اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم
الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث ما درباره وصیت بود و 3-2 مسئله مهم در
باب وصیت باقی ماند که بناشد بعد از ماه مبارک رمضان این 3-2 مسئله را متعرض شویم
که مسئله هفتم است، 6 مسئله متعرض شدیم مسئله الان مسئله هفتم است، مسئله خیلی
مسئله مشکلی است از نظر قواعد خیلی مشکل است و آن مسئله زیاد هم اتفاق میافتد مثلاً
میخواهد بمیرد، میگوید که یه چیزی به این نوههای من بدهید، مثلاً پسرش در زمان
خودش مرده خب دیگر این نوهها ارث نمیبرند، ارث میرسد به بچههایش نه به نوه ولو
اینکه اگر بابایش بود ارث میبرد اما نوهها ارث نمیبرند حالا این دم مرگش میگوید
یک چیزی به این نوههای من بدهید، خب حالا چقدر بدهند؟
فقها فرق گذاشتند که بین یک چیزی یا یک سهمی
و امثال اینها و رفتند توی روایات و روایات متعدد و مختلف، قطع نظر از روایات که
حالا میخوانیم اگر ما باشیم و قاعده میشود اقل و اکثر استقلالی و یک قدر متیقنی
هست آن قدر متیقن را بدهند، قدر مشکوکش را هم برائت داریم، بعبارت دیگر اینها میشوند
مخیر، هر چه میخواهند. هر چه میخواهند به این بچهها بدهند کفایت میکند، راستی
اگر مرد باشد، بخواهند این یتیم داری بکند، این عموها این عمهها، معلوم است که
سزاوار اینست که اگر پدرشان زنده بود چقدر ارث میبرد، حالا هم که باباشان زنده
نیست همان مقدار بدهند به این نوهها، خب این مردانگی اما اگر بخواهند دخالت
بکنند، بخواهند بگویند طبق حکم شرع هر چه میخواهی بده این هر چه بخواهی بده، یعنی
تخییر یعنی اقل و اکثر استقلالی یعنی قدر متیقنش واجب، قدر مشکوکش دیگر برائت
دارد، لذا مسئله از نظر قاعده خیلی آسان است و فقها منجمله مرحوم محقق بجنوردی و
امثال اینها، چرا مسئله را اینقدر دردسر رویش گرداندند؟ و این عرض مرا نکردند تمسک
به قاعده اقل و اکثر استقلالی نکردند نمیدانم چطوری است اما آنچه میفهمم اینست
که مسئله خیلی واضح است و آن اینست که هر چه میخواهند بدهند کفایت میکند اما یک
روایات صحیح السند ظاهر الدلاله داریم این روایات را مرحوم صاحب وسایل در باب 54
از ابواب وصیت جلد 13 وسایل نقل فرمودند، بعضی از روایات دارد یک سبع مال را باید
بدهد، به چه دلیل؟ گفتند که
روایت داریم روایت اینکه فرموده است، یک سبع مال را بدهد، بعضیها گفتند عشر آن
عشر چرا؟ گفتند روایت داریم، دست هم دست هم آن روایتش صحیح السند است، هم این
روایتش صحیح السند است یکی گفته سبع، یکی گفته عشر و مثلاٌ در باب روایت اینجوری
هست تمسک کرده به قرآن گفته که خطاب شد به حضرت ابراهیم و جعل علی کل جبل منهن
جزئا گفته آن کوهها 10 تا بوده، لذا اینکه یک جز به نوههایم بدهید یعنی 10 تا بعضیها گفتند که نه، ، باز تمسک کردند به یک آیهای از آیات قرآن که دلالت میکند بر
ای اینکه توی تقسیم گفته تقسیم هفتگانه یک روایتش را بخوانم، صحیحه بزنتی گفتم این
روایتها در باب 54 از ابواب وصیت جلد 13 وسایل ؛ سألت اباالحسن عن رجل اوصی بسهم
من ماله فقال السهم واحد من ثمانیه ، قال الله تعالی انما
الصدقات للفقرا و المساکین گفته چه جور در باب زکات 8 قسمت تعیین شده، در اینجا هم
باز یک روایت دیگر گفته
