عنوان: عدم وجوب تکلیف بر نابالغ
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

نابالغ نماز برایش واجب نیست و روزه برایش واجب نیست تا آخر اگر گناه کرد آن حدی که برای مکلف است برای این نیست و بالاخره تکلیف ندارد اما آیا اثر وضعیه دارد یا نه؟ مشهور در میان فقهاء گفتند نماز که می‌خواند تمرین است اصلاً محبوبیت را تمرینی دانستند برای غیر بالغ که گفتند نماز می‌خواند تمرین است اصلاً مطلوبیت ندارد همانها که نگفتند که احکام وضعیه گفتند که احکام وضعیه برای بالغ و غیربالغ مساوی است همین طور که برای بالغ هست برای نابالغ هم هست.

اگر یادتان باشد ما راجع به احکام تکلیفیه گفتیم که بالغ و غیر بالغ ندارد از نظر انشاء از نظر اقتضاء از نظر فعلیت نماز مطلوب است خطایش هم عام است یا ایها الذین آمنوایا ایها الناس لذا مقام اقتضایش یعنی محبوبیت می‌گفتیم هست راجع به گناه هم مبغوضیت هست بچه نابالغ دزدی بکند یا بچه بالغ دزدی بکند مبغوضیت هست هم برای او مبغوضیت دارد هم برای این مقام فعلیت هم یعنی تکلیف داده شده است دست اجزاء آن هم عام است فقط تنجیز تکلیف با رفع القلم عن الصبی کاری به مقام انشاء ندارد کاری به مقام فعلیت ندارد کار با مقام تنجیز دارد یعنی عقل ما می‌گوید نمی‌شود برای مجنون تکلیف منجز باشد یا نابالغ اگر غیر ممیز باشد که شارع مقدس می‌گوید ممیزش هم مثل غیر ممیز است تنزیل است دیگر نمی‌شود که بچه غیر ممیز نائم غافل تکلیف منجز داشته باشند لذا گفتیم که شرایط عامه تکلیف را آورده گفتیم که شرایط عامه تکلیف یعنی بلوغ یعنی بلوغ و عقل و قدرت و علم که در شرح لمعه مرتب این شرایط عامه تکلیف را آورده گفتیم این چهار چیز‌ی کاری به مقام اقتضاء به مقام فعلیت له مقام انشاء ندارند بلکه با مقام تنجیز تکلیف برایش منجز نیست محبوبیت دارد دلیل عام است مقام انشاء و فعلیت تمام است اما برایش تنجیز ندارد اگر ترکش کرد نمی‌شود که چرا رویش بگویند این مقام تنجیز تکلیف است تکلیف برایش منجز نیست یعنی نمی‌شود چرا روی آن گفت عقل می‌گوید تکلیف برایش منجز نیست محبوبیت دارد دلیل عام است مقام تنجیز تکلیف است تکلیف برایش منجز نیست یعنی نمی‌شود چرا روی آن گفت عقل می‌گوید رفع القلم عن الصبی ختی یحتلم هم همین را می‌گوید و این ارشاد است یک امر عقلی است شرایط عامه تکلیف هر چهارتایش عقلی است کسی که غافل است بخواهند به او بگویند چرا نماز نخواندی کتکش بزنند کس یکه نسیان کرده به او بگویند چرا و برای همین کتکش بزنند کسی که نسیان کرده به او بگویند چراء و برای همین کتکش بزنند کسی که جاهل است به او بگویند چرا و کتکش بزنند.

