اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
2 تا مسئله مشکل داریم امروز
ببینیم آیا با فکر شما این 2 مسئله مشکل را میشود حل کرد یا نه؟
مشهور در بین اصحاب این است که
در باب دین تا قبض و انقباض نباشد دین متحقق نمیشود شما 1 میلیون می خواهید از
کسی قبض بکنید این باید 1 میلیون را بدهد به شما ، شما قبض بکنید تا آن صیغهای که
خواندید متحقق بشود نظیر کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه همان را اینجا هم
گفتند ، کل دین تلف قبل قبضه فهو من مال الدائن لامن مال المدیون مسئله را یک دفعه
مرادشان کلی باشد که شما میگوئید یک میلیون بده به من قرض آنهم میگوید که یک
میلیون به تو میدهم قرض اما از میان پولهایش آن یک میلیون را جدا نکرده حالا شب
میآید پولها را دزد میبرد، از مال کی رفته؟ از مال دائن چرا؟ برای اینکه اصلاً
تعیین نشده برای مدیون تا ما بگوئیم که از ملک مدیون رفته کل مبیع تلف قبل تلف قبل
قبضه فهو من مال بایعه هم همینطور است. میگوید که 100 من گندم به تو فروختم ولو
او صافش را هم بگوید آنهم بگوید 100 من گندم از تو خریدم اما کلی در معین هم نه
همینجور 100 من گندم از تو خریدم حالا گندمها را دزد آمد برد در اینجا بگوئید که
مبیع تعیین نشده هیچ چیز، بعت و قبلت هیچ چیز حرف است اما یک دفعه میآید توی خارج
گندمها آید توی خارج و میگوید که این گندمها را به تو فروخته به 100 هزار تومان
آنهم میگوید من خریدم میگوید فردا صبح من ماشین میگیرم میآیدم گندمها را میبرم
دزد آمد گندمها را برد از مال کی رفته؟ مشهور در میان فقها میگویند از مال بیع میگوئیم
چرا؟ میگوئید کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه میگویم این چیست؟ این روایت
است؟ این تعبد است؟ شما عقد میخواهید؟ واقع شده، ثمن و مثمن میخواهید؟ واقع شده
این گندم امانت پیش این آقاست فردا هم میآید ببرد، خب فردا میآید میبرد، حالا
دزد برد، از مال کی رفته؟ اگر چیزی که امانت است از دست کسی برود از مال کی رفته؟
از مال صاحب مال لذا این کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه این را آنجا ما
قبول نداریم مگر اینکه نیاید توی خارج آن حرفی دیگر است اگر نیاید توی خارج کلی
باشد، کلی، خب خارجیت ندارد اصلاً کلی نمیتواند مبیع واقع شود. مبیع وقتی میتواند
واقع بشود که لااقل کلی در معین بشود، بشود 100 من از این سیره گندم و الا اگر 100
من گندم باشد اصلاً مبیع نمیتواند واقع بشود. باید بگوید بعت هذا این را بگوئید
که کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه و اما اگر جزئی شد، اگر خارجی شد چرا کل
مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه؟ ما میگوئیم کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال
بایعه ؟ ما میگوئیم کل مبیع تلف قبل قبضه فهومن مال مالکه به مالک کیست؟ لذا راجع
به دین هم همین هم همین را میگوئیم میگوید آقا یک میلیون به من بده یکساله، میگوید
چشم، فردا بیا تا بدهم خب عقدش را هم خوانده اما هنوز خارجیت ندارد، دزد آمد مالش
را برد با آنکه میخواست به این بدهد برد در اینجا خوب است کل یدن تلف قبل قبضه
فهو من مال دائن خوب است برای اینکه هنوز آن مدیون مالک نشده و اما اگر آوردندش
خارج گفت یکساله، گفت چشم و پولها را از پولهایش جدا کرد آورد در مقابلش گفت اینهم
بردار برو، گفت فردا میآیم میبرم فردا که او آمده ببرد پولها را دزد برده، از
مال کی رفته؟ مشهور میگویند از مال دائن میگوئیم آقا وجه ندارد از مال دائن، چرا
از مال دائن؟ جزئی شد واینکه مشهور است همه معاملات حالا منجمله در باب بیع گفتند،
اینجا هم در باب دین میگویند که کل دین تلف قبل قبضه فهو من مال دائن گفتند نه.
مدیونش هم همینطور است یک میلیون بدهکار است رفت در خانهشان گفت آیا این یک
میلیون را میخواهد به تو بدهم و کلی گفت خیلی خوب فردا میآیم دینم را میگیرم
حالا شب پولهایش را دزد برد از مال کی رفته؟ مدیون چرا؟ چون خارجیت پیدا نکرده،
کلی است کلی که نمیشود کسی مالک بشود اما یک دفعه میآید میگوید پولم را بده
مدیون هم پولش را میآورد در مقابلش میگوید این پولهایت میگوید که بگذار فردا میآیم
میگیرم، قبض نکرده حالا الان دزد آمد همه پولها را برد منجمله این پولها را مال
کیست؟ مال دائن، به مدیون چه؟ مدیون میخواسته خارجیت به آن بدهد، خارجیت داد.
وقتی خارجیت داده آن کلی آمده کلی طبیعی شده ان الطبیعی بمعنا وجود افراد کلی
طبیعی توی خارج است خب از مال کی رفت؟ از مال مدیون، از مال دائن لذا اینکه گفتند
تصرف میخواهد ما میگوئیم نه اینکه باید متصرف بشود، نه ما میگوئیم خارجیت باید
پیدا کند اگر خارجیت پیدا کرد دیگر میشود آن گاهی دائن گاهی مدیون میشود مالک و
اینکه مشهور شده کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه یاکل دین تلف قبل قبضه فهو
من مال دائن او من مال مدیون این را قبول نداریم ولو اینکه قول هم مشهور است. مگر
اینکه شما حرف مشهور را توجیه بکنید این خوب است بگوئید مرادشان این است که کلی،
کلی عقلی. اگر کلی عقلی باشد درست است کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه
اصلاً مبیع نیست ولو بگوئید مبیع، مبیع کلی یا کل دین تلف قبل قبضه فهو من مال
بایعه، کلی، کلی که دین نیست، حالا بگوئید دین خوب است برای اینکه کلی نمیشود کسی
مالک شود شما تصور بکنید که 100 میلیون دارید توی ذهنتان خب مالک 100 میلیون که
نیستید وقتی بیاید کلی طبیعی شود میشود مالک و کلی عقلی لایکون کاسب و لامکتسبا،
حاشیه ملا عبدالله اگر یادتان باشد راجع به کلی منطقی میگفت جزئی لایکون کاسبا و
لا مکتسبا و آنکه بدرد میخورد کلی منطقی است آنکه نه توی ذهن است، نه توی خارج
حالا اینجا هم ما همان حرف حاشیه ملاعبدالله راجع به کلی میگوئیم کلی عقلی لایکون
کاسبا و لامکتسبا عقلی لایکون کاسباً و لا مکتسبا ذهن است دیگر، بله اگر کلی طبیعی
شد یعنی آمد توی خارج وقتی آمد توی خارج کلی است اما کلی مشخصه اسمش را میگذاریم
کلی طبیعی این کلی مشخصه یکون کاسبا و مکتسبا و اینکه رفته بلور فروشی میگوید این
لیوان چند؟ میگوید 10 تومان میگوید خیلی خوب اینهم پولش لیوان مرا بده لیوان را
هم تعیین میکند، کلی نیست این لیوان. حالا لیوان را میآورد بدهد میشکند از مال
کی رفته؟ مال کیست؟ اگر بایع باشد بگوئیم بایع اگر مشتری باشد، مشتری و اینکه همه
جا از بایع، میگوئیم چرا؟ علی الظاهر حرف من درست باشد دیگر که آقا دین و مبیع و
سایر معاملات حتی اجاره و مضاربه و همه روی خارج است، روی کلی نیست ممکن است کلی
معین، کلی در معین این خارجیت داشته باشد، یک کیلو از این سبره گندم این خارجیت
پیدا میکند.
