اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
قاعدهای را عنوان فرمودند (بنام) لارهن الا
مقبوضتاً اگر کسی خانهاش را برای اینکه پول بگیرد رهن بگذارد این خانه را تا قبض
نداده رهن نیست، لارهن مقبوضتاً ، یا لا رهن الا بالقبض.
این، اولاً قاعده نیست، مسئله ای از مسائل
در رهن است، در کتاب رهن بیش از 100 مسئله داریم، یک مسئلهاش که در وسط متعرض
هستند همین است که لارهن الا بالقبض، لارهن الا مقبوضتاً ما حالا این را یک قاعده
کنیم و در فقه بیاوریم، اگر بنابراین است ما بگوییم از اول تا آخر فقه همه جا یک
مسئله درست کنیم و بگوئیم قواعد فقهیه، لذا این اصلاً چرا اینجا آمده، نمیدانم.
از یک جهت اینکه این لارهن الا مقبوضتاً، مربوط به رهن نیست، خیلی چیزها قبض
نباشد، محقق نمیشوند. وقف، لاوقف الا مقبوضتاً خود بیع که سابقاً قاعدهاش را
گفتیم که اگر قبل القبض تلف شود، من مال بایعه، خب این هم همین است که تا قبض
نباشد، بیه متحقق نمیشود، باب مضاربه، باب مضارعه، باب عاریه و باب هبه اینها هم
متوقف بر قبضاند تا به او پول ندهد میتواند برود کار بکند؟ تا پاسخ را به او
ندهد میتواند برود مضاربه بکند؟ حتی اجاره هم همین است تا عین را تحویل ندهد میتواند
تملیک منفعت بکند؟ خیلی از معاملات است که متوقف بر قبضاند، به این معنا که
لایتحقق الا بالقبض و اگر کسی بگوید که معنایش این است که لارهن الا مقبوضتاً یعنی
این صیغهای که میخواند متحقق میشود در جاهای دیگر، در اینجا متحقق نمیشود. رهن
متوقف بر قبض است اما در سایر معاملاتی که گفتیم اینطور نیست عقد منعقد میشود الا
اینکه استفاده متوقف بر قبض است، اگر کسی اینطور بگوید ما همان را که آنجا گفتیم
اینجا هم میگوییم که اگر عقد صحیح است همه جا صحیح است، اگر فاسد است همه جا فاسد
است اما خصوص رهن علی الظاهر وجهی پیدا نمیکند. مثلاً در باب وقف که تسلمی بین
اصحاب هست، البته سابقاً صحبت کردیم که من قبول نداشتم که میگفتند اگر وقف بکند و
بعد پشیمان شود هیچ باید دست موقوف علیهم بدهد، حتی مثلاً مسجد را بسازد و بعد
شیطان در پوستش آمده و پشیمان شده که اگر اینجا را هتل یا مغازه بکنی خیلی بهتر
است گفتند میشود چه وقت نمیشود؟ مسجد را بدهد در آن نماز بخوانند، تا نماز در آن
نخوانند گفتند نه (میشود) لایتحقق الوقف الا بالقبض. آن تسلم اینجا نیست، خب به
این آقائی که این قاعده را اینجا درست کرده میگوییم خوب بود وقف را جلو بیاورید
که یک نحو تسلمی در آن است بگوئید لایتحقق الوقف الا بالقبض، اما رهن را اینجا یک
قاعده قراردادن، این بائک تجر و بائی لم تجراست، خیلی از چیزها متوقف بر قبض است و
باید بگویید نگفتنی، این مسئله اول است که مسئله مهمی هم هست و اصلاً اینطوری که
ما جلو آمدیم، یکی اینکه این، یکی از مسائل رهن است که قاعده کلی و قواعد فقهی و
اینها نیست. یکی هم لارهن الابالقبض خیلی از چیزها اینطورند، لابیع بالقبض، لاهبه
الا بالقبض، لا مضاربه الا باقبض لا اجاره الابالقبض، حالا همه اینها را جواب
بدهید، لاوقف الابالقبض و اگر این را قاعده قرار داده بودیم، خیلی بهتر بود که
بیائیم رهن را یک قاعده قرار دهیم و بگوئیم لارهن الابالقبض. در رهن هیچوقت ذمه
مشغول نیست، آن دین و قرض الحسنه است و هیچ ربطی به این ندارد، قرض هیچ ربطی به
وثیقه ندارد، وثیقه هیچ ربطی به قرض ندارد، گاهی قرض الحسنه میدهد وثیقه نمیگیرد
گاهی قرض الحسنه میدهد وثیقه میگیرد لذا هیچ تفاوتی بین وقف و رهن (در این
مسئله)، بلکه وقف اولیتر از اینست که ما یک قاعده قرارش بدهیم و بگوئیم لاوقف الا
بالقبض.