بله در روز قیامت به او می‌گویند چرا نماز نخواندی چرا نماز باطل خواندی می‌گوید نمی‌دانستم این جا کارش ندارند خطاب دوم می‌آید چرا نرفتی یاد بگیری کتک را روی آن می‌زنند لذا کتک روی تعلیم و تعلم خورده می‌شود الا عملت دنبالش الا تعلم خوب در سابق مفصل بحث این را کردیم از همین جهت ما گفتیم که تکلیف برای بالغ و نابالغ ندارد هر دوی اینها مکلف هستند اگر نماز بخواند اگر نمازش مقبولتر و بهتر از نماز بالغ نباشد کمتر نیست لذا گفتیم نمازش مشروعیت دارد روزه اش مشروعیت دارد حتی قائل شدیم که می‌تواند نیابت هم بکند می‌تواند مکه برود اگر مستطیع باشد حجش است تا به ۀخر اما بچه است حالا مستطیع است به مکه نرفت به او نمی‌گویند چرا؟ رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم پس در تکالیف مقام تنجیز لنگ است اما در احکام وضعیه مقام تنجیزش هم تنجیز و ثابت است رفع القلم عن الصبی آن جا را نمی‌گیرد از اول فقه تا آخر آن که برویم می‌بینیم هیچ تفاوتی بین صبی و غیر صبی نیست مثلاً بچه بول کرد خوب دستش نجس می‌شود دستش آلوده شد خوب نجس است دیگر حالا بالغ شد نجس است نابالغ هم باشد نجس است دیوانه باشد نجس می‌شود علقل باشد نجس می‌شود مثلاً دیوانه پا برهنه به کوچه‌ها پناه می‌برد و پایش راتوی ازره می‌گذاشت این دیوانه پاهایش را بگذارد پایش نجس می‌شود حکم تکلیفی ندارد اما حکم وضعی یعنی نجاست هست اگر متنجس شد دیگر نجس است حالا ما بخواهیم که اگر دست این بچه نجس شد خون پاک است احدی نگفته است گفتم رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم در احکام وضعیه نمی‌آید اگر بچه باشد و دستش خون آلود شود نجس است دیوانه باشد نجس است این درست بخورد در حوض آب دستش پاک می‌شود دیوانه بوده رفت توی حوض نجس بوده پاک می‌شود بعضی از تکالیف شرط است این که پاک باشد مثل نماز این شرط در روزه نیست حالا در حالت روزه جنب نیست اما سر تا پایش نجس است می‌تواند روزه بگیرد دیگر حالا این بحث ما نیست علی کل حال مسلم است که طهارت و نجاست که 2 تا حکم وضعی است نه تکلیفی برای همه هست اگر صبی باشد یا بالغ عاقل باشد یا مجنون عاجز باشد یا قادر نائم باشد یا بیدار و بالاخره در همه شرایط عامع تکلیف در احکام وضعیه نیست همچنین اگر مثلاً بچه می‌خواهد نماز بخواند بگوییم که این نماز رو به قبله باشد یا نه حمد و سوره بخواند بگوییم که این نماز رو به قبله باشد یا نه حمد و سوره بخواند یا نه جزئیت و شرطیت فرقی نمی‌کند نه این طور نیست اگر بخواهد نماز بخواند و ثواب ببرد هر شکلی که بالغ دارد آن شرط برای این هم هست و ما بگوییم بعضی شرط هست بعضی نه نه.

تمام شرایط جزئیت با همان جزئیت و شرطیت موجود است وقتی نمازش درست است که با وضو باشد اما بچه نماز بدون وضو بخواند گناه ندارد چون تکلیف ندارد اما نماز هم نخوانده و اگر بخواهد به مکه برود نخواهد محرم شود نمی‌شود حج نکرده این همان تمرینی است که بعضی از فقهاء گفتند آن هم تمدین این طوری تمرین بعضی منا نرود و می‌توانست رمی جمره بکند نکرد نائب هم نگرفت تا آخر تمام اجزاء و شرایطی که در حج برای بالغ هست برای صبی و نابالغ هم هست اگر بخواهد عملش درست بشود باید مطابق آن اجزاءو شرایط آن احکام وضعیه که شارع راجع به آن عبادت گفته باید مطابق آن اجزاء و شرایطی آن احکام وضعیه که شارع راجع به آن عبادت گفته باید آنها را مراعات بکند در باب معاملات همه معاملات برایش مجزی است اوفوا بالعقود این مقام اقتضائش مقام فعلیتش مقام انشائش تمام است دیگر بگوییم اوفوا بالعقود ایها المکلف این نه راجع به این بچه اگر رشد داشته باشد می‌تواند معامله بکند هر معامله‌ای و ما بخواهیم بگوییم نه اگر خیلی پافشاری کنیم که می‌کنیم این است که اجازه از پدری می‌خواهد این هم یک تعبد است برای این که مالش حفظ شود قرآن می‌فرمایید که وقتی که 2 چیز باشد بلغوا النکاح آنستم رشدا اما اجازه می‌دهد پدر این که برو در مغازه من خریدو فروش کن خوب برای تمام این خرید و فروشهای وجهی برای فساد نداریم رفع القلم عن الصبی مربوط به تکلیف است بلکه اگر یادتان باشد می‌گفتم رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم مربوط به باب قصاص و دیات است مربوط به معاملات نیست لذا این بچه تمام احکام وضعی معاملات برایش بار است اوفوا بالعقود دلیل است بعد هم دلیل به ما می‌گوید این معامله صحیح است شما باید وجهی بیاورید شکی برای ما درست بکنید آن وقت ببینیم آیا اصاله الفساد در باب معاملات می‌آید یا نه ما به دلیل می‌گوییم که چه اشکالی به اوفوا بالعقود داری این بچه رشد ندارد نه حسابی رشد دارد اجازه پدر ندارد اجازه دارد اگر این حرف را از من قبول نکنید نظیرش را همه فقهاء فرموده اند گفتند اگر این بچه رفت برای دیگری کار کرد همه گفتند مالک می‌شود همه گفتند این بچه اگر رفت احتباب کرد مثال این احتباب را در اغتشاب هم زدند رفت یک پشته هیزم آورد ما بگوییم این مالک نیست احدی نگفته این مالک نیست لذا یک نفر را پیدا گنید بگوید این مالک نشد این حکم وضعیه در این جا نیست این ملکیت نیست احدی نگفته است لذا مثلاً برای همین دختر باکره دلیل خاص دارد آن برای این است که محفوظ بماند احنیاط کردند گفتند اجازه پدر باید باشد حالا ما که در معاملاتش هم گفتیم اجازه پدر باید باشد اما این بله را چون نابالغ است هیچ بله را هم پدر باید بگوید اجازه پدر بله روایت داریم و بگوییم باب اما معامله نمی‌خواهد بکند می‌خواهد برود یک پشته هیزم بیاورد آن هم با اجازه پدر این چرا مالک نشود کسی نگفته که با اجازه پدر برود احتباب بکند با اجازه پدر بله بگوید با اجازه پدر کار بکند با اجازه پدر احکام وضعیه یعنی معاملات به معنی اعم را به جا بیاورد ما که قائل نیستیم احکام وضعیه متنزع از احکام تکلیفیه است نه احکام وضعیه خودش مستقل است مثل احکام تکلیفیه است و هیچ تفاوتی با هم ندارند همین طور که شارع مقدس گفته اقیم الصلاه گفته اوفوا بالعقود امضاء کرده بنای عقلاء را امضای بنای عقلاء انتزاع از چه بکند اصلاً همه معاملات امضائی است جائی نداریم در معاملات به معنی الاعم جائی که تعبد باشد این اوفوا بالعقود هم امضائی است .

تمام اینها امضاء است تمام اینها گرفته شده از بنای عقلاء است و تقریباً می‌توانم بگویم همه این را فرمودند که در باب معاملات به معنی الاعم ما تعبد نداریم لااقل در معاملات به مهنی الاخص ما تعبد نداریم اگر بیع و شراء داریم بنای عقلاء است اگر مضاربه داریم بنای عقلاء است اگر اجاره داریم بنای عقلاء است اگر رهن داریم بنای عقلاء است شارع مقدس اینها را امضاء کرده عقلاء رباخواری می‌دانند ولی شارع شاره مقدس ردع کرده تخطئه کرده کارشان را گفته یمحق بالله الربا و یربی الصدقات تو می‌گویی انما البیع اشتباه می‌کنی نمی‌فهمی یمحق الله الربا و یربی الصدقات خیلی باطری با طنطراق هم ردع کرده به قول حضرت امام (رض) می‌فرمودند اگر یک جا شارع بخواهد عقلاء را ردع کند با ظهور و دست تکان دادن و مجمل و اینها نمی‌شود باید خیلی طنطراق داشته باشد آن وقت مثال می‌زدند می‌گفتند عقلاء قیاس دارند اما شارع مقدس ردع می‌کند اما این طور مهلاً مهلاً یا الان السنته اذا قیست محق الدین این طوری ردع می‌کند در این جا و ان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله و الا هر معامله‌ای که بخواهیم با مجمل و فتوا و اینها ردع بکنیم نمی‌شود طنطراق می‌خواهد خیلی کم هم هست حالا این 2 تا مثال را من گفتم شما شاید 10 جا پیدا نمی‌کنید که شارع مقدس بنای عقلاء را ردع کرده و یکی را ردع کرده باشد اگر هم باشد اگر هم باشد یک در صد است 99 تا را امضاء کرده و یکی را ردع کرده همه اینها احکام وضعیه اند همه اینها مورد پسند عقلاء است و امضاء شارع مقدس اسلام.

در باب ضمانات من اتلف مال العیر فهوله ضامن گفتند مجنون را هم می‌گیرد اگر مجنون رفت و باغ مردم را خراب کرد ضامن است اگر مال دارد از مالش اگر مال ندارد عاقله پدرش و اگر نه حاکم شرع مسلم ضامن است اگر مال دارد از مال خودش اگر مال ندارد پدر عاقله را باید جبران کنند و الا حاکم شرع اگر حتی عاقله هم ندارد حاکم شرع باید این را جبران کند من اتلف مال الغیر فهوله ضامن بروید تا آخر لذا از اول باب طهارت تا آخر دیات وقتی که بررسی کامل بکنیم شاید 3-2 جا پیدا نکنیم که عقلاء گفته باشند احکام وضعیه خاص مکلفین است شاید 3-2 جا پیدا نکنیم در شریعت مقدس اسلام این طوری باشد اما از آن طرف شهرت بسزاء عند العقلاء عند الفقهاء من الطهارات الی الدیات احکام وضعیه مثل احکام تکلیفیه است الا این که در احکام تکلیفیه در مقام تنجیز لنگ هستیم اما در احکام وضعیه مقام تنجیز هم تمام است هم اقتضاء و هم انشاء وهم فعلیت و تنجیز در نذر بچه منعقد است این که در رساله‌ها نوشتند نذر زن باید با اجازه شوهر باشد می‌گوییم دلیلی ندارد نذر بچه باید با اجازه نگویید قوله کلا قول که بعضی از بزرگان فرمودند فعله کلا فعل اگر هم باشد مثال ایشان است که دختر باکره اجازه پدر می‌خواهد برای این که احتیاط است نه این که بگوییم احتیاط فتوا می‌دهیم اما چرا این طور برای این که اگر این اجازه پدر نباشد دختر پدرش در می‌آید مخصوصاً در زمان لذا این اجازه پدر را گذاشته به عنوان احتیاط راجه به بچه هم همین است مسلم بچه می‌خواهد نذر بکند خوب نذر بکند دیگر حالا می‌گوییم اذن پدر می‌خواهد هیچ دلیلی نداریم زن می‌خواهد نذر بکند برای اذن شوهر هیچ دلیلی نداریم این حرفها دلیل می‌خواهد اگر هم دلیل بیاید این طور می‌گویند اجازه بگیر از پدر درست است نمی‌گویتند نذرش به کنار برود لذا از پدر اجازه می‌گیرد و نذر می‌کند یک ماه روزه بگیرد می‌گویند درست است آن اجازه یک حرف است قوله کلا قول هن کلا فعل یک حرف دیگر بحث ما این جاست که بعضی از بزرگان گفتند که قوله کلا فعل کلا فعل عمده خطاء رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم تکلیفاً کان او وضعاً با اینها حرف داریم حرفمی زنیم اما یک حرف در این که بعضی چیزها اجازه می‌خواهد این دختر 20 سالش است دانشگاه رفته هست عاقل هم هست پدر بی فرهنگی هم دارد اما این می‌خواهد ازدواج بکند اذن پدر می‌خواهد آن یک حرف دیگری است زن حسابی عاقلتر از شوهرش است حالا اسن زن می‌خواهد روزه بگیرد منافاتی با اسمتاع هم ندارد گفتند که اجازه می‌خواهد حالا که ما می‌گوییم مه اما اجازه یک حرف است و این که قوله کلا قول که در روایت داریم عمده کلا عمد می‌گوییم مختص به باب دیات است مختص به باب قصاص است و الا عمده عمد مطلقاً الا ما اخرجه الدلیل را من الآن سراغ ندارم پیدا کنید ببینم که جایی داریم که قوله کلا قول فعلع کلا فعله و اشتباه نکنید اجازه غیر از بحث ماست بله هر چیزی شرط دارد ممکن است انسان درباره بچه بگوید که شرطش اجازه پدر است خیلی خوب می‌کوید در قضا و شهادت چون مربوط به قتل و نزاع و امثال اینها است گفتند زنها هم شهادت است نه برای بچه بودن است خیلی چیزها را گفتند نه گفتند بچه زن هم نه همین الآن مثال زدیم بعضی‌ها گفتند 1000 تا زن شهادت بدهند فایده‌ای ندارد 1000 تا فاسق و فاجرا اما ثقه شهادت بدهند فایده‌ای ندارد حتماً باید 2 نفر عادل باشند آن بحث قضا و شهادت و احتیاط روی قضا و شهادت و اینها یک حرف است یک حرف دیگر این که قول این کلا قول است این را ما قبول داریم نه راجع به تکليف و نه  راجع به وضع.

و صلی الله علی محمّد و آل محمّد.