اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
از جمله شرایطی که در المومنون عند شروطهم شده گفتند نباید غرری
باشد و به عبارت دیگر مجهول نباشد اما اگر مجهول شد، اگر غرری شد این شرط باطل است
مثل اینکه میگوید خانه ام را میفروشم به شرطی که مدتی در خانه بنشینم شرط باطل
است برای اینکه باید تعیین کند چه مقدار یا مثلاً میگوید که من این خانه را به تو
اجاره میدهم به شرطی که از آن قیمتی که هست مقدار گرانتر باشد، گفتند این شرط
باطل است برای اینکه این مقدار مجهول است و وقتی مجهول شد غرری است، وقتی غرری شد
شرط باطل است.
در این باره مثل همان بحثی که قبلا کردیم اولاً مربوط به شرط نیست
آقایان راجع به همه معاملات فرمودند حالا ما اینجور بخصوصه بیاوریم معنی ندارد،
بیع غرری نه، اجاره غرری نه، مضاربه غرری نه، همه معاملات غرری، باطل است خوب
منجمله شرط غرری نه، باطل است حالا به خصوص اینجا از شرایط باشد ظاهراً وجهی ندارد
ما در مقام بیان این هستیم که شرایط بخصوصه المومنون عند شروطهم را معنا بکنیم نه
اینکه در مقام بیان این باشیم که در معاملات منجمله شروط این است که غرری نباشد،
این غرری نباشد این شرط برای معاملات بمعنی الاعم است نه اینجا خصوصیت داشته باشد
این اولاً و ثانیاً در همه معاملات اگر داعی عقلائی رویش باشد ولو شرط غرری باشد
ولو معامله غرری باشد ولو معامله مجهول باشد معامله صحیح است چرا؟ دلیلی برای فساد
نداریم.
یک روایتی هست نهی النبی عن بیع الغرر که این روایت را نمیدانیم
از خاصه هست، نیست. یک روایت مجهولی است، یک روایت مرسله ضعیف السندی است بعد هم
نمیدانم این نهی النبی عن بیغ الغرر این تکلیف است یا وضع که خیلی به تکلیف میخورد
معنی اش این است که همدیگر را گول نزنید غش در معامله نکنید صفا و صمیمیت در همه
جا منجمله درمعامله حکم فرما باشد و ما دلیلی بر اینکه معامله غرری باطل است،
نداریم. ادعای شهرتی در مسئله شده اما وقتی که در کتابها برویم اگر مثلاً مکاسب
دستتان باشد در ذهنتان باشد میبیند که بلا خلاف توی مکاسب هست اما بلافاصله هم
قال رسول الله (ص) نهی النبی عن بیغ الغرر.
همه مدرکهای این است و اما بیاید توی غرر، معاملات غرری زیاد دارند
و معاملات هم دیگر تاسیسی که نیست همه معاملات امضائی است ما معاملات تاسیسی اصلاً
نداریم اگر بیع است بنای عقلاست شارع مقدس امضاء کرده، اگر اجاره است بنای عقلاست
شارع مقدس امضا کرده و همچنین تا آخر، ما معامله تاسیسی نداریم وقتی نداریم موضوع
همه معاملات عرف است و عرف همینجور که بیع دارد، بیع غرری هم دارد مثلاً این مثال
مشهور یک سبره گندم است میگوید این را چند؟ در حالیکه نمیداند چندمن است میگوید
که 100 هزار تومان، میگوید بگو خیرش را ببینی به 90 هزار تومان، سبره گندم را میخرد،
همه عقلاء میگویند درست است هیچ اشکال هم نیست و کسی بگوید این معامله باطل است
عقلاء نمیگویند. یا مثلاً این اجاره ها، مضاربه ها، شروط و ضمانات، همه اینها صدی
نودش غرری است و خیار فسخ هم نمیآید خیار فسخ آنجاست که گول زده باشد یعنی 90 من
را بجای 100 من فروخته باشد و اینجاست که اسمش را میگذاریم معامله غبن و الا اگر
نه، مثل همین سبره گندم بتن جزما خرید گترهای به 90 هزار تومان خیار غبن هم ندارد
برای اینکه گول نزده، آنجا که 90 من را 100 من بفروشد خیار غبن پیدا میشود مثلاً
این خانه را میاید با هم مینشینند میگوید که این خانه را چند؟ میگوید هر چه
کارشناس بگوید میگوید ما کاری به کارشناس نداریم بیا معامله را تمامش بکنیم این
خانه را چند؟ میگوید مثلاً 100 میلیون تومان، میگوید بگوی خیرش را ببینی دیگر پس
ندارد. اینخانه به 90 تومان هیچکدام نمیدانند این خانه 100 تومان قیمتش است، 90
تومان قیمتش است، 200 تومان قیمتش است میگوید خیرش را ببینی همه عقلاء میگویند
این معامله درست است دیگر خیار هم ندارد برای اینکه 90 تومان را 100 تومان
نفروخته، اگر 90 تومان را 100 تومان بفروشد آن وقت خیار غبن است و اما اگر گترهای
بفروشد و آن قبول کند به این غرر، به این روایت خوب کفایت میکند. لذا همه معاملات
عقلاء صدی نود غرری است هیچ طور هم نیست رضایت هم رویش است و هیچ کس هم نگفته است
که این معامله را فسخش بکن و امثال این چیزها حالا اگر هم کسی یک جایی بگوید، میگوید
معامله صحیح است الا اینکه خیار غبن دارد. دیگر بالاتر از این که نیست اما مرحوم
شیخ انصاری و دیگران، مشهور میگویند معامله باطل است برای اینکه نهی النبی عن بیع
الغرر میگوییم بر فرض که ما خیارش را نمیگوییم - بگویید که خیار غبنی است خیار
غبن دارد و اما معامله باطل است چرا معامله باطل شد؟ لذا اینکه مشهور شده این
معاملات غرری باطل است این را من قبول ندارم و میگویم بنای عقلاء اینست که
معاملات غرری صحیح است کار عقلاء هم روی معاملات غرری فراوان است شما بروید توی
بازار میبینید که معاملات غرری فراوان است معاملات گترهای این الان مشهور در
میان اصحاب است میگویند در نسیه مدت میخواهد یکدفعه نقد است میگوید بعت هذا
بهذا یکدفعه بیع نسیه است باید بگوید بعت هذا به مثلاً 50 تومان یکماه دیگر.
اما عقلاء چنین کارهایی را میکنند؟ یعنی نسیه هایی که میکنند
معمولا میرود بچه اش را روانه میکند درب مغازه چای میگیرد نسیه، کی میدهد؟
معلوم نیست.
لذا در همین معاملات که توی رسالهها الان نوشته شده بعد گیر میکنند،
گیر که کردند میگویند که این اصلاً معاملا مواطاتی نیست این رضایت است میدانید
رضایت یعنی چه؟ یعنی چای را داد که میخورد، از آن آقاست این دارد چای را میخورد
یعنی اباحه است، اباحه تصرف است و راستی این نسیه هایی که مدت ندارد، این آقا دارد
نان میخورد، دارد گوشت میخورد، دارد قند و چای میخورد، مثلاً کاسه انگور است که
آن اقا مقابلش گذاشته گفته بخور، اباحه در تصرف است؟ اصلاً تعجب میکند که ما چنین
چیزی به مردم بگوییم، اباحه تصرف کدام است؟ خوب مسلم معامله است، غبن هم هست میگوید
طوری نیست میگوید انشاءالله پولدار میشویم میدهیم اما اینکه انشاءالله پولدار
میشویم بدهیم معامله نیست چای که دارد میخورد مثل آن است که رفته باشد خانه آن
آقا چای بریزد به او بدهد این مثل آن است گفتن که ما در رساله مینویسیم مشکل است
خوب احتیاط است، خیلی خوب توی رساله من هم مطابق فتوای مشهور، هر آنچه گفتند ما هم
چنین کردیم برای اینکه باید کرد اما راستی بحث طلبگی، صد، پنجاه معاملات، معامله
غرری است و اصلاً به ذهنشان نمیآید که معامله باطل است و اگر شما جایی یکی از 14
تا خیار که مرحوم شهید در شرح لمعه دارند با آن 7 تا خیار که مرحوم شیخ در مکاسب
دارند تطبیقش با آن بکنید خوب بگویید معامله صحیح است اما این اختیار فسخ دارد -
حالا با هر کدام آن خیارات بخورد- و اما بحث حالا یا بحث مرحوم شیخ در مکاسب این
است که معامله باطل است به قاعده نهی النبی عن بیع الغرر و جوابش هم این است ما
دلیل بر فساد نداریم و نهی النبی عن بیع الغرر هم حکم تکلیفی است نه حکم وضعی
مرادش این است که ما باید مردم را گول بزنیم. «نهی النبی عن بیع الغرر» یعنی «من
غشنا فلیس منا» پیغمبر اکرم رد میشدند یک میوه فروشی پیغمبر اکرم را جذب کرده جذب
میوهها شدند زرق و برق داشت رفتن جلو دیدند آب رویش پاشیده این زرق و برق مال آن
است پیغمبر فرمودند چرا رویش آب پاشیدی که مردم را گول بزنی؟ گفت که یا رسول الله
من نکردم باران رویش آمد فرمودند چرا همه اش را نزدی بعد فرمودند فلانی من غشنا
فلیس منا، این نهی النبی عن بیع الغرر این روایت ضعیف السند است اما روایت روایت
صحیح السند راجع به غش معامله زیاد داریم من غشنا فلیس منا نهی النبی عن بیع الغرر
اصلاً هیچ ربطی به باب معاملات و به باب معامله غرری باطل است ولو اینکه اینها
رضایت هم داشته باشند باز معامله باطل است ولو اینکه بعت قبلت بگویند بعت قبلت
آنها باطل است و اینها دیگر در نهی النبی عن بیع الغرر نگفته است ولی عمده دلیل ما
این است که بیع غرری عرفاً ممضاء است ردعی از این شده عدم ردع دلیل بر امضا است
قبول کرده بدون کارشناس این خانه را بفروشد چرا باطل است؟ یعنی این معامله عقلائی
که میرود توی خانه شان را بخرد میگوید آقا هر چه کارشناس گفت فردا کارشناس میآوریم
هر چه کارشناس گفت خانه را میدهیم این میگوید آقا بدون کارشناس بیا خانه ات را
بفروش ما خانه ات را میخریم بدون کارشناس حالا کارشناس قیمت کند 100 هزار تومان
یا قیمت کند 120 هزار تومان یا 80 هزار تومان ما این خانه را میخریم به 100 هزار
تومان با اسقاط کلیه خیارات، آنهم میگوید ما میفروشیم به 100 هزار تومان نمیداند
آیا این خانه 80 هزار تومان قیمتش است نمیدانند آیا 120 هزار تومان قیمتش است یا
100 هزار تومان لذا کلاه نیست کلاه آنجاست که فریب باشد بداند 100 هزار تومان است
بدهد 120 هزار تومان بداند 100 تومان است بخرد 80 تومان اینجاها کلاه است که میخواهد
کلاه سر آن آقا بگذارد میخواهد گولش بزند اصلاً این قضیه گول نیست قضیه تمام کردن
دعوا است میگویند ما حالش را نداریم وقت این کارها را هم نداریم بیا با هم معامله
کنیم.
لذا نهی النبی عن بیع الغرر، 2 تا اشکال دارد اولاً سند ندارد همه
میگویند سند ندارد بعد از آنکه سند ندارد دلالت هم ندارد چون تکلیف است نه وضع،
نهی النبی عن بیع الغرر تکلیف است یعنی نباید مردم را گول زد و این معاملات اینجور
که من عرض میکنم اصلاً مردم گول زنی نیست غش درمعامله نیست اقدام کردن برای یک
معامله است که نمیداند ضرر دارد یا ندارد اما خوب اگر بداند ضرر دارد آن کلاه
برداری است که آن حرام است و کاری به نهی النبی عن بیع الغرر نداریم.
بله مشهور اینست که معاملات ضرری باطل است بیع باشد باطل است و
المومنون عند شروطهم باشد باطل است دیگر تفاوتی بین شروط و معاملات ندارد بعبارت
دیگر اوفوا بالعقود یعنی عقدی که غرری نباشد عقدی که ضرری نباشد اگر خانه را ندیده
میگوید میخواهم خانه را بفروشم میگوید من خریدار میگوید خوب فردا بیا ببین میگوید
آقا همین الان از تو میخرم هر چه باشد نمیخواهد من ببینم هر چه باشد خانه چند؟
میگوید که 100 میلیون تومان، میگوید ندیده میخرم 90 تومان اینهم چکش بگو خیرش
را ببینی، میگوید خیرش را ببینی. اگر شما خیلی رویش کار بکنی میگویی که آقا فردا
میبیند این خانه معیوب است خیار عیب دارد معامله باطل نیست حالا بگو خیار عیب
دارد نمیدانم فردا میفهمد که گول خورده خیار غبن دارد خوب معامله باطل نیست
بگوخیار غبن دارد حرف ما این است که آقایان میگویند معامله باطل است برای نهی
النبی عن بیع الغرر گفتم یک دفعه ما میگوییم که خیلی جاها اسقاط خیارات میکند
اصلاً هیچ خیار هم ندارد اگر کسی بگوید معامله صحیح است معامله های گترهای صحیح
است اما اگر فهمید مثلاً 100 من نیست 50 من است خیار غبن دارد خیار تبعض سفقه دارد
خیار عیب دارد و امثال اینها و اما بخواهیم بگوییم معامله باطل است ظاهراً وجهی
ندارد.
شرط دیگری که کردند گفتند باید در ضمن عقد بیع لازم باشد در ضمن
عقد جایز نمیشود ما که اول گفتیم کی گفته شرط ابتدایی ممضاء نیست؟ شرط ابتدایی
کار مردم است اصلاً مردم شرط ضمن عقد ندارند شماها گردنشان میگذارید شماها میگویید
که شرطی که میخواهد بکند باید ضمن عقد باشد شما فقهاء فرمودید و مریدهای شما هم
قبول کردند و الا مردم شرط ضمن عقد را اصلاً وحشت میکنند المومنون عند شروطهم یک
معنی عقلائی است هر کس شرط کرد با کسی عقلاء میگویند باید به این شرط عمل بکنی
ضمن عقد باشد ضمن عقد نباشد و عقلاء شرط ضمن عقد ندارند حالا بگویید ضمن عقد کی
عقد لازم؟ کسانی که مثلاً گفتند اجماع داریم - که در مسئله هم نیست خیلی اجماعها
بلاخلاف و امثال اینهاست- آن کسانی که گفتند اجماع داریم خوب قدر متیقینش این است
که شرط ابتدایی باطل ضمن عقد باید باشد حالا عقد لازم باشد یا عقد جایز میگوید
پول مال من و کار مال تو اما به شرط اینکه خسارت مال تو به شرط اینکه تا یکسال
دیگر نتوانی بهم بزنی خوب شرط در ضمن عقد جایز چرا باطل باشد؟ مثل واجب درمستحب
کسی نماز شب میخواهد بخواند حمد و سوره نخواند خوب نماز شب نخوانده چنانچه بعضی
اوقات هم مستحب در واجب قنوت مستحب در واجب است بعضی اوقات واجب در مستحب است بعضی
اوقات مستحب در مستحب است بعضی اوقات واجب در واجب است حالا آن شرط ضمن عقد هم
گاهی عقد لازم است عقد جایز است. مثل همین عقد مضاربه بگوییم این باید علاوه بر آن
مضاربهای که میکند اگر بخواهد شرط بکند که خسارت مال او باید یک عقد لازمی - آن
وقت عقد لازم را شماها یادشان دادید- مثلاً یک حبه نبات بفروشد به 10 شاهی، این
حبه نبات که شد آن وقت اینجور بگوید فروختم این حبه نبات را به یک قران به شرط
اینکه آن مضاربه تو تا یکسال دیگر باشد خوب اگر بحث طلبگی بکنیم همینهاست که گفتم
و اما اگر نخواهیم بحث طلبگی بکنیم و بگوییم که شروط ابتدایی نه که ما گفتیم آری
شروط ابتدایی نه باید ضمن عقد باشد حالا عقد لازم باشد یا جایز باشد چه فرقی میکند؟
لزوم در مستحب لزوم در جایز گاهی هم لزوم در لزوم اما اینکه حتماً باید آن عقد ما
عقد لازم باشد ظاهراً هیچ وجه ندارد شرط ضمن عقد یعنی آن عقد ظرف برای آن شرط است
گفتند که این عقد باید لازم باشد نه جایز اگر عقد جایز نمیشود عقد لازم را میتواند
هر وقت میخواهد بهم بزند و اما آن شرط شرط لازم است اگر خسارتی شد باید آن کسی که
کار میکند خسارت را بدهد.
شرط آخر گفتند باید تنجیزی باشد تعلیقی نباشد البته اینها حرف دارد
حالا من همینطور مجمل میگویم و رد میشوم اگر کسی اشکال پیدا کرد بعدا بیاید با
هم حرف بزنیم مثلاً اینجور بگوید بگوید خانه را از تو خریدم به 100 هزار تومان به
شرطی که تا یکسال دیگر در خانه بنشینی اما اجازه زنم شرط است گفتند این باطل است
برای اینکه این تعلیق است باید اول از زنش اجاره بگیرد اگر اجازه داد آن وقت خانه
را فروختم به 100 میلیون تومان به شرطی که یکسال در خانه بنشینی اینهم برمی گردد
به تعلیق در انشاء آیا تعلیق در انشاء جایز است یا جایز نیست؟ ما تعبدا به مرحوم
سید در عروه و استاد بزرگوارمان حضرت امام تعلیق در انشاء را جایز میدانیم در
تکوین خارج تعلیق بردار نیست یا هست یا نیست اما در تشریع همین الان من دارم میگویم
شما هم میشنوید که آقا خانه را میفروشد به 100 میلیون تومان در کار تنجیز هم هست
به شرط اینکه زنش اجازه بدهد خوب میتواند انشاء بکند این را حسابی هم انشاء میکند
امر اعتباری را با تکوینی با هم خلط کردند گفتند تعلیق در انشاء نمیشود و این خلط
تکوینی است با تشریعی گفتنیها خیلی آسان است همینجور که دارم مثال میزنم حالا
اگر کسی هم اشکال بکند به قول مرحوم سید در عروه میگوید تعلیق در منشاء دیگر آن
تنجیز حسابی است آن قاعده کلی است کاری به شرط نداریم.
لذا در اینجا هم ایراد همین است که اگر تعلیق در انشاء جایز نیست
در همه معاملات است منجمله شروط ما نباید اینجا یک شرط عامی را بیاوریم جمله شرایط
المومنون عند شروطهم قرار بدهیم ولی در اصل معاملات هم ما قایلیم تعلیق در انشاء
اشکال ندارد اگر اشکال داشته باشد تعلیق در منشاء است و تعلیق در منشاء دیگر
بلااشکال است مثل همه چیزها که تعلیق بردارند این هم تعلیق بردار نیست.
این 10 تا شرط برای المومنون عند شروطهم کردند و گفتند ظاهراً این
10 تا شرط یکی دوتایش را میشود قبول کرد اگر اشکال نداشته باشد آنهم اگرشما اشکال
نکنید و الا 10 تا شرط که این قواعد فقهیه منجمله مرحوم آقای بجنوردی هی از
استادشان مرحوم آقای نائینی نقل میکنند نمیدانم مرحوم آقای نائینی اصلاً کتاب
دارند یا ندارند علی کل حال فرمایش آقای بجنوردی این 10 شرطشان علی الظاهر یا
هیچکدام درست نیست یا اگر درست باشد یکی دوتایش درست است.
این مطلب دوم مطلب سوم اینکه شرط منقسم میشود به 2 قسم شرط فعل،
شرط نتیجه، بحث خوبی است برای فردایمان انشاءالله.
و صلی الله محمّد و آل
محمّد.