عنوان: ادامه مبحث فروع در قانون تسامح در ادله سنن
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

گفتم که روی این قانون تسامح در ادله سنن فروعی بار شده است و این فروع خیلی مفید است، 2 تا فرع را دیروز عرض کردم. فرع امروزمان این است که اگر ما عامی داشته باشیم و خاصی، معمولاً اگر عام و خاص هر دو صحیح السند باشند، دیگر آن خاص، عام را تخصیص می‌دهد، معنی تخصیص هم این است که از اول می‌فهمیم که اراده جد روی تخصیص بوده است نه روی عام. اکرم العلماء لا تکرم الفساق منهم، این تخصیص می‌دهیم مجاز نیست معنی اش این است که اراده جد مولا در وجوب روی عالم غیر فاسد (است) پس مصلحت تامه ملزمه روی متخصص بوده روی مخصص بوده (است). خوب این در جائی که عام ما معتبر باشد، خاص ما هم معتبر باشد و اما اگر عام ما غیر معتبر باشد، مثلاً ضعیف السند باشد، خاص ما صحیح السند باشد، گفته است اکرم العلماء الا الفساق منهم خوب در این جا تخصیص نیست عمل به لا تکرم العلماء است، لا تکرم العلماء فاسق، لا تکرم الفساق من العلماء آن اکرم العلماء راجع به عالم عادلش دیگر نمی‌تواند کار بکند نه حمل عام بر خاص، بلکه باید بگوئیم که عمل به خاص دون العام، این قاعده.

چنانچه اگر قضیه به عکس باشد عام ما صحیح السند است، خاص ما ضعیف السند است، مثلاً گفته است اکرم العلماء دلیل دیگر گفته است لا تکرم فلاسفه از این‌ها را، بافلاسفه لج داشته. اما این لا تکرم ضعیف السند است خوب آن عام صحیح السند برای ما کار می‌کند، این مجهول هم نمی‌تواند تخصیص بزند. لذا آن اکرم العلماء کار می‌کند و همه علماء باید اکرام بشوند چه فقیه باشند چه ادیب، چه فیلسوف باشند چه عارف.

خوب این قواعد اصولی، حالا آن صورت دوم که عام ما ضعیف السند است گفته است اکرم العلماء آن خاص ما صحیح السند است گفته لا تکرم الفساق من العلماء آن لا تکرم الفساق من العلماء کار می‌کند و نمی‌تواند تخصیص هم بزند و ما هستیم و عام اکرم العلماء، خوب این جا حدیث من بلغ کار می‌کند یا نه؟ آری. حدیث من بلغ این روایت ضعیف السند روایت صحیح السند می‌کند، الا این که بخواهیم بگوئیم صحیح السند است لازمه اش این است که اکرام ما بقی علماء واجب باشد و روایت من بلغ هم نمی‌تواند وجوب درست بکند، آن وقت همان حرف دیروز جلو می‌آید و آن این است که محتمل الخیر، خیر، اکرام العلماء نمی‌تواند برای ما وجوب درست بکند اما احتمال می‌دهیم این روایت ضعیف السند درست باشد لذا می‌شود محتمل الخیر وقتی محتمل الخیر شد، روایت من بلغ این اکرم العماء را –به قول مرحوم نائینی- صحیح السند می‌کند آن وقت لا تکرم الفساق منهم، صحیح السند است و کار می‌کند و مستحب است ما بقی علماء غیر فاسق را اکرام بکنی.

لذا اگر روایات من بلغ نداشتیم اصلاً عام نداشتیم حالا روایات من بلغ برای ما عام درست می‌کند، حالا نه آن طوری که مرحوم نائینی مسأله را اصولیش کردند و گفتند که سند ضعیف را سند صحیح می‌کند که گفتیم نمی‌شود برای این که چه طور می‌شود چیزی که ضعیف است روایات من بلغ کار علم رجال را بکند نه، اما آن طوری که دیروز تقریر کردم که محتمل الوجوب، خیر است برای این که محتمل الخیر است، محتمل الخیر خودش خیر است وقتی محتمل الخیر، خیر شد دیگر اکرم العلماء مثل آن جائی است که روایت صحیح السند باشد و این طور بگوید یستحب اکرام همه علماء چه طور آن جا مصداق درست می‌کند، آن وقت هم که احتمال بدهیم استحباب دارد می‌گوید محتمل المستحب، مستحب می‌شود اکرام همه علماء مستحب غیر از اکرام فاسق که می‌شود حرام.

این هم مطلب سوم که مطلب خوبی هم هست و خیلی جاها به درد می‌خورد که ما در حالی که احتیاج به تخصیص نداریم، مخصص برایمان کار می‌کند، آن عام ما چون ضعیف السند است و نمی‌تواند کار بکند، آن وقت راجع به افراد غیر مخصص با روایت من بلغ به قاعده محتمل المستحب مستحب، محتمل الخیر خیر، می‌گوئیم مضمون این عام ضعیف السند، مستحب است، خوب این هم مطلب سوم.

مطلب چهارم که اگر بتوانیم درستش بکنیم خیلی به درد می‌خورد، راجع به مقاتل است، این کتابهای مقاتل همه شان ضعیف السند اند، مثلاً بهترین کتاب ها، از ابی مخالف است، ابی مخنف از خبرنگاران بنی امیه بوده، اصلاً آمده کربلا برای این که خبر جمع بکند، یا مثلاً بهترین کتاب‌ها در مقتل، لهوف و ارشاد مرحوم شیخ مفید و مرحوم سید ابن طاووس است و این‌ها همه مرسل است ما بخواهیم یک سند صحیح رجالی برای مقاتل درست بکنیم، نمی‌توانیم تاریخ است. به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی تبسم می‌کردند می‌فرمودند اگر دروغ است و الا اگر بخواهد راست بشود که کتاب خیلی کوچکی می‌شود، کتاب 10-8 جلدی بنابراین از همین جهت هم می‌بینیم در تاریخ هر مللی، هر نحلی کاری به شیعه هم ندارد کاری به اسلام و سنی هم ندارد تاریخ یعنی دروغ مثل همین روزنامه ها، مجله ها. اینها معمولاً به جای اصاله الصحه، اصاله الکذب دارند همین شایعه‌ها که ما طلبه‌ها هم مبتلا هستیم. قرآن هم خیلی داغ روی این شایعه است قتل الخراسون الذین فی قمرتهم ساهون مرگ بر شایعه پخش کن که مثل کرم ابریشم در تخیل خود می‌تند خوب معنی شایعه همین است شایعه‌ها یک درصدش راست نیست همه دروغ است تهمت است اما همه هم نقل می‌کنند آن شایعه پخش کن‌ها شب‌ها می‌نشینند با هم جلسه و همین مقدار بس است که بیاید در تاکسی به چند نفر بگوید، شب که می‌شود آن شایعه همه شهر را فراگرفته است هیچ واقعیت هم ندارد.

لذا من به شما طلبه‌ها –حالا شما که نه شما منزه هستید- می‌گفتم آن وقت ما می‌گفتیم غیبت نکن، حالا ما می‌گوئیم غیبت بکن، تهمت نزن. برای این که فرق غیبت و تهمت این است، غیبت بدانی که صفت رذیله‌ای دارد پشت سرش بگوئی، این را می‌گویند غیبت، تهمت کدام است، بدانی صفت رذیله را ندارد یا نمی‌دانی صفت رذیله را دارد یا نه، نقل بکنی، این می‌شود تهمت و الان وضع ما همین است، سلام علیکم، سلام علیکم حال ما چه طور است، الحمدالله، چه خبر؟ آن هم برای این که من من بکند، شروع می‌کند.

خوب تاریخ یعنی همین، لذا این مقابل همه شان، خیلی کم پیدا می‌شود که ما به راستی با سند بگوئیم که این در روز عاشورا واقع شده، خوب این راجع به مقاتل، با تسامح در ادله سنن می‌شود درستش کرد یا نه؟ بعضی‌ها گفتند آری. گفتند همین طور که محتمل المستحب مستحب، محتمل المصیبت این هم درست است، لذا من می‌توانم نقل بکنم از اول تاآخر لهوف سید ابن طاووس یا کتاب ابی مخنف را ارشاد مفید را یا مقاتل علامه مجلس در بحار را، گفتند می‌شود.

مرحوم آقای بجنوردی از این حرف تعجب می‌کند می‌گوید این حرف خیلی عجیب است که ما با تسامح در ادله سنن مقاتل درست بکنیم، چرا؟ ایشان می‌فرماید مقاتل از موضوعات است ما آن که مسلم داریم این است که گریه برای مظلومیت اهل بیت خیلی ثواب دارد روایات صحیح السند، نه روایات متواتر این که برای حسین گریه کنید ولو یک دانه اشک بهشت را واجب می‌کند می‌گوید روایت صحیح السند داریم که بکاء علی الحسین. اما این بکاء علی الحسین به همین مقدار می‌شود که حسین را در کربلا کشتند این یقینی است گریه برای این هم خیلی خوب، اما شمر آمد و سر حسین را برید و عیال نظاره گر بودند و امثال این ها، این‌ها موضوعات اند، شما می‌خواهید موضوع نقل بکنی از مردم گریه بگیری، روایات من بلغ مربوط به احکام است نه مربوط به موضوعات و اگر خبری در موضوعی به شما دادند آن که نقل ثواب ندارد، آن که نقلش جایز نیست و با تسامح در ادله سنن نمی‌شود درستش کرد بنابراین مرحوم آقای بجنوردی می‌گوید عجیب است آن کسی که گفته ما با تسامح در ادله سنن مصائب درست می‌کنیم.

اما حرف دیگری هست و آن این که آن بکاء علی الحسین (ع) را اگر قبول داشته باشیم که قبول داریم، ثواب بالا شاید افضل از همه اعمال باشد یا در ردیف آن افضل اعمال باشد، همچنین زیارت حسین، گریه برای حسین روضه گرفتن برای حسین، روضه خواندن، بکاء، او بکاء، او تباکاء علی الحسین وجبت له الجنه، ابن یک امر متواتری در میان شیعه است، نص همه دارد، روایت هم دارد، روایت معتبر هم دارد، خوب این کلی.

ما می‌توانیم مصداق برای حکم درست بکنیم، یعنی روایات من بلغ ولو مربوط به موضوعات نیست، مربوط به احکام است، اما اگر با روایات من بلغ این طور بگوئیم که این نقل موجب بکاء است وقتی موجب بکاء شد، مصداق واقع می‌شود برای آن حکم آن وقت من نقل می‌کنم آن که عیال آمدند خیام حرم –زیارت ناحیه می‌خوانم- دوان دوان آمدند والشمر جالس علی صدره، این نقل من موجب می‌شود برای بکاء شما، شما روی آن گریه می‌کنید می‌شود محتمل الخیر بعبارت دیگر محتمل الخیر گاهی حکمی است گاهی موضوع برای حکم است، همین طور که خبر واحد گاهی موضوع است گاهی حکم.

در خبر واحد گاهی می‌گوید زید آمد این موضوع است گاهی هم می‌گوید که امام صادق فرمودند هر کس 2 رکعت نماز بخواند این قدر ثواب دارد امام صادق فرمودند غسل جمعه مستحب نفسی است خوب این هم حکم است آن صدق العادل هر دو را می‌گیرد که سابقاً، گفتیم اصلاً صدق العادل مربوط به موضوعات است نه احکام، احکام خیلی کم است بالاخره آن صدق العادل آن سیره عقلاء بر حجیت خب واحد بین موضوعات و بین احکام فرق نمی‌گذارد حالا که فرق نگذاشتن ادله قانون تسامح در ادله سنن هم همینطور است به قول مرحوم نائینی برای ما سند درست می‌کند، اگر روایت صحیح السند می‌گفت شمر حسین را کشت با خنجر و عیال آمدند نظاره گر بودند روایت صحیح السند بود درست بود که می‌توانستند نقل بکنند حالا هم روایت ضعیف السند می‌تواند نقل بکنند نقل برای چه؟ مسلم یک داعی عقلایی می‌خواهد داعی عقلائیش برای اینکه مردم گریه کنند در مصیبت برای اینکه اگر اینها نباشد مردم که گریه نمی‌کنند باید یک چیزهایی درست بکنند تا مردم گریه کنند.

لذا روایات من بلغ همین طور که احکام را می‌گیرد، موضوعات را هم می‌گیرد چنانچه حجیت خبر واحد همانطور که احکام را می‌گیرد موضوعات را هم می‌گیرد کسی شک دارد که خبر واحد راجع به موضوعات هم هست؟

همینطور که سیره عقلاء می‌گویند خبر واحد حجت است گاهی حکم است می‌گویند خبر واحد حجت است مثل اینکه یک نفر ثقه (احکام) رساله را برای شما نقل می‌کند خوب می‌گویند حجت است گاهی هم راجع به احکام نیست راجع به موضوعات است می‌گوید زید آمد، زید مرد زید این طور وصیت کرد خوب خبر واحد در موضوعات حجت است.

این خبر واحد باید صحیح السند باشد چه در موضوعات چه در احکام و اگر ضعیف السند باشد این خبر حجت نیست چه در موضوعات چه در احکام حالا اگر این محتمل الخیر شد یعنی یا خودش محتمل الخیر است یا موضوع برای محتمل الخیر است روایت من بلغ می‌گوید نقل بکن تا مردم گریه کنند یا خودت گریه کن همین طور که روایت داریم با یک حالت توجه بگو السلام علیک یااباعبدالله و علی المستشهدین بین یدک، خدا ثواب زیارت عاشورا را به تو می‌دهد خوب روایت ضعیف السند است اما با رایت من بلغ صحیح السندش می‌کنند من این را می‌گویم و از خدا ثواب یک حج و یک عمره می‌خواهم پروردگار عالم باید به من بدهد اگر این عرض من را بپسندید دیگر این عجب مرحوم آقای بجنوردی رفع می‌شود و آن این است که بالاخره نقل این مقتل محتمل الخیر است، یعنی موضوع برای بکاء است و همین طور که روایات صحیح السند موضوع درست می‌کند روایات من بلغ هم برای ما موضوع درست می‌کند موضوع برای چه؟ برای خیر برای آن بکاء و این عبارتی که می‌خواهم نقل کنم برای اینکه از مردم گریه بگیرم نمی‌دانم مطابق با واقع است یا نه؟ روایت من بلغ می‌گوید بگو مطابق با واقع است بگو سند درست است.

اگر این عرض من درست باشد که قدماء به آن عمل کردند دلیلش هم این است این مقاتلی که مثل مرحوم مفید، ارشاد نوشتند و ما بقی چندین کتاب از قدماء راجع بع مقاتل داریم اینها نسبت دادند و مثل مرحوم شیخ مفید در حالیکه مثلاً مرسل است اما می‌بینیم از اول ارشاد تا آخر ارشاد مثل اینکه یقیناً نسبت می‌دهند چنانچه مصباح المتهجد مرحوم شیخ طوسی، از اول مصباح تا آخر مصباح بدون تشکیک نسبت می‌دهد قدماء هم تلقی به قبول می‌کنند یعنی مصباح المتهجدین را می‌گویند کتاب دعا و به آن عمل می‌کنند چنانچه خود این بزرگوار وقتی این را نوشت اول خود یک دور عمل کرد بعد هم داد به زن و بچه یک دور عمل کردند بعد اجازه پخش داد گفت: عالم بی عمل نمی‌شود، خود شیخ طوسی به مصباح المتجهد عمل می‌کند می‌گوید این کتاب صحیح است خوب صحیح که نیست، پس با چه چیزی صحیح است با روایات من بلغ.

اتفاقاً شیخ طوسی مرتب می‌گوید مستحب است مصباح المتجهد را مطالعه کنید در حالیکه روایتها ضعیف السند است اما نسبت استحباب می‌دهد می‌گوید مستحب است نمی‌گوی به عنوان رجاء همینطور که مرحوم آقا شیخ عباس قمی هم به قول استاد بزرگوارمان، حضرت امام می‌گفتند: از او پرسیدند که این روایتها که در مفاتیح آمده همه اش صحیح السند است که تو می‌گویی هر کس این دعا را بخواند خدا این ثواب را می‌دهد مستحب است چنین کنی و چه؟ گفته بودند اینها را بدون سند نقل می‌کردم اما صحیح باشد یا نه؟ نه. ولی همین را مثل مرحوم امام می‌فرمودند کارخانه آدم سازی است.

همه کتابهای دعا این چنین است به ضمیمه ادله قانون تسامح در ادله سنن با ضمیمه روایات من بلغ مفاتیح می‌شود صحیح السند طبق این قاعده محتمل الخیر، خیر تمام مقاتلی که قدماء نوشتند تلقی به قبول شده اینها در حالیکه ضعیف السند است اما تلقی به قبول شده همه اینها را مستحب می‌دانند چنانچه شیخ مفید این قضایا را که نقل می‌کنند مثلاً در کامل الزیارات آن مقید است روایات صحیح السند نقل بکند امام همین کامل الزیارات هم می‌بینیم که گاهی با تسامح در ادله سنن جلو می‌آید اما از آن طرف هم خیلی از چیزها را نتوانست در کامل الزیارات نقل بکند امام کتابهای دعا، کتابهای مقاتل آنهایی که شیعه می‌گوید بر آن ثواب بار است اینها پیش قدماء تلقی به قبول شده بله وقتی به متأخرین رسیده تلقی به قبول شده اما یک کلمه رجاء می‌گوید خیلی خوب همه اینها خوب است امام وقتی می‌خواهیم مقاتل را نقل کنیم بگو علی ما نقل وقتی همه که می‌خواهیم دعا کنیم، نگو مستحب، بگو رجائاً.

من خیال می‌کنم متأخرین این را احتیاط کردند که قدماء این احتیاط را نکردند واقع مطلب این است که همه کتابهای دعا در میان شیعه با روایات من بلغ مستحب می‌شود محتمل الخیر، خیر.

این عرض من خیلی خوب است این محتمل الخیر در مقاتل ولو در موضوعات است امام چون موضوع برای احکام است موضوع برای بکاء است همه این‌ها می‌شود محتمل الخیر دیگر نقلش جایز است قاعده امکان چه ربطی به این جا دارد؟ آن ربطی به اینجا ندارد. این جمله از مرحوم شیخ الرئیس است که مرحوم آخوند در اول جلد دوم کفایه نقل می‌کند و مرحوم شیخ الرئیس در آخر اشارات اخلاق دارد، در آنجا می‌گوید بعضی هستند که اینها را در مقابل هر حق و حقیقتی ایستادگی می‌کنند در حالیکه عقل ما این طور می‌گوید اگر نمی‌دانی که مطابق واقع هست یا نه، ساکت بمان، تا اینکه دلیل برایش اقامه کنی.

آن یک قاعده کلی که اسمش را هم گذاشتند قاعده امکان در اخلاق و هیچ ربطی به بحث ما ندارد چه راجع به مصائب ما می‌خواهیم نقل بکنیم یک دفعه می‌خواهیم بگوئیم که حالا باشد یا نباشد به ما چه؟ این را می‌گویند قاعده امکان. اما یک دفعه نه، نمی‌دانیم مطابق واقع است یا نه می‌خواهیم نقل کنیم، نمی‌شود به قائده محتمل الخیر خیر می‌شود اگر عرض مرا قبول ندارید به قاعده من بلغ می‌شود، آن وقت من بلغ را اگر قدماء شدید به عنوان مستحب اگر هم متأخرین شدید، به عنوان رجاء، به عنوان احتیاط.

انشاءالله فردا راجع به قانون دیگر حتماً مطالعه بکنید تا روی آن صحبت کنیم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.