و اما کلی عقلی، کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من
مال بایعه درست است اما هنوز اصلاً مبیع نیست، کلاه صدر اعظم را سر نوکر گذاشتید
گفتید کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه مبیع نما، یعنی کلی عقلی و اما اگر
این کلی آمد در خارج جزئی شد، کلی طبیعی شد اما هنوز قبضش نداده چرا من مال بایعه؟
خب این مال مشتری شد دیگر، مالش شد همان وقت میتواند بفروشد، همان وقت میتواند
بردارد برود خانهشان دیگر حالا باز هم بگوئیم کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال
بایعه یا کل من تلف قبل قبضه فهو من مال دائن ظاهراً وجهی ندارد. لذا حسابی تبدیل
به قول مرحوم نائینی (ره) تبدیل اضافتین، پول شد مال آن آقا و گندم هم شد مال این
آقا، تبدیل اضافتین شد اما آن گندم پیش اوست این پول هم پیش این است، حالا پولش را
هم داد، مبیع پیش اوست اما تبدیل اضافتین شد، گفته بعت، قبلت، پول مال او، گندم
مال آن این عقد تبدیل اضافتین کرد حالا بگوئید که از مال مشتری تلف نشده، از مال
بایع تلف شده میگویند بایع که مال ندارد تلف شده باشد و میگویند که بگو یک فسخ
مائی در عالم اعتبار درست میشود با اینها میشود فقه درسست کرد؟ بگو که در وقت
تلف پول میشود مال اولی، مبیع هم میشود مال دومی، میگویم خب چرا بگویم این حرف
را چرا بگویم الف تا تا حتیاج پیدا کنم بگویم ب ؟ از اول نمیگویم از اول میگویم
کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال مشتری.
هیچ وقت عرف چنین حرفی نمیزند، الا اینکه
عرف شما باشد، من یک میلیون دادم و مثلاً 1000 من گندم از شما خریدم، گندمها را
هم جدا کرد، میگوید اینهم گندمها بیا ببر میگویم آقا شب میآیم میبرم، فردا صبح
میآیم میبرم حالا ماشین ندارم لذا نیامدم ببرم. مشهور در میان فقها این است که
از مال بایع رفته چرا؟ قبض نداده. خب میگویم که چرا قبض شرط باشد؟ عقد شرط است،
تبادل اضافتین شرط است.
این حرف من 2 ضربدر 2 برابر 4 است، قطع شده
دیگر، قطع کرد گفت بعت ، قبلت . منم پول به او دادم، پولها را هم قبول کرد یعنی من
از این گندمها دیگر هیچ کاره، حالا قبض ندادم دزد آمد برد، میگویم دزد آمد برد،
از مال تو برد، پیش من امانت بود، پیش من هر چه امانت باشد وقتی که دزد ببرد، من
امینم ضامن نیستم اینهم امانت بود تمام شد خب این یک مسئله، مگر اینکه بگوئیم
آقایان که میفرمایند کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه آنجاها میگویند که
کلی عقلی باشد نه جزئی خارجی، آن حرف است، آن خیلی خوب است که اگر کلی عقلی باشد
اصلاً تعیین نشده باشد بگوید فروختم به تو 100 من گندم، تمام شد فردا میآید میگوید
100 من گندم را بده میگوید آقا گندمها را همهاش را دزد برد، کل مبیع تلف قبل
قبضه فهو من مال بایعه برای اینکه چیزی مال مشتری نشده الا کلی عقلی، این خوب است
کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه و اما اگر خارجیت پیدا کرد و کلی طبیعی شده
جزئی شد دیگر امانت میشود پیش بایع و امانت پیش بایع وقتی تلف شد از ملک آن کسی
است که امانت گذاشته، یعنی ما نحن فیه از مشتری.
ایشان
(یکی از حضار) میگویند کلی عقلی فروشی نیست خیلی خوب ما هم میگوئیم پس آنچه
فروشی است کلی طبیعی است یعنی توی خارج خیلی خوب، توی خارج فروخت 100 من گندم، آقا
گندمت را بردا برو میگوید فردا میآیم ،حالا دزد برد، از مال کی رفته؟ این کلی
خارجی بوده، مال این آقای مشتری هم بوده، گردن آقای بایع بگذار چرا از بایع؟ چه
کار کرده بایع؟ کوتاهی کرده؟ کلی را در خارج نیاورده؟ نشانش نداده؟ همه چیز بوده
اما باز هم کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه، این راجع به مسئله اول.
راجع به مسئله دوم، آنهم یک بغرنج است همین
مسئله است اما بغرنجش بیشتر است گفتند که 2 تا شریک اگر از هم جدا شدند و یکی از
شریکها بعضی از پولها را برداشت و بعضی از بستانکاریها را یکی از شریکها
همینطور، یا اینکه گفت همه این نقدها مال من همه آن بستانکاریها که 2 برابر است
مال تو و قسمت کردند، گفتند این قسمت باطل است، همین که الان در میان مردم مشهور
است گفتهاند باطل است، چرا باطل است؟ گفتهاند دین قسمت بردار نیست، حالا نتیجه
چیست؟
گفتند آن بستانکاریها اگر واخواست شد و
ندادند از ملک هر دو رفته، خب در همین جا هم میگوئیم چرا؟ این 2 شریک عقد فسخ شراکت
به این عنوان که همه نقدها مال من همه نسیهها مال تو و جبرانش هم اینکه مثلاً
نسیهها 10 میلیون است، نقدها 8 میلیون است، میگوید 8 میلیون مال من 10 میلیون
مال تو و حالا بایع میگفته، هر کاری، حالا تقسیم، خود تقسیم یکی از عقود در فقه
ماست یکی از عقود در اسلام است خب وقتی که 10 میلیون مال این شد 8 میلیون مال او
نه او دیگر توی نقد مالک است نه این در نسیه حالا این نسیه از بین رفت از ملک کی
رفته؟ از ملک آن کسی که نسیهها را قبول کرده اما آقایان میگویند نه اگر نقد شد
مال آن کسی که نسیه را قبول کرده اگر نقد نشد واخواست شد مال هر دو، چرا مال هر
دو؟ عقد قسمت نشده، تبدیل اضافتین نشده، کجایش اشکال دارد؟ باز همین کل دین تلف
قبل قبضه فهو من مال بایعه فهو من مال الدائن این بستانکاریها هم مال این بوده هم
مال او و چون مال این بوده بنابراین اگر تلف شد، از مال هر دو رفته قول این دومی،
این فرع دوم مشهورتر از قول اول هم هست و از نظر ما اگر راستی قسمت شد، اگر راستی
عقد قسمت خواندید آن نسیه شد مال او، آن نقد شد مال این یا بعضی از نسیه شد مال
این، بعضی از نسیه شد مال او آن نقد شد مال این یا بعضی از نسیهها شد مال این،
بعضی از نسیهها شد مال او و عقد هم تمام شد، او رفت نسیههای خودش را نقد کرد
نسیههای این نقد نشد خب نشد، ورشکست کرد مثل آنجا که ضرر بکند اما حالا اگر نسیههای
او نقد نشد از مال هر دو هیچ دلیلی نداریم اگر هم بخواهید بگوئید کل دین تلف قبل
قبضه فهو من مال دائن خوب است اما دلیلش چه؟ پایهاش چه؟ پایه ندارد.
این 2 مسئله 2 مسئله بغرنجی است، بغرنج به
این معنا که شهرت روی هر دو مسئله هست ما هیچ کدام را قبول نداریم، یک قدری مطالعه
کنید تا فردا، اگر چیزی پیدا کردید تا 2 تا مسئله را دو دفعه تکرار کنیم و دیگران
از فکر شما استفاده کنند اگر چیزی نداشتید دیگر حرف من را بزنید.
وصلی الله علی محمد و آل محمد