لذا روی این مسئله مقداری فکر کنید و ببینید
اگر چیزی به نظرتان رسید که رد نظر من باشد متعرض شوید تا از شما استفاده کنیم،
این یک مسئله.
مسئله دوم در معنای رهن است، رهن چیست؟ معانی
مختلفی کردند اما شما باید بگوئید که یک معنای عرفی است که رهن را با وثیقه میگویند
گاهی میگویند وثیقه، گاهی میگویند رهن. قرآن شریف راجع به دین همین را میگوید
که اگر میخواهی قرض بگیری رهن بده، رهان مقبوضه. و تا رهن ندهی، نه او قرض بدهد
نه تو قرض بگیری، محکم کاری است، بمعنی وثیقه است. پشتوانه دین است که اگر کسی
پولی به کسی قرض بدهد، قرآن میفرماید محکم کاری کن و رهن بگیر لذا بگو یگ میلیون
به تو میدهم حالا یا مدت قرار بده یا مدت قرار نده اما به شرطی که خانه ات را پیش
من رهن بگذاری، آیا او میتواند تصرف کند یا نمیتواند، بحث بعدمان است که حالا آن
بحث را نمیکنیم و بعد بحثش را میکنیم.
فقها یا عرف در لغت تا اینجا آمده شما مقداری
اضافه کنید و بگوئید وثیقه مختص به دین نه گاهی وثیقه برای عمل است، میگوید این
خانه را بساز، 13 میلیون کارشناسی شده، این خانه را 6 ماهه تحویل بده، بعد میبیند
بنا خیلی بد قول است و این یکدفعه دستش را در حنا میگذارد و 4-3 سال طول میکشد،
میگوید خانهات را گرو بگذار که 3 ماهه تحویل بدهی، یکساله تحویل بدهی، مسلم عرف
میگوید درست است دیگر، میگوید خوب کاری است، کار فوق العاده مهمی است که باید در
روز معینی انجام داد و این میترسد در روز معین نیاید، میگوید اگر ساعت 8 فلان
روز نیامدی خانهات را رهن بگذار که من ضبط کنم تا اینکه خانه رهن این قول تو
باشد، خیلی خوب است و ما بگوییم رهن مختص به دین، نه. رهن در همه معاملات میآید.
خانهاش را میخواهد بخرد، میترسد زنش نگذارد در جلسه میگوید خانه را به 13
میلیون میخرم اما این خانه که نشستی رهن بگذار که اگر عمل نکردی این خانه مال من
شود و این خانه رهن قول تو. لذا میشود رهن وثیقه قول او، رهن وثیقه عمل او، رهن
وثیقه دین او. ظاهراً هر سه خوب است و اینکه اهل لغت گفتند که وثیقه لدین این را
میگوئیم.
اهل لغت لدین آوردند، لفظ مشهوری است چونکه
90 درصد رهنها مربوط به دین است لذا لفظ لدین آوردند و اگر بگوئیم الرهن هی
الوثیقه و دیگر نگوئیم لدین، خیلی بهتر است دیگر. در دینش همین است یک وثیقه است،
در عملش هم همین است وثیقه است، در قولش هم همین است وثیقه است. اگر شما آنها را
به یک معامله دیگر برگردانید، دینش را هم به یک معامله دیگر برگردانید چه فرقی میکند؟
میگوید یک میلیون میدهم خانهات هم رهن که اگر نیاوردی خانهات را بفروشم و یک
میلیون را بردارم، خب این درست است اگر برمیگردد به یک معامله دیگر آنها هم برمیگردند،
اگر برنمیگردد، آنها هم برنمیگردند. لذا اگر بگوئیم مطلق وثیقه طوری نیست. بگوئیم
الرهن هی الوثیقه. اگر هم میخواهیم جزئی ترش کنیم بگوئیم الرهن الوثیقه لدین او
القول اوالعمل، درست در میآید دیگر اما فقها نفرمودند. این هم مطلب دوم.
مطلب اول در حرفها نیامده، مطلب دوم هم در
حرفها حتی در لغت نیامده و شما بعنوان اینکه ابتکار دارید حرف اول را بیاورید، حرف
دوم را هم بیاورید، هر دو هم اگر مابقی حرفها بهتر نباشد حتماً کمتر نیست.
مطلب سوم گفتند دلیل مسئله چیست؟ لذا مثل
مرحوم آقای بجنوردی و خیلی های دیگر مثل مرحوم صاحب جواهر در کتاب رهن گفتند دلیل
یکی قرآن، در قرآن دارد که" فرهان مقبوضه" یعنی تا مقبوض نباشد رهن
نیست، دلالت دارد؟ اینکه مفهوم لقب است، مفهوم لقب که حجت نیست مثل" ربائبکم
اللتی فی اجورکم" خب معمولاً اینطوری است که وقتی قرض میکند رهن را میدهد،
حالا جائی رهن را ندهد و بگوید فردا میدهم کم است، لذا قرآن میگوید" فرهان
مقبوضه" قید، قید غالبی است، "و ربائبکم اللتی فی اجورکم" است
ربیبه اذا دخلتم بهن، محرم است میخواهد با بچه به خانه شوهر بیاید یا بدون بچه
بیاید اما قرآن میگوید فی اجورکم، قید غالبی است. اینجا هم همینطور است.
"فرهان مقبوضه" قید غالبی است چون غالب در رهن اینست که همان وقت که قرض
میکند رهن را میدهد یا اول رهن میدهد بعد قبض میکند، بعد پول را میگیرد، تا
پول را نگیرد، تا خانه را رهن نگیرد پول نمیدهد، حالا جائی پیدا شود و بگوید
مردانگی پول را به ما بده، فردا به محضر میرویم و خانه را رهن میگذارم. خب این
کم است دیگر. لذا "رهان مقبوضه" قید غالبی است و اینطوری است که غالباً
مردم رهن را میگذارند بعد پول را میگیرند، کم پیدا میشود اول پول را بگیرند بعد
قض کند، لذا فرهان مقبوضه.
علی کل حال قید غالبی است و مفهوم ندارد،
حالا اگر کسی بگوید خیرمن مفهوم گیری میکنم قید غالبی نیست میگوئیم خیلی خوب،
مفهوم لقب است، مفهوم لقب که حجت نیست، مثل اکرم زیداً العالم که مفهوم وصف هم
باشد خب میگوئید مفهوم لقب است خیلی موونه میخواهیم تا مفهوم وصف را حجت کنیم
والا معمولاً همینطور که در اصول هم آمده مفهوم وصف حجت نیست و به مفهوم لقب برمیگردد.
اگر بخواهیم مفهوم وصف را حجت بکنیم باید علّت منحصره درست کنیم، بنابراین این آیه
دلالت ندارد.
10-8 روایت
برای بحث ما آورده شده که لارهن الا مقبوضتاً این 10-8 روایت خلاصهاش همین است که قاعده کردند و گفتند "لا رهن
الابالقبض" ، "لا رهن الا مقبوضتاً " گفتند این روایات میگویند که باید در رهن قبض باشد.
