اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
بحث ما در باره قاعده علی الید ما اخذت تودی بود دیروز راجع به این
بحث کردم که فرق قاعده علی الید با قانون چیست گفتم که این حرف واضح است و نباید
اصلاً این حرف واضح است و نباید اصلاً این فرق در این مسأله آمده باشد معلوم است
قاعده علی الید یک اماره است و در ردیف خبر واحدو این که مثل اصاله الصحه فی فعل
الغیر و مثل بازار مسلمین وکسی که صاحب مغازه است هر چه در مغازه دارد مال خودش
است یا نه مال خودش است و امثال اینها این قاعده ید است من استولی شیء فهو له اما
قاعده علی الید اصلاً ربطی به آن نداردمعنی اش این است که اگر شما چیزی را به کسی
دادی و او را مسلط بر آن چیز کردی وقتی میگویی بده باید بدهد علی الید ما اخذت
حتی تودی علی الید یعنی کسی چیزی را گرفت باید پس بده تا وقتی که پس بدهد دیگر
ضمان ندارد اما تا وقتی که پس نداده ضمان دارد لذا نه این ربطی به آن دارد.
فصل دوم بحث ما هم در معنی اش بود که معنی اش را الان گرفتیم که
علی الید ما اخذت حتی تودی این علی الید یعنی علی عهدته چیزی که کسی گرفت نه به
عنوان مالکیت این چیز به ذمه اش است تا این که به صاحبش رد بکند به عبارت دیگر
ضامن آن چیز است تا وقتی که به صاحبش رد بکند آن وقتی گفتیم که این دیگر ید امانی
و ید ضمانی هم ندارد میخواهد مضاربه کند پول مردم را گرفته دارد مصاربه میکند
علی الید ما اخذت حتی تودی این پولها به ذمه اش است ضمان روی این پولها دارد تا
این که پولها را رد بکند ید غاصبانه هم باشد رفته در خانه مردم نشسته علی الید ما اخذت
تودی این خانه اگر خراب شود اگر دزد ببرد هر چه بشود این ضامن است تا این که خانه
را به صاحبش رد بکند هم ید امانی را میگیرد هم ید ضمانی را این هم فصل دوم بود که
صحبت کردیم.
فصل سوم در دلیل علی الید ما اخذت حتی تودی گفتند این روایت است
دیروز گفتم بله این روایت است دیروز گفتم بله این روایت است واما در اصول نیامده
مثلاً مرحوم شیخ در خلاف آورده اند اما ممکن است از همان عامه گرفته باشند در اصول
ما مرحوم شیخ در خلاف آورده اند اما در تهذیب و استبصار این روایت نیست یا مرحوم
صدوق در کتابهای اخلاقیشان آورده انداما در فقیه این روایت نیست و مرحوم کلینی با
آن 25 سال زحمتشان و این طرف و ان طرف رفتن شان در کافی این روایت نیست و اگر هم
از خواص کسی آورده روایت نبوی است و به شما هم یک وقتی گفتم که روایات نبوی هر چه
هست ضعیف السند است ما یک روایت معتبر به عنوان روایت نبوی نداریم بله گاهی روایت
نبوی از طریق اهل بیت (ع) صادر میشود مثلاً روایات سکونی معمولاً این طوری است که
عن ابی جعفر عن رسول الله خوب آن وقت دیگر میشود روایات اهل بیت (ع) نبویش هم نمیگوییم
بلغی اش میگوییم اما روایت اگر نبوی شد معلوم است از عامه گرفته شده معمولاً
مقطوعه هم هست یعنی 4-3 تا دسن به طور ارسال گردیده تا به دست ان آقا رسیده گفتم
حتی مثلاً این صحاح سته که پیش خودشان صحاح هم هست کتاب صحیحه اولش هم بخاری نوشته
که من هرروایتی که نقل کردم صحیحه است بعد هم یک ادعا کرده ادعایش هم راست ممکن
است از همان عامه گرفته باشند در اصول ما مرحوم شیخ در خلاف آورده اند اما در فقیه
این روایت نیست و مرحوم کلینی با آن 25 سال زحمتشان و این طرف و آن طرف رفتن شان
در کافی این روایت نیست و اگر هم از خواص کسی آورده روایت نبوی است و به شما هم یک
وقتی گفتم که روایات نبوی هر چه هست ضعیف السند است ما یک روایت معتبر به عنوان
روایت نبوی نداریم بله گاهی روایت نبوی از طریق اهل بیت (ع) صادر میشود مثلاً
روایات سکونی معمولاً این طوری است که عن ابن جعفر عن رسول الله خوب آن وقت دیگر
میشود روایات اهل بیت (ع) نبویش هم نمیگوییم بلغی اش میگوییم اما روایت اگر
نبوی شد معلوم است از عامه گرفته شده معمولاً مقطوعه هم هست یعنی 4-3 تا دست به
طور لرسال گردیده تا به دست آن آقا رسیده گفتم حتی مثلاً این صحاح سته که پیش
خودشان صحاح هم هست کتاب صحیحه اولش هم بخاری نوشته که من هر روایتی که نقل کرده
ام صحیحه استبعد هم یک ادعا کرده ادعایش هم راست است اما خشک مقدسی است من هر
روایتی که میخواستم این جا بنویسم اول 2 رکعت نماز خواندم بعد روایت را نوشتم اما
این بی انصاف که در زمان امام صادق هم بوده یک روایت از امام صادق نقل نکرده حالا
یک دفعه اگر مثل امام سجاد روایت خیلی کم داریم دشمن نگذاشت از ایشان روایت نقل
بشود اما مثل امام باقر مثل امام 300 هزار روایت از این دو بزرگوار نقل شد این بی
انصاف یک روایت از امام صادق وامام باقر نقل نمیکند خیلی بی انصافند حالا این
صحیح بخاری بیش از 100 هزار روایت دارد اما این 100 هزار روایت 10 هزارش هم به
پیغمبر اکرم نمیرسد همه اش مرسله است یا به ابی هریره ها، به کعب الاخبارها، به
عایشه (می رسد).
و اما به سلسله سند به پیغمبر اکرم برسد، نداریم، خیلی کم داریم یک
دهم، سنش هم همین طور است، در هر 6 تا صحیح شان و هر 6 تا سنن شان همه روایات مرسله
است الا شاذاً.
لذا این علی الید ما اخذت حتی تودی در کتاب آنها است اما این طوری
مرسله از پیغمبر اکرم نه. اما وقتی که در فقه سنی و شیعه برویم میبینیم این علی
الید ما اخذت حتی تودی این مورد قبول واقع شده تلقی به قبول (گردیده) عن رسول الله
لذا دیروز میگفتم این تواتر لفظی دارد و در تواتر لفظی دیگر لازم نیست سند داشته
باشد، همه تواترها این طوری است که اینها سند هستند اما به اندازهای نقل کردند که
از آن اندازه نقل این ما یقین به این داریم که صادر شده این روایت این طوری است
لذا دیروز میگفتم به سندش اشکال نکنید سندش خوب است اما چون که تواتر لفظی دارد
حجت است.
این سند این روایت که تلقی به قبول شده اما چیزی که دیروز میگفتم
این بود 2 چیز اینکه اولاً ما فقط علی الید ما اخذت حتی تودی که نداریم 100 روایت
صحیح السند از اهل بیت داریم که مضمون اینها علی الید ما اخذت حتی تودی است به قول
ایشان مثل روایات باب ضمان حتی بیش از 100 تا روایت است روایات معاملات بمعنی
الاخص در باب اجاره در این 50 روایت باب اجاره مضمون 8-7 تا روایت (درباره) علی
الید ما اخذت حتی تودی است. در باب مضاربه در باب مساقات، زیاد روایت داریم که
مضمونش علی الید ما اخذت حتی تودی است. و بالاخره باب ضمانات و باب معاملات بمعنی
الاخص بر روی هم تواتر معنوی داریم که علی الید ما اخذت حتی تودی.
حرف دومی که دیروز زدم این بود که اصلاً اگر 100 ا روایت هم داشته
باشیم، این ارشاد به حکم عقل است لذا ارشاد است امضاء است برای اینکه دست، دست را
میشناسد برای اینکه انسان ضامن مال مردم است اینکه انسان اگر مال کسی را گرفت
باید پس بدهد این یک امر ضروری عقلی است، دیروز میگفتم سیره هم نه ضروری عقلی،
عقل عرفی حکم میکند که مال مردم را باید داد، اگر مال مردم به دستمان آمد باید داد،
حالا گاهی ید امانی است، مال مردم را باید داد، گاهی هم ضمانی است (باز هم) مال
مردم را باید داد و روی انی عقل سیره عقلاء هست چنانچه این عقل را شارع مقدس در
بیش از 1000 روایت امضاء کردند لذا مثل مرحوم آقای بجوردی که 4-3 صفحه با چه قلم
مشکلی روی این علی الید که علی، چه علیای است
و علی الید چرا مقدم شده است و حالا که مقدم شد معنی اش چه فرقی میکند و
امثال اینها سالبه بهانتفاع موضوع است ما علی الید را بتوانیم معنی کنیم یا
نتوانیم اشکال در آن باشد یا نباشد، چیز خاصی داشته باشد یا نداشته باشد با همه
اینها آن عقل ماست که میگوید مال مردم را باید داد «لایحل مال امر الا بطیب
نفسه»، «الا با جازته» لذا علی الیدمان امضاء است در روایات هم که سابقاً دراین
جلسه نه در جلسه فقه مان که همه معاملات بمعنی الاخص را غیر از مکاسب گفتیم آنجا
یک روایتی که تعبد باشد من الان یادم نیست، خیلی کم است که شاید بتوانیم بگوئیم
«الشاذ کل النادر کل معدوم»
لذا این از من هم نیست، مرحوم سید (رض) در اول مکاسب، اول حاشیه
مکاسب ایشان همین است که میفرمایند یک، اصل در بطلان عبادات، بعدش هم راجع به
همین میفرمایند که باب معاملات باب امضائی است نه باب تعبد، فرق است بین عبادات و
معاملات عبادات تعبدی است الا شاذاً و اما
معاملات امضائی است الا شاذاً این هم مطلب سوم.
مطلب چهارم که مطلب دشواری است در مکاسب شیخ انصاری و دیگران این
است مثلاً مثل مرحوم آقای بجنوردی تمسک کردند به آیه من اعتدی علیکم فاعتدوا علیه
بمثل معتدی علیکم حالا این چه ربطی به بحث ما دارد نمیدانم. برای اینکه آیه شریفه
معمولاً دربحث قصاص است و آن این است که چشم کسی را کور کرد، چشمش را کور کن، بیش
از این دیگر نه. و جزاء سیئه، سیئه مثلها حالا ما این را بیاوریم در بحثمان،
بگوئیم که علی الید دلالت میکند بر قاعده علی الید انصافاً خیلی بعید است که جزاء
سیئه تا سیئه مثلها، کی از بزرگان این آیه را معنی میکرد، این خوب است، میگفت
جزاء سیئه، سیئه مثلها معنی اش این است که اگر کسی به تو بدی کرد تو هم بدی بکنی
این هم یک گناه است او بدی کرد تو باید خوبی بکنی این معنی جزاء سیئه، سیئه مثلها
است معنی ذوقی خوبی است لذا این طوری معنی کنیم اما بیاورد جزاء سیئه، سیئه مثلها
که اگر کسی به تو پول داد، این پول مردم را باید برگردانی، اگر برنگردانی گناه
است، آنهم که به زور باید رویش بگذاریم. یا من اعتدی علیکم اگر کسی به شما ظلم
کرد، شما هم به او ظلم بکن، اما معنی اولیشکه نمیشود، بحث ما این است اگر کسی پول
را به تو داد یا پول را از او و دزدیدی، حالا چطور؟ باید رد بکنی، بگوئیم که من
اعتدی علیکم فاعتدوا علیکم بمثل ما عتدی علیکم، خانه ات را خراب کرد برو خانه اش
را خراب کن. پولت را دزدید، برو پولش را بدزد، نه آیه دلالت دارد نه آیه مربوط به
بحث ماست اصلاً مربوط به قصاص است و مربوط به حکومت است. اگر کسی توی گوش شما زد،
کسی حق ندارد بزند توی گوشش نمیشود که حاکم باید توی گوشش بزند، نه شما، جزاء
سیئه، سیئه مثلها، یعنی حاکم، توی گوش شما زد، شما هم توی گوشش بزنید، نمیشود که،
او مال شما را برد، شما هم مال او را ببر، نمیشود، حتی در تقاص آنجا که نشود و
حاکم نتواند مال او را بگیرد، آیا تقاص جایز است یا نه؟ ما میگوئیم نه باید اذن
حاکم شرع باشد، هیچ جا نداریم که من اعتدی علیکم فعتدوا علیه علیه بمثل معتدی
علیکم هیچ جا نداریم جزاء سیئه، سیئه مثلها اگر این طور که این اهل دل معنی کرده
معنی کنیم، همه جا داریم، اما به راستی اگر جزاء سیئه، سیئه مثلها.
در گوشت زد، در گوشش بزن، ما در فقه چنین چیزی نداریم، حتماً باید
«النفس بالنفس و العین و الاذن، بالاذن و السن، بالسن، و الجروح قصاص» برای که،
للحکومت الاسلامیه. اما چاقو زده در دست او، او هم چاقو در دستش بزند، هیچ کس
نگفته، از همین جهت هم چون بعضی چیزها به مقام شامخ بعضیها نمیخورد حالا آقای
بجنوردی یا دیگران برای قاعده علی الید تمسک بکنند به جزاء سیئه، سیئه مثلها،
ایشان بی خود ما را به اینجا کشاندند، خوب بود که اصلاً تمسک نمیکردند.
«تأکلوا امولکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراص» معنی اش این
است که ربا نخور، تجارت بکن، رشوه نخور، تجارت بکن، مال مردم خوری نکن، تجارت بکن
و اما اینکه مال تو را بردند، مال مردم را ببر، دیگر آیه شریفه این را دلالت
ندارد.
خوب حالا فصل چهارم، اختلاف عجیبی در اینباره است که اگر مال دست
غاصب یا دست ید امانی که تفریط وافراط کرده تلف شود، چه چیزی به ذمه میآید؟ اگر
مکاسب یادتان باشد، چهار تا قول در اینباره نقل میکرد.
بعضیها گفتند که عین به ذمه میآید، بعضی گفتند عین نه مثل میآید،
اگر مثلی باشد. بعضیها گفتند قیمت، اگر قیمی باشد. خوب حالا هر چه به ذمه آمد این
آقا باید چه ادا بکند؟ آیا قیمت یوم الادا مثلاً باغی از کسی تخریب کرده، حالا یا
اجاره بوده یا غصب کرده، دستش بوده حالا باغ را تخریب کرد. گوسفند را در باغ رها
کرد، همه باغ را حتی درختش را خورد، حالا الان ضامن است، شکی نیست علی الید ما
اخذت حتی تودی، باید باغ را بدهد، حالا که میخواهد این باغ را بدهد هر چه باید
بدهد، مثلاً وقتی که او تلف کرد، قیمت این باغ یک میلیون بود، حالا 10 میلیون
قیمتش است، آیا باید 10 میلیون بدهد یوم الادا؟ یا نه همان یوم التلف را؟ آن روزی
که تلف کرده یک میلیون بوده حالا هم باید یک میلیون بدهد، این مسأله خیلی بدرد فقه
امروز هم میخورد این دو قول یا اینکه نه در روزی که ید روی آن آورد مثلاً روی این
باغ یک سال ید داشت، اجاره داشت بعد از یک سال خراب کرد آن وقتی که آمد آن را حساب
بکنید ببینید قیمتش چقدر بوده، یوم تسلطه علیه یا اعلی القیم مثل اینکه مرحوم شیخ
خیلی این طرف و آن طرف میزند اعلی القیم درست بکند به عنوان اینکه«القاصب یوخذ
باشد لاعقاب» این 3 تا را میسنجیم و این 3 تا را که سنجیدیم هر کدام که قیمش
بالاتر بود آن را از او میگیریم.
این 4 قول در مساله هست و هرکسی برای خودش چیزی گفته است و چونکه
بحث ما نیست ما فتوای خودمان را میدهیم و آن این است که یوم الادا چرا؟ برای
اینکه وقتی که مال مردم را تلف کرد این عین به ذمه (اش) میآید برای اینکه عین یک
چیز شخصی است نمیتواند به ذمه بیاید اما اعتباراً عقلاء اینرا به ذمه میآورند
لذا وقتی که میداند باغ خراب شده میآید و میگوید باغم را بده اصلاً باغ جایی
نیست میگوید باغت که دیگر باغ نیست سیل برد تمام شد. یا گندمت را من خوردم، تمام
شد میگوید نیست، مثلش را بده، اگر هم قیمی باشد میفهمد میگوید که پولش را بده،
این گفته عرف با یکدیگر که اول میگوید خودش را بده و الا مثلش را بده والا قیمتش را بده دلیل بر
این است که عین به ذمه آمده چه طور وقتی عین عین خارجی باشد ذمه هیچ کاره است یعنی
این در خانه قاصبانه نشسته یا در خانهای اجارهای (نشسته) الان ضامن این خانهای
است که در خارج است، ضمان روی عین خارجی آمد کاری به ذمه ندارد وقتی که تلف شود،
همان تلف به ذمه میآید، عقلاء این طوری اند لذا وقتی که باغ هست میآید میگوید
اجاره تمام شد، باغم را بده مردم هم میگویند باغش را بدهید ضامن هستی باغش را
بدهی هیچ چیز به ذمه اش نیست اما وقتی که
تلف شده میآید در خانه داد میکند آقا باغم را بده همه میدانند که این باغ را
خراب کرده گوسفند را در باغ برده و بطور کلی باغ بیابان شده اما میگوید باغم را
بده عقلاء به او میگویند باغ را بده چیست؟ خوب نمیتواند که باغ تو را بدهد میگوید
مثلش را بدهد میگویند مثلی که نیست میگوید قیمتش را بده وقتی چینن باشد اینطور
میشود که آنجا که تلف نباشد ضمان روی عین است خوب اگر این حرف من درست باشد دیگر
باید بگوئیم کی بدهد یوم الادا یعنی مثل آنجا که باغ هست باید باغ را بدهد حالا هم
که باغ نیست باید قیمت باغ فعلی را بدهد.
لذا به او میگوئیم که تلف روی عین است و عین هم به ذمه است و چه
قیمتی هم بدهد؟ باید بگوئیم یوم الادا، نه یوم الضمان نه یوم تسلط بر باغ و نه یوم
اعلی القیم بلکه همین الان، همین الان عین ذمه اش است، باید پول عین خارجی را بدهد
اگر مثلاً اول 100 تومان بوده حالا 10 میلیون است باید 10 میلیون را بدهد مخالف ضمان
نیست و خیلی خوب و عالی است اما مشکل است بنابراین فردا باید تکرارش بکنیم تا
ببینیم مخالفت با ضمان کجایش است؟ و حرفی هم درست میشود مثلاً قباله این خانم 25
تومان حالا اگر آن وقت طلا بود 200 سکه بود اگر آن وقت باغ بود 25 یک باغ میشد
حالا ورثه به پیرزن میگویند 25 تومان بگیر و برو خانه پدرت ما میگوئیم نه باید
25 تومان آن روز الان بخواهد ادا بکند 25 تومان آن روز یک باغ میشود یک خانه میشود
خانه اش را باید داد.
چون مسأله مشکل است و بعضی هم نگفتند یک مقدار رویش فکر کنید تا
ببینیم اشکالات کجاست، اگر اشکالی به ذهنتان آمد بفرمائید تا ببینیم چه باید گفت.
اللهم صل علی
محمد و آل محمد.