين مینشيند و يکی از امارات است و معنايش اين است که «الظن حجة الاّ ما أخرجه الدليل» و يکی از «ما أخرجه الدليل» اماره و خبر واحد است و يکی هم مظنّه در باب ترس از روزه است، اين دليل خيلی محکمی میخواهد که آن دليل به ما بگويد: مظنّه حجت است. لذا روايات صورت يقين را میگويد، اما صورت مظنّه چگونه است؟ اصلاً خوفی که از مظنّه پيدا شود، جُبن است و خوف نيست. بايد اينطور فرموده باشند که اگر يقين داري، روزهات را بخور و اگر مظنّه داري، روزهات را نخور؛ «اذا حصل اليقين بذلک فيجب الافطار». گفتهاند: «حصل اليقين أو الظنّ بل أو الإحتمال»، اما ديدهاند نمیشود درست کرد که به صرفِ احتمال، روزهاش را بخورد، پس گفتهاند: اگر احتمال موجب موجب ترس شود. مثلاً احتمال دارد که اگر يک ماه روزه بگيرد، بعد مريض میشود. معمولاً مردم اين احتمال را میدهند، اما آيا اين احتمال موجب افطار میشود؟ معمولاً در آدمهای ضعيف، احتمال اینکه روزه برايشان ضرر داشته باشد، هست؛ لذا مرحوم سيّد نتوانستهاند اين را بگويند و قیدِ خوف را آوردهاند.
ما میگوييم: احتمال به اندازهی خودش ترس دارد؛ مثلاً خانمِ آبستن احتمال میدهد که آخر ماه رمضان بچه را سقط کند و اين محتمل قوي است. اما صرف احتمال است و مظنّه و يقين هم نيست، بلکه احتمال عقلایی است؛ خوفش هم، بخواهيد يا نخواهيد، يک امر ضعيفی میشود.
خوف به سه قسم منقسم میشود: يک قسمت از اطمينان پيدا میشود و اين خوف خيلی قوي است و در روايات که «إِذَا خَافَ» آمده است، مرادشان همين است. يک قسم خوف هم به آن مؤکّدی نيست، اما معتنی به است و این خوفي است که از بنده پيدا میشود و مراتب دارد، گاهی اسمش را جُبن میگذارند که از رذائل است، گاهی هم بگوييد: خوف عقلائی است، اما گاهی از احتمال سرچشمه میگيرد و اگر از احتمال سرچشمه گرفت، همينطور که علتش ضعيف است، خود اين هم ضعيف است. دراحتمالی که موجب خوف است، همينطور که احتمال ضعيف است، خوفش هم ضعيف است و اين جُبن میشود. ظاهراً اين حرفی ندارد که خوف مقول به تشکيک است و از حالات من سرچشمه میگيرد؛ گاهی يقين به ضرر دارم و خوف بالا است و گاهی معتنی به است و مظنّه است و خوف متوسط است و گاهی هم احتمال میدهد که مريض شود. مثلاً سرما خورده، اما احتمال میدهد سينه پهلو کند. این جا احتمال ضعيف است، آنچه هم از اين احتمال سرچشمه میگيرد، ضعيف است،؛ پس خوفش هم جُبن میشود.
مطلب ديگری در ذهن من است که در آيات و روايات زياد است و آن اين است که خوفی که از اطمينان سرچشمه بگيرد، اصلاً در آيات و روايات لازم و ملزوم یکدیگر است؛ يعنی به جای «اذ استيقن»، «اذا خاف» گفته است.
آياتش اين است:
«اِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ اَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ اَهْلِها»؛ اگر بين زن و شوهر اختلاف پيدا شد، مواظب باشید به جاهای باريک نرسد و يک کدخدا منشی درست کنيد. اين خيلی عالي است و خیلی از اين طلاقها از احساسات است و اگر اين کدخدا منشی باشد، طلاق پيدا نمیشود. مثلاً پدر و مادر هر دو را بخواهيد و با تلطّف و مهربانی موضوع را درميان بگذاريد؛ آنوقت «إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ»؛ اگر به راستی بخواهيد اصلاح شود، خدا توفيق اصلاح میدهد. اين حرف خوبي است. گاهی اين کدخدا منشی در نظام ما آمد و من خيلی روی پشتوانهی آن کار کردم و خيلی عالی درآمد. اما نمیدانم چه شيطانی آن را تضعيف کرد و به عبارت ديگر از بين برد. اين کدخدا منشی قرآن انصافاً خيلی عالي است.
حالا در اینجا «اِنْ خِفْتُمْ»، يعنی «ان استيقنتم» و احتمال مراد نيست. «إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ»؛ نزاعی جلو آمده و میترسند نزاع به جاهای بدی برسد؛ پس کدخدا منشی میکنند. لذا «اِنْ خِفْتُمْ» يعنی «ان استيقَنتم». اما اگر بگوييم: یعنی «ان احتملتُم»، همهی شما، اگر زنهای خوبی هم داشته باشيد، اما احتمال اختلاف را خواهيد داد. حالا بگوييم: مراد «اِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما»، يعنی «اذ احتَملْتُم شِقاقَ بَيْنِهِما»؛ آنوقت «فَابْعَثُوا حَكَماً». مثلاً زن ببيند سر و صدا است، بگويد: چه خبر است؟ مرد بگويد: من احتمال میدادم که ما با هم نسازيم، لذا آمدهايم کدخدا منشی کنيم. آنوقت زن می گويد: شوهرم ديوانه شده است. پس وقتی اين کار درست است که اطمينان باشد.
