اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله سوم در باب وصیت این است که وصیت یک
عقد است و ایجاب و قبول میخواهد، خانهاش را وصیت کرده که به عالم مسجد بدهد عالم
مسجد باید قبول بکند وقتی قبول کرد وصیت متحقق میشود اما به صرف اینکه او بگوید
خانه را به عالم مسجد بدهید، به امام جماعت مسجد بدهید و هنوز او قبول نکرده وصیت
خواه ناخواه متحقق نمیشود. اگر در حیاتش وصیت کرده باشد و بعد از مرگ آن امام
جماعت بگوید این خانه را نمیخواهم، قبول نمیکنم دیگر خواه ناخواه باید بگوئیم
وصیت باطل است و به ورثه برمیگردد و اگر قبول بکند منجز میشود و تا بحال بالفعل
بوده، حالا منجز میشود باید خانه را به او بدهند. در حالی که قبول بکند و باید
خانه را بدهند حرفی نیست از این نظر عقد لازم است عقد لازم است به این معنا که
دیگر ورثه نمیتوانند در این خانه تصرف کنند، آن آقا هم مالک میشود یا آن آقا
مستحق نشستن در خانه میشود و عقد لازم میشود این انتقال حالا پیدا میشود و
اینکه میگویند نباید بین ایجاب و قبول فاصله شود بعضی مواقع بین ایجاب و قبول 50
سال فاصله میشود، طوری نیست، او در حال حیاتش میگوید که خانه مال این امام جماعت
است و 20 سال بعد میمیرد و میروند به امام جماعت میگویند این خانه برای شما
وصیت شده یکدفعه میگوید قبول ندارم، ایجاب بدون قبول است هیچ یکدفعه میگوید قبول
دارم و منجز میشود، ایجابش آنوقت بوده، قبولش حالاست و عرف خیلی جاها میگوید فاصله بین ایجاب و قبول
مانعی ندارد اینکه مشهور شده نباید بین ایجاب و قبول فاصله باشد میگوئیم این کلیت
ندارد، حتی در بیعش هم ما میگوئیم در بیعش این را میفروشد او فردا قبلت را میگوید
میگوئیم زمینهای برای قبول بود وقتی قبلت را گفت معامله لازم میشود و تا قبلت
نگفته ایجاب هست و قبول نیست لذا معامله نیست وقتی قبلت آمد معامله منجز میشود
وفاصله بین ایجاب و قبول را بگوئیم ضرر به ایجاب و قبول میزند، ظاهراً وجهی
ندارد. حالا اگر کسی در باب بیع و اجاره وامثال اینها بگوید مسلم در باب وصیت نمیتواند
بگوید در باب وصیت معنایش این است که بعد از مرگ این باید بگوید قبلت حتی مثلاً در
باب حیات بگوید قبلت هیچ فایدهای ندارد برای اینکه تعریفش که کردیم گفتیم تملیک
شیء بعد الموت اگر مثلاً عالم مسجد را بیاورد یا پسرش بگوید این خانه را میخواهم
بعد از مرگ به تو بدهم، او بگوید قبلت، این قبلت هیچ فایدهای ندارد برای اینکه
این تویش خوابیده که بعد از مرگم بگو قبلت اما حالا ملک خودم وقتی حالا ملک خودم
لذا قبلت در حال حیات هیچ ولو فاصله هم نباشد هیچ، فاصله هم باشد هیچ، این قبلت
برای موصی له چه وقت باید باشد؟ وقتی که او بمیرد، ممکن است اقلاً چند روز، چند
ماه، چند سال بین ایجاب و قبول فاصله باشد اما وقتی که قبلت را گفت وصیت لازم میشود
لذا از این جهت میتوانیم بگوئیم که از عقود لازمه است و از عقود جایزه نیست وصیت
از عقود جایزه است به این معنا که وقتی او قبلت گفت عقد دیگر لازم میشود و کسی
نمیتواند و او مالک میشود و میتواند تصرف در آن ملک بکند، کسی از ورثه هم نمیتواند
مانع از این تصرف شود.
لذا در باب حیات نمیشود قبلت گفت برای اینکه
ایجابش تملیک بعد از موت است والا اگر تملیک بعد از موت نباشد و او بگوید قبلت میشود
هبه، ما میخواهیم وصیت را بگوئیم. لذا در حال حیات بخواهد قبلت را بگوید، قبلتاش
هیچ فایدهای ندارد و باید این قبلت را بعد از مرگش بگوید و قبول بکند، حالا
مواطاتی یا غیر مواطاتی فرقی نمیکند، حتی مثلاً اگر وصیت کند که بعد از مرگم این
خانه مال تو و خانه را هم در تصرفش درآورد، بگوید این خانه مال تو و تو هم فعلاً
برو و در این خانه بنشین، حالا آیا به قبلت این نتیجهای هست یا نه؟ لذا اگر مدتی
در خانه نشست و گفت نمیخواهم در خانه بنشینم و وصیت را قبول ندارم، معلوم است که
ملک مال این آقا میشود و اگر مرد همهاش به ورثه میرسد. لذا مثالهای اینطوری
بزنید که در باب بیع خانه را میفروشد، در باب هبه واگذار میکند و او هم میگوید
قبلت وقتی گفت قبلت، آنهم میشد ملکش ، در باب بیع وقتی قبلت را گفت میشود ملکش
که انتقال پیدا میشود. در باب وصیت این انتقال نمیشود در حال حیات پیدا نمیشود
برای اینکه او میگوید اوصیت این دار برای تو بعد از وفاتم برای اینکه وصیت یعنی
تملیک این باغ بعد از موت پس الان بگوید قبلت هیچ از همین جهت هم میتواند برگردد
که عرض میکنم وصیت از جهت آن آقا اصلاً وجوب ندارد، میتواند برگردد و بگوید آقا
این خانهای که به تو دادم، قبول ندارم، این برگشت فسخ نیست، اصلاً وصیتی واقع
نشده وقتی وصیت واقع نشده دیگر خواه ناخواه اگر تحویل هم داده باشد میتواند از او
بگیرد لذا ایجاب است که قبولش باید بعد باشد، از همین جهت هم وصیت را از طرف موصی
میگوئیم جایز است از طرف موصی له میگوئیم لازم است یعنی وصیت میکند، میگوید
وصیت کردم که این خانه مال او، اما یکسال بعد پشیمان میشود، میتواند از وصیتش
برگردد نه اینکه این عقد جایز باشد، نه اصلاً عقدی نیست چون عقدی نیست میتواند
برگردد. مرحوم آقای بجنوردی و بعضی دیگر فرمودند که از عقود جایزه است میگوئیم نه
از عقود لازمه است اینکه میتواند در حال حیات از وصیت برگردد برای این است که اصلاً
عقدی واقع نشده و ایجابی بدون قبول بوده، حتی اگر در حال حیات هم ایجاب باشد، عقدی
واقع نشده برای اینکه او میگوید تملیک میکنم بعد از مرگم و الان تملیکی در کار
نیست، ایجاب است، او میخواهد قبول بکند، میخواهد قبول نکند بنابراین اگر میتواند
برگردد نه اینکه از عقود جایزه است، از این جهت که اصلاً عقدی واقع نشده است. لذا
میتواند از وصیت برگردد یا یک عقد دیگر بکند و نه اینکه یک عقد جایز است و آن عقد
را فسخ کرد، نه اصلاً عقدی واقع نشده یک ایجابی هست و چون ایجاب فقط است میتواند
از وصیت برگردد. یا وصیت کرد و سال بعد دید که این وصیت هست نیست، این وصیت را
کنار گذاشت و یک وصیت دیگر کرد طوری نیست، تا نمرده میتواند عوض و بدل کند و
اینکه مثلاً بعضی گفتند این از عقود نیست، از ایقائات است این هم درست نیست، نه
ایقاء است، در حال وصیت نه عقد است، ایجاب برای عقد است، قبول میخواهد، قبول باید
بعد از مرگش باشد لذا بعد از مرگش او میگوید قبلت، ایجاب و قبول آمد دیگر پس
گرفتن یوخدور میشود عقد لازم و فرقی نمیکند میگوید که بعد از مرگ من این خانه
وقف باشد، حالا یکسال دیگر پشیمان میشود و از وقفش برمیگردد طوری نیست برای
اینکه هنوز که وقف نشده است میگوید بعد از من تملیک است برای خدا بعد از مرگ من
پس ایجاب آمده، قبولش برای موقوف علیهم است که هر کسی هست، اگر شخصی، شخص. اگر
نیست حاکم شرع باید قبول کند، بعد از آنکه قبول کرد وقف درست میشود و تا قبول
نکرده تا وقتی که ایجاب میکند، وقف میکند، یکدفعه وقف منجز است همان وقت انتقال
پیدا میشود یکدفعه وقف معلق بعد از مرگ است وصیت است، این مسلم بعد از مرگش باید
حاکم شرع قبول کند تا وقف شود، نه اینکه وقف از عقود است، نه. وصیت از عقود است
حالا این وصیت که از عقود شد خواه ناخواه وقف هم باشد قبول میخواهد خلاصه حرف این
شد که این وصیت یک عقد است هم ایجاب میخواهد هم قبول اما ایجاب و قبولش از آن
عقدهائی است که حتماً باید بین ایجاب و قبول فاصله بیفتد و این فاصله افتادن گاهی
اوقات یکسال، 2 سال و 10 سال طول میکشد، طوری نیست. الان بعد از مرگش تملیک کرده
و ایجاب گفته که این خانه مال عالم، تملیک کرده، تملیک بعد از موت خب تملیک بعد
موت را آن آقا باید قبول کند، از همین جهت هم مسلم پیش فقهاست که اگر او قبول
نکرد، خانه به ورثه منتقل میشود در حالیکه ایجاب را کرده و همه حرفهایش را گفته،
عقدش را خوانده محضر را رفته همه این کارها. اما آن عالم میبیند این مال شبهه ناک
است یا منت دارد و نمیشود میگوید ما این خانه را نمیخواهیم مسلم این خانه وصیت نیست، این خانه وقف نیست و این خانه منتقل
به ورثه میشود و اینطور که من عرض میکنم این جور میشود وصیت میشود یک عقد
ایجابش در زمان حیات موصی است و قبولش در زمان مرگ موصی و اینکه آن موصی له، آن
کسی که برایش وقف شده باید قبول بکند حالا یا بطور وقفی قبول کند یا بطور تملیکی
قبول کند یا بطور اجارهای قبول کند، هر چه تا ببینیم وصیت چیست. گاهی وصیت بطور
اجاره میشود، گاهی وقف میشود، گاهی تملیک میشود آن قبلت به همان وصیت میخورد،
به همان اوصیت میخورد اگر بگوید اوصیت که بعد از مرگم خانهام وقف باشد وقتی که
او میگوید قبلت، خانه وقف میشود اگر بگوید اجاره 100 ساله، منفعت خانه مال آن
موصی له میشود. اگر هم بگوید تملیکی خانه را بدهید به او مالش باشد، تملیک بعد از
منفعت قبلت این خانه را مالکش میکند.
اینطور که من عرض میکنم خوب است دیگر و
اینکه در آن ماندند که چطور میشود فاصله بین ایجاب و قبول پس ایقاء است، نه فاصله
بین ایجاب و قبول طوری نیست، در اینجا واجب است، در همه جا فاصله بین ایجاب و قبول
اشکال ندارد اما بعضی جاها مثل باب وصیت واجب است و فاصله بیفتد بین ایجاب و قبول
برای اینکه ایجاب در حال حیات موصی باید باشد، قبول در حال حیات موصی له و مرگ
موصی باید باشد پس ایجاب و قبول با هم فاصله میافتد، ایقاء هم نیست احتیاج که
قبول دارد، اگر قبول نیامد، قهراً نمیشود که به این موصی له بگوئید خانه وقف تو
کرده، میخواهی بخواه، نمیخواهی نخواه خانه مخال توست، نمیشود. باید قبلت را
بگوید، تا قبلت را نگوید، آن مورد وصیت نمیشود وعقد منجز نمیشود، انتقال پیدا
نمیشود، حالا وقف باشد همین که گفتم، اگر تملیک باشد همین است، اگر اجاره باشد
همین است، اگر مکاتبهای باشد همین است، اینها دیگر تفاوت در مسئله ندارد.
مسئله سوم گفتند که آیا این وصیت به ارث میرسد
یا نه؟ به این معنا که گفته این خانه بعد از مرگ من مال پسر بزرگم حالا اتفاقاً
پسر مرد، آیا این وصیت باطل میشود؟ یا اینکه نه وقتی این آقا مرد بچههای این پسر
قبلت را میگویند. معنایش این است که وصیت به ارث میرسد، آیا به ارث میرسد؟ یعنی
موصی یک وصیتی کرد- همین مثالی که زدم- مال خیلی داشته و خانهاش کمتراز ثلث بوده
میگوید این خانهای که در آن نشستهام مال زنم، ما بعد از مرگم، یکدفعه هبه میکند
که این مال زنم یکدفعه وصیت میکند و بعد از مرگ میشود مال زنش، حالا زن مرد فرقی
نمیکند قبل از او یا بعد از او تا قبلت نیاید، زن مرد، آیا وصیت باطل است؟ یا نه
آن ورثه زن بله را میگویند وقتی بله را گفتند خانه را مالک میشوند حالا مخصوصاً
اگر او مرده باشد مرد وصیت کرد، وصیت را هم به کسی نگفت اما نوشت که خانه مال زنم
بعد ازآنکه مرد این وصیت نامه را پیدا کردند که این خانه مال زنم. خب اگر زنش باشد
قبلت را میگوید و خانه مال او میشود، اما زن هم مرده ،حالا وصیت باطل است؟ یا نه
ورثه زن قبلت را میگویند و خانه مال آنها میشود، ظاهراً اشکال ندارد. که بگوئیم
وصیت به ارث میرسد.
بله مسئله دیگری هست و آن اینکه اگر در حیاتش
گفت که خانه مال زنم و در حیاتش زن مرد و این از وصیتش برگشت، آن حرف دیگری است و
گفتیم که قبل از آنکه قبول بیاید، عقدی نیست و او میتواند از وصیت برگردد اما
اینجا از وصیت برنگشت. گفته بود این خانه مال زنم، نوشته بود و در حیات همین
یکدفعه زن مرد واین هیچ چیز نگفت آیا بعد از مرگ این خانه مال ورثه است یا نه؟ ما
میگوئیم آری اگر برگردد میشود اما اگر از وصیت برنگردد این خانه مال این زن است،
اگر زنده است مال این زن است، اگر هم زنده نیست مال ورثه این زن است وحسابی درست
در میآید.
حق داشته قبول میخواهد این قبول مال زن باشد
وجه ندارد، قبول مال این زن است، این زن نیست مال ورثه است قبول میخواهد، اگر
برگردد، در زمان حیات است برگردد این زنش مرد، میگوید ما میخواستیم زنمان تویش
بنشیند، دیگر هیچ برای اینکه میتوانست از وصیت برگردد ولو زن نبوده باشد، اما
حالا مَرد، مُرد حالاکه مَرد، مُرد خانه مال کیست؟ مال زن، قبلت میخواهد قبلت را
چه کسی میگوید؟ ورثه.
در مسئله روایات فراوانی داریم مرحوم صاحب
وسایل روایات را در باب 30 از ابواب وصیت، احکام وصیت جلد 13 وسایل (نقل میکند)
از آن جمله روایات، روایت 1 از باب 30 صحیحه محمد بن قیس عن ابی جعفر (ع) :
" قضا
امیرالمؤمنین (ع) فی رجل اوصی لاخر و الموصی له غائب وتوفی موصی له قبل الموصی قال
الوصیت لورثه الا ان یرجع الموصی عن وصیه"
خیلی دلالت عالی است مخصوصاً آن جمله بعدش که
میگوید " الا ان یرجع الموصی عن وصیه " میگوید خانه مال زنم، زنش مرد
و این هم هیچ نگفت، یعنی وصیت نامهای که دارد را دست نزد حالا دست نزد و مَرد،
مُرد حالا که مَرد، مُرد اگر زن حیات داشت میگفت قبلت و مالک میشد، حالا نه این
قبلت را چه کسی باید بگوید؟ ورثه یعنی وصیت ارث رسیده- حقی است دیگر- حقی است به
ورثه ارث رسیده، ورثه قبلت را میگویند و خانه مال آنها میشود. روایت به خوبی
دلالت دارد و آنوقت روایت میفرماید که بله اگر موصی زنده باشد و آن موصی له مرد،
میتواند از وصیت برگردد، چرا؟ چون هنوز قبول نیامده برای اینکه آن مسئله قبل ما
همین بود، صرف ایجاب است وقتی صرف ایجاب شد میتواند از وصیت برگردد اما اگر از
وصیت برنگشت میفرماید لورثته . ببینید 10 -8 روایت درایم؛
قضا امیرالمؤمنین (ع) فی رجل اوصی لاخر و
الموصی له – یعنی این آخر- غائب –نبود و گفت این خانه مال پسر بزرگم و پسر بزرگ
نبوده- فتوفی الموصی له قبل الموصی، قال الوصیه لوارثه الا ان یرجع الوصی عن وصیته
اگر از وصیتش برگردد، معلوم است حیات هم بود از وصیتش برمیگشت، اما از وصیت
برنگشت و او هم مرد دیگر خواه ناخواه حق قبول دارد و این حق قبول به ورثه میرسد
ورثه قبلت را میگویند و خانه میشود مال ورثه این زنی که موصی له است و مرده است.
10- 8 روایت داریم روایاتش هم صحیح السند و
ظاهر الدلاله منجمله روایت اول – روایت محمد ابن قیس- صحیحه که دلالت و سند هر دو
بسیار عالی است.
وصلی الله علی محمد و آل محمد