أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مرحوم سيد )رضواناللهتعاليعليه( فرمودهاند: «ويستحب تأخير الإفطار حتى يصلی العشاءين لتكتب صلاته صلاة الصائم، إلاّ أن يكون هناك من ينتظره للإفطار أو تنازعه نفسه على وجهٍ يسلبه الخضوع و الإقبال.»
در اين مسأله رواياتی در بابهای 6، 7 و 8 از ابواب آداب الصائم داريم. در رسالههای عمليه هم آمده است، در عروه هم در چند جا، من جمله در اینجا آمده است.
اما توجه به اين مطلب لازم است که نباید بدآموزی شود. مرحوم سيد در همين جا مثال به سيگار و توتون و ترياک و غيره می زنند که اگر بخواهد نماز اول وقت بخواند، سيگارش ترک میشود و خضوعش از بين میرود، يا مثلاً زن و بچهاش منتظرند که اين به جای نماز، افطار کند.
گفتن اینها مقداری مشکل است، مخصوصاً اینکه کلمهی خضوع، هم در روايات آمده و هم در کلمات مرحوم سيد آمده است که «على وجهٍ يسلبه الخضوع»؛ یعنی اگر نماز اول وقت بخواند، حضور قلب ندارد. معمولاً همه حضور قلب ندارند؛ گاهی برای اینکه گرسنه است، بعضی از اوقات به فکر کاسبی خود است، بعضی اوقات حضور قلب ندارد، برای اینکه سيگارش کم شده و گاهی حضور قلب ندارد و به فکر مطالعه است. به قول آقای بروجردی (رضواناللهتعالیعليه) که در اینجا به ما طلبهها مثال میزدند که فکر درس میکند و حضور قلبش از بين میرود.
اینها در روايات آمده، در رسالهها هم آمده است، اما بعضی اوقات بدآموزی دارد. مثلا کسی روزه گرفته و اگر نماز اول وقت بخواند و بعد افطار کند، تفاوتی در حالش است. حالا بگوييم نرود نماز اول وقت بخواند و اين استحباب را نمیخواهد. مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) هم در اینجا همین میفرمايند: «ويستحب تأخير الإفطار حتى يصلی العشاءين لتكتب صلاته صلاة الصائم إلاّ أن يكون هناك من ينتظره للإفطار أو تنازعه نفسه على وجهٍ يسلبه الخضوع و الإقبال.» حالا زن و بچه پنج يا ده دقيقه صبر کنند تا اين آقا نماز مغرب بخواند؛ این کسیکه ده شانزده ساعت روزه گرفته، الان برای يک سيگار، چهار پنج دقيقه صبر کند و ما بگوييم: میتوانی نماز اول وقت نخوانی و اول سيگار بکشی و بعد نماز اول وقت بخوانی، بايد مواظب باشيم گفتن اين حرف برای مردم بدآموزی نداشته باشد.
من خيال نمیکنم در اين روایتها تعبدی در کار باشد، بلکه روایتها، ارشادی است؛ يعنی اگر دوران امر باشد بین اینکه کسی نماز اول وقت بخواند و بعد افطار کند، يا اول افطار کند و بعد نماز بخواند، عقل میگويد: اول نماز بخواند. مگر اینکه کاری داشته باشد و مثلاً میهمان است و چند نفر منتظر او هستند، يا یک روز استثنايی است و خيلی تشنه شده است؛ در اینجاها عقل میگويد: بله اول افطار کند و آن ثواب به آن بزرگی را که گفتهاند: «تکتب صلاته صلاة الصائم»، از بين برود، برای اینکه مجبور است و جبر عرفی دارد. اگر اينطور بگوييم، شايد بهتر باشد، که مثلاً بگوییم: «ويستحب تأخير الإفطار حتى يصلی العشاءين لتكتب صلاته صلاة الصائم، إلاّ أن يكون لا يقدر علی ذلک»؛ الاّ اینکه امر اهمّی مثل مهماني جلو بیاید و اما بخواهیم روی منبر برای مردم بگوييم: حالا که میخواهی سيگار بکشي، اول سيگار بکش و بعد نماز بخوان، اين قدری بدآموزی دارد و بعضی اوقات مردم به دنبال اين حرفها هستند.
يکی از افراد خيلی بزرگ میگفت: من در مدت عمرم، دو رکعت نماز با حضور قلب نخواندهام. حضور قلبی که خيلی روی آن سفارش شده، ما کم داريم. حال در اینجا برای اینکه زن و بچهاش منتظر او هستند، خضوع از بين میرود، پس اول افطار کند. بايد روی عذر عرفی و يا مصلحت اهمّ و مهم ببريم و روایتها را هم همينطور معنا کنيم. آنوقت ولو بحث ما هم در روزه است و روایتها هم درباب 6، 7 و 8 از ابواب صائم است، اما در همه جا ببريم و بگوييم: نماز اول وقت خيلی مهم است، به اندازهای که از کسی که نماز اول وقت نخواند، مذمّت شده است. حال نماز اول وقت هم مثل روزه است؛ يک دفعه کار مهمی برايش جلو میآيد و مجبور میشود ثواب به آن مهمی را رها کند، عقل میگويد: طوری نيست و اهم و مهم است. اما گاهی پنج دقيقه نماز را میخواند و به دنبال کارش میرود و اگر ما بخواهیم بگوييم اگر کار دارد، نماز اول وقت را نخواند و به دنبال کارش برود، گفتن اين حرفها مشکل است.
من خيال میکنم اگر مرحوم سيد فرموده بودند: «ويستحب تأخير الإفطار حتى يصلی العشاءين لتكتب صلاته صلاة الصائم إلاّ أن يكون له امرٌ اهمّ من ذلک»؛ يعنی بايد اهمّی بيايد که بتواند نماز را عقب بيندازد، يا روزه را عقب بيندازد و الاّ تا آن کار مهم نباشد، نماز اول وقت مقدم بر همه چيز است، بهتر بود. مخصوصاً اینکه بزرگان به نماز اول وقت و به روزه و تعقيبات بعد از نمازها و غيره اهميت دادهاند. اين مسأله اخلاقی است و اگر مرحوم سيد اينطور فرموده بودند، بهتر بود و ما بايد مواظب باشيم بهانه دست مردم ندهيم. مردم زود از ما بهانه میگيرند و کارهايی میکنند و گردن ما میگذارند.
قال السيّد: «لا يشرع الصوم فی الليل ، ولا صوم مجموع الليل والنهار ، بل ولا إدخال جزء من الليل فيه إلا بقصد المقدمية»؛ اگر بخواهد روزه بگيرد، همينطور که قرآن میفرمايد،[3] باید من الطلوع الی الغروب باشد. حال کسی بگويد: ما يک ساعت جلوتر از طلوع فجر روزه میگيريم، يا بگوید: ما يک ساعت بعد از مغرب به عنوان روزه، روزه میگيریم، بدعت و حرام است و بايد چنين نباشد. لذا بايد بداند تا طلوع فجر نشده، نمیتواند روزه باشد و بعد هم وقتی مغرب شد، بايد بداند که روزه نيست و روزه تمام شده است. «الاّ بقصد المقدمية» را در اینجا دوباره تکرار میکنند که مقداری به اذان صبح مانده، به قصد مقدمة العلميه روزه بگيرد و مقداری بعد از مغرب را هم به عنوان مقدمة العلميه روزه بگيرد و الاّ اگر مقدمة العلميه نباشد، معلوم است که بدعت است و حرام است و اگر بداند طلوع فجر شده و درحالی که بداند، اگر بخواهد قصد روزه کند، معقول نيست و نمیشود. تشريع محال است و آنچه محال نيست، بدعت است که «ما ليس فی الدين» را در دين بياورد.
ديروز راجع به مقدمة العلميه صحبت کردم و گفتم: من نمیفهمم مقدمة العلميه يعنی چه، ولو اینکه مرحوم سيد در اینجا در دو جا و در باب نماز و وضو و غسل و شايد صد جا اين مقدمة العلميه را فرمودهاند. حالا اگر کسی به قصد روزه، يک ساعت يا نيم ساعت مانده به اذان، قصد کند که روزه باشد، يا اذان مغرب شده و نماز میخوانند و اين هم نماز میخواند اما بگويد به قصد روزه تا بعد از نماز روزه باشم، اين بدعت است. مرحوم سيّد میفرمايند: «لا يشرع الصوم فی الليل ، ولا صوم مجموع الليل والنهار ، بل ولا إدخال جزء من الليل فيه إلا بقصد المقدمية.»
و اما اگر مقدمهی علميه نباشد، همهی اینها تشريع است و نمیشود. گفتم اگر کسی بداند، تشريع نيست و بدعت است. ما نمیتوانيم در جايی تشريع پيدا کنيم. يعنی اینکه کسی به راستی بداند چیزی از دين نيست، ولی اعتقاد پيدا کند که از دين است، اين نمیشود و اینکه در ميان بزرگان به تشريع مشهور شده، اين بدعت است و تشريع نيست؛ يعنی به حسب ظاهر میگويد: دو رکعت نماز خواندن اول آفتاب خيلی ثواب دارد، يا روز عيد فطر روزه گرفتن خيلی خوب است. اين میداند که دروغ میگويد، اما باز میگويد. میگوييم: «ما ليس فی الدين» يا «يدخل فی الدين» حرام است و اما جايی را پيدا کنيم که بداند از دين نيست، اما دروغ بگويد، اين نمیشود که اعتقاد به تشريع پيدا کند؛ نمیتواند به چيزی که نيست، اعتقاد پيدا کند. مثلا کسی عقيده دارد که زن حائض بايد نماز نخواند، حالا اگر يک دفعه مقدس بازی دربیاورد و روزه بگيرد، معلوم است که باطل و حرام است، اما اگر بخواهد به راستی عقيده داشته باشد که اين روزه جایز است، نمیشود. لذا تشريع لايشرّع نيست، بلکه بايد بگوييد: بدعت است که انسان روزه شبانه روزی، يا روزه صمت بگيرد، که جايز نيست.
حالا چيزی که در مسأله میآيد، اين است که اگر اين کار را کرد، آيا روزهاش باطل است يا نه؟ مثلاً کسی به جای اینکه طلوع فجر نيت کند، مغرب نيت میکند که يک شبانه روز، روزه میگیرد؛ آيا روزهاش باطل است يا نه؟ بگوييم: روزهاش باطل است، برای اینکه بدعت است و مُبعّد است و مُبعّد نمیتواند مقرّب باشد؟ يا بگوييم: صحيح است؛ برای اینکه توجه به مطلب دارد، بنابراين نصف از اين شبانه روز از خودش و نصف ديگر از خدا است و آن نصف که از خودش است، هيچ است و گناه هم دارد، اما آن نصفی که برای خدا است؛ یعنی از اول طلوع فجر تا مغرب روزه گرفته است و روزهاش درست است؟ بالاخره اگر کسی در حالی که مغرب شده، اما باز روزه میگيرد، آيا روزهی گذشتهی او که تا مغرب بوده، درست است يا نه؟
بگوييم: چون مبعّد است؛ پس نمیتواند مقرّب باشد و روزهاش باطل است، اما از آن طرف اين حرف هست که وقتی مغرب شد، روزهی او تمام شد، حالا اين قصد روزه بکند يا نکند، اگر بدعت باشد، گناه کرده و اگر بدعت نباشد، هيچ؛ بنابراين روزهاش درست است، اما گناه کرده است. اين مسأله نظير باب اجتماع امر و نهی است. در باب اجتماع امر و نهی عدهای امتناعی هستند و عمده دليل اینها همين است که مُبعد نمیتواند مقرّب باشد. اما يک عده مجوزی هستند و میگويند: طوری نيست که چيزی من جهة مُبعّد باشد و هم من جهة مقرِّب باشد. در اینجا هم همينطور است. اين عمل، هم من جهة مقرّب است و هم من جهة مُبعد است. کسانی که در اجتماع امر و نهی امتناعی میشوند، بايد در اینجا هم امتناعی شوند و آنها که مجوزی میشوند در اینجا هم بايد مجوزی باشند.
ما در باب اجتماع امر و نهی مجوزی هستيم و در اینجا هم مجوزی میشويم و میگوييم: اين هم روزه گرفته و هم گناه کرده است. گناه کرده؛ برای اینکه از يک ساعت مانده به اذان صبح روزه گرفته است و اين حرام و بدعت است، اما از اول اذان صبح تا مغرب روزه گرفته و درست است. اين روزه مُبعّد است برای گناهی که کرده و مُقرّب است برای اینکه از اول طلوع فجر نيت کرده است. بنابراين به يکديگر ضرر نمیزند، الاّ اینکه گناه کرده و بدعتی به جا آورده است. اين از باب اجتماع امر و نهی است، گرچه خود اجتماع امر و نهی نيست، اما بالاخره اينطور است که به واسطهی عمل وُحدانی هم گناه کرده و هم عمل را به جا آورده است و علی الظاهر بايد در باب اجتماع امر و نهی هم بگوييم، اما خيليها درحالی که در اصول مجوزی هستند، اين جمله را دارند که مُبعّد نمیتواند مقرّب باشد، بنابراين عمل در اجتماع امر و نهی باطل است. اما خيلی فراوان است که من جهة مُبعّد است و من جهة مقرّب است. از آن جهت که مُبعّد است، کتک میخورد و از جهتی که مُقرّب است، پاداش دارد.
ما میگوييم: تشريع محال است و کسانی که میگويند تشريع و در روايات که تشريع آمده، مرادشان بدعت است. يعنی میداند از دين نيست اما يا تسامحاً و يا به خاطر مردم، «ماليس فی الدين دخل فی الدين». حالا اين بدعت حرام است و اگر بخواهد يک ساعت زودتر يا ديرتر روزه بگيرد، حرام است. حال اين کار را کرد، کتکش را هم می خورد؛ برای اینکه عمد است، اما آيا اين روزه صحيح است يا نه؟
لذا اين مسأله به این قاعده برمیگردد که آيا مُبعّد میتواند مقرّب باشد يا نه. اگر بگوييد: مُبعّد میتواند مقرّب باشد، روزهاش صحيح است و گناه هم کرده است و اگر بگوييد: مُبعّد نمیتواند مقرّب باشد، گناه کرده، روزهاش هم باطل است و ما میگوييم: مانعی ندارد که چيزی من جهة مُبعد باشد و هم من جهة مُقرب باشد.
مرحوم سید میفرمايند: «فصل فی شرائط صحة الصوم وهی أمور: الأول: الإسلام والإيمان، فلا يصح من غير المؤمن.»شرط روزهی واجب يا روزهی مستحب و شرط نماز، چه نماز واجب و چه نماز مستحب اين است که مسلمان باشد. بعد میفرمايند: شرطش اين است که شيعه و مؤمن باشد و ايمان داشته باشد و الاّ اگر ايمان نداشته باشد، عملش باطل است.
اين شرط را هم آيه میفرمايد، هم عقل میگويد و هم روايات فراوانی دارد که مرحوم صاحب وسائل رواياتش را در جلد اول، در مقدمهی واجب نقل میکنند. شهرت بسزايی هم دارد، بلکه در ميان شيعه اجماعی است که روزهی سنّی ولو به حسب ظاهر روزه است، اما اين روزه باطل است.
مرحوم شيخ طوسی در مبسوط، مرحوم محقق در معتبر و مرحوم حلّی در سرائر، از قدما و از متأخرين هم استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رضوانالله تعالیعليه) قائلند به این که عبادتش قبول نيست، اما صحيح است. آقای بروجردی میگويند: اگر به راستی طبق تشيّع نماز بخواند و طبق تشيع روزه بگيرد، اعمالش صحيح است، اما قبول نيست؛ «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ». فرق است بين اینکه خدا بپذيرد، یا از او رفع عقاب و قضا کند؛ فرق است بين قبول و صحّت.
اگر سنّی طبق تشيع عمل کند، مثلاً روزه بگيرد و تمام شرايطی که تشيع گفته به جا بياورد، مرحوم سيّد میگويند: اين روزه صحيح نيست، شهرت بسزا و اجماع هم میگویند: صحیح نیست و اما اين چهار نفر میفرمايند: فرق است بين قبول و صحت. پس اين عمل او صحيح است، اما مقبول خدا نيست؛ زيرا ولايت ندارد. آنوقت آيات قرآن را همينطور معنا میکنند، روايات را هم همينطور معنا میکنند؛ از نظر عقلی هم میگويند: مسلمان است و چون مسلمان است، بنابراين اعمالش صحيح است. آقای بروجردی میفرمايند: ولو اینکه چون تشيع ندارد، مورد قبول خدا نيست، اما رفع تکليف شده است. اما ديگران می گويند: نه.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد