اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم
الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
شرط دیگری که درباره البینه للمدعی و الیمین
لمن انکر شده گفتند باید دعوا برای خودش باشد نه برای دیگری بیاید بگوید این آقا
خانه من را برده است و این آقا متعرض ناموس من بچه های من شده و طرح دعوا بکند تا
حاکم به او بگوید بینه داری یا نه؟ اگر بینه داشت که داشت اگر نداشت به آن منکر آن
مدعا علیه او بگوید تو قسم می خورد یا نه و اما اگر دعوا برای خودش نیست لازم نیست
حاکم شرع ادعای او را قبول بکند و نمی دانم چه می گویند که شماها باید معنا بکنید،
بی آید رد بشود می بیند یک بچه ای را دارند کتک می زنند و می آید رد بشود می بیند
یک بچه ای یک کاسه ماستی در دست دارد اینها می زنند زیر دستش ماست می ریزد و اینها
می خندند این می آید طرح دعوا بکند می گوید آقا من دیدم به این بچه ظلم شده آقا من
می دانم این خانه این بچه یتیم را می خواهد بر دارد این زن بیوه سال را می خواهد
بی خانه کند؟می گویند دلیل داری می گوید بله می رود چند تا شاهد عادل می آورد که
شهادت بدهند این خانه مال این زن است خانه مال این زن است که بلد نیست حرف بزند
طرح دعوا بکند این خانه مال این بچه یتیم هاست که صغیر هستند بله ما دیدیم که به
این بچه ظلم شد حالا بگوییم که حاکم شرع بینه را قبول نکند و بگوید بینه هم برود
دنبال کارش نمی شود گفت که بالاخره این آقا می تواند برای غیر طرح دعوا بکند خیلی
هم ثواب دارد واجب هم هست بینه بیاورد واجب است خانه این بچه یتیم ها بگیرد خانه
این مظلوم ها بگیرد و به صاحبش بدهد خوشحال می شود خدا، پیامبر ائمه اطهار و خودش
و هر وقت هم می گویند یک خاطره شیرینی بگو می گوید من آن کسی هستم که خانه بچه
یتیم ها را از ظالم گرفتم دادم به بچه یتیم ها هم واجب است طرح دعوا بکند حالا
ایشان می گویند عدول مؤمنین است خیلی خوب واجب طرح دعوا بکند نه از باب امر به معروف
و نهی از منکر خودش که نمی تواند از آن ظالم بگیرد خوب باید برود به حاکم بگوید
حاکم این خانه را از ظالم بگیرد و بدهد به ظالم اصلاً نهی از منکر همین است حالا
ما بگوییم که یشترط در دعوا برای خودش باشد لنفسه اما اگر لغیره شد طرح دعوا قاضی
لازم نیست طرح دعوا را بپذیرد بلکه جایز نیست و شرط البینه للمدعی یعنی بینه به
نفع خودش یا البینه علی المدعی یعنی بواسطه بینه آنجا که برای خودش باشد و طرح
دعوا نمی شود این هم حق ندارد برود پیش حاکم حق ندارد اقامه بینه کند بینه حق
ندارد بیاید شهادت بدهد چرا؟ برای اینکه لغیره است یا لنفسه همه اینها درست نیست
کلاً می گوییم که این حرف درست نیست کلاً می گوییم که دعوا یک امر عقلایی است گاهی
سفیهانه است نباید دعوا کند حاکم هم باید بگوید برو گم شو و اما آنجا که عقلانه
باشد حاکم نمی تواند رد کند باید احضار کند منکر را فقط همین به آقای مدعی بگوید
این دعوای عاقلانه آیا بینه داری یا نه؟ اگر بگوید نه خوب برود دنبال کارت و اما
اینکه عاقلانه بگوییم یشترط در اینکه دعوا عاقلانه مربوط به خودش است این را هیچ
عاقلی قبول نمی کند و همه عقلا می گویند که آقا اگر بینی که نا بینا به چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است اگر می بینی حق مظلوم دارد پامال می شود و تو می توانی
این حق را بگیری و بدهی به مظلوم خوب چه کار باید بکنی باید بروی پیش حاکم طرح
دعوا بکنی بینه ببری مال مظلوم را از ظالم بگیری خوشحال بشوی خدا هم خوشحال می شود
قاضی حق ندارد بگوید ما اینجور دعواها را قبول نداریم برود خودش بیاید هر چی که
بگوید این مظلوم است مستضعف است اصلاً این حرفها را بلد نیست یا این صغیر است کسی
را ندارد این بیوه سال است می ترسد حرف بزند می ترسد ظالم شب برود خانه اش بچه های
او را بکشد لذا این زن نمی آید این مرد مستضعف است این بچه ها صغیر هستند اما من
می دانم که می خواهد خانه اینها را جمع بکند خوب قاضی نمی گوید بینه داری می گوید
بله خوب بینه می آورد خانه مظلوم خانه این بیوه سال را می گیرد و به او می دهد
همیشه هم یک خاطره شیرین در زندگی اش دارد لذا گفتم واجب است طرح دعوا بکند از باب
امر به معروف و نهی از منکر و نکند این حق کشی کرده حتی هم می توانیم بگوییم اعانت
به ظلم است و گناه کرده بعضی اوقات همین چون طرح دعوا نکرده مسبب اقوی از مباشر
است بگوییم مسبب گناه کرده حالا این حرفها را نزنیم اما همین قدر که می دانیم از
باب نهی از منکر از باب ولایت مومنین از صغار وقتی هیچ کس نباشد و امثال اینها نه
از این باب هم اصلاً جلو نمی آییم از باب عقل عقل عاطفی وجدان اخلاقی به ما می
گوید حتماض برو طرح دعوا کن مال مردم را بگیر نرود ضربان وجدان از اول شب تا صبح
پدر او را در می آورد اگر وجدان اخلاقی داشته باشد لذا نمی دانیم چه گفتند اما شما
باید مطالعه کنید و به ما هم یاد بدهید آنچه آقایان گفتند برایش محمل درست بکند
خامش می کنید یک جوری درستش کنید اما بدانید درست نیست طرح دعوا برای غیر بعضی
اوقات واجب است اما طرح دعوا برای خودش اصلاً واجب نیست خانه او را ظالم جمع کرده
خوب نمی خواهم طرح دعوا کند بگوید واجب است طرح دعوا کنی خانه ات را بگیری کی
گفته؟ خوب نمی خواهم مخصوصاً که عابرو ریزی هم بشود از ظالم هم بترسم و خوب نمی
خواهم طرح دعوا کنم اما قلدر را می خواهم سر جایش بنشانم به خاطر مظلوم این طرح
دعوا وجوب شرعی دارد واجب است طرح دعوا برای غیر واجب هم هست اما برای خودش واجب
هم نیست اگر یک ضرر دارد طرح دعوا برای خودش یک قلدری است اگر طرح دعوا بکند برای
خودش شب می رود به خانه اش و ناموس او
متعرض می شود خوب نباید طرح دعوا بکند حرام است طرح دعوا بکند چنانچه می بیند که
خانه مظلوم را جمع می کند و اگر دعوا بکند عابرویش را می برد بله اینجاها نباید
طرح دعوا بکند اینها که بحث ما نیست اما لاخلی وطبع قطع نظر از عوارض طرح دعوا
برای غیر جایز نیست ما می گوییم طرح دعوا برای غیر خیلی جاها واجب هم هست بطوری که
طرح دعوا برای خودش واجب نیست اما برای غیر واجب است. لذا صاحب نمی خواهم اما این
می رود خانه مردم را می گیرد و می دهد باید بگوییم لازم است از باب نهی از منکر
حتی آنجاها زن خانه اش را دارند جمع می کنند کریه اش را می کند یک کسی بدون اینکه
به این زن بگوید می رود سند را باطل می کند حق این را می گیرد و می آید می گوید
خانم تو که نمی خواسته اما حق تو را گرفتم این هم سند خوب همه می گویند بارک الله
خداهم می گوید بارک الله .
بنابر این نمی دانیم چه می خواهند بگویند بین
عقلا همین است که گفتم در ردع از شارع مقدس نشده کسی هم دلیل بر آن نیاورده فقط
همین که ظهور البینه للمدعی یعنی آنجا که طرح دعوا برای خودش باشد همچنین والیمین
لمن انکر قسم آن هم همین طور است خانه کسی را می داند مال این زن است اما بینه ندارد
لذا طرح دعوا می کند می گویند بینه داری می گوید نه این دغل بازی کرده سند را به
نام خودش کرده همین دیروز ناراحت شدم از این ناراحتی ها زیاد روزی دو سه تا داریم
حالا یا ناموسی یا حق الناس آمده بود بیچاره و ضعیف دو سه تا داغ اما برده بودند
او را خویش و قوم ها دفتر خانه و بالاخره چهار تا انگشت پای سند و سند این را به
نام خودشان کرده بودند حالا این آمده پیش من که چه کار کنم حالا کسی می داند
اینجوری است می رود پیش قاضی طرح دعوا می کند می گوید این خانه می دانم مال این
است می دانم اثر اگشت هم مال این است اما تقلب است حقه بازی است گولش زدن اینها را
من می دانم در جریان بودم می گویند بینه داری می گوید نه اما در جریان هستم قاضی می گوید قسم می خوری
می گوید بله و الله خانه مال این پیر زن است و این انگشتهای که زدند پای این قباله
فریب بوده بگوییم خیر اصلاً طرح دعوا نمی توانی بکنی تا اینکه برسد به بینه و قسم
اصلاً طرح دعوا نمی توانی بکنی وقتی می توانی که والیمین لمن انکر به نفع خودت
باشد اصلاً نمی دانیم یعنی چه؟ به نفع خودت باشد برای اینکه می خواهد بهشت برود
همانجا که بینه می آید شهادت بدهد برای اینکه می خواهد بهشت برود آن مدعی هم
عابرومند در جامعه باشد بهشتش را هم کار ندارد برای اینکه وجاحت پیدا کند بگوید من
بودم که این ظالم را سرجایش نشاندم طرح دعوا می کند بینه هم می برد و حق مردم را
می گیرد. عوام مردم از این حرفها زیاد دارند که آقا مگه وکیل هستی خوب آن هم جواب
بدهد بله این دو قسم است یک قسم آنکه وکالت نامه به من داده قسم دیگر بالاتر آنکه
می خواهم حق مظلوم را بگیرم وکالت چی است آقا به تو چه؟ عقل می گوید؛ آقا هر کسی
را در قبر خودش می گذارند اینها را عقلا نمی گویند اینها را سفهاء می گویند خوب
سفهاء از این حرفها زیاد می زنند اکثر هم لایقلون، اکثر هم لایشعرون. ما که با
آنها کار نداریم نا با عقلاهای قم کار داریم با عرف برای خودمان دردسر درست کنیم
خوب بله برای این خلق شدیم برای اینکه نفع دیگران باشد برای خودمان دردسر درست
کنیم اصلاً ما خلق برای این شدیم بله یک دفعه کار می رسد به آنجا که عقلا می گویند
بابا دیگر نمی شود اهم و مهم است دردسر برای خودت درست کردن اما شب می آیند در
خانه تو را می کشند می آیند تعرض به ناموس تو می کنند دیگر ساکت می نشیند برای مال
خودش باشد ساکت می نشیند برای مال مردم هم باشد ساکت می نشیند بپذیرد حرف خوبی است
بخواهید شرط درست بکنید علی قضایای طبیعیه نهاینکه بروید در خارج بگوید الرجل خیر
من المرأه بگوید زهرا به تمام مردها ارزش دارد پس الرجل خیر من المرأه چی است
بگوییم بابا مرادما قضیه طبیعیه است نه عام استقراقی نظر به افراد ندارد ما نحن
فیه هم همینطور است تمام این چیزهایی که داریم از آن بحث می کنیم همینجور هاست علی
سبیل قضایای طبیعه فقه ما که روی قضایای خارجیه که می گردد روی قضیه حقیقیه که می
گردد روی قضایای طبیعیه می کردد ما علی سبیل قضایای طبیعیه علی سبیل قضایای مهمله
بخواهیم بگوییم که باید حتماً برای خودش باشد نه برای غیر می گوییم حتماً خیلی
باید برای غیر باشد برای خودش این بحث تا اینجا بحث بعدی گفتند که باید دعوا مجهول
نباشد و اما اگر دعوا مجهول باشد دیگر نپذیرفته نمی شود باید موید باشد دعوای
مجهول ولو بینه هم روی آن باشد پذیرفته نمی شود این را هم نمی فهمم یعنی چه؟ یک
مثال بزنم می دانم از این آقا بستانکار است نمی دانم چقدر نمی دانی چی است می داند
آمده از خانه دزدی کرده چه چیز برده نمی داند طلاها را برده نمی داند سر صندوق رفته نمی داند اما دید
که از خانه رفت بیرون و دید صندوق باز است دید دزدی شده و نمی داند چی؟ مهمان هم
داشته دو تا بینه عادل می آید پیش حاکم می گوید آقا دیشب این آقا آمد دزدی کرد چی
چی برد نمی دانم اما می دانم برد آن دو نفر شاهد هم شهادت می دهند از این بستانکار
بوده دفتر داشته از این دفتر را دزدید. اما خوب می داند این خیلی بدهکار است چقدر
است و کجا نمی داند اما آن طرف حسابها، شاگردها می دانند دو نفر عادل از اینها را
برمی دارد می برد پیش حاکم می گوید آقا دفترم را همین دزدید از او بستانکار هستم
خیلی چقدر است؟ نمی دانم آن بینه هم می گویند بله ما می دانیم در این دفتر حرفها
بود بدهکاریها بوده بستانکاریها بوده و این آقا بدهکار چقدر نمی دانیم بگوییم طرح
دعوا نمی شود چرا نمی شود؟ چرا نمی شود حالا بخواهید بحث هم کنید با بااقل و اکثر
استقلالی است حاکم روی قاعده اقل و اکثر استقلالی یقین را می گیرد و شک را رها می
کند یک اقلی دارد بالاخره نمی تواند اقل نداشته باشد هر چیزی که دوران امر بین اقل
و اکثر ارتباطی باشد یا استقلالی باشد حداقل دارد حداقل آن متیقین است حالا شما می
گویید آقا مجهول نباید باشد می گویم مجهول نیست قدر متیقین معلوم است و اما صرف
اینکه چون نمی دانم طرح دعوا بکند بینه روی آن بشود می گوییم نه قسم هم می تواند
بخورد بینه ندارد دفترش را طرف حساب برده برای اینکه پولش را ندهد می آید طرح دعوا
بکند می گوید دفترم را برده اما می دانم از این بستانکار هستم می دانم چقدر است می
گویند بینه داری این کار می گوید نه می گویند قسم می خوری می گوید بله ولله می
دانم در این دفتر من بستانکار است دفتر را دزدیده تا بستانکاریش را ندهد خوب اثبات
می شود قدر متیقین؛ چی است اقل و اکثر بالاخره یک قدر متیقین دارد دیگر حالا ولو
اینکه نمی دانیم و نقره بوده یا طلا بوده قدر متیقین دارد بنابر این این که گفتند
باید مجهول نباشد می گوییم نه بسیاری از دعواها بینه ها روی مجهول هم طرح دعوا می
کنند هم شهادت می دهند هم قسم می خورد هم قاضی حکم می کند و ما اصلاً بگوییم حرف شما سالبه به
انتفاع موضوع است برای اینکه روی قاعده اقل و اکثر استقلالی هم طرح دعوا می کند هم
بینه و هم قاضی حکم می کند بپذیرد این را حالا آقایان نگفتند یا بر عکس گفتند حالا
چه کار کنیم اما نمی شود که این حرفها را نپذیریم هر چی آنها گفتند و همینجور
برویم جلو و بگوییم بله و حالا این دو تا شرطی که اینها که کردند هیچ کدام درست
نیست و عقلا طرح دعوا می کنند بینه اقامه می کنند قسم می خورند شارع مقدس هم رد
نکرده دلیل علمیه نداریم پس باید بپذیریم .
وصلی الله علی
محمد و آل محمد