که خواندم، بعضی از
روایات گفته و امثال اینها، حالا یک
حرف در اینست که این روایتها، اصلاً این روایت که حضرت تمسک کردند به انما الصدقات
للفقراء یعنی چه؟ این چه تمسکی است؟ یعنی اگر کسی بگوید که یک چیزی به این بچههای
من بدهید، بگوئید برای اینکه خدا راجع به
فقرا گفته زکات را یکی از هشت قسمت یا هفت قسمت بکن، اجمال دارد دیگر نمیدانیم
یعنی چه، یا مثلاً آن کسی که گفته گفته خطاب شد به حضرت
ابراهیم که این 4 تا را بکوب و روی کوهها بگذار، کوهها 10 تا بودند آن آیه دلالت
میکند که اگر گفت یک سهمی یعنی و این روایتها معمولاً
تمسک شده به آن از باب اینکه ، ، ، برای اینکه در قرآن
آمده قسمت حضرت ابراهیم بوده، قسمت در باب زکات
است و امثال اینها این
روایتها اولاً مجمل است، یعنی نمیتوانیم این روایتها را معنا بکنیم یعنی چه که
اگر این آقا بگوید یک چیزی، یک سهمی به این نوههای من بدهید، چون قرآن گفته که به
حضرت ابراهیم روی کوهها، آن گوشت را بده و بعد بخواه تا این مرغکها بیایند پیش تو،
آنجا 10 تا کوه بوده پس اینهم باید از مال را بدهند به
این. لذا گفته که این کوهها 10 تا بوده و حضرت ابراهیم هم این را 10 قسم کردند این
4 تا مرغک را و یک مقدار گوشت روی این کوه، یک مقدار گوشت روی آن کوه پس چون آنجا
سهم هر کوهی بوده سهم این نوهها هم
نمیدانم حالا چطور شده
که فقهاء در باب وصیت هم همینطور است، فقهاء یک اختلاف شدیدی دارند بعضی ها گفتند تمسک کردند به آن
روایتی که سهم را کرده، بعضیها گفتند تمسک کردند به آن
روایاتی که سهم را جزء را کرده، بعضی تمسک کردند
بعضی گفتند تمسک کردند به آن
روایاتی که سهم را قرار داده، روایتها
صحیح السند است اما دلالت روایات را هیچ سرمان نمیشود چه تناسبی هست بین اینکه
اگر این کسی را در شرف مرگ است وصیت بکند به فلانی یک سهمی از مال من بدهید بگوئیم
در قرآن چونکه در باره حضرت ابراهیم سهم پس به این بدهید کفایت میکند.
لذا نمیدانیم این آیات را چطور معنا کنیم.
مسئله اینست این دم مرگ گفته است یک چیزی به
این بچههای من بدهید به این نوههای من، یک چیزی بدهید، چی بدهیم؟ چقدر بدهیم؟
روایت صحیح السند گفته بس است خب اگر همین بود
دیگر امام (ع) فرموده بود و قول امام حجت است و از امام (ع) ما دلیل نمیخواهیم تا
حضرت برای ما دلیل بیاورد و امام (ع) فرمودند ما هم میگوئیم چشم،
اما امام (ع) فرمودند چرا؟ برای اینکه قضیه
حضرت ابراهیم که خدا گفته بود که این گوشتها را بگذار سرکوهها، این کوهها 10 تا
بودند، آن گوشت را 10 سهم کرد روی 10 تا کوه گذاشت پس این مال را هم باید 10 قسم
کنیم و را بدهیم به این بچهها
که وصیت کرده، میگوئیم که یعنی چه؟ چرا ؟ اینکه
بدهد لقوله تعالی، اصلاً
چه طوری میشود درستش کرد؟ لذا نه تبرک است و نه تمسک است برای اینکه تبرک به قرآن
اینست که بگوید بسم الله الرحمن الرحیم بدهید، میگوئیم چشم
شما اما م هستید و عالم به ماکان و بما
یکون و بما هو کائن هستید و میفرمائید من هم میگویم چشم، اما بگوید لقوله تعالی، یا آن
روایت میگوید بدهید، اگر گفت که به
این نوههای من یا به این غریبه، به آقای شهرمان، به آقای محل مان یک چیزی بدهید
گفته، مال را باید بدهید.
چرا؟ به قاعده انما الصدقات للفقراو خب انماالصدقات للفقراء چه ربطی دارد به اینکه
اگر گفت واجب باشد بدهم؟ این روایت را که
خواندم ببینید روایت اینجور بود که: سألت اباالحسن عن رجل اوصی بسهم من ماله فقال
السهم واحد من ثمانیه قال الله تعالی انما الصدقات للفقراءو المساکین، روایت 1 از
باب 55 جلد 13 وسایل.
صحیحه ابان گفته سال عن رجل اوصی بشیء من
ماله فقال الشیء فی کتاب علی(ع) واحد من الستین باز این بهتر از آن روایت قبلی است
این واحد من السته سهم را معنا کرده اما بگوئیم که اینجور سهم را امیرالمؤمنین
فرمودند سهم از مال یعنی در اینجا هم ، باز یک مقدار بهتر می شود به آن استدلال کرد اما آن روایتی که
می گوید تمسک کرده به روایت
صدقه. آنکسی که گفته نهم تمسک کرده به یک آیه دیگر، قولها خیلی رساست و اما تمسک
ها خیلی نارسا است.
لذا اولاً روایتها صحیح السند است اما مجمل
است، تقریباً همه روایتها این اجمال دارد، و روایتها خیلی هم هست هم باب 54 است هم
باب 55 است پشت سرهم، روایتها 20-10 تاست اما همه روایتها مجمل است، این اولاً .
ثانیاً معارض هم هست، برای اینکه آنکه میگوید با هم تعارض دارند.
آنکه تمسک به آن آیه کرده، آنکه تمسک به این آیه کرده، هیچ چیز اما اصل است. حکم،
اصل حکم میشود متعارض برای اینکه یک دسته روایات گفته ، یک دسته روایات گفته یک دسته روایات گفته ، یک دسته روایات گفته و امثال اینها. لذا این
روایتها همه با هم میجنگد.
مرحوم شیخ طوسی، نه همهاش را، راجع به آنجا
که گفته شیخ طوسی فرمودند که
جمع عرفی دارد، جمع عرفی آنجا که گفته سبع و آنجا که گفته عشر، گفته آن سبعش واجب،
آن عشرش مستحب. گفته العرف وفق جمع بین ادله بکنید، آنکه میگوید سبع بگوئیم این واجب است و
فقط هم همین 2 تا روایت باشد که ما بگوئیم تمسک به روایتها نه، قاعده اقل و اکثر
است، قاعده اقل و اکثر استقلالی میگوید واجب، مستحب این خوب است اما
مرحوم شیخ طوسی جمع بین روایتها میخواهد بکند میگوئیم آقا بین یک سبع با یک عشر،
اینها تباین است، یک چیزی مشهور است، چونکه 100 آید 90 هم پیش ماست، این غلط است
برای اینکه 100 با 90 با هم متبایناند، یک سبع با یک عشر اینها با هم تباین
دارند. آنکه میگوید میگوید نه، آنکه میگوید میگوید نه. نه انیکه بین سبع و
عشر اقل و اکثر باشد، اگر روایت نداشتیم حرف ماست که ما اگر نمیدانیم سبع بدهیم
یا عشر بدهیم میگوئیم سبعش قدر متیقن است، عشرش مشکوک است رفع ما لایعلمون و اما
اگر روایت داشته باشیم، یک بگوید سبع، یکی بگوید عشر بگوئیم سبعش واجب، عشرش مستحب
این نمیشود برای اینکه جمع 2 تا متباین کرده، بین سبع و عشر تباین است، اقل و
اکثر که نیست مخصوصاً اینکه حالا نمیدانم چطور هم شده شیخ طوسی اینطور که نقل میکنند
راجع به سبع و عشرش گفته اما ما روایت داریم ثمن هم داریم، روایت هم داریم یا بعضیها گفتند، بعضی از
روایتها میگوید بعضی از روایتها میگویند
همهشان هم تمسک میکنند
به یک آیه از قرآن و مسئله خیلی مسئله مشکلی است انصافاً که جمع بین روایتها با
تمسک به این آیات اولاً تمسک به آیات نمیشود کرد، نمیدانیم چطوری امام (ع) تمسک
کردند، از یک طرف هم بین روایتها تباین است و چطور جمع بین این متباینات را
بتوانیم بکنیم؟ راجع به یک حرفی هست، راجع به قضیه امام جواد (س) راجع به امام
جواد خب آن قضیه دست دزد را میخواستند ببرند و هر کسی از این سنیها یک چیزی گفت
و از آقا امام جواد خواستند و همان هم موجب شد آقا امام جواد را شهید کردند آقا
امام جواد عذر آوردند گفتند از من نپرسید هر چه که میخواهید بکنید اما بالاخره
اصرار کردند گفتند حتماً باید بگوئی ایشان هم فرمودند 4 انگشت از او دلیل خواستند
گفتند انما المساجد لله و این انما المساجد لله تمسک درست نیست دیگر برای اینکه
اگر انما المساجد لله باشد نباید دست دزد را برید در حالیکه وقتی 4 انگشت را میبرند،
اگر باز هم دزدی کرد دست راست و دست چپ و باز هم دزدی کرد پای چپ را و باز هم دزدی
کرد پای راست را بعد پای چپ را میبرند، یعنی انگشت ها را میبرند، انما المساجد
لله، نمیشود تمسک کرد، لذا آن را هم گفتند که نمیدانیم چه جوری است این را
بزرگان گفتند، آنوقت ما آنجا میگفتیم که این تقیه است ،یعنی امام (ع) حکم را
گفتند اما استدلال امام (ع) تقیه است و این تقیه کردند و چون تقیه کردند آنها تمسک
کرده بودند به آیاتی معنا نداشت ،امام (ع) در مقابل آنها تمسک کردند به این آیه
تقیتاً که همهشان هم پسندیدهاند که استدلال تقیه است، اگر کسی آن حرفی که ما آنجا
زدیم اینجا بزند، بگوید آقا این روایتها بوی تقیه دارد، همهاش، همه این روایتها
بوی تقیه دارد، اختلاف بین عامه بوده، امام (ع) حکمشان را گفتند اما تمسک به آیهشان
تمسک تقیهای بوده، اقهام عامه بوده خب این تمسک به آیاتش را خوب میشود درست کرد
طبق عرض من اما باز یک تعارض واقع میشود بین اینکه بین سبع و عشر متباین است یا
اقل و اکثر؟ اگر کسی بگوید اقل و اکثر است حرف شیخ طوسی است، میشد واجب، عشرش هم
میشود مستحب و اما اگر گفتید چون 100 آمد، 90 پیش ما، این دروغ است، بین 100 و 90
متباین است، اینجا هم بین سبع و بین عشر متباین است ،روایتها با هم میشود تباین
است ، لذا یک حرف روایتها را درستش بکنیم تقیهاش را درست بکنیم اما از آنطرف باز
روایتها متباین است، 7، 8، 9و 10 او گفته بده، بس است او گفته نه
بس نیست باید بدهی، او گفته نه
، باید بدهی، بخواهیم
حملش بکنیم بر اقل و اکثر دیگر نمیشود، حمل متباینین میشود لذا بهتر اینست که
بگوئیم، این 20-10 روایت را معنایش را نمیفهمیم و باید ارجاع بدهیم به خودشان
روایتها با هم متعارض است، روایتها با هم متباین است، لذا روایتها هیچ، قاعده میآید
جلو، قاعده ما نحن فیه اینست اقل و اکثر استقلالی ،اقلش میشود واجب، اکثرش میشود
مستحب که مثل همین مثال ما که گفته به نوهام یک چیزی بدهید، بهترین راه، این
مستحب است مثل اینکه بابایش زنده باشد چه جور آن ارث میبرد، همان مقدار به این
بچهها بدهند و اما اگر این را نمیخواهند دیگر ورثه هر چه میخواهد بدهد کفایت میکند.
لذا حالا این مسئله مشکل را که من اینجوری
حلش کردم یک مطالعهای رویش بکنید، ندیدم کسی بتواند درستش بکند مسئله را ،اگر
حالش را داشته باشید جواهر ببینید ،حالش را نداشته باشید یکی از این قواعد فقهیه
را ببینید، ببینید آیا چیزی به نظرتان میرسد؟ اگر راستی یک چیز حسابی به نظرتان
رسید تا فردا بگویم، اگر نه
برویم روی مسئله هشتم.
وصلی الله علی محمد و آل محمد