اين که من میگويم: «اذ استَيقَنْتُم»، اصلاً در فقه ما، يقين در جايی به کار نرفته است و هرکجا يقين میگويند، علم عادی است و علم عادی، ظنّ متأخّم با علم است و عقلا، با ظنّ متأخّم با علم، مثل علم رفتار میکنند و اسمش را اطمينان میگذارند. لذا اصلاً در فقه يقين نداريم و هرکجا میگويند: اگر يقين کني، مراد علم عادی و علم عرفی است و علم عرفی، يعنی ظنّ متأخّم با علم. آنچه در بين عقلاء حجت است، آن يقين دقّی و فلسفی نيست بلکه ظنّمتأخّم با علم است که به آن علم عادی يا علم عرفی میگويند. اين علم است که «القطع حجة لا تناله ید الجعل». يعنی اين و «ان عَلِمتُم» و «ان استَیقنتُم» يعنی اين و اصلاً در هيچ جا، موضوع احکام، علم دقّی فلسفی نیست و علم عادی است که به آن ظنّ متأخّم با علم میگويند و معمولاً عقلا دو يا سه، بلکه چهار- پنج احتمال را حذف میکنند. بعضی از بزرگان میگفتند: احتمالِ نود درصد حجت است وعقلا به آن ده درصد اهميت نمیدهند و اشمس را اطمينان میگذارند و آنچه در فقه ما حجت است، اطمينان است.
بنابراین آيهی شريفه هم که میگويد: «اِنْ خِفْتُمْ»، يعنی اطمينان و صرف احتمال نيست. شارع مقدس گاهی اسم اين اطمينان را خوف گذاشته است. عقلاء هم همينطور هستند. مثلاً کسی به دکتر میرود و میگويد: ماه رمضان است و میخواهم روزه بگيرم. دکتر گاهی میگويد: اگر میدانی ضرر دارد، روزه نگير و گاهی میگويد: اگر میترسی که روزه برايت ضرر داشته باشد، روزه نگير. هر دو يک معنا دارد و با هم مترادف است. ما در کلماتمان گاهی میگوييم: اگر يقين داری، گاهی میگوييم: اگر اطمينان داری و گاهی میگوييم: اگر میترسی؛ اين سه مترادف است. «خِفْتُم» يعنی «اطمأننتم» و «اطمأننتم» يعنی «استَيقَنْتُم» و «استَيقَنْتُم» يعنی «عَلِمْتُم». روش همهی مردم و سيرهی همهی مردم، در فقه ما و در همهی علوم اين گونه است که خوفی را که علت باشد برای اینکه يقين پيدا کند روزه برايش ضرر دارد، گاهی میگويند «اذا خِفْتُم» و گاهی میگويند «اذا عَلِمْتُم». همهی مفسرين «اِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما» را این طور معنا کردهاند که اگر در ميان شما اختلاف است، کدخدا منشی کنيد، گاهی هم میگويند: اگر ترس داريد که به طلاق برسد، کدخدا منشی کنيد.
«إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً»؛ می توانید يک زن، يا دو زن، يا سه زن بگيريد، اما شرطش عدالت است و اگر میتوانيد عدالت را رعايت کنيد، بگیرید و الاّ يکی کافی است. اين صرف احتمال نيست؛ چرا که همه احتمال میدهند که اختلافاتی پيدا شود. معمولاً قرآن شريف میفرمايد: ممکن نيست بين زن و شوهر اينطور باشد که اگر مرد دو تا زن بگيرد، هيچ تفاوتی بين اين خانم و آن خانم نداشته باشد؛ برای اینکه اخلاق و زيبايی خانمها با هم تفاوت دارد؛ میفرمايد: آن عدالت نمیشود، اما مراعات کنيد. بعضيها از همان آيهی شريفه که میفرمايد: ممکن نيست، استفاده کردهاند و گفتهاند: اصلاً تعدّد زوجات در اسلام نيست. البته بايد بين اخلاق و فقه فرق گذاشت. در زمان ما برای اینکه به اسلام عزيز ضربه بزنند، يکی به اين تعدد ازدواج ضرر زدهاند و روی آن حرف میزنند. بعضيخواستهاند درست کنند، گفتهاند: «إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ»، يعنی اصلاً نمیتوانيد عدالت را حفظ کنيد، بنابراين تعدد ازدواج ممنوع است. ولی قرآن شريف اين را دارد که اول میفرمايد: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً»؛ يعنی وقتی میتوانید که به راستی بتوانید عدالت را حفظ کنید و الاّ اگر نتوانید عدالت زناشويی را حفظ کنید، «فَوَاحِدَةً». اما در اینجا بايد بگوييم: «إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً»، یعنی «و إن لم تکن له القدرة» و به عبارت دیگر «إِنْ خِفْتُمْ» گفته شده و از آن يقين، يعنی همان اطمينان عرفي اراده شده است.
