اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
فرمودند از جمله قواعد فقهیه قاعده اقرار العقلا علی انفسهم این
قاعده (اقرار علی انفسهم جایز) قاعدهای سیال در فقه هست و خیلی جاها فقهاء تمسک
میکنند به این قاعده و ده تا مسئله بار بر این اقرار العقلا علی انفسهم جایز است
که باید این ده تا مسئله را متعرض بشویم.
مسئله اول راجع به معنای آن است و معنای اقرار یعنی یک چیزی بگوید
که مو درز آن نرود خیلی ظاهر و هویدا باشد اما اگر یک امر مشتبهی بگوید نه این
اقرار نیست و ما علیه او بخواهیم رفتار بکنیم جایز نیست. اقرار العقلا نه قول
العقلا، نه ظن العقلا، احتمال العقلاء، اقرار العقلا بگوید که این خانه من مال
برادرم است من فروختم به برادرم خوب معنای اقرار یعنی چیز پابرجا، یک چیزی که قابل
احتمال و تشکیک نباشد. عقلاء هم خارج میکند سفهاء را دیوانهها را کسانی که سفیه
هستند و به حرفشان اعتنا نیست ساده لوح اند، گول خورند و عقلاء به حرفشان اعتنا
نمیکنند خوب معلوم است نه فعل اینها حجت است و نه قول اینها، حتی مثل بعضی از
بزرگان در اینجا گفتند اگر کسی جنون ادواری دارد تابستانها جنون دارد اما زمستانها
خیلی حالش خوب است آیا خرید و فروش این در حالی که حالش خوب است درست است کارهای
این درست است آیا از این میشود تقلید کرد آیا این میتواند امام جماعت شود و
امثال اینها مشهور گفتند بله اما بعضی گفتند که اطمینان نیست و وقتی اطمینان نیست
دیگر نه قولش حجت نیست حالا اگر این را نگوید بالاخره باید اینجور بشود که راستی
در آن وقتی که دیوانه نیست عاقل باشد. عقل در همه چیز و مخصوصا عقل در آنجا که
بخواهد اثبات بکند مطلبی را مثلاً سفهاء در دینشان عاقل هستند عبادتشان حسابی
پابرجاست اما در اقتصاد، در بازار گول خورند حسابی گول میخورند یا خودش دل پاک
است خیال میکند همه دل پاک اند زود باور است سریع الفریب است خوب معلوم است این
دیگر نمیشود قولش را حجت گرفت باید به اندازه متعارف گول خور نباشد ساده لوح
نباشد زودباور نباشد این را در باب حجیت خبر واحد هم میگوییم خبر واحد از کسی حجت
است که ساده لوح نباشد زودباور نباشد شایعه پخش کن نباشد که هر چه به زبانش آمد
بگوید و انصافاً الان این شایعه در میان همه مردم ما طلبهها یک چیز عجیبی شده به
مجردی که میشنود نقل میکند حالا ما بخواهیم بگوییم خبر این حجت است نه خبر آدم
زودباور اصلاً حج-ت نیست اگر خبر به ما دادند و ما بخواهیم صدق عادل بگوییم مسلم
اینجور نیست قرآن میفرماید « قتل الخراصون» مدرک بر افرادی که شایعه پخش میکنند
حالا ما این شایعه را قبول بکنیم این نمیشود قرآن میگوید که نه؛ لذا در خبر واحد
هم باید زودباور نباشد شایعه پراکنی نکند باید ساده لوح نباشد، گول خور نباشد تا
ما خبر واحد را حجت بدانیم ظواهر را حجت بدانیم در اقرار العقلاء هم همین طور است
عقلاء اقرارشان ناقص است و اما سفهاء، زودباورها، زود گول خورها علی کل حال افراد
مذکور اقرارشان حجت نیست اقرار العقلاء یعنی عرف که همان عقلاء هستند دیگر فرق است
بین عقل و عقلاء عقل آن عقل دقیق و فلسفی را میگوییم عقلاء یک مقدار میآییم پایین
تر آن چیزی که از قولش اطمینان پیدا میشود و آن چیزی که مردم میگویند این عاقل
است. مردم فهمیده اند اقرار العقلاء علی انفسهم جایز این باید اقرار علیه خودش
باشد و اما اگر اقرار علیه خودش نباشد و بر نفع خودش باشد حجت نیست بر میگردد به
مدعی که حاکم باید از او بینه بخواهد اقرار میکند که این خانه که من در آن نشسته
ام این خانه ارث بابام است و در مقابلش بینه دارند یا کسی ادعا میکند خانه را نه
این را من به او اجاره دادم و یدش، ید اجارهای است لذا باید بر ضررش باشد و بگوید
خانهای که در آن نشسته ام مال آن است و من امین ام و خانه را اجاره کردم و خانه
را مالک نیستم قاعده ید میگوید تو مالک هستی نه بیخود است و من اقرار میکنم که
خانه مال من نیست مال این آقاست یا اینکه خانه را به او فروختم باید اینجور اقرار
بکند علی انفسهم اما اگر اقرار علی انفسهم نباشد دیگر علی نفعهم باشد دیگر حجت
نیست برمی گردد به باب دواعی و منکر و برمی گردد به آنجاها و آیا اگر اینجور ادعا
بکند خانه مال آقاست و صاحب خانه بگوید نه خانه مال من است و این خانه مال زید
نیست و این اقرار در اینجا پذیرفته نمیشود چون اقرار العقلاء علی نفع الغیر علی
ضرر هم بگوید خانه که من در آن نشسته ام مال من نیست و اما بگوید خانه مال من است
نافذ نیست بگوید خانه مال غیر است آن هم نافذ نیست برای خاطر اینکه یک ادعا میکند
و ادعا خودش بینه میخواهد لذا باید بر ضرر خودش باشد اگر بر ضرر خودش نباشد دیگر
(اقرار العقلا لانفسهم) لا اقرار العقلاء للغیر لام لام نفی نه حتی اقرار العقلاء
علی الغیر یعنی ضرر غیر بگوید این خانه مال این آقا نیست این حجت نیست آنکه اقرار
العقلا علی انفسهم میگوییم باید عاقلی علیه خودش حرفی بزند اقرار بکند خوب این هم
معنای علی اگر راستی ضر غیر بیاید جلو راجع به ضرر غیر حجت نیست و راجع به ضرر
خودش حجت است اینکه الان میخواهیم بگوییم این اقرار العقلاء علی انفسهم جایز وضع
کردند عقلاء و شارع مقدس وضع کرد و برای آنجا که کسی علیه خودش شهادت بدهد و اقرار
بکند حالا یا شهادت پیش حاکم یا اقرار پیش کسی اینجا میگوید اقرار العقلا علی
انفسهم جایز و این جایز نافذ نه معنای
جایز آن جایز مباحی نه اقرار العقلا علی انفسهم جایز به چه دلیل؟ گفته اند که ادله
اربعه دارد.
اما الکتاب گفته اند که مثل این آیه «قوامون بالقسط شهداء لالله و
لاعلی انفسهم» گفته اند که این آیه میگوید که کسانی که شهادت میدهند و لاعلی
انفسهم این باید شهادت بدهد لازمش این است که بپذیرند معنا ندارد که او شهادت بدهد
و دیگران نپذیرند لذا شهادت شاهد گاهی برای دیگران است و گاهی هم علیه خودش است و
وقتی علیه خودش شهادت داد قرآن میفرماید که حاکم باید این شهادت را بپذیرد باید
این شهادت را هر که میشنود بپذیرد دلالت آیه خوب است و شبهه کردن در آیه هم معنا
ندارد هر کسی علیه خودش شهادت بدهد حاکم شرع باید این را بپذیرد لذا اگر (لِ) باشد
قرآن میگوید نپذیر و اگر (علی) باشد بپذیر «کونوا قوامون لالله شهداء و لاعلی
انفسهم» بروید شهادت بدهید بگویید این زنا کرده بگویید این خانه را غصب کرده حالا
اگر خودت هم غصب کردی برو بگو و شهادت بده و معنای شهادت بده یعنی آقای قاضی شهادت
را قبول بکن. لذا شهادت بده علیه پدر و مادرت علیه خودت حالا اگر مسلمانی باید این
شهادت باشد حالا این شهادت گاهی برای مسلمانها است و گاهی هم علیه خودت است و گاهی
علیه منصوبان به خودت است ظاهراً شهادت علی انفسهم شهادت پدر و مادر و خویشان را
هم میگیرد اگر مسلمانی باید شهادت بدهی، کتمان شهادت از گناهان بزرگ است و باید
شهادت بدهی دلالت آیه خوب است انصافاً و نمیشود ان قلت قلت روی آن کرد.
شهادت همان اقرار است برای خاطر اینکه در روایات ما اقرار یعنی
شهادت و سابقا هم خواندیم که امیرالمومنین (ع) وقتی اقرار میکرد میگفت هذه شهادت
واحده و هیچ فرقی نمیکند و این آیه از آیاتی است که اقرار را اسمش را گذاشته شهادت
لذا میرود اقرار میکند یعنی شهادت میدهد که این خانه مال آن آقاست از نظر روایت
هم وقتی وارد روایت اهل بیت بشویم خیلی روایت داریم مثلاً شاید صد جا در روایات در
باب حکومت کلمه اقرار و حجیت اقرار و این جمله اقرار العقلا علی انفسهم جایز
ظاهراً روایت نیست.
یک دلیل اصطیادی که از فقهاء از صد تا روایت گرفته اند لذا میتوانیم
ما بگوییم که این اقرار العقلا علی انفسهم جایز تواتر دارد و تواتر معنوی، اگر هم
کسی بخواهد تواتر لفظی درست بکند بگوید در فقه ما این کلمه تواتر لفظی دارد.
بنابراین آن از کتاب این هم از سنت، اجماع هم که خوب در مسئله است یعنی هم فقهاء
اقرار العقلاء علی انفسهم جایز میدانند لازم میدانند.
از باب طهارت تا باب دیات، عقلاء اصلاً این اقرار العقلاء علی
انفسهم جایز را وضع کردند برای پیدا کردن حق ها، وقعیتها و همه عقلاء اقرار را
مقدم بر همه چیز میدانند اگر نگوییم مقدم بر ظواهر است که میگوییم، اگر نگوییم
که مقدم بر خبر ثقه است که میگوییم در مقابل بینه. البینه انما اقضی حتی این جمله
انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان گفتند چرا اقرار را پیامبر اکرم (ص) نگفتند،
گفتند این را به وضوح باقی گذاشتند شکی نیست که اقرار کسی علیه خودش مسلم پذیرفته
میشود. بله چیزی که در این جا است و نفرمودند و باید بگوید این است که آقا کتاب و
سنت و اجماع برمی گردد به همین دلیل سیره عقلاء و چرا نفرمودند نمیدانم و باید
اینطور بگویند که دلیل اقرار العقلا علی انفسهم جایز سیره عقلاء را امضا کرده است
قرآن او را امضا کرده روایات اهل بیت سپس سیره عقلاء با امضای قرآن و اهل بیت این
قاعده حجت است. لذا اینکه در بعضی از کلمات مخصوصا مرحوم آقا بجنوردی چند مرتبه
کلمه تعبد است را جلو آورد و تعبد است مسلم فرمایش ایشان درست نیست؛ قاعده، قاعده
تعبدی نیست قاعده عقلائی است مثل قاعده ید، مثل قاعده فراق، مثل قاعده تجاوز، بله
این قاعده مهمترین تمام قواعد است عند عقلا، ظهورش هم همینطور، ظهورش از خبر ثقه
بالاتر است چنانچه از ظواهر هم بالاتر است برای اینکه گفتیم باید بی دردسر باشد.
می گوید پول خانه مال زنم برای اینکه بچه هایش را ممنوع از ارث
بکنند یک اقرارهایی میکنند خوب شاید این کار را بکنند اما خیلی کم است لذا عقلاء
با الق احتمال خلاف را حجتش کردند علم نیست با روش عقلاء با الق احتمال الخلاف
گفتند اگر احتمال خلاف بدهید که بخواهد کسی را ممنوع از چیزی بکند، بخواهد خلافی
بکند این اقرار را کرده باشد این احتمالها را اهمیت ندهید مثل خبر ثقه که درخبر
ثقه کسی احتمال بدهد دروغ میگوید خوب احتمالش است که الق احتمال خلاف مطلب را صاف
میکند اما این احتمال خلاف در خبر ثقه بیش تر از اقرار است در ظواهر هم بیشتر از
اقرار است اما علی کل حال همه شان یک اختلافهای خلافی هست و شارع مقدس با عدم ردع
یا مثل اینجا با امضا و میگوید الق احتمال خلاف صدق اقرار یعنی این به جای علم،
علم نداری بجای علم اقرار، بجای علم بینه، بجای علم خبر ثقه، بجای علم ظواهر.
بنابراین خیلی خوب بود که
آقایان من جمله آقای بجنوردی که ما روی کتاب ایشان میرویم جلو لفظ تعبد را در
اینجا نمیآوردند و امر، امر تعبدی نیست اقرار العقلا و لا علی انفسهم یک امر
عقلایی است نظیر خبر حجیت خبر واحد لذا عقلاء اینجوری اند که اگر کسی علیه خودشان
اقرار کردند به اقرار میگیرند حالا اگر پیش حاکم باشد میگیرند پیش مردم باشد میگیرند
شبهه درست بکنند که شوخی میکند و یا شبهه درست بکنند که دیوانه شده و اگر شک
بکنند که شوخی میکند یا نه خوب نه اگر شک کردیم که دیوانه شده یا نه خوب نه،
عقلاء روش آنها اینجور است اقرارشان اینجوری که اگر شک در خلاف کردید الق خلاف صدق
المقر یعنی بگو عقلاء میگویند بگو این حجت است شارع مقدس هم این را امضا کرده با
آیه شریفه «قوامین علی القسط شهداء علی انفسهم» شارع مقدس هم امضاء کرده با اقرار
العقلاء علی انفسهم جایز بنابراین دیگر ارشادی یا بگیرید یا امضاء فرقی نمیکند
تابع ما یرشد علیه خودش هم نه عام است نه خاص دارد و نه اطلاق دارد و هر چه شک هم
در آیه و روایت بکنیم باید آن قاعده عقلی جواب گو باشد لذا میگوید ارشادیات تابع
ما یرشد علیه است. مطلب سوم باشد برای فردا انشاءالله.
و صلی الله علی محمد و آل
محمد.