عنوان: قاعده ظن در نماز حکم مظنه در افعال نماز
شرح:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم  .  بسم الله الرحمن الرحیم .  رب اشرح لی صدری  و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهو قولی .

    بحث این بود که فرمودند ظن در نماز حکم یقین را دارد .

    مظنه در همه جا حکم شک را دارد اما گفته اند مظنه در نماز حکم یقین را دارد . راجع به رکعتین اخیرتین روایات فراوانی داشتیم که بله مظنه در نماز حکم یقین را دارد .

    اما راجع به رکعتین اولتین کم روایت داشتیم یک مفهوم روایت صفوان بود یکی هم نبوی و گفتیم که با التماس و دست تکان دادن و تمسک به مفهوم و تمسک به شهرت و امثال این ها بگوییم رکعتین اولتین هم مثل رکعتین اخیرتین است و آن روایاتی که می گوید رکعتین اولتین شک بردار نیست به واسطه این مفهوم روایت صفوان یا آن نبوی تقییدش می کنیم این حکومت دارد بر آن روایاتی که می گوید رکعتین اولتین شک بردار نیست تا این جا هم شد درستش بکنیم.

    بحث دیروز ما که باقی ماند رسید به این جا که آیا مظنه در افعال حکم شک را دارد یا حکم یقین را ؟

    مشهور در میان اصحاب فرموده اند که این هم حکم یقین را دارد به عبارت دیگر مطلق مظنه در همه جای نماز حکم یقین را دارد در افعال باشد یا در رکعات رکعتان هم اولتین باشد یا اخیرتین .

    حالا لیل چیست؟ دیگر آن مفهوم روایت صفوان هم نمی آید این جا منحصر می شود به نبوی که آن روایت نبوی می فرماید که اگر شک در نماز کنی اگر مظنه هست آن مظنه را بگیر، اگر کسی بتواند بگوید که خب شهرت جبران این سند را می کند بعید هم نیست کسی بگوید که این روایت نبوی ولو در رکعتین اولتین در رکعت اخیرتین ما نتوانیم جبران سند به عمل اصحاب بکنیم اما راجع به افعال و اقوال می توانیم بگوییم جبر سند به عمل اصحاب برای این که یک چیزی اصحاب گفته اند که در روایات نیامده است پس این نبوی را قبول داشته اند چون قبولش داشته اند این نبوی می گوید که مطلق مظنه در نماز حکم یقین را دارد ما هم می گوییم، حالا یا بگوییم شهرت و روایت نبوی را به آن اهمیت ندهیم و یا بهتر بگوییم روایت نبوی دلالت دارد وضعف سند دارد و جبران سند به عمل اصحاب مثل این که    می شود گفت . خب دیگر چیزی نداریم فقط همین یک روایت است همه جا همین جور می شود یقین داریم که جبر سند به عمل اصحاب است مگر این که آن احتمال است دیگر خیلی در مقابل این حرف اهمیت ندارد کسی احتمال بدهد که این شهرت یک نصوصی دست آنها بوه به آنها حکم کرده اند نه به این روایت، یک کسی احتمال این جور بدهد بر می گردد به این که بالاخره شهرت می گوید یا اجماع می گوید الا شاذاً این که مظنه در نماز مطلقا حکم یقین را دارد .

    من دیروز می گفتم که مرحوم صاحب جامع المقاصد محقق کرکی که این کتاب جامع المقاصد خیلی کتاب خوبی است و از شما تقاضا دارم مطالعه روی آن زیاد داشته باشید . ایشان فرموده اند بله مطلق مظنه حکم یقین را دارد آن وقت راجع به افعال چند تا استحسان آورده اند استحسانها دیگر باید یقین روی آن بیاید یعنی فقیه باید یقین روی آن داشته باشد و الا صرف استحسان که سنی ها 9 تا دلیل دارند در فقه یکی همین استحسانهاست که ذوق فقیه بپسندد .

شیعه می گوید که ما در فقه فقط روایت است اگر عقل است اگر اجماع است اگر قرآن است باز هم به همین روایت بر می گردد دیگر، وعلی کل حال می گوید4 تا دلیل، اما آنها 9 تا دلیل دارند یکی استحسانها .

    مرحوم محقق کرکی این استحسانها را این جا آورده هفت هشت تا هم هست، استحسان اول گفته اند که فحوی، اولویت قطعیه  برای این که اگر در رکعت مظنه حجت باشد به طریق اولی در افعال هم حجت است برای این که رکعت یعنی همان افعال و اقوال دیگر زاید بر این که نیست خب شما در رکعت می گویید مظنه حجت است پس راجع به افعال و اقوال هم بالفحوی بالاولویت القطعیه، خب یک استحسان است اما راستی انسان یقین روی آن بکند این استحسان کار مشکلی است فحوی را اگر بخواهیم مثال بزنیم که صاحب قوانین در قوانین برای ما مثل زد آن وقت که مبتدی بودیم می گفت که ولاتقل لهما اف به طریق اولی می گوید لاتضربهما دیگر نمی شود که حرف درشت به او زدن حرام باشد اما زدن او حرام نباشد خب این اولویت قطعیه، ما نحن فیه این طور باشد مسلم این طور نیست برای این که ممکن است شارع مقدس روی رکعت یک حسابی بکند که روی افعال و اقوال این حساب را نکند و بگوید که در افعال و اقوال اگر از آن گذشته باشی اعتبار ندارد اما اگر از آن نگذشته باشی اعتبار دارد ولو مظنه داشته باشی و ما بگوییم که اگر رکعات گفت در افعال و در اقوال هم باید بگوید یعنی اولویت قطعیه ظاهراً فرمایش جامع المقاصد درست نیست، این چنانچه صد آمد نود هم پیش ماست این دروغ است برای این که وقتی صد پیش شما می آید صد پیش شما می آید نه نود برای این که نود در ضمن صد نود نیست، نود آن است که قید نودیت داشته باشد و الا اگر نود درصد باشد شما صد دارید نه نود، و این غلط مشهوری است که می گویند چون که صد آمد نود هم پیش ماست این مسلم دروغ است برای این که چون که صد آمد صد پیش ماست نه نود پیش ماست، عرف هم می پسندد به عرف می گوییم این صد تومان قید صدی می خواهد قید صدی آن وقت است که نود در آن باشد هشتاد در آن باشد ده در آن باشد پنجاه در آن باشد این یک عدد است چون که صد آمد نود هم پیش ماست خب مسلم این جور نیست . حالا این که چون که صد آمد نود هم پیش ماست در مسئله ما نمی آید برای این که فرق بین اجزاء و شرایط و بین رکعات این است که رکعت بشرط اجماع است اجزاء و شرایط لا بشرط است و خیلی تفاوت می کند بین لا بشرط وبشرط شیئ، بشرط الاجتماع می شود رکعت، لابشرط می شود رکوع سجده تشهد این ها را عرف حسابی می فهمد دیگر لذا می گوید رکوع یک چیز مستقلی است برای خودش اما لابشرط است و این لابشرط ها یجتمع مع الف شرط وقتی که    می گوید بحول الله و قوته اقوم و اقعد عرف می گوید یک رکعت، بشرط اجتماع .

    بنابر این انسان بتواند این جا اولویت قطعیه بگوید انصافاً مشکل است، بله گفتم این ها یک استحسانهایی است که یقین می خواهد ممکن است یک فقیهی همین جا یقین پیدا کند و بگوید که چون که صد آمد نود هم پیش ماست یقین پیدا کند که این آقا اگر در رکعات شما مظنه را حجت دانستید دیگر خواه ناخواه در افعال و اقوال هم باید بگویید حجت است به طریق اولی. سر از رکوع بر می دارد نمی داند سجده اول است یا دوم باید یک سجده بکند قاعده این است باید یک سجده دیگر بکند قاعده اشتغال عقل ما می گوید یک سجده مسلم است یک سجده دیگر بکن خب حرفی نیست حالا اگر همین جا مظنه دارد دو سجده کرده آیا حجت است یا نه؟ بحث ما این جاست اگر کسی بگوید مظنه در افعال حجت است می گوید که دو سجده کرده حق سجده سوم را نداری اگر بگوید مظنه حجت نیست می گوید حتماً سجده را بکن برای این که یکی کردی اشتغال یقینی برائت یقینی می خواهد یکی دیگر هم انجام بده، چنانچه اگر گفت اشهد ان لا الله الا الله و حده لاشریک له و شک کرد مظنه کرد که آیا یک سجده یا دو سجده؟ آن روایاتی که می گوید شک بعد از محل حجت نیست می گویند حجت نیست.

    دلیل دوم که جامع المقاصد آورده گفتم خب حالا بگو فحوی نه، اما الغاء خصوصیت چرا نکنیم؟ مثل الرجل یشک بین الثلاث و الاربع فابن علی الاربع می گویید المرأة ایضا کذلک، الغاء خصوصیت خب ما می گوییم در رکعتین اولتین در رکعتین اخیرتین مظنه حکم یقین را دارد می گوییم آن رکعت دخالت ندارد آن که دخالت دارد در نماز بودن است حالا می خواهد راجع به افعال باشد می خواهد راجع به رکعات و خصوصیت رکعتین اخیرتین این خصوصیت را می زنیم سببش هم این است که در باب شکیات می خواستند حرف بزنند شکیات مربوط به رکعت سوم و چهارم بود لذا می فرمودند در رکعت سوم و چهارم این جور، اگر در رکعت اول و دوم را سوال می کردند می گفتند که مثل همانجا اگر در افعال و اقوال هم سوال می کردند می گفتند مثل همانجا این خصوصیت رکعتین اخیرتین در روایات ما این خصوصیت خصوصیت نیست . اگر مظنه را حجت بداند بله اگر نداند نه، اگر کسی در نماز احتیاط بگوید در ما بقی هم همه همین را می گوید .

    لذا این الغاء خصوصیت این بهتر از فحوی است انصافاً اما این را باید توجه به آن داشته باشید آنها که الغاء خصوصیت می کنند یک دلیل دیگری دارند بعد اسمش را می گذارند الغاء خصوصیت مثلاً الرجل یشک بین الثلاث و الاربع فابن علی الاربع المرأة ایضا کذلک به قاعده اشتراک در تکلیف و یک جا بخواهیم الغاء خصوصیت بکنیم بدون دلیل همان قیاس ابوحنفیه است می گوییم حجت نیست لذا فرق بین قیاس ابوحنفیه و الغاء خصوصیت ما که از موضوعی به موضوع دیگر حکم را می بریم آن گتره ای می برد با ظن و تخمین می برد ما باید با یقین ببریم یقین ما هم باید یک دلیل باشد مثل همین مثال که الرجل یشک بین الثلاث و الاربع آیا این رجل خصوصیت دارد یا نه؟ می گوییم نه، به قاعده اشتراک در تکلیف که تکلیف مال همه الا یک دلیل بیاید بگوید این تکلیف مختص مرد است یا این تکلیف مختص زن است این قاعدۀ اشتراک در تکلیف که سابقاً هم درباره اش صحبت کردیم آن برای ما الغاء خصوصیت می کند و مانحن فیه ما بخواهیم این جور بگوییم نمی شود دلیل نداریم تا از رکعت بیاییم به فعل از رکعات بیاییم به اقوال بیاییم به افعال قانون اشتراک در تکلیفی در این مسلم نیست . این هم حرف دوم جامع المقاصد .

    حرف سوم جامع المقاصد گفته است آقا اصلاً اگر شما بگویید که مظنه در رکعات حجت است و در افعال در اقوال حجت نیست یک تناقض گفته اید یک تباین گفته اید، چرا؟ برای این که رکعت یعنی اقوال و افعال و اگر شما بگویید که افعال و اقوال هم مظنه در آن حجت است خب خوب است       می گویید رکعت مظنه در آن حجت است این ها مترادف می شود و اما اگر بخواهید بگویید که رکعت مظنه در آن حجت است افعال و اقوال در ان حجت نیست یعنی رکعت مظنه در آن حجت است رکعت مظنه در آن حجت نیست، یک تهافت است یک تباین است یک تناقض است خب این دلچسبتر از اول و دوم است اما جوابش را دادیم و آن این است که درست است رکعت همان اقوال و افعال است اما بشرط است بشرط شیئ بشرط اجتماع به این می گوییم رکعت و اما افعال و اقوال اصلاً اگر گفتیم لا بشرط و بشرط شیئ این ها با هم متباین است لذا عرف هم حسابی می فهمد که بین اجزاء و شرایط و رکعت تفاوت دارد چنانچه می فهمد بین نماز و افعال و اقوال با هم تهافت دارد اصلاً عنوان مثلاً اقم الصلوة حکم می آید روی عنوان به قول مرحوم آخوند در کفایه می آید حکم روی طبیعت من حیث هی هی، صلاة، و طبیعت من حیث هی هی این غیر از آن افراد است اگر ما بخواهیم طبیعت من حیث هی هی را فردش بکنیم باید عوارض مشخصه بیاید بشود کلی طبیعی و الا کلی طبیعی در خارج موجود است ولی کی موجود است؟ با عوارض مشخصه، لذا زید، عمرو این ها با هم متباین هستند دیگر، و همچنین رکعت با رکوع با هم متباین است متباینش هم آن لابشرط است آن بشرط شیئ حکم آمده روی رکعت، رکعت یعنی اجزاء و شرایط بشرط شیئ حالا ما خیلی هم دقت منطقی نکنیم عرف خوب می فهمد نماز داریم این نماز رکعت دارد این نماز اجزاء دارد این نماز شرایط دارد شرایط را غیر از اجزاء می داند اجزاء را غیر از شرایط می داند هر دو را غیر از رکعت می داند رکعت را غیر از نماز می داند یک عرفی است دیگر نمی شود که ما چشم بندی ولو این که حالا برویم در منطق و امثال این ها باز هم همین طور است ولی احتیاج به رفتن در منطق هم ندارد اگر شما کل و جزء هم درست بکنید شیر و برنج غیر از شیر برنج است ما بخواهیم بگوییم که این شیر برنج، اصلاً بعضی اوقات آن ترکیب، اجزاء را حسابی از بین می برد یک چیزی دیگر درست می کند جزء غیر از کل است کل غیر از جزء است برای این که باز هم همین است کل بشرط اجتماع است اما جزء لا بشرط است، لذا یکی رکوع بجا بیاورد رکعت بجا نیاورده دیگر، یک کسی الله اکبر بگوید نماز به جا نیاورده خب معلوم است که باید رکعت باشد رکعت چیست؟ این که یک حمد و سوره بخواند یک رکوع بکند دو تا سجده بکند آن وقت اگر ایستادن را هم گفتید بایستد وقتی ایستاد یک رکعت تمام شده یک کل آمده، آقا می گویند ببین اگر کسی حمد و سوره را فراموش کرد و رفت به رکوع یک رکعت کرده نمازش هم درست است پس معلوم می شود حمد و سوره غیر از رکعت است رکعت غیر از حمد و سوره است درست هم هست لذا آن هم اگر کسی رکوع را نکرد این جور می گویند می گویند چون رکن است رکعت نیامده، اما حمد و سوره را می گویند چون که رکن نیست رکعت آمده رکعت غیر از حمد و سوره است رکعت غیر از رکوع است لذا رکن غیر از رکعت است و غیر رکن هم اجزاء و شرایط غیر از این است معلوم است دیگر همه اش هم همین است اگر ما بخواهیم بریزیم در بحث منطقی گاهی کل است و اجزاء گاهی هم کل است و جزء، کل و جزء با هم متباین است کلی طبیعی و فرد آن هم متباین است، متباین به این معنا که آن عوارض مشخصه دارد آن ندارد این هم حرف سوم .

    حرف چهارم که در مسئله است که دیگر تمام بکنیم می فرمایند که آقا علت مستنبطه این خوب است می گوید ما از آن مظنه در افعال یک علت استنباط می کنیم و شارع مقدس تسهیلا للامر برای ما مظنه را حجت کرده و آن علت مستنبطه به ما می گوید که دیگر فرقی نیست بین اجزاء باشد یا شرایط، بین رکعت باشد یا رکعتین اولتین باشد یا رکعتین اخیرتین، مثل لا تشرب الخمر لانه مسکر که این علت مذکوره است گاهی انسان علت مستنبطه را فقیه می تواند از یک روایاتی یک علت بدست بیاورد به آن      می گویند علت اصطیادی صید می کند علت را، علت مستنبطه اصطیاد می کند علت را می فهمد علت را .

    خب این بهتر از اول و دوم و سوم است انصافاً اما باز هم یک کسی ممکن است بگوید نه ما این چنین علتی استنباط نمی کنیم اگر کسی این را بگوید باز بر می گردد به این که این ها همه استحسانهاست که یقین می خواهد اگر یقین داشته باشید بگویید اگر یقین نداشته باشید در آن لنگ هستیم اما من خیال می کنم این حرف چهارم بهتر از حرف اول و دوم و سوم باشد .

    فتخلص مما ذکر ناه آن چه انسان می فهمد آن حرف اول است و آن این است که این نبوی می گوید که مظنه در نماز مطلقاً حکم یقین را دارد شهرت هم فرموده این شهرت آن سند روایت را جبران می کند، روایت نبوی به ما می گوید فرقی بین رکعیتن اولتین و اخیرتین و فرقی بین افعال و رکعت نیست آن وقت این استنباط ها این استحسان را تایید می کند این عرض من را یعنی تمسک به نبوی که بر می گردد به این که این نبوی را خیلی چیزها تاییدش می کند یکی شهرت یکی این استحسان و یکی هم این که این نبوی مشهور در میان اصحاب شده دیگر این جا چیزی نداریم اگر قبول نکنید دیگر خواه ناخواه همین جور که استاد بزرگوار ما حضرت آیت الله العظمی بروجردی اصرار داشتند مظنه در رکعتین اخیرتین حجت، در رکعتین اولتین نه، در افعال و اقوال هم نه حکم شک را دارد بحث شنبه راجع به قاعده شک امام و مأموم، این ها قاعده نیست که آقای بجنوردی آورده اند هی مسئله مسئله یک قاعده اش کرده اند اما علی کل حال مسئله خوبی است .

وصلی الله علی محمد و آل محمد