در روايات هم آمده است: «إِذَا خَافَ عَلَى عَيْنَيْهِ مِنَ الرَّمَدِ أَفْطَرَ»،اما نمیتوان گفت احتمال مراد است. پس اين خاف به معنای احتمال نيست، نمیتوان گفت به معنای ظنّ هم است و اگر بخواهيم بگوييم: «إِنْ خِفْتُمْ»، يعنی «ان ظنّ»، بايد أمارات را تخصيص دهيم. بايد بگوييم: «الاصل حرمة العمل بالظنّ الاّ الخوف». اما گفتهاند: «الاصل حرمة العمل بالظنّ الا خبر واحد»، اما بايد پيش از خبر بگوييد: «الظنّ حجة الاّ اذا حصل لک العلم»، يعنی علم مظنّهاي. لذا همه جا همين طور است. اگر میترسی، روزهات را بخور؛ يعنی اگر اطمينان داري. اگر بخواهيم خوف را به مظنّه معنا کنيم، بايد تخصيص امارات را بزنيم؛ يعنی بگوييم: القطع حجةٌ الاّ مظنّهای که ناشی از خوف است.
شما در رساله مینويسيد: اگر دکتر متديّن، يعنی خبره بگويد، يا خود شما يقين داشته باشيد که روزه برايتان ضرر دارد، روزه را بخوريد. در رساله مظنّه نيامده است. بعضيها اضافه میکنند اگر دو نفر وارد، يعنی بيّنه بگويند، و به خبر واحد هم اکتفا نمیکنند؛ ولی ما به خبر واحد اکتفا میکنيم و میگوييم: اگر ثقه باشد و بگوید: روزه برای شما ضرر دارد، کافی است. اما اگر بگوييم خوف، آنوقت معنايش اين است که میخواهیم يک مصداق برای حجيت مظنّه پيدا کنیم و اين نمیشود.
درباره شک میگويند: اگر شکت به يقين مبدّل شد که روزه برایت ضرر دارد، میتوانی روزهات را بخوری. مثلاً میگويند: چند روز روزه بگير و اگر ديدی ضرر دارد، بخور وگرنه روزه بگير. مثلاً دکتری نمیخواهد روزه خوردن را به گردن بگيرد، پس میگويد: چند روز را روزه بگير و اگر ديدی ضرر دارد، بخور وگرنه روزه را بگير. معنايش اين است که اگر بعد از دو سه روز، يقين پيدا کردي، بخور. اما هيچ دکتری نمیگويد: چند روز روزه بگير و اگر مظنّه پيدا کردی که ضرر دارد، روزه را بخور. ما رساله نويسان هم اين حرفها را نمیزنيم و میگوييم: چند روز را روزه بگير و اگر يقين کردی که برايت ضرر دارد، روزههايت را بخور. اما هيچ کس نمیگويد: اگر احتمال ضرر دادي، روزههايت را بخور. روايات را خوانديم، اما روایات در باب تفحّص که گفتهاند: برای آب اين طرف و آن طرف برو، فرمودهاند: «اِنْ خَافَ عَلَی اللُّصِّ لاَيَجُوزُ» و «إِذَا خَافَ عَلَى عَيْنَيْهِ مِنَ الرَّمَدِ أَفْطَرَ». حالا اين خاف، احتمال است، يا مظنّه است، يا يقين است؟
اين خوفی که شايد بيش از صد جا در آيات و روايات آمده، گفته شده و از آن يقين عرفی اراده شده است؛ يعنی علمی که در ميان مردم حجت است؛ يعنی ظنّ متأخّم با علم. بنابراين مظنّه حجت نيست، استعمال هم نداريم، احتمال هم حجت نيست، خواه موجب خوف شود و خواه موجب خوف نشود. مظنّه هم حجت نيست، خواه احتمال خوف شود و يا احتمال خوف نشود. پس خوفی حجت است که موجب اطمينان شود و يا اطمينانی که بتوان به جای آن خوف استعمال کنيم. برمیگردد به اینکه «اذا خاف» و «اذا عَلم» با هم تفاوت ندارد و اين حرف مرحوم سيد که فرمودهاند: «سواءٌ حصل اليقين أو الظن أو الاحتمال»، بايد فرموده باشند: «اذا حصل اليقين بذلک». البته مراد از يقين، يعنی اطمينان و آن اطمينان موجب خوف میشود.
آنجا که محتمل قوي است،حرف ديگری است و ربطی به بحث ما ندارد. لذا آنجا که محتمل قوی باشد، يک درصد آن هم عند العقلا حجت است، اما ربطی به بحث ما ندارد و آن علم دقّی فلسفی است و گاهی محتمل قوي است و يک درصدش هم منجّز است و گاهی محتمل ضعيف است، مثل طهارت و نجاست که میرسد به آنجا که میگويند: اگر مظنّه هم قوی باشد، بگو: «كُلُ شَيْءٍ طَاهِرٌ حَتَّى تَعْلَمَ».[12]
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد