اعوذ بالله من الشیطان
الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و
یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بناشد که امروز روی این قاعدهای که مرحوم
آقای بجنوردی قاعدهاش کردند صحبت بکنیم مرحوم آقای بجنوردی یک قاعده درست کردند
اینکه الاجاره احد معایش الناس، یکی از چیزهائی که معیشت مردم بواسطه آن اداره میشود
اجاره است این را یک قاعدهاش کردند، ثم کتاب اجاره را آوردند و معمولاً تمام
ابحاث اجاره را در این قاعده فقهیه آوردند ظاهراً مسئلهای نباشد در کتاب اجاره که
ایشان در اینجا نیاورده باشند که دیروز میگفتم 2 تا نفهمیدگی هست، ببینید شما میفهمید
یا نه؟ یکی اصلاً این قاعده است یعنی چه؟ برای اینکه الاجاره احد معایش الناس، این
یک قاعده فقهی این چه قاعدهای است، خب تمام معاملات را ما میتوانیم اینجور قانون
بندی کنیم المضاربه احد معایش الناس، البیع احد معایش الناس، و کل المعاملات معایش
الناس حالا ما اولاً این قاعده فقهی نیست خب معلوم است که مردم زندگیشان میچرخد
روی داد وستد نحن قسمنا بینهم معیشتهم، هر کسی ذوق چیزی دارد نحن قسمنا بینهم
معیشتهم معنایش این نیست که بعضی معنا کردند یعنی خدا بعضی را پولدار کرده، بعضی
را فقیر کرده و نحن قسمنا بینهم معیشتهم یعنی هر کسی ذوق چیزی دارد، هر کسی کاری
را دست میگیرد که همهشان هم واجب کفائی است یعنی ما طلبهها واجل کفائی آن
نانوائی واجب کفائی است، آن تاجر واجب کفائی است و بالاخره این نحن قسمنا بینهم
معیشتهم باید زندگی بچرخد، روی چی؟ روی کسب و کارها و هرکسی یک کسبی را انتخاب میکند،
یکی میشود تاجر و یکی میشود خیاط و یکی میشود نجار و تا آخر لذا این اصلاً نحن
قسمنا بینهم معیشتهم یک قاعده است مرحوم آقای بجنوردی میخواستند قاعده درست کنند
همین آیه شریفه را خوب بود بیاورند یگویند که قاعده نحن قسمنا بینهم معیشتهم بهتر
از این بود بگویند الاجاره احد معایش الناس نمیفهمم ای کاش خود آقای بجنوردی بود
از ایشان میپرسیدیدم خب این یک مطلب کبری.
از نظر صغری هم تمام کتاب اجاره را ما
بیاوریم در کتاب قواعد فقهیه، اینکه دیگر قاعده فقهی نشد، شد کتاب الاجاره و ما که
بحث اجاره نمیکنیم ما باید بحث بکنیم روی یک قواعد سیال توی فقه که این قاعده
سیال هم توی عبادات برود، هم توی معاملات هم معاملات هم راجع به اجاره باشد، راجع
به بیع باشد و راجع به چیزهای دیگر. سیال باید باشد این را میگویند قاعده فقهیه.
یعنی یک جا بخصوصه در فقه نیست ما قاعده فقهیاش
کردیم برای اینکه بتوانیم در فقه از این قاعده استفاده بکنیم. به این میگویند
قاعده فقهی اما کتاب اجاره مثل کتاب مکاسب شیخ انصاری است، حالا ما بگوئیم مکاسب
شیخ انصاری یک قاعده حتی اصول، اصول ما هم قواعد است، حالا ما فرائد شیخ انصاری را
بگوئیم قاعده فقهیه خب در حالیکه اصول را میدانید که اصول یعنی قاعده فقهیه یعنی
تمهید امور لاستنباط الاحکام الشرعیه به قول آقای بروجردی هوالحجه فی الفعل اصول
یعنی حجه فی الفعل این اصول را ما بگوئیم قاعده الفقهیه و در مقابل سایر قواعد نمیشود
که لذا حالا عرض میکنم این 2 تا اشکال هم سابقاً عرض کردیم خیلی است ه مبعد هم که
2 تا قاعده است همین است. همان قاعده عاریه، عاریه مستعیر امین است، اینکه قاعده
نشد، یک مسئله است این هم عقلائی است و هم شرعی حالا بعد از آنکه المستعیر لاضامن
کتاب عاریه را فرع ، فرع ، هیچ ربط به این المستعیر ضامن هم ندارد خودش یک فروع
مستقلی است در کتاب عاریه ما قاعده فقهی که درست میکنیم مسائل همان قاعده را بطور
کبری و صغری، بطور کلی و جزئی باید نقل بکنیم و اما بگوئیم که الاجاره احد معایش
الناس ثم یک مسائلی که ربطی به این قاعده ندارد، اینکه دیگر نمیشود مسائل ، اینکه
نمیشود قاعده فقهی حالا علی کل حال اینها خیلی اهمیت ندارد، حالا این کتاب اجاره
که ایشان در اینجا آوردند مادر 10- 8 مسئله خیلی مهم که سیال است بدردبخور است،
همیشه بدرد میخورده، این 10-8 مسئله اجاره را در میان این کتاب اجاره انتخاب کنیم
و 3-2 روز روی آن بحث کنیم خوب است دیگر بنام از کلام یجر الکلام حالا اول چیزی که
بحثش خوب است اجاره چیست؟ خب 2 تعریف برایش شده، هر دو تعریف خوب است، گفتند تملیک
المنفعه، با تملیک منفعت عین بالعوض، خیلی خوب است تملیک المنفعه بالعوض خانه را
شما اجاره میکنید معنایش اینست که توی این خانه مینشینید انتفاع از این خانه اما
مثلاً ماهی 100 تومان میدهید. تملیک المنفعه بالعوض، خوب است بعضیها هم بجای
تملیک گفتند تسلیط، تسلیط المنفعه بالعوض، اینهم خوب است اما در باب اباحات، در
باب عاریه تسلیط خوب است اما در اینجا چون تملیک است بجایش تسلیط بگوئیم از این
جهت خوب نیست والا حالا طوری نیست حتی تسلیط العین هم میشود گفت. تسلیط العین لان
ینتفع به امابالعوض، آن کلمه بالعوض را بیاورید تا عاریه را از آن بیرون بکنیم،
اباحات را از آن بیرون بکنیم لذا تملیک بگوئیم خوب است، تسلیط بگوئیم خوب است، اما
تملیک بگوئیم خیلی بهتر است ولی خوب چیزی که بدرد ما میخورد و مسلم هم میدانید
اینکه این تعریفها که بعضی اوقات سابقاً ما را خیلی معطل میکرد مرحوم آخوند در
کفایه ما را راحت کرد گفت بابا این تعریفها که مثلاً صاحب قوانین بعضی اوقات یک
ورق راجع به تعریف، جامع افراد است، جامع افراد نیست، مانع اغیار است، مانع اغیار
نیست و بالاخره به جائی هم نمیرسیدند قدماء هم مثل صاحب قوانین و صاحب فصول و این
کتابهائی که است ماست که میخواندیم، میخوانیم مثل معالم خب مرحوم آخوند گفتند
این تعریفها همه شرح اسم است، شرح اسم یعنی چه؟ یعنی تبدیل لفظ به لفظ لتفهیم و
التفهم برای خاطر اینکه ذهن را آماده کنند این تبدیل میکند لفظی را به لفظ دیگر
در حقیقت این تعریفها لغت است همینطور که لفظ تبدیل لفظ به لفظ میکند همینجور در
باب اجاره هم این لفظ اجاره را میگوید تسلیط المنفعه یا تملیک المنفعه و اینها
همه تبدیل لفظ به لفظ است و اصلاً تعریف حقیقی نیست و به قول ملاکبری اگر یادتان
باشد اگر کبری خوانده باشید میگوید اصلاً تعریف حقیقی را هیچ کس نمیتواند بکند
جز عالم الغیوب برای اینکه تعریف حقیقی را کسی میتواند بکند که راستی به حقیقت
این شیء پی برده باشد و فلسفه ما به حقیقت اشیاء که پی نبرده، حالا همین انسان
حیوان ناطق خب تبدیل لفظ به لفظی است دیگر، اصلاً مراد از این ناطق چیست؟ حالا اگر
هم معنا کنید حیوان ناطق، الانسان حیوان ناطق، حیوان یک لفظی از آن میفهمیم، واقع
این حیوان چیست؟ واقع این ناطق که آن عقل باشد چیست؟ خب هیچکس نمیداند، هیچ
فیلسوفی نمیداند لذا آنهم تبدیل لفظ به لفظ است، همان حیوان ناطقی که خیلی
پافشاری دارند و میگویند تبدیل لفظ به لفظ نیست و جامع افراد است و مانع اغیار
است و جنس قریب است و فصل قریب است و امثال اینها، همه حرفها که در منطق برایمان
زده شده در فلسفه برایمان زده شده در حقیقت اینها هم شرح لفظ است یعنی انسان را
تبدیل کردید به یک لفظ دیگر یک مقداری بیشتر محصل که منطق میخواند یا فلسفه میخواند
یک مقدار بیشتر پی ببرد انسان حیوان ناطق است لفظی را تبدیل کردیم به لفظ آخر،
بالاخره اینطوری است برای اینکه آن تملیک است، تقریب ذهن ما که آن تسلیط است تقریب
ذهن ما کرد اما حالا آن بهتر است یا او؟ الفاظ دیگر هم میشود آورد یا نه؟ خب بله
10-8 قسم همین جاها گفتند و میشود آورد و میشود مختصرتر کرد و مفصل تر کرد اما
همه اینها، تبدیل کردیم یک لفظ را به لفظ دیگر لتقریب الذهن المتعلم. خب خیلی این
اهمیت ندارد،این راجع به بحث اول ما.
راجع به بحث دوم ما اینکه گفتند دلیل بر صحت
اجاره ادله اربعه، قرآن آن قضیه حضرت شعیب را با حضرت موسی نقل میکند و گفت که
بیا اجاره بشو، خودت را اجاره بده به من 8 سال، مهریه دخترم ایشان هم قبول کرد که
8 سال اجیر حضرت شعیب باشد مهریه دخترش. البته دختر قبول میکند دیگر، اصلاً دختر
رفت دنبالش، حضرت شعیب گفت خب این مهریه معلوم و آن اجاره هم معلوم و اگر تو بیشتر
هم بخواهی پیش ما بمانی، از تو تشکر میکنیم حالا 10 سال بمان، شاید این اشاره به
همان، یک واقعیت است، یعنی به 10 سال مبعوث به رسالت میشود پس صبر کن تا 10 سال
اما بالاخره مهریه دخترم 8 سال اجاره میکنم تو را، لفظ اجاره آمده و در قرآن 4-3
جا این لفظ اجاره آمده پس دلالت میکند بر صحت اجاره، خب خوب است، از نظر روایات
هم بیش از 20-10 روایت داریم که احکام اجاره در آن روایتها آمده و مفروق عنه گرفته
شده اینکه یکی از معاملات اجاره است این هم خوب است. اجماع هم توی فقه مان حتی
کتاب اجاره نوشتند، اینهم خوب است سیره مومنین بلکه سیره عقلا داریم براینکه اجاره
داریم یعنی یکی از کارهایشان حتی اگر مسلمان هم نباشند، کافر، یکی از کارهایشان
اجاره دادن و اجاره گرفتن، خب اینهم خوب است میشود ادله اربعه همینطور که میبینیم
مرحوم آقای بجنوردی، اینجا، یک ورقی در همین باره صحبت کردند اما دیروز یا دو روز
قبل راجع به عاریه گفتیم بارها گفتیم که اصلاً شارع مقدس معامله ندارد تا بخواهیم
آن معامله را امضاء بکنیم همه معاملات شارع مقدس معاملات امضائی است و همین مقدار
که شارع مقدس ردع نکرده باشد در مرئا و منظر این معامله عمل شده باشد همین مقدار
کفایت میکند لذا اگر قرآن است، امضای همان بنای عقلاست اگر روایت است ، امضای
همان بنای عقلاست اگر هم اجماع است گرفته شده از قرآن و روایات اهل بیت است بلکه
همان سیره عقلاست، بما انهم عقلاء لابما انهم علماء در حجیت خبر واحد در کفایه
همین را مرحوم آخوند فرمودند که قرآن دلالت دارد، بله . روایت دلالت دارد، بله.
اجماع عقلاء دلالت دارد، بله. اجماع مومنین دلالت دارد، بله. اجماع عقلاء دلالت دارد،
بله. پس فرمودند مرحوم آخوند پس بنابراین اگر قرآن فرموده، امضای آن است،
لابماانهم قرآن، اگر قرآن فرموده، سیره است امضاء کرده، اگر هم مومنین خبر واحد
دارند، بماانهم مومنون نیست، بماانهم مسلمون نیست، بماانهم عقلاء . پس خبر واحد
حجت است بلکه همه این قواعد فقهیه که این 2 سال دربارهاش صحبت کردیم، نمیدانم
کمتر یا بیشتر، این مدتی که دربارهاش صحبت کردیم ظاهراً قاعده تعبدی من الان یادم
نیست داشته باشیم، تمام قواعد فقهیه، قواعد عقلائیه است و شارع مقدس این قواعده
فقهیه را امضاء کرده است، آن سیره عقلاء را وسره عقلاء حجت شده با روایات اهل بیت
برای اینکه امضاء باید باشد همه معاملات اینجوری است که سیره عقلاء رویش است
منجمله اجاره، منجمله بیع، اینهم دلیل برای اجاره.
حرف سومی که اینجا هست اینکه این عقد است، خب
بله، ایجاب و قبول میخواهد دیگر عقد است. عقد لازم است برای اینکه همه عقود لازم
است الا ما اخرجه الدلیل، ما اخرجه الدلیل را هم ما قبول نداریم، یعنی یک جا
نداریم که عقلاء یا شارع بگوید که این عقد لازم نیست، ما عقود اذنیه داریم، عقود
جائزه داریم، اما این عقود جائزه را 3-2 روز قبل میگفتم اصلاً عقد نیستند اینها
صوریاند، واقع و نفس الامر، عقود جائزه، عقود اذنیه است، یعنی صاحب پول اجازه
داده است، این پول پیش شما باشد تصرف در این پول بکند، لذا اصلاً اوفوا بالعقود
این عام ما اصلاً تخصیص نخورده و اینکه مشهور شده که او فوا بالعقود تخصیص خورده
بعضیها حتی گفتهاند که تخصیص خورده به اندازهای که دیگر تخصیصش مستهجن است،
عامش مستهجن است همه اینها درست نیست، اوفوا بالعقود اصلاً تخصیص نخورده اگر ما
عقد اذنی یا عقد جائز داریم، این صورتاً عقد است واقعاً عقد نیست این متوقف بر اذن
است تا اذن صاحب مال هست این عقد هست وقتی که صاحب مال اذنش را بردارد، دیگر عقدی
نیست سالبه انتفاء موضوع است.
مضاربه میگوید کار از من و پول از تو ، خیلی
ها مضارعه، مساقات اینجور نیست که فقط اذن یک طرفی باشد، تصرف یک طرف نه، میگوید
اگر میخواهی مضاربه باشد پول از من کار از تو مضارعه همینطور است، میگوید که این
زمین را کشت و کار کن با هم نصف میکنیم و عقود اذنیه اصلاً خیلی کم جا داریم این
فرمایش ایشان را که بگوئیم که اذن در تصرف است بدون اینکه صاحب پول استفادهای
بکند، عقود اذنیه صورتاً ایجاد دارد، قبول دارد استفاده طرفینی دارد، مثل بیع است
دیگر مثل اجاره اما صورتاً عقد است واقعاً عقد نیست، عقد آن است که متوقف بر ایجاب
و قبول باشد، اگر بخواهند به هم بزنند متوقف بر فسخ باشد، مترتب بر اقاله باشد، تا
اقاله نشود، تا فسخ نشود این عقد لازم است اما در عقود جائزه اینجور نیست متوقف بر
اذن است، تا این اذن هست این عقد هست، وقتی که این اذن نباشد عقد تمام میشود.
بنابراین، این عقد لازم، همه عقود لازمند
منجمله اجاره پس بنابراین این عقد ولو گفته ضاربت، او هم گفته قبلت اما اگر اذن را
بردارد عقد تمام میشود مثل عاریه که صحبت کردیم، عاریه عاریت میخواهد، قبلت میخواهد،
یا مواطاتی باید باشد اما قانون هست، این عاریت و قبلت هست، بمجردی که اذن را
بردارد، عاریت و قبلت سالبه به انتفاء موضوع میشود، اسمش را میگذاریم عقد، اما
اذنی، عقد اذنی یا به آن میگوئیم عقد جائز ولی ما مدعی هستیم اینکه نفرمودند
بزرگان اصلاً عرض میکنیم عقد صورتاً اما واقعاً این دائر مدار اذن است، اگر اذن
باشد آن عقد هست، نباشد هیچ چیز. مسلم است میگوید پول از من الا اینکه قید بکند،
پول از من کار از تو، میتواند قید بکند؟ بله، قید بکند اینکه تا یکسال طوری نیست
ولی تا یکسال نباشد دیگر زمان ندارد، پول از تو کار از من دیگر تا پول من پیش تو
کار کن آن کارگر میبیند دیگر استفاده ندارد پول را برمیدارد میرود در خانه میگوید
آقا این پول شما من دیگر نمیتوانم کار کنم تمام میشود دیگر یعنی در مضاربه الان
مثال زدم که آن آقا میخواهد کار بکند با پولش این میگوید من دیگر نمیتوانم کار
کنم، بمجرد اینکه میگوید نمیتوانم کار کنم پول را باید این قبول کند پول را قبول
نکند دیگر پول امانت است پیش آن آقا یا بعکسش اخطار میکند میگوید آقا پولم را
بده من نمیخواهم دیگر مضاربه بشود، من میخواهم برای پسرم خانه بخرم خب در اول ازمنه
امکان باید برود پول را بدهد، نمیتواند بگوید نه مگر قید کرده باشد بگوید پول از
من کار از تو تا یکسال، آن شرط المومنون عند شروطهم را دیگر، مضاربه جایز است،
مضاربه لازم نیست آن شرط میآید حکومت پیدا میکند بر اینجا یعنی بر مضاربه حکومت
پیدا میکند و مضاربه میشود لازم، نه مضاربه میشود لازم مضاربه جایز است اما آن
شرط لازم است، ملزوم جائز. مثل بعضی اوقات اینجور است، مستحب در واجب. خب قنوت
مستحب در واجب است بعضی اوقات واجب در مستحب، یک کسی میخواهد نماز صبح بخواند خب
این باید حتماً حمد وسوره بخواند و الا دیگر این (نمیشود) اجزاء نماز مستحبی واجب
است یعنی اگر نخواند نماز نیامده، اینجا هم همینطور است، مشروط ظرف است شرط در چیز
جائز گاهی در چیز لازم است، گاهی در چیز جائز است، گاهی هر دو جائزند، گاهی هر دو
لازمند، گاهی احدهما لازم است دیگری جائز.
در مضاربه اگر میگوئیم میتواند شرط بکند
یکسال و آن وقتی که قبول کردند که دیگر نمیتواند بهمش بزند این مضاربه را
نتوانسته قلب و انقلاب بکند، قلب ماهیت که نمیشود این یک ظرفی برای این مظروف
درست کرده برای خاطر آن ظرف این مجبور است که مضاربه را ادامه بدهد.
باز ببینید که عقلاء چه میگویند یا قاعده
لاضرر چه میگوید باز همینجور میشود، قاعده لاضرر را مثل شرط میبیند دیگر چه جور
اگر شرط کرده باشد لازم میشود، حالا اگر راستی این بخواهد پول را از این بگیرد
کار و بارش را بهم میزند، قاعده لاضرر است میآید برای او کار میکند مضاربه را
کاریش نمیکند قاعده لاضرر میگوید که حق گرفتن پول نداری یا به او میگوید حق
اینکه پول را تحویل بدهدی و کار نکنی نداری خب قاعده لاضرر است دیگر مثل قاعده شرط
است، باز هم آن میشود ظرف و مظروف یعنی عاریه یا مثلاً در عاریه هم همینطور است،
عبا را گرفته برای اینکه برود در مهمانی و بیاید حالا این بیاید در مهمانی داد
بزند بیا بیرون ببینم عبایم رابده خب نمیتواند
برای اینکه آبرو ریزی است و این آبروریزی خب مسلم گناه است، گناهش بزرگ است، قطعاً
نمیشود اما به اینکه این عاریه لازم شد، نه عاریه جایز است، آن آبروریزی حرام
است لذا این نمیتواند عاریه را پس بگیرد، بعضی اوقات. خب این حرفها همهاش خوب
است دیگر، تمام شد و کسی نگفته و نمیشود بگوئیم، برای اینکه کسی میخواهد نماز شب
بخواند مثل شماها که همهتان نماز شب میخوانید حالا نماز شب را بخواهید بدون حمد
و سوره بخوانید، خب این نماز شب دیگر نشد، این ذکر و ورد و دعا در دل شب شد، نماز
مستحب تمام این چیزهائی که در نماز واجب است در آن هست الا ما اخرجه الدلیل اگر
دلیل نداشتیم مرحوم علامه مجلسی(رض) یک کتابی دارند فرق بین مستحب و واجب مثل
اینکه 95 فرق بین مستحب و واجب ایشان آورده ،حالا بعضی بزرگان دیگر هم شنیدم کتاب
دارند، من ندیدم ولی مرادم اینجاست که اگر ما دلیل نداشتیم نماز نافله را باید
ایستاده بخواند اما دلیل داریم که نشسته بخوان ثوابش هم نصف آن نماز ایستاده، دلیل
داریم اما دلیل نداریم که نماز مستحبی را حمد وسورهاش را نخوان، سورهاش را نخوان
دلیل داریم اما حمدش را نخوان دلیل نداریم پس حمدش میشود واجب یعنی تحقق این نماز
مستحب به خواندن حمد است. حالا اگر کسی بگوید ما الله اکبرش را نمیگوئیم برای
اینکه خودش که مستحب است الله اکبرش هم مستحب است حمدش را هم نمیخوانیم این خودش
که مستحب است پس حمدش هم مستحب است رکوعش را هم نمیکنیم، سجدهاش را هم نمیکنیم
السلام علیکم را هم نمیگوئیم برای اینکه خودش که مستحب است پس همه اینها مستحب
است.
وصلي الله علی محمد و آل محمد