میگوئیم این 10-8 روایت که "لا رهن الا مقبوضتاً " معنایش چیست؟ آیا
معنایش اینست که شما میگوئید؟ یعنی اول باید قبض باشد بعد دین و اگر اول دین شد
بعد قبض نمیشود، آیا این معنایش است؟ "لا رهن الا مقبوضتاً " یا معنایش
اینست که اگر پولی دادی این پول را قبض بگیر قبض بکن اما مقدم و مؤخر دیگر دلالت
ندارد، مثل همان رهان مبقوضه است، اگر میخواهی رهن محقق شود، قبض میخواهد و الا
تا پول را ندهی رهن اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است پشتوانه برای پول است دیگر تا
پشتوانه پول نداشته باشد، رهن نیست، نه اینکه عقد باطل است، یک حرف اینست که عقد
باطل است تا قبض نکنی ارهنت باطل است، قبلت غلط است، این یک معنا است. یک معنایش
اینست که این رهن متحقق نمیشود الا اینکه تو پشتوانه برای پولت داشته باشی تو
پشتوانه برای پولت نداشته باشی، خب رهن نیست، معامله صحیح است اما رهن متوقف بر
اینست که تو برای پولی که دادی پشتوانه داشته باشی که عرض کردم اجاره هم همین است
وقف هم همین است، هبه و مضاربه و مضاربه و عاریه (هم همینطور) خب برای عاریه
بگوئید لارهن الا مقبوضه لا عاریه الا مقبوضه، خب اینهم درست است دیگر، شما
عبایتان را میدهید به من، تا من به مهمانی بروم کی درست میشود؟ وقتی که عبا روی
دوش من باشد و بروم مهمانی اما تا عبا را ندادی عاریه متحقق نمیشود، حالا اگر
عقدش را بخوانیم، عقدش دایر مدار این نیست که قبض بکنم یا قبض نکنم حرف ما تحقق است
غیر از اینست که عقد ما صحیح است یا صحیح نیست در باب وقف همین است، همه فقها
گفتند وقتی که بگوید وقفت و این ایقاء هم هست، وقف تحقق پیدا میکند، این زمین یا
این ساختمان مسجد میشود اما اگر مسجد را تحویل ندهد، لا وقف الا بالقبض، یعنی وقف
تحقق پیدا نمیکند مگر اینکه در آن نماز بخوانند، این چه وقفی است؟ ما نحن فیه هم
همین است، این چه رهنی است؟ رهن مثل وقف پشتوانه میخواهد قبض میخواهد، مضاربه
قبض میخواهد اما معنایش این نیست که این عقد متوقف بر این باشد، نه. رهن متوقف بر
این است نه اینکه عقد متوقف بر این باشد و خیلی فرقش است و این آقایان میخواهند
بگویند که ماهیت لایتحقق الا بالقبض یا آن جمله ارهنت و قبلت، اول باید قبض بشود
سپس بگوید ارهنت و قبلت، روایتها این را برای ما نمیرساند.
دلیل سوم تمسک به اجماع کردند در حالیکه 6-5
نفر از بزرگان، از علماء از متأخرین گفتند که اصلاً در رهن قبض نمیخواهیم مثل شیخ
طوسی مثل شهیدین، مرحوم آقای بجنوردی 8-7 نفر از این اشخاص را نقل میکند، این چه
اجماعی است که شیخ طوسی، مرحوم محقق، مرحوم شهیدین در آن نیستند، از اجماع هم
نیست، بله یک چیز هست و اینکه ما باید برویم در معاملات، بارها گفتیم اگر هم این
روایات دلالت داشته باشد کاشف امضاء از آن سیره عقلاست و باید در سیره عقلا برویم،
اگر این قبض متوقف بر آن است دیگر نه قران امضائی میخواهیم، نه روایت میخواهیم،
نه اجماع آن سیره به ما میگوید قبض میخواهد لذا اصلاً این مسئله ما مثل همه
ابواب معاملات است، اینها ابدائی نیست همه امضائی اند یعنی عقلا معاملاتی دارند و
شارع مقدس این معاملات را امضا کرده است آنها بیع، اجاره، رهن، مضاربه و وقف دارند
که شارع مقدس با روایات اینها را امضا کرده بنابراین روایات آیه شریفه و امثال
اینها هیچ کدام اطلاق ندارند تابع ما یرشد الیه اند باید ببینید مرشد الیه ما عرفا
چیست؟ هر چه هست دیگر میگوئیم روایات امضاء آن است نه اطلاق دارد، نه تقیید دارد
نه میتواند اطلاق و تقیید داشته باشد چون ارشادیات است.
بنابراین 3 دلیل یک چیز نگفتند و شما بگوئید
که دلیل بر صحت رهن بنای عقلاست، شارع مقدس هم با 20-10 روایت این بنای عقلا را در
موارد مختلف امضاء فرموده است، اجماع هم، اجماع عقلاست نه اجماع فقهاء اگر اجماع
فقها هم هست از اجماع عقلا گرفته شده، مثل همان خبر واحدی که مرحوم آخوند میفرمایند
اجماع مومنین، اجماع فقهاء میگوید نه، میگوید اجماع متدینین بگو نه، میگوید
اجماع عقلاء دیگر خواه ناخواه اجماعهای دیگر هم از آن سرچشمه گرفته است بنابراین
دلیل ما برای اصل رهن بنای عقلاست.
حرف چهارم ؛ آیا عقلا قبض میخواهند یا نه؟
میگوئیم نه.
اینها را
مقداری مطالعه کنید تا فردا انشاء الله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد