عنوان: ادامه مبحث شروط موقوف علیه
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

چهار شزط برای موقوف علیه ذکر کردند چنانچه برای اصل وقف هشت شزط بود برای موقوف هفت شرط و برای واقف چهار شرط بود برای موقوف علیه هم چهار شرط فرمودند یکی اینکه باید موقوف علیه مود باشد یعنی مسجد را بسازد برای افراد موجود تا بروند در مسجد نماز بخوانند و اما اگر مسجد را برای 100 سال دیگر بسازد در را هم ببندد و بگوید حالا نمی شود من این مسجد را برای نسل آینده وقف نمودم گفتند نمی شود شرط دوم فرمودند باید موقوف علیه معین باشد اگر بگوید که این مدرسه را برای دانشجو با طلبه وقف کردم گفتند که این وقف متحقق نمی شود باید معین باشد حتی بطور علم اجمالی هم نمی شود چه رسد به اینکه علم اجمالی هم نباشد مثلاً بگوید برای محصل که معلوم نباشد مرادش دانشجو است یا طلبه، این هم شرط دوم.

شرط سوم فرمودند که باید کسی که این وقف برایش می شود بتواند تملیک بکند و اما مثلاً باغش را به غلامش بدهد غلام که نمی تواند تملیک بکند پس وقف باطل است یا مثلاً افرادی که نمی توانند تملیک بکنند مثل مرتد یا مثل مسجد برای یهودیان گفتند که این وقف درست نمی شود.

شرط چهارم گفتند که باید بشود برایش وقف کرد اما اگر بخواهیم در کار حرامی وقف بکنیم نمی شود مثل اینکه خانه را وقف می کنند برای مطرب و می دانند که این کارش اینست که در این خانه مطرب گری بکند گفتند نمی شود شروط اگر یادتان باشد خیلی شباهت دارد به شروطی که در اصل وقف بود و آن شروطی که در موقوف بود اما علی کل حالا مستقلاً این 4 تا شرط را برای موقوف علیه کردند آن شرط چهارم معلوم است دلیل نداریم اما واضح است کسی بخواهد کار حرام بکند خوب معلوم است نمی شود وقف باید برای خدا باشد این وقف را برای شیطان بکند این عرفاً و شرعاً جایز نیست نظیر شرط فاسد است شرط فاسد ولو نباشد اما خود شرط هیچ است دیگر بنابراین آن چهارمی مثل همان شرط برای وقف و شرط برای موقوف که درباره اش صحبت کردیم و اینجا هم تکرار شده قبول می کنیم اما آن 3 تا شرط هیچکدام دلیل ندارد بلکه دلیل عکس دارد اینکه باید نسل موجود باشد به چه دلیل؟

این خانه اش را گاهی وقف می کند برای اولاد نسل در نسل یعنی موجود و طبقه بعد و طبقه بعدتر در اینجا موجوداند الا اینکه موجود و معدوم هر دواند مسلم این را کسی اشکال نکرده خودشان هم گفتند که طوری نیست در حالی که اگر باید موجود باشد نسل آینده که موجود نیست اما علی سبیل قضایای حقیقیه کلما وجد فی الخارج لیصدق انه اولاداً این وقف بر او اما اینست کلما وجد فی الخارج یعنی الان در خارج نیست حالا اگر نسل حاضر موجود نیست باید بگوئید نمی شود در حالی که مسلم پیش اصحاب است که می شود لذا گفتند این مثل وقف برای طلبه، وقف برای اولاد، وقف برای فقرا علی نحو قضایای حقیقیه است و همانهائی که این شرط را کردند آنجا گفتند که ولو اینکه قضایای حقیقیه نظر به خارج ندارد گفتم فرق است بین قضایای خارجیه و قضایای حقیقیه قضایای خارجیه نظر به خارج دارد، اکرم فی الدار اما قضایای حقیقیه اصلاً نظر به خارج ندارد اکرم کل حال که اگر یادتان باشد در حاشیه ملا عبدالله برایمان معنا می کرد می گفت معنایش اینست که کلما وجد فی الخارج یصدق انه فقیر شاملش می شود اگر موجود است موجودین اگر موجودین تمام شوند نسل بعدی اصلاً نظر روی موجودیت وجود ندارد اصلاً نظر به خارج ندارد خوب این حرف آنهاست وقتی که این طور باشد می گوئیم وقف علی سبیل قضایای خارجیه نیست که بگوئید باید موجود در خارج باشد لذا قضایای حقیقیه این طوری است اصلاً در نظر ندارد که موجود در خارج باشد یا موجود در خارج نباشد وقتی که وقف می کند نظیر اینست که اصلاً خصوصیت در نظر ندارد نمی گوید که طلبه خارج خوان طلبه مقدس، می گوید طلبه لذا اصلاً خصوصیات را در نظر ندارد و قضایای حقیقیه اصلاً خارجیت را در نظر ندارد لذا می خواهد موجود باشد می خواهد موجود نباشد همه وقفها این طور است که اصلاً موجودین در خارج منظورٌ فیه نیستند آنکه منظورٌ فیه است عنوان است، در عنوان خارج نخوابیده در اکرم من فی الدار خارج خوابیده اما اکرم العلماء روی عنوان آمده، عنوان یک امر مفهومی است، امر خارجی نیست و آن امر مفهومی ممکن مصداق در خارج داشته باشد ممکن است اصلاً در خارج مصداق نداشته باشد ممکن است هم حالا مصداق در خارج داشته باشد هم بعد همه وقفها این طوری است بنابراین یشترط اینکه از قضایای خارجیه  باشد نه از قضایای حقیقیه نه تنها دلیل نداریم بلکه دلیل عکس است و در اکرم العلماء وقف و همه هیچ وقت نظر به فرد ندارد نه به فرد نه به خصوصیات فرد هیچ نظر ندارد در ذهن هم نیست مسلم وقتی عناوین می آید در ذهن نیست همین است که مرحوم آخوند در کفایه فرمودند که احکام متعلق به طبیعت است من حیث هی هی و هیچ نظری به خارج ندارد آن بحث فوق العاده مهم و مشکل آن وقت مرحوم آخوند فیلسوفند در درد سر افتادند اینکه اگر برای طبیعت باشد طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی لا محبوب لا مبغوض موضوع احکام باید محبوب باشد، اینجا محبوب نیست پس اصلاً درست نیست که مرحوم آخوند جواب دادند که این طبیعت مرآتاً للخارج است که ما اشکال به مرحوم آخوند کردیم که مرآتاً للخارج یعنی چه؟ نه طبیعت من حیث هی هی است و اینکه می گویند لا محبوب و لا مبغوض که گفته طبیعت محبوب نیست مسلم طبیعت محبوب است، طبیعت مبغوض است اما حب و بغض جزئیش نیست اینکه می گوئیم طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی یعنی جزئیش محبوبیت نیست نه فصلش است نه ماهیش است نه جنسش است بلکه صلاح من حیث انه صلاح که می گوید محبوب نیست خوب ما به مرحوم آخوند گفتیم خیر محبوب است و در خارج هم همین است مردم از خیلی از عناوین خوششان می آید چنانچه از چیزهای بد که عنوانی است بدشان می آید مثل عنوان زنا یا مثل حالا از عنوان صیغه، حاضر است زنا بدهد اما صیغه نشود در حالی که هر دوی اینها عنوان است اما از عنوان بدش می آید لذا آنکه مسلم پیش اصحاب است اینست که موضوعات طبیعت است، و در طبیعت مزد نخوابیده، طبیعت من حیث هی هی لیس بموجود و لا بمعدوم یعنی وجود جزء او نیست عدم هم جزء او نیست.

لذا وقتی که حکم را روی نماز می برد اصلاً این نظر را ندارد که نماز در خارج آنکه تحصیل حاصل هم می شود نماز من حیث هی هی، این آقا باید نماز تحویل بدهد نماز خاص؟ نه، نماز من حیث هی هی را باید تحویل بدهد آنوقت باید معطیٌ به تطابق با مأمور به بکند مأمورٌ به ساقط شود یعنی اینکه این می آورد این معطیٌ به است این مأمورٌ به نیست این نماز را می آورد وقتی نماز را آورد طبیعت بر او ثابت می شود معطیٌ به مطابق می شود با طبیعت و طبیعت ساقطش می کند و الا معطیٌ به اصلاً مأمور به نیست تحصیل حاصل می شود لذا ماهیت لا بشرط را می شود در خارج بیاورند ماهیت به شرط شیء که نیست که بشود کلی عقلی و کلی منطقی، نه ماهیت من حیث هی هی است لیس الا هی این با خارج می سازد، با غیر خارج می سازد حالا این مسلم است، این قطعی است که همه احکام موضوعاتش طبیعت است، قضایای حقیقیه به آن معنایی که گفتم هیچ نظر به خارج نیست تمام وقفها همین است لذا وقتی که وقف می کند وقف برای طلبه می کند اما موجود، معدوم، غیر موجود می شود حالا معدوم می شود، اینها هیچ کدام (مورد نظر نیست) بله یک صورت باقی می ماند و آن اینست که قید بیاورد که آن هم می شود طبیعت مقیده بگوید حالا نه، نسل آینده این خانه ام را وقف می کنم برای این اولاد این اولاد ناجنس اند برای نسل آینده که قید بیاورد، باز می شود کلی طبیعی اما این آقایان می گویند اشکال دارد، می گوئیم چرا اشکال دارد؟ لذا وقف برای وه اش می کند چه اشکالی دارد؟ لذا خیلی هم مفید و خوب است، عقلا هم می گویند بارک الله می بیند که یان خانه اش اگر بماند این بچه ها قمار بازی می کنند و خانه را از بین می برند، اما دلش برای نسل آینده می سوزد می بیند اگر صبر بکند این خانه به ارث می رسد به این بچه ها که بد هستند بارها هم پیش من آمدند گفتند که بچه هایم بد هستند و نمی خواهم (مالم را) به این بچه ها بدهم اما دلم می خواهد این خانه برایم بماند اما برای اولادم می گویم خیلی خوب وقف کن برای نسل بعدی خانه را برای نسل بعدی وقف می کند وقتی مرد به این بچه هایی که بد هستند نمی رسد این خانه را حاکم شرع یا آن کسی که حاکم شرع تعیین می کند یا خودش اگر تولیت تعیین کرده این تولیت این خانه را نگه می دارد وقتی که آن نوه ها بزرگ شدند خانه را می دهند به نوه ها، این چه اشکالی پیدا کرد؟ بنابراین ظاهراً خیلی حرف خوبی است و این شرط درست نیست این حرف اول.

می بیند که زمان پهلوی است و مسجدها را کاه دان می کند این از آن طرف هم می خواهد مسجد بسازد، می بیند که مدرسه ها را دیوانه خانه می کند ما بچه کوچک بودیم هم مسجد کاه دانی دیدیم هم مدرسه دیوانه خانه همین مدرسه خواجو دیوانه خانه بود دیگر می بیند که این طوری است از آن طرف هم می خواهد مدرسه بسازد، مسجد بسازد، وقف می کند برایش تولیت هم تعیین می کند می گوید آقای متولی حالا در این مسجد را ببند وقتی که رضا شاه نابود شد این مسجد را بده دست موقوف علیهم چه اشکالی دارد؟ این شرط اول، سابقاً گفتیم که آقای واقف می تواند 10 شرط بکند بگوید این متولی، بگوید آن نظر، این طور مصرف بکنید بگوید آنجا مسجد، آنجا مدرسه همین طور تا به آخر.

شرط بعدی اینکه باید معین باشد، به چه دلیل؟ در این خانه چون پسر و برادرش هر دو نشسته اند نمی تواند بگوید مال این یا مال او، می گوید که این خانه یا مال این یا مال او، تو هم متولیش بعد از اینکه مرد آقای متولی صلاح می داند بدهد به پسرش، متولی صلاح می داند بدهد به برادرش، متولی صلاح می داند قرعه بکشد، بنام هر کسی آمد متولی می بیند حرف برایش است می رود به حاکم شرع می گوید که این خانه یا برای این است یا برای آن هر طور صلاح می دانی درست بکن بنابراین اینکه مثال زدند که نمی شود گفت یا مال پسرم یا مال برادرم، می گویم حسابی می شود و اینکه باید معین باشد، وجهی ندارد دلیل می خواهد لذا سلب ملکیت می کند اما در این سلب ملکیت می تواند شرط بکند برای زید می تواند این کار را بکند، حالا می گوید برای زید یا برای عمر، سلب ملکیت کرده وقف است خوب حالا یا برای این یا برای آن چه کسی تعیین بکند؟ متولی.

و اما یصح ان یتملک وقف برای غلامش می کند می گوئید غلامش نمی تواند مالک شود، می گویم حق الاختصاص که دارد وقتی مرد، مال هر کسی باشد، مالش هم مال اوست، العبد و ما فی یدهی کان للمولی چه اشکالی دارد؟ اینکه حتماً باید برای پسرش باشد که مالک است، به چه دلیل؟ دلیل می خواهد و مسلم تا دلیل نباشدشک هم برای ما بس است نمی دانیم که آیا این وقف یشترط در موقوف علیهم اینکه مالک باشد یا نه؟ رفع ما لا یعلمون می گوید نه.

لذا مثل آنجاست که این آقا به او هبه بکند کسی که نگفته اگر به عبدش عیدی بدهد، این عیدی بیخود است، خوب نه. ما که اصلاً قائل به این هستیم که عبد مالک است حالا آن کسانی که می گویند عبد اصلاً مالک نیست بالاخره حق الاختصاصی درست می کنند نمی شود که بگوئیم در دریا بریزد با اینکه به این عبد بدهد برابری می کند، به عبد عیدی می دهند، چنانچه به بچه هم عیدی می دهند اما نمی تواند در آن تصرف بکند خوب اینجا هم همین طور است عیدی می دهند و نمی تواند در این تصرف بکند جاریه را برای این وقف می کند، جاریه ای که کار نمی تواند بکند اما از او می توان به خوبی استمتاع کرد این را وقف برای بچه اش می کند خوب بچه الان نمی تواند از او استمتاع بکند اصلاً نمی داند غریزه جنسی یعنی چه خوب وقتی بزرگ شد، غریزه جنسی را می فهمد یعنی چه و از آن استفاده می کند باید وقتی که وقفت را می گوید صلاحیت داشته باشد که مالک باشد می گوئیم نه بعد صلاحیت پیدا می کند. لذا الان دنیای روز این طور است که خانه اش را برای گره اش وقف می کند یا باغش را برای سگش وقف می کند همه اینها را که نمی توانیم بگوئیم دیوانگی است که خوب هر ملتی سننی دارند حالا آن نسبت را گاهی شارع مقدس خرابش می کند و می گوید نمی فهمی این سنت را نباید داشته باشی مثل سنت شراب خواری اما گاهی ساکت می ماند مثل لکل قوم نکاح  حالا به راستی الان در ایران ما کسی برای سگش خانه وقف بکند می گویند نه نمی شود اما در اروپا می گویند بارک الله چه کار خوبی کرد، این سگ مدتی به این خدمت کرد باشد، مالش هم مال اوست، العبد و ما فی یدهی کان للمولی چه اشکالی دارد؟ اینکه حتماً باید برای پسرش باشد که مالک است، به چه دلیل؟ دلیل می خواهد و مسلم تا دلیل نباشد شک هم برای ما بس است نمی دانیم که آیا این وقف یشترط در موقوف علیهم اینکه مالک باشد یا نه؟ رفع ما لا یعلمون می گوید نه.

لذا مثل آنجاست که این آقا به او هبه بکند کسی که نگفته اگر به عبدش عیدی بدهد، این عیدی بیخود است، خوب نه. ما که اصلاً قائل به این هستیم که عبد مالک است حالا آن کسانی که می گویند عبد اصلاً مالک نیست بالاخره حق الاختصاصی درست می کنند نمی شود که بگوئیم در دریا بریزد با اینکه به این عبد بهد برابری می کند، به عبد عیدی می دهند، چنانچه به بچه هم عیدی می دهند اما نمی تواند در آن تصرف بکند خوب اینجا هم همین طور است عیدی می دهند و نمی تواند در این تصرف بکند جاریه را برای این وقف می کند، جاریه ای که کار نمی تواند بکند اما از او می توان به خوبی استمتاع کرد این را وقف برای بچه اش می کند خوب بچه الان نمی تواند از او استمتاع بکند اصلاً نمی داند غریزه جنسی یعنی چه خوب وقتی بزرگ شد، غریزه جنسی را می فهمد یعنی چه و از آن استفاده می کند باید وقتی که وقفت را می گوید صلاحیت داشته باشد که مالک باشد می گوئیم نه بعد صلاحیت پیدا می کند. لذا الان دنیای روز این طور است که خانه اش را برای گربه اش وقف می کند یا باغش را برای سگش وقف می کند همه اینها را که نمی توانیم بگوئیم دیوانگی است که خوب هر ملتی سنتی دارند حالا آن سنت را گاهی شارع مقدس خرابش می کند و می گوید نمی فهمی این سنت را نباید داشته باشی مثل سنت شراب خواری اما گاهی ساکت می ماند مثل لگل قوم نکاح حالا به راستی الان در ایران ما کسی برای سگش خانه وقف بکند می گویند نه نمی شود اما در اروپا می گویند بارک الله چه کار خوبی کرد، این سگ مدتی به این خدمت کرد حالا هم می خواهد بمیرد و خانه را به او بدهد، می گوید خیلی خوب است دیگر، به اندازه ای خوب است که در جمهوری اسلامی هم آمده و بعضی از این غربیها مثل خیاری که سرما زده، هیچ بدرد نمی خورد، اینها را غرب این طور زده، این غرب زده ها همین کارها را می کنند دیگر. یک دلیل بیاید جلویش را بگیرد بگوید آقا باید موجود باشد، فعلاً باید معین باشد بلا تردید باید متملک باشد و ملکی که بتواند بگوید بعت قبلت و تصرف در آن بکند.

خوب اینها هر سه دلیل می خواهد اگر هم شک بکنید 3 تا شرط، شرط هستند یا نه/ اقل و اکثر استقلالی است، رفع ما لا یعلمون می گوید شرط نیست حالا اگر بخواهید مثال خوبی بزنید مثال اینکه باغش را وقف می کند برای آهوها چراگاه برای هر کسی که برود و بچراند وقف حیوانات می کند، علی الظاهر ثواب زیادی هم دارد، وقف هم متحقق می شود، اگر متولی دارد متولی، وگرنه حاکم شرع مثلاً الان زیست شناسها می گویند باید مراتعی باشد که آن مراتع برای محیط زیست مفید است حالا الان وقف می کند برای اینکه هوای اصفهان، آلوده نباشد زیست شناسی اشکال دارد؟

حالا برج را وقف برای کبوترها می کند، برای مردم نه برای کبوترها علی الظاهر با این اصل که من دارم– اقل و اکثر استقلالی- هر 3 تا شرط را می اندازد فتلخص مما ذکرنا اینکه این شرایطی که بزرگان در کتاب وقف آوردند و مرحوم آقای بجنوردی هم رویش پا فشاری دارند این شرایط را ما قبول نداریم قبول نداشتنش هم به اینست که ما علاوه بر اینکه دلیل داریم اما دلیلمان هم هیچ، آنها دلیل ندارند وقتی آنها دلیل ندارند اصل اقتضا می کند که این شرایط هیچ کدام شرطیت نداشته باشند. حالا بحث روز شنبه اینکه گفتند در 8 مورد می شود وقف را فروخت آیا این درست است یا نه؟

   اللهم صل علی محمد و آل محمد.