اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
راجع به اجاره عرض کردم که کتاب اجاره را که
معلوم است نمیشود اینجا بحث کرد و مخصوصاً اینکه 4-3 سال قبل همین جا بحثش را
مفصل کردیم و این مربوط به قواعد فقهیه هم نیست اما چون که مرحوم آقای بجنوردی این
قاعده الاجاره احد معایش الناس را آورده بعدهم کتاب اجاره را مترتب بر آن کردند
دیگر گفتیم که 10-8 مسئله مهم در باب اجاره صحبت کنیم خوب است.
مسئله سومی که هست این است که
هر عقدی احتیاج دارد به ایجاب و قبول فرق بین عقد و ایقاء همین است، ایقاء احتیاج
دارد به ایجاب دون القبول و اما عقد طرفینی است یک کدام باید ایجاب کند دیگری باید
آن ایجاب را قبول کند خوب معلوم است تا اینجا حرفی نیست میگوید خانهام را
فروختم، خب کسی باید بگوید خریدم والا همینجوری بگوید خانهام را فروختم اولاً کسی
نیست پول به او بدهد بعدهم اصلاً معاملهای واقع نشده 2 تا حرف هست، یک حرف اینکه
بین ایجاب و قبول باید اتصال باشد یا نه؟ اگر فاصله باشد ولو یکسال اشکال ندارد
مشهور در میان اصحاب گفتند که باید فاصل نباشد حالا منجمله اجاره اینکه تا میگوید
آجرت او بگوید قبلت و اما این بگوید آجرت او فردا بخواهد بگوید قبلت نمیشود.
یکساعت بعد در جلسه دیگر اما نه به این فور که در کتابها آمده که احتیاط میکنند
یک سرفه هم در بینش نکنند، که این نه اما فور هست یعنی بین ایجاب و قبول گفتند فور
هست، بمعنی فور عرفی. مثلاً او میگوید بعت، این چای را میخورد بعد میگوید قبلت
خب تا این اندازه گفتند طوری نیست اما میگوید من حالا فکرش را میکنم جلسه دیگر
به تو میگویم قبلت یا نه، این را گفتند نمیشود حالا دلیل چه؟ دلیل ندارند دلیلشان
همین اقتضای ایجاب و قبول اتصال است، حالا این اقتضای ایجاب و قبول اتصال است یک
ادعاست، این برمیگردد به اینکه فور شرط است خب ما میگوئیم اقتضای ایجاب و قبول
اتصال نیست، فور نیست لذا در بیع فضولی 5 سال طول میکشد بعد میگوید قبلت، خب همه
گفتند درست است دیگر الا اینکه اصل معامله فضولی را قبول نکند یا اینکه اصلاً
بگوید این قبلت آن قبلت نیست، آن اجازه است و این عقدش قبلاً خوانده شده است و
امثال اینها ولی معامله فضولی همین است که ایجابش را الان میگوید قبلتاش را یک
سال دیگر برای اینکه خانه را فروخته، خب غلط کرده خانه را فروخته، نه وکالت داشته
نه خانه مال او بوده لذا بیع باطل است اصلاً بیع نبوده اما آن آقائی که خانه را
خریده راستی قبولش را گفته، جدی گفته، یا نمیدانسته، یا میدانسته، هر چه، بعد به
این آقا میگویند خانهات را فروختند این آقا میگوید که قبول دارم ایجابش را حالا
میکند، حالا لااقل یک روز ، 2 روز ، یکسال طول بکشد خب همه گفتند درست است بله
این مسئله اگر یادتان باشد که آیا کشف است یا نقل است آن یک مسئله دیگر است ولی
بنابرقول مشهور که میگویند معنایش همین است که این الان میگوید قبلت و این کاشف
از اینست که بیع از روز اول درست بوده ایجابش یکسال قبل بوده، قبولش یکسال بعد است
عرفیت هم دارد و میآید به این آقا میگوید آقا خانه را من برایت مشتری دارم، تو
بفروش الان پولش را هم میدهم و میروم از آن قبولش را میگیرم آنهم جداً خانه را
میفروشد اینهم میرود یک ماه دیگر مثلاً تهران است، نمیدانم جاهای دیگر میرود
آنجا میگوید که من خانهات را فروختم پولش را هم گرفتم این پولش، پول را میگیرد
میشود قبول و عرف بگوید این درست نیست علی الظاهر درست لذا وجهی از برای اینکه
بین ایجاب و قبول باید فوریت ولو فوریت عرف باشد دلیل برایش نداریم بلکه دلیل بعکس
داریم خیلی جاها. وکالت (هم) نیست دیگر نمیگوید وکیلت میکنم بروی خانه را بخری
یا خانه را بفروشی آن کسانی که گفتند در وکالتش هم گفتند باید ایجاب و قبول فوری
باشد، فرق که نمیکند. بنابراین این مسئله اول است که ایجاب و قبول میخواهیم، اما
ایجاب و قبولی که بین ایجاب و قبول فاصله نباشد دلیل نداریم، مشهور در میان اصحاب
گفتند فوریت عرفی میخواهد اما همین اصحاب فرمودند که فوریت عرفی میخواهد خیلی
جاها بین ایجاب و قبول فاصله شده و قبول دارند منجمله بیع فضولی همچنین اجاره
فضولی دیگر فرق نمیکند همهاش همین است، خب حالا این یک مطلب.
مطلب دوم که مثل شیخ انصاری تویش گیرند اول
مکاسب این است که آیا باید بیع بالصیغه، اجاره بالصیغه مضاربه بالصیغه اینجوری
باید باشد؟ مرحوم شیخ انصاری از آن نمیتوانند
بگذرند تعجب هم هست میگوید که بیع آن است که بعت و قبلت باشد. بله بعضیها
نتوانستند بگذرند حتی از عربیتش، گفتند بعت و قبلت اما بعضی که میگویند مشهور هم
هست حتی مثلاً این آقای بجنوردی اشکال میکند میگوید که مامواطاه نداریم باید
بالصیغه باشد باید بگوید که حالا ولو فارسی بگوید فروختم آنهم بگوید خریدم و اما
مواطاه گفتند این بیع نیست بلکه نقل اباحه است به این معنا که اگر خانه را فروخت
آنهم پول را گرفت و به این عنوان گفت که دستت را بده بگو مبارک باشد یا مثلاً بدون
گفتگو و امثال اینها پول راگرفت، چک را نوشت کلید خانه را گرفت و رفت توی خانه
نشست گفتند این خانه مال اولی الا اینکه اجازه تصرف داده توی این خانه تصرف بکند
این پول هم مال آن مشتری و آن پول هم اجازه تصرف بکند. و تا تصرف نکردی مال آن است
و آن هم مال او است الا اینکه معدوم بشود آنوقت مثل کاسه انگور در مقابل شما، تا
نخوردی مال اوست وقتی خوردی دیگر نمیتواند بگوید انگور را بده ، دیگر میشود مال
خودتان است مشهور در میان اصحاب گفتند مواطاه من باب اباحه و نمیدانیم یعنی چه
یعنی مسلم است که عقلاء بیع بالصیغه اجاره بالصیغه وامثال اینها ندارند و با چه
چیزی میخواهیم ردع بنای عقلا بکنیم نمیشود درستش کرد، ردع بنای عقلا با چه چیزی
از این جهت همین شیخ انصاری که قبول دارند در باب معاملات ما تعبد نداریم خب اگر
تعبد نداریم باید ببینیم در میان عرف ببینیم عرف آیا قبول دارد که صیغه میخواهد ؟
لفظ بعت و قبلت تا بعد بحث بکنیم اگر یادتان باشد در مکاسب بحثهای مفصل کردند
منجمله این که اگر بجای بعت بگوید آجرت بجای آجرت بگوید بعت آیا میشود یا نه؟
گفتند نه. ولو اینکه بجای بعت میگوید آجرت اما بینشان اراده میکنند بیع را حتی
مثلاً در اجاره بگوید بعت منفعت دار میگویند بازهم نمیشود باید لفظ اجاره باشد
حالا لفظ باشد دلیلی برایش نداریم و صیغه مخصوص باشد دلیل برایش ندارم و یک چیزی
داشته باشیم بتواند ردع بنای عقلا بکند آنهم دلیل برایش نداریم لذا هیچ تفاوتی بین
اجاره بالصیغه و اجاره مواطاتی نیست لذا همه خیارات در او جاری است وقتی که تصحیحش
کردیم گفتیم هذا بیع دیگر همه 14 خیار در آن موجود است حالا ولو اینکه خیار خیار
مجلس هم تعبد بدانیم اما وقتی مصداق درست کردیم دیگر همه معاملات، ما که اصلاً
راجع به بیع نمیگوئیم ما میگوئیم همه معاملات آن 14 خیار را دارد و اینکه مختص
به بیع باشد ما قبول نداریم دیگر ما گفتیم خیارات همه، همه در بیع میآید هم در
اجاره میآید هم در سایر معاملات همه، همه .
آنکه قائل به اباحه است و میگوید بیع
بالصیغه میخواهم میگوید تا تلف نشده انتقال پیدا نمیشود اما ما که این حرف را
نمیزنیم ما که قائلیم به اینکه هیچ فرق بین بیع بالصیغه و بیع بالفعل، بیع بالعمل
نداریم ما میگوئیم الفاظ هر چه میخواهد باشد باید مفهم باشد همین که میگوید که
اول مقابله میکنند خانه چند او میگوید مثلاً 10 میلیون آن میگوید 11 میلیون، او
میگوید نه این قدر و بالاخره درست میکنند به 10 میلیون آنوقت میگوید که دستت را
بده بگو مبارک باشد اینکه میگوید دستت را بده، دست را میدهد این یعنی بعت، قبلت
این کار بجای بعت، قبلت نشسته حتی اگر این حرفها هم نباشد، مقابله میکنند خانه
100 میلیون این آقا چکش را مینویسد میدهد به این آقا، آنهم کلید را میدهد به
این آقا مقابلهها که بیع نیست، مقابله گفتگو است انشاء نیست، انشاء چیست؟ دادن
کلید گرفتن چک میشود ایجاب و قبول همینطور که اوفوا بالعقود بیع بالصیغه را میگیرد،
اوفوا بالعقود بیع مواطاتی را میگیرد و حالا چرا شیخ انصاری اول مکاسب اینجور
آمدند جلو و بالاخره نتوانستند جازم بشوند در حالیکه قبول هم دارد شیخ انصاری که
عرفیت ندارد. عرف فرق نمیگذارد بین بیع بالصیغه و بیع بالفعل را، اجاره بالصیغه
یا اجاره بالفعل را در حالیکه اقرار هم میکنند اما باز هم جازم نمیشوند و میگویند
که اشبه این است که بگوئیم معامله مواطاتی اباحه است نه معامله در حالیکه اصلاً
عرفیت این حرف ندارد یعنی عرف را ما بگوئیم که کلید را داد و یک دفعه گفت بعت قبلت
انتقال پیدا شد، یک دفعه کلید را داد چک را گرفت انتقال پیدا نشده واز مجلس که
آمدند بیرون میتوانند معامله را بهم بزنند بگوید من معامله که نکردم، من مثل آن
شیرینی در مقابل تو گذاشتم دیگر از این به بعد نمیخواهم احدی نگفته هر کسی گفته
در همه عقود گفته، آنکه نگفته توی هیچ عقدی نگفته فقط راجع به نکاح و طلاق. در
آنجاها دلیل نداریم اجماع داریم. اجماع است که باید نکاح بالصیغه باشد، طلاقش هم
باید بالصیغه باشد. شاید برای خاطر اینکه ابهت ازدواج به حال خود باقی بماند فرق
با زنا و امثال اینها حسابی معلوم باشد طلاقش هم همینطور و الا اینکه ما تکرارش میکنیم
برای همین است مشهور است میگویند 2 عالم نشستند صیغه عقد را، گفت انکحت او هم گفت
قبلت، او دو دفعه گفت انکحت گفت من نمیتوانم بگویم قبلت خب من که قبلت اول را
گفتم دیگر قبلت چیست؟ حالا این طلبه بازی بوده، ابهت باید حفظ شود بله همان دفعه
اول که میگوید انکحت موکلتی لموکلی علی الصداق المعلوم، قبلت النکاح لموکلی علی
الصداق المعلوم تمام شد درست است اما این دختر و پسر اوقع به نفسش این است 8-7
مرتبه زیرو رویش بکنیم و این خوب است اما این برای ابهت است، ابهت نکاح باقی بماند
شاید هم آن کسانی که، اجماع مسلم است حضرت امام (رض) میگفتند که نکاح مواطاتی
طوری نیست، میگفتند پس با زنا چه تفاوت پیدا میکند؟ میگفت آن التزام است، زنا
که التزام نیست، زنا بچه بازی است، گناه بازی است میگفتند نکاح مواطاتی آن است که
انکحت، او هم بگوید قبلت همین جور که آنجا ملتزم میشود به همه لوازم، در نکاح
مواطاتی هم ملتزم بشود به همه طلاق، این 2 تا حتماً باید بالصیغه باشد اما مابقی
روش، روش عرف است ردعی هم شارع مقدس نکرده است بنابراین اجاره مواطاتی مثل اجاره
بالصیغه است هر حکمی اجاره بالصیغه دارد همان حکم را اجاره مواطاتی دارد مقاوله،
مقاوله غیر از انشاست، انشاء آن است که میگوید مبارک باشد انشاء آن است که نه
کلید را میدهد، چک را میگیرد دیگر حالا بین ایجاب و قبول هم گفتند که حتماً
ایجاب مقدم باشد قبول بعد این را هم قبول نداریم اول خانه را که میخواهد بخرد،
پول را او میدهد و آن کلید را بعد میدهد، آن کلید دادن بمنزله بعت است آن پول
دادن بمنزله قبلت است، این فعل و بعد از آنکه این فعل، مقاولهها خیلی هست. شاید
مینشینند یک ساعت با هم گفتگو میکنند بجایی نمیرسند پا میشوند میروند اما
گاهی به جایی میرسند وقتی به جایی رسیدند او چک را مینویسد میدهد به او، آن هم
کلید خانه را میدهد به او، با این فعل معامله درست میشود، همچنین اجاره درست میشود
مابقی معاملات هم همینطور همه، همه حتی عقود جائزه که ما در باب عقود ایجاب و قبول
میخواهیم در باب ایقاء ایجاب فقط میخواهیم آیا باید با لفظ باشد؟ مشهور در میان
اصحاب گفتند آری ، منجمله شیخ انصاری در
اول مکاسب گفتند بله. صیغه مخصوص اختلاف است حالا این را بگوئید نه، مشهور این است
که میگویند صیغه مخصوص نمیخواهد اما میگویند لفظ باید باشد اگر مواطاه شد اباحه
است و نظیر اینکه کسی را در خانه مینشاند مجاناً اینهم اینجوری است گفتم عرف پسند
نیست و عرف آن کلید را دادن و پول را گرفتن ،کلید را دادن – در اجاره- کلید را میدهد
ویک ماه بعدش هم پول را میگیرد این آقا میرود در خانه مینشیند دیگر حق بیرون
کردنش را هم ندارد برای اینکه عقد لازم است.
بنابراین یشترط ایجاب و قبول قولاً کان او
فعلاً مسئله بعدی که اینهم مسئله خوبی است
این است مشهور در میان اصحاب فرمودند که مورد اجاره را میتواند بفروشد یعنی خانه
را داده اجاره یکساله حالا پول لازم دارد مشتری آمد خانه را فروخت حالا آیا این
بیع صحیح است یا نه؟ اگر صحیح است اجاره باطل شد یا نه؟ خب باید بگوئیم بیع صحیح
است اجاره هم باطل نیست برای اینکه هیچ ربطی به هم ندارد آن اجاره داده منفعت را،
بعدش هم فروخته خانه را نه آن منافات با او دارد نه او منافات با آن دارد و اینکه
گفتند عین وقتی منتقل شد. مرحوم محقق ثانی در جامع المقاصد گفته که وقتی منتقل شد
منفعت هم منتقل میشود، وجهی ندارد، بیع منتقل میشود یعنی عین منتقل میشود و منافعش
هم منتقل نمیشود فرقی هم نیست بداند یا نداند اینهم فرق نمیکند، خانه را خرید
نمیدانست که مورد اجاره است بعد رفت پیش مثلاً آن کسی که در خانه نشسته گفت من
خانه را خریدم و نمیدانست اجاره اینجا نشسته میگوید من این خانه را یکساله اجاره
کردم خب نمیتواند بگوید چرا؟ له یک چیز دیگر میتواند بگوید و آن این است که به
بایع میگوید که عین را باید انتقال بدهی نمیتوانی انتقال بدهی خیار دارد، خیار
تأخر ثمن، یا تأخر مثمن، این را میتواند بگوید و اما اینکه بخواهیم بگوئیم اجاره
باطل برای اینکه منفعت تابع عین است میگوئیم نه، منفعت تابع عین نیست و انفکاک
منفعت از عین اشکال ندارد و حرف جامع المقاصد جور در نمیآید بله یک حرف باقی میماند
اینکه این خانه را که الان به این فروخت خب اجاره مال کیست؟ آیا اجاره میشود مال
مشتری یا اجاره مال بایع است؟ باز هم باید بگوئیم که اجاره مال بایع است نه مشتری.
مشتری خانه را خریده و حالا میفهمد که این اجاره داده میتواند معامله را بهم
بزند و اما اگر معامله را امضاء بکند این مسلوب المنفعه است خب مسلوب المنفعه موقت
طوری نیست میگوید که منفعت مال من، خانه مال تو تا اجاره تمام بشود، وقتی اجاره
تمام شد منفعت میشود مال تو برو توی خانه بنشین و اینکه گفته شده که منفعت اجاره
باطل، بعضی ها گفتند بیع باطل بعضی ها گفتند اجاره باطل هر دو تایشان هم گفتند
برای اینکه منفعت و عین تابع یکدیگرند وقتی تابعیت شد یا باید بگوئید بیع باطل است
یا میگوئیم بیع باطل است یا میگوئیم اجاره باطل است تا منفعت مال او باشد و ما
عرض میکنیم نه اجاره باطل است نه بیع باطل است هیچ کدام ،چرا باطل باشد؟ عرف همین
را میگوید عرف میگوید خانه را اجاره داده اینهم الان خرید اگر میدانستی که چرا
خریدی؟ اگر نمیدانستی خیار داری اما اینکه معامله باطل است هیچ عرف نمیگوید هیچ
دلیلی نداریم از همین جهت هم کسی نگفته، روایت داریم، کسی هم نگفته که عرفیت
ندارد، آنهائی گفتند که این لازم و ملزوم، منفعت تابع عین است، لازمه عین است هر
کجا عین برود منفعت آنجا میرود و اینجا نمیتواند برود، پس بیع باطل است آنهائی
که گفتند بیع صحیح است اجاره، گفتند که چون تابع عین است عین که فروخته شد در
حقیقت منفعت هم فروخته شد پس اجاره منبطل شد ولی ما عرض میکنیم نه اجاره منبطل
است نه بیع باطل است. کار به عرف و اینها هم نداشتیم اینجا، آن حرف عقلی که آنها
میآورند، حرف عقلی را ردش میکنیم میگوئیم آقا این لزوم چه لزومی است و چه
منافات دارد اینکه عین منتقل بشود به کسی و اجاره هم باطل نباشد مخصوصاً اگر
بدانند که دیگر حسابی است ،میداند خانه اجاره است و میخرد دیگر خیار غبن هم
ندارد برای اینکه خودش اقدام کرده میداند باید یکسال صبر کند، خب یکسال باید صبر
کند. آن آقا توی خانه نشسته وجهی برای فساد نداریم، این آقا هم خانه را خریده وجهی
برای بطلان نداریم فقط این است که اگر امضاء بکند هیچ چیز، اگر امضا نکند خیار غبن
دارد لااقل اینکه آقای بایع وقتی که میفروشد بگوید این خانه اجاره است مال
الاجاره از این به بعد مال تو خب طوری نیست خیلی خوب است. حالا این حرف من چه
اشکال تویش بود؟ ما تعریف اجاره را کردیم گفتیم که تسلیط علی العین لانتفاع
المنافعه بالعوض خب اینهم الان هست دیگر یعنی الان این خانه را خریده اما اجاره
نشین تویش نشسته و اینهم میداند خب الان این بعت گفته اشکال پیدا کرد، عین که مال
ان مستأجر نیست، انتقال پیدا کرد اما آن اجاره چه منبطل نمیشود برای اینکه وجهی
برای انبطال ندارد عین را الان داده میگوید که آقا این مسلوب المنفعت است تا
یکسال. بله گفتم چون خیار دارد میتواند این جور بگوید، بگوید خانه را میخرم
اجاره هم باقی باشد اما پول اجاره دیگر مال من نه مال تو، گاهی قبول میکند، گاهی
قبول نمیکند، اگر قبول کرد اجاره میشود مال مشتری، اگر قبول نکرد، مال بایع. نه
او ربطی به آن دارد، نه آن ربطی به او.
وصلی الله علی محمد و آل محمد