اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث درباره اقرار العقلاء علی انفسهم جایز، یک بحث درباره اقرار
العقلاء بود یعنی معنای اقرار العقلاء علی انفسهم جایز که گفتیم اقرار آنجاهایی
است که حتمی باشد و با صراحت اقرار بکند عقلاء آنجاست که ساده لوح نباشد، سفیه
نباشد اشتباه کار نباشد یکی هم اقرار بر دلیلش باشد علی انفسهم آن وقت این اقرار
نافذ است و دیگر جایز هم نیست که اقرار بکند نکند نه اگر اقرار بکند این اقرار
نفوذ دارد یعنی پذیرفته میشود آنچه میگوید علیه او پذیرفته میشود این معنای آن
بود لذا مختص هم میشود به حق الناس برای اینکه در حق الله اصلاً اقرار نداریم یا
بینه است و یا اقرار هم با یک حرفهای خیلی بالا و حالا که میخواهیم صحبت کنیم
اقرار مربوط به حق الناس است حالا ولو اینکه اگر آمد اقرار کرد تازیانه میخورد
دستش قطع میشود و امثال اینها دیگر آنها یک بحثهای است که درباره آنها در باب قضا
بحث کردیم و در باب شهادت پس خلاصه حرف این است که اگر عاقلی علیه خودش حرف بزند
آن حرف پذیرفته میشود حالا ممکن است به دفعه اول ما میگوییم نه در اقرار دو
مرتبه باید باشد و یک مرتبه کفایت نمیکند بعضی از بزرگان گفتند یک مرتبه کفایت میکند
که آن هم الان مورد بحث ما نیست. بحث دوم راجع به دلیلش بود که گفتیم بنای عقلاء و
اگر بنای عقلاء نباشد اثبات کردنش مشکل است انصافاً اما بنای عقلاء روی قانون هست
اگر هم قرآنی، روایتی، اجماعی در مسئله هست گفتیم اینها هم امضای آن بنای عقلاء
هست امر تعبدی نیست که بعضیها فرمودند اقرار العقلاء علی انفسهم جایز یک امر
تعبدی است و باید ببینیم چقدر دلالت دارد نه یک امر ارشادی است یک امر عقلایی است
و اگر شکی یا چیزی کردیم باید برویم ببینیم عقلاء چه جور معنی میکنند برای ما.
بحث سوم این اماره است یعنی اقرار العقلاء علی انفسهم جایز را
دیروز میگفتم اگر از خبر واحد مهمتر نباشد اگر از ظواهر مهمتر نباشد دیگر لااقل
مثل خبر واحد است مثل ظواهر است و میگفتم اصلاً یک قاعده کلی داشته باشد اینکه
الاصل عدم حجیت الظن الا ما اخرجه الدلیل که اخرجه دلیل که اخرج الدلیل دو چیز است
یکی خبر واحد و یکی هم ظواهر دیگر علی الظاهر مابقی همه برمی گردد به این خبر ثقه
یا ظواهر، الاصل حرمت عمل بظن الاما اخرجه دلیل دیروز میگفتم که مثل مرحوم شیخ و
دیگران آنکه از اصل بیرونش رفته است یکی خبر حجت و یکی هم ظواهر اگر بحث اجماع
داریم برمی گردد به همین خبر واحد اگر بحث قواعد فقهیه داریم برمی گردد به همین خبر
واحد اگر بحث کتاب داریم برمی گردد به ظواهر و بالاخره هر چیزی که حجت است به
عنوان اماره برگشتش یا به خبر واحد است یا به ظواهر و این اقرار از ظواهر است دیگر
یعنی ظواهر این است که شما یک نامه از کسی میبیند خب این نامه حجت است له شما یا
علیه شما چنانچه از کسی چیزی بشنوید این حجت است له شما علیه شما حجت من الحجج عند
العقلا این اقرار اینجوری است یک حجتی است بین او و بین حاکم یک حجتی است بین او و
بین مردم لذا عقلاء دیدند اگر اقرار حجت نباشد اختلال نظام لازم میآید به عبارت
دیگر نگوید اقرار بگویید اگر ظواهر حجت نباشد اختلال نظام بوجود میآید بدتر از
خبر واحد است لذا عقلاء گفتند الق احتمال الخلاف گفتند ما به جای علم چون نمیتوانیم
با علم همه چیزها ثابتش بکنیم به جای علم اماره میگذاریم یعنی آنکه صد و نود مینمایاند
آن وقت آن ده تا را که نمینمایاند میگوید که بنا را بگذار که علم است و اسمش را
بگذار علم تعبدی اسمش را میگذاریم علمی بعضی از بزرگان که اصلاً اسمش را میگذارند
اطمینان مثل مرحوم آقای ضیاء عراقی و بعضی از بزرگان هم فرمودند که اصلاً خبر واحد
و ظواهر علم عالی است حرف خوبی هم هست انصافاً برای خاطر اینکه مثلاً الان اگر کسی
به شما بگوید که امروز مهمان هستی خوب شما اطمینان پیدا میکنی خوب درست میگوید
اگر باشد پیش شما خوب شما اطمینان پیدا میکنید اطمینان یعنی چه؟ یعنی ظن متاخم با
علم ظن متاخم با علم یعنی چه؟ یعنی علم عالی، خبر واحدش هم همین است مثلاً ایمان
یک کسی وارد بشود که شما او را ثقه میدانید حرفهایش را پابرجا میدانید، بی خودی
حرف نزند خوب این آقا وارد بشود و بگوید زید لب ایوان نشسته است تو هم قبول میکنی
تعبدا قبول نمیکنی یک حالتی برای شما پیدا میشود علم، علم عالی و حرف مرحوم آقا
ضیاء عراقی و دیگران حرف خوبی است انصافاً که اصلاً این امارات همه همه اینها که
برگشتش یا به ظواهر است یا به خبر ثقه و اطمینان آور است.
حالا میخواهیم این را بگوییم که اینها مرحوم آقا ضیاء این قواعد
مثل قاعده ید، اطمینان آور است میروید به بازار که یک چیزی را بخرید و اصلاً به
ذهنتان نمیآید که شاید دزدی باشد خوب معنای اطمینان یعنی همین اصلاً به ذهن نمیآید
مثل علم است اگر انسان علم داشته باشد دقی فلسفی که احتمال خلاف در آن هست علم
معصوم است که احتمال خلاف در آن نیست ماها که هم کتابتمان هم بحث هایمان یقیم
داریم اما احتمال خلاف هم میدهیم.
حضرت امام رضوان الله تعالی علیه فرمودند که شیخ الرئیس ایشان مدعی
است که من در ذهن و استعدادم به حدی بوده که دو سه روز شاگردی میکردم بعد استاد
میشد شاگرد و شاگرد میشد استاد، و در علوم که متخصصا اینجور بوده اما در فلسفه
الهی همین فلسفه معلومی بعضی اوقات چهل مرتبه مطالعه میکردم اما گیر بود، متوسل
میشوم به عالم ملکوت که ملا سلیمان که بر شفا حاشیه نوشته میگوید توسلش این بود
که نصف شب میرفت در مسجد، یک مسجد کوچک که نزدیک خانه اش بود نماز میخواند با
نماز توسل به خدا، ائمه طاهرین پیدا میکرد و شبهه هم حل میشد خوب شفا با این
اوضاع است خوب آن کسی که شیخ الرئیس است با آن همه استعداد آن هم چهل مرتبه و
مطالعه کردن حضرت امام میفرمودند صدرالمتأهلین آمدند چهل تا اشکال مبنایی به شیخ
الرئیس دارد نه اشکال جزئی اشکال مبنایی لذا علوم ما است دیگر به قول حضرت امام میفرمودند
که میخواهند این تنور گرم باشد برای اینکه این طلبهها هستند که از زمان امام
صادق (ع) تشیع را آوردند تا اینجا این حوزهها هستند که تشیع را آوردند تا اینجا
لذا امام صادق (ع) میتوانست یک رساله بنویسد و بدهند به دست مردم تا هم ما را
راحت کنند هم مردم را اینقدر اختلاف در رسالهها نباشد اما اینکار را امام صادق
(ع) نکرده چرا؟ میخواهند این تنور به قول حضرت امام گرم باشد این حوزهها را میخواهند
رونق داشته باشند و این حوزهها روی چی میگردد روی این علوم و این علوم هم نیست
جز قیل و قال؛ اما این قیل و قالها را ثواب دادند بالاتر از هر نماز شبی بالاتر
از هر جهادی امداد العلماء افضل من دماء الشهداء اینها برای چی؟ همه اش برای اینکه
این طلبهها تشیع را تا اینجا آوردند بعدش هم نسل بعد نسل هر کس خواست جلوگیری کند
ریشه اش سوخت مثل پهلوی و امثال پهلوی و تشیع را میبرند میدهند دست امام زمان
(عج) حالا این را هم بدانید همانطور که در زمان امام صادق (ع) حوزه داشتیم در
مدینه بواسطه امام صادق (ع) در کوفه بواسطه طلبهها حوزه داشتیم در زمان هم همین طور است.
مسلم حوزهها که بر نمیافتد زمان آقا امام زمان هم حوزه هست قیل و
قال هست و این علوم رسمی و این علوم رسمی همه همه خوب اطمینان آور است اما احتمال
خلاف در آن نباشد مسلم این جوز نیست حتی کشف شهودیها دیگر همینها که قائل به کشف
اند قائل به شهودند اینها هم اختلاف در آنها زیاد است در حالی که آنها دیگر علم
حضوری است پردهها کنار رفته علم شهودی است، نه دانستنی در آنجا میبینیم اختلاف
عجیب است یادم نمیرود در قم یک کسی را خیلی تعریفش را میکردند به اندازهای که
تمایل کردیم برویم این آقا را ببینیم لذا به یکی از مریدها گفتم، وعده کرد برویم آقا
را ببینیم خیلی مشهور بود در قم و اول که نشستیم ادعای شهود کرد، ادعای شهودش هم
این بود که خدمت امام زمان رسیدند که چیزی نیست من شهود دارم به این معنا که من
همیشه در کنار امام زمان هستم معنای شهود یعنی این (اعلمو فسیرواله عملکم و رسوله
و المومنون یعنی انسان باید همه جا در محضر امام زمان است و مت در محضر امام زمان
هستیم تا ادعای شهود که فهمیدم دروغ میگوید ادعای شهود کردن بچه بازی نیست آن وقت
یک مقدار که رفت جلو ناگهان یک غیبت کرد پشت سر حضرت آیت الله نیلانی ان که علامه
طباطبایی میگفت ملک انصافاً هم ملک آقای میلانی خیلی بالا بود خیل هم از نطر علم
و هنر از نظر عمل تا غیبت کرد گفتم آقا دلیل بر شهود شما غیبت شما است لذا آن
شهودیها هم که حضرت امام هم خیلی تعریف میکنند این ابن عربی، خوب راستی عارف هست
انصافاً این فتوحات مکیه یاد سایر کتابهایش راستی باید بگوییم یک دریا عرفان هست
اما همین آقا ادعا شهود میکند بعضی اوقات خدمت بهشت رسیدم گفت بهشت این جور حرف
زدم طوری نیست آدم میتواند بپذیرد خدمت پیامبر رسیدم پیامبر این جور فرمودند اما
یک دفعه هم میرسد به آنجا که ما عمر و ابوبکر و علی (ع) را در شهود دیدیم که علی
(ع) سومی هست و ابی بکر اولی؛ از همین جا پی میبریم همه اش دروغ است؛ دروغ است به
معنای اینکه مابقی اش همه احتمال کذب در آن میآید حالا ابن عربی را بگوییم که
کاذب نیست صادق نیست احتمال کذب در شهودش است لذا اصلاً در شهودها هم اشکال است چه
برسد در علم. لذا یک قاعدهی کلی این حرف مرحوم آقا ضیاء را میخواهیم در کرسی
بنشانیم به کرسی مینشانیم و آن این است که مرحوم آقا ضیاء میفرمایند که این
ظواهر و این خبر ثقه، این بینه همه اینها اطمینان آور است اطمینان یعنی چه؟ یعنی
ظن متاخم با علم، ظن نزدیک به علم، علم عالی، به عبارت دیگر علمی که عقلاء خلافش
را نمیبینند و به تو میگویند الق احتمال الخلاف؛ لذا من جمله این اقرار العقلاء
این اقرار از باب ظواهر است از مصادیق ظواهر است این مصادیق ظواهر حجت عندالعقلاء
یعنی اطمینان آور ست یعنی ظن متاخم با علم یعنی خلافی در آن نمیبینند بگویند آنکه
مقر است متهم باشد که خبر اصلاً حجت نباشد و الا اگر صادق باشد اگر ثقه باشد دیگر
گفتار و کردارش اینها حجت است اصلاً نمیبینند خلاف را لذا قاعده ید یعنی کردار و
بگوید که این مال من نیست یعنی گفتار و اینها همه اطمینان آور است لذا اماره است
معنای اماره هم یعنی به قول شیخ انصاری الق احتمال الخلاف که معنای الق احتمال
الخلاف را شاگردش مرحوم آقا ضیاء و امثال اینها میگویند احتمال خلاف را نمیبیند
تا بخواهد روی آن حساب بکند و به شما گفتم مثلاً شما الان میروید از قصابی گوشت
میگیرید خوب احتمال اینکه این ذبح شرعی نباشد میرود از آن طرف پنیر میگیرید
ممکن این پنیر از بیابانها آمده نجس باشد بعضی اوقات از من استفتاء میکنند معلوم
هم نیست به استفتاء عمل میکنند میگویند که یک تن شیر تو دیگ است و یک موش از آن
بالا افتاد در آن مُرد خوب میگویم یک تن شیر را باید بریزید دور اگر سگی یا چیزی
هست به او بخوران وگرنه بریز دور خوب حالا شما میروید در همین مغازهها پنیر را
میگیرید احتمال میدهید از همان یک تن شیری باشد که موش در آن افتاده است اینها
اصلاً به ذهن نمیآید آنکه میخواهم عرض بکنم اینجاست که به شیخ انصاری عرض میکنیم
که شیخ نفرماید که الق احتمال الخلاف تعبداً یعنی تعبد عقلی، این هم نگو، بگو این
اصلاً به ذهن نمیآید خلاف چون به ذهن نمیآید خلاف علم عالی است و علم عالی است و
علم عالی حجت است لذا در کاشفیت خبر ثقه و علم ما هیچ تفاوت ندارد الا اینکه علم
ما یک مقدار بیشتر است اما از نظر عرف علم با اطمینان یکی است به آن میگوییم علم
و تمام این قواعد فقهیه علم عالی میآورد تمام این قواعد فقهیه مقدم بر قواعد
فقهیه ظواهر و خبر واحد اینها علم عالی اند علم عرفی اند و هنگامی که علم عرفی
شدند بدون الق احتمال الخلاف تعبدی این را احتیاط نداریم که شیخ انصاری میگوید
بدون این عرف این علم را میداند و طبق این هم عمل میکند چون علم است اصلاً به ذهنش نمیآید خطایی در کار است اگر
بخواهیم به ذهنش بیاید خطایی در کار است اگر بخواهیم به ذهنش بیاید خطایی در کار
است یک نظر دوم میخواهد و الا با نظر اول میرود بازار چیزش را میخرد و میرود
به خانه اش، نظر دوم میخواهد که بگوید ممکن است این گوشت ذبح شرعی نشده باشد نظر
دوم است تا بگوید الق احتمال الخلاف اصلاً به ذهنش نمیآید اگر هم به ذهنش آمد و
طلبه باشد خوب میگوید علم و این که فرق ندارد علم هم احتمال است و من عالم هستم
که این گوشت ذبح شرعی شده ممکن است ممکن است جهل مرکب شده باشد من علم دارم که این
خانه مال این است ممکن است تقلب و حقه بازی باشد لذا ممکن است جهل مرکب باشد همین
حرف شیخ الرئیس که نقل کردم برای همین نقل کردم که علم دارد بعد از آن برسیها هم
علم دارد اما چهل اشکال مبنایی را صدر المتأهلین با این دارد مرحوم صدرالمتأهلین
میگویند که اسفار نوشتند به طبق مشاء دیدم که تاریک است طبق اشراق دیدم که غرور
آور است اشراق را با مشاء شمینه کردم حکمت متعالیه درست کردم دیدم اطمینان به آن
ندارم متوسل شدم به قرآن و اهل بیت ساکت شدم خوب این صدر المتاهلین راستی هم
صدرالمتاهلین به قول حضرت امام یک وقت پشت سر آن یک چیزی گفته بودند ایشان تو درس
میگفتند و ما ادراک من صدرالمتاهلین اما همین حرف امام و ما ادراک من
صدرالمتاهلین را گاهی میدیدیم در درس
حضرت امام حمله میکند مثل شیر به اسفار ملاصدرا را با یک اشکال، دو اشکال
... شاگرهای مرحوم صدر متاهلین مثل حاجی سبزواری و امثال اینها خوب بیش از چهل تا
اشکال مبنایی روی حرفهای صدر المتاهلین دارند و دیگه همان است که حضرت امام میگویند
که عرف میخواهد زندگی اش بچرخد ما هم میخواهیم دین مان نچرخد وقتی چنین شد علم
را حجت کردیم در حالی که اختلاف دارد.
اما علم ما آن خبر ثقه مان آن ظواهر مان آن قواعد فقهیمان همه همه
عرفاً علم است اصلاً در آن وقتی که به کار میزند احتمال خلاف در آن نمیآید اگر بخواهد احتمال خلاف در آن بیاید
نظر دوم است لذا حرف آقا ضیاء عراقی و دیگران من عقیده دارم و خود من هم همین فتوا
را اینها همه علم اند آن علم دقی فلسفی در میان مردم اصلاً حجت نیست نمیشود
بخواهیم با علم فلسفی جلو بیاییم. اختلال نظام لازم میآید آن علم دقی فلسفی برای
فلسفه آنکه برای مردم است اطمینان است عالی است آنکه برای ماست علم عادی است یعنی
خبر ثقه یعنی ظواهر یعنی قواعد فقهیه خیلی حرف خوبی بود و دیگه یک اشکال مهمی در
اینجا هست برای فردا انشاء الله.
و
صلی الله علی محمد و